mohammad.90 |
06-20-2012 08:00 AM |
حرف های ناگفته شده از شادروان حسین پناهی
اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند**دیگر گوسفند نمیدرند**به نی چوپان دل میسپارند و گریه میکنند. ميداني ... !؟ به رويت نياوردم ... ! از همان زماني كه جاي " تو " به " من " گفتي : " شما " فهميدم پاي " او " در ميان است .
اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود. این روزها به جای" شرافت" از انسان ها فقط" شر" و " آفت" می بینی راســــــتی،دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خـــــــوب
میدونی"بهشت" کجاست ؟ یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب ! بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری.
وقتی کسی اندازت نیست , دست بـه اندازه ی خودت نزن..
*
این روزها "بــی" در دنیای من غوغا میکند!
بــیکس ، بــیمار ، بــیزار ، بــیچاره بــیتاب ، بــیدار ، بــییار ،بــیدل ، بـیریخت،بــیصدا ، بــیجان ، بــینوا, بــیحس ، بــیعقل ، بــیخبر ، بـینشان ، بــیبال ، بــیوفا ، بــیکلام،بــیجواب ، بــیشمار ، بــینفس ، بــیهوا ، بــیخود،بــیداد ، بــیروح، بــیهدف ،
بــیراه ، بــیهمزبان
|