![]() |
مرا چشمی است خون افشان زدست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو ج |
مرا دردیست اندر جان اگر گویم جهان سوزد
اگر پنهان کنم ترسم که مغز و استخوان سوزد گ |
جمالت معجز حسنست لیکن
حدیث غمزه ات سحر مبین است گ |
گوش بگشای که بلبل به فغان می گوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی ت |
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست پ |
باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست
که تو خوشتر ز گل و تازه تر از نسرینی ش |
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو د |
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق
وگرنه از تــو نـیــایـد که دل شـکن باشی // ت |
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی ا |
از آن در ابروی خوبــان نظر پیوسته میدارم
که در ابروی هر مَهرو نمی بینم جز ابرویش // ن |
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد |
حرف بعدی ؟؟؟
دهان تنگِ شیرینش مگر مُلکِ سلیمان است که نقش خاتم ِ لعلـش جهان زیر نگین دارد // ب |
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یکباره برد آرام را "ک" |
كارما نيست شناسايي راز گل سرخ
كار ما شايد اين است كه در افسون گل سرخ شناور باشيم پ |
پروانه راز شمع بود سوز دل ولی
بی شمع عارض تو دلم را بود گداز ر |
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند ف |
فلک جنیبه کش شاه نصرت الدین است
بیا ببین ملکش دست در رکاب زده ز |
ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز س |
سرزنشم مكن اگر از همه پا كشيده ام
طبع لطيف آدمي با همه سر نمي كند // ي |
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر ح |
حالت سوخته را سوخته دل داند وبس
شمع دانست که جان دادن پروانه زچیست ق |
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر می کشد رقمی ن |
نه تنها شد ایوان و قصرش به باد
که کس دخمه نیزش ندارد به یاد ل |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار منست
وز پی دیدن او دادن جان کار منست ب |
بار دگر گر به سر کوی دوست
بگذری ای پیک نسیم صبا ا |
ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتی
دردل می گفتم و افسانه می پنداشتی // م |
مرا با عدو عاقبت فرصت است
که از آسمان مژدهی نصرت است گ |
گل شکفته خداحتفظ اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود // ک |
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را ش |
شمشير کشيدي و بخونم ننشاندي
افسوس که آغاز تو انجام ندارد // ح |
حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را ر |
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست // ت |
تا پیش بخت باز روم تهنیت کنان
کو مژده ا ی ز مقدم عید وصال تو ل |
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادی بکنیم // ن |
نگار من که بمکتب نرفت و خط ننوشت
بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد ش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت ک |
کوی جانان را که صد کوه و بیابان در رهست
رفتـم از راه دل و دیـدم کـه ره یک گــام بود // پ |
بر گیر شراب طرب انگیز و بیا
پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا خ |
خـادم درگـه میخـانۀ عُـشـّاق شـدم
عاشق مست مرا خادم درگاه نمود // ت |
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است ع |
اکنون ساعت 05:31 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)