![]() |
نقل قول:
همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت |
با کوله بار خستگي ، تو جادههاي خاطره
مسافر خسته من ، يه عمره که مسافره مسافر |
دلم را هيچکس باور نداشت / هيچکس کاري به کار من نداشت
بنويسيد بعد مرگم روي سنگ / با خطوطي نرم و زيبا و قشنگ او که خوابيده است در اين گور / بودنش را هيچکس باور نکرد |
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمیبینم دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآید دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم مدارا میکنم با درد چون درمان نمییابم تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه که من تا آشنا گشتم دل خرم نمیبینم نم چشم آبروی من ببرد از بس که میگریم چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمیبینم کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد به امید دمی با دوست وان دم هم نمیبینم |
دلي كه غيبت نماي است وجام جم دارد زخاتمي كه دمي گم مي شود چه غم دارد به خط وخال گدايان مده خزينه دل به دست شاه وشي ده كه محترم دارد نه هر درخت تحمل كند جفاي خزان غلام همت سروم كه اين قدم دارد مراد دل ز كه پرسم كه كه نيست دلداري كه جلوه نظر وشيوه كرم دارد |
با کاره خرابات نشینی چه کنم، با گدا نشسته با شاه نشینی چه کنم گفت از عشقه گدایست اگر شاه شدیم چون شمع خرابات شدیم ماه شدیم گفتم تو بگو که من چه باید بکنم، آن چیست بگو، که من نباید بکنم گفتم بنویس چه ساکتی دیر شده، گفتی نگو، بگو زمان ییر شده |
من صبورم اما
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم من صبورم اماچقدر با همه ی عاشقیم محزونم و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم من صبورم اما بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه ی تیرگی تنگ غروب و چراغی که تورا از شب متروک دلم دور کند من صبورم اما آه این بغض گران صبر چه می داند چیست |
شبهای رفتن تو شبهای بی ستاره است ببین که خاطراتم بی تو چه پاره پاره است با هر نفس تو سینه بغض تو گلومه با هرکس هر کجا باشم عکس تو روبرومه آخ که چقدر تنگه دلم برای اون شبها کاشکی که اون عشق بشینه تو دلامون چی میشه بر گردی باز به روزهای گذشته هوای پاییزی چرا تو عشق ما نشسته |
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم |
رمقي نيست مرا، خسته شدم خسته از فلسفه خواهش بي پايه عشق خسته از خنده به افتادن برگي بر خاك خسته از پيچش پيچك بر هيچ خسته از خواهش بلبل با گل ... خسته از من بودن، بنده خواهش اين تن بودن خسته از بيداري، خسته از بيزاري خسته از تاريكي، و نميدانم ها خسته از فلسفه بود و نبود هيچكس زنگ نزد، و نگاهي به فراموشي احساس نكرد چه كسي نام مرا با خود گفت؟ ذهن من آشفته، خالي از هر احساس، و پر از تنهايي. باز هم بيخوابي، در شبي بيپايان تا طلوعي ديگر يا غروب آخر |
اکنون ساعت 06:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)