![]() |
امروز که آمدی هر چند بسيار اندک و زودگذر بود , اما خانه ام را منور گرداندی , ميگويی : « تو نبايد اغراق کنی . » ولی من بر عکس شما می گويم : چگونه می شود ابراز محبت نکرد آنگاه که در برابر خود چشمهايی را نظاره ميکنم که تلاوت محبت هستند , لبهايت را بوسه ترنم که خود لبهايت بارانی بهارانه برای قلب و وجود خشک منه تنها و عاشق , پايان خشکسالی دل و وجودم هستند .آخر بی وفا تو بگو که چگونه دستانت را نفشارم و نبوسم در حاليکه دست ها يت از خورشيد هم مهربانتر و گرمتر و پر حرارترند که تنم را داغ و عطش عشق را در وجودم بارور می نمايد ؟ .. |
در ژرفای سکوت شب ، در پرتو مات ستارگان |
|
کُردها و خاطره مشترکشان از نوروز
کُردها و خاطره مشترکشان از نوروز |
وطـنم / نخستین سرود ملّی ایران در دوره قاجار/ با شعری از بیژن ترقی
|
سعدی افشار
|
سردم بود خودم را آ تش زدم
|
(يك) تنهایی بدترین چیز دنیا نیست چیزهای بدتری هم هست: آه ! دیر شد! (دو) دلم شور می زند آخرین آهنگت را ماهور بزن! آوایت گل سرخی شاید باشد در سینه ام. (سه) چشمانِِِِِِ تو سلام ِ بهاریست درخشک سالی ِ بیداد. (چهار) پنجره زیباست تو در میان ِ قابِ آن اگر باشی. (پنج) تو خواب های تازه می بینی من از اضطراب ِ تپش هاي ترانه می نویسم از ارتفاع چشمانت پرت می شوم به عمق دلتنگی آه! اگر فاصله هارا نگاه ِ تو ! (شش) می میرم بی ترانه ولال روزهای ِ بایر ِ بی آواز حتی با خیال تو اما قد می کشم دوباره. ( از مجموعه لب خواني خواب ها) |
نگاهی به کاتارسیس ( Katharsis ) در نمایش
|
تمام اقوام غيرفارسيزبان ايران ريشه ايراني دارند
تمام اقوام غيرفارسيزبان ايران ريشه ايراني دارند |
در باره شخصیت پردازی(characterization )
|
راز عجیب بزرگترین نمایشنامهنویس دنیا
|
تاریخچه ی نمایش نامه نویسی در جهان
|
|
سیر ترانه در سینمای ایران از آغاز تا امروز موسیقیفیلم ترانهسالار
سیر ترانه در سینمای ایران از آغاز تا امروز |
سیر ترانه در سینمای ایران از آغاز تا امروز موسیقیفیلم ترانهسالار (2)
|
سیر ترانه در سینمای ایران از آغاز تا امروز موسیقیفیلم ترانهسالار (3)
|
دردها را جدی بگیرید
دردها را جدی بگیرید |
همیشه جاودان "مادرم"
|
اثر مثبت فیلم ترسناک بر انسان
|
حاصل یک ازدواج ناجور
|
|
|
پیش از سحر تاریک است اما تاکنون نشده که آفتاب طلوع نکند. به سحر اعتماد کنید
|
ترک شیرازی
ترک شیرازی حافظ اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را صائب تبریزی اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را شهریار اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را هر آنکس که چیز می بخشد بسان مرد می بخشد نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را سر و دست و پا را به خاک گور می بخشند نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را فاطمه دریایی اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟ و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلأ که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟ کامران سعادتمند اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را نه او را دست و پا بخشم نه شهری چون بخارا را همان دل بردنش کافی، که من را بیدلم کرده نمیخواهم چوطوطی من، بگویم آن غزلها را غزل از حافظ و صائب و یا دریایی بی ذوق و یا آن شهریار ترک که بخشد روح اجزا را میان دلبر و دلدار نباشد حرفِ بخشیدن اگر دلداده میباشید مگویید این سخنها را |
شکسپیر
|
|
زنـدگی خـروسی
|
یک مرغ اسیر بال و پر باخته ام بی لذت آب و دانه، سر باخته ام پا در دل دام و دل اســیر صیـــاد من، قصه ی بازی دوسر باخته ام ! سید اکبر سلیمانی |
|
در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید مرد را به عقلش نه به ثروتش زنرا به وفایش نه به جمالش دوست را به محبتش نه به کلامش عاشق را به صبرش نه به ادعایش مال را به برکتش نه به مقدارش خانه را به آرامشش نه به اندازه اش اتومبیل را به کارائیش نه به مدلش غذا را به کیفیتش نه به کمیتش درس را به استادش نه به سختیش دانشمند را به علمش نه به مدرکش مدیر را به عملکردش نه به جایگاهش نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش دل را به پاکیش نه به صاحبش جسم را به سلامتش نه به لاغریش سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش |
|
یلدا آنگاه که تولد دختری بیگاه مایه ننگ عربها بود، آنگاه که زندگی برای دخترکان ساعتی به طول نمی انجامید نیاکان ما بلندترین شب سال ، یلدا تولد مینو ، الهه زن ، میترا ، الهه خورشید را شب زنده داری میکردند این شب و همه شبهای پرستاره پیشکش شما ، آرزو دارم در پس یلدای زندگیتان زایش خورشید را. |
|
|
|
|
|
|
لبخندی که به لبم نشسته به اصرار عکاس است وگرنه من کجا واین لذت بی پایان کجا؟ تمام عمرم را به لبخندی کودکانه دادم که هنوز هم وقتی به یاد می آورم ..گریه ام می گیرد.. دلتنگ می شوم.. دلتنگ آن روزهای کودکی .. که باهم قهر می کردیم تا قیامت.. ولحظه ای بعد .. قیامت می شد.. |
| اکنون ساعت 07:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)