![]() |
این قصه عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت یار به انفاس عیسوی |
یا امید باز گشتنتان نبود/وعده امروز باطلتان نمود/تابعد
|
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
و آن را فدای طره یاری نمی کنی |
یار پیمان شکنم با سر پیمان آمد
دل پر درد مرا نوبت درمان آمد |
در بحر مایی و منی افتاده ام بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی |
دراین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پرملال من ستاره سر نمی زند |
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد این قوم خطا باشد ، هان تا نکنی |
یارم جو قدح بدست گیرد
بازار بتان شکست گیرد |
در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد |
دیده ما چو به امید تو دریاست چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی |
یارب ان اهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان بچمن بازرسان |
مینویسم ای نگار با من مسکین سر یاری نداری
|
تو ای شوخ سیمین طنز تو هم غم خواری نداری
|
سلام مهرداد 3005باید شعرات با اخر ین کلمه مصرع قبل شروع بشه سعی کن شعرا یک بیت باشه ممنون
یارب کی ان صبا بوزد کز نسیم ان گردد شمامه ی کرمش کار ساز من |
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علم الیقینی |
یک زمان پیش من ای جان و حهانم بنشین
تا بدان خوش دلی از جان و جهان برخیزم |
مراد خسرو از شيرين، كناري بود و آغوشي
محبت كار فرهاد است و كوه بيستون كندن ----------------------------------------------------------------- ديشب صداي تيشه از بيستون نيامد شايد به خواب شيرين فرهاد رفته باشد |
نمی بینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی |
سلام/یاد ارید ای مهان زین مرغ زار/یک صبوحی در میان مرغزار
|
روان را با خرد در هم سرشتم
و زان تخمی که حاصل بود کشتم |
مروت گرچه نامی بی نشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی |
یکی تیغ داند زدن روزگار
یکی را قلم زن کند روزگار |
روزی که خیال دلستان رقص کند
یک جان چکند که صد جهان رقص کند هر پرده که میزنند در خانهی دل مسکنی تن بینوا همان رقص کند |
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که زکار همه غافل باشی |
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش |
شراب خانگی ترس محتسب خورده
به روی یار بنوشیم وبانگ نوشانوش |
شاه و درویش و قلندر دیده ای
سرمد سرمست و رسوا را ببین |
نا امیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوبست وکه زشت |
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شب |
بی پا و سر کردی مرا، بیخواب و خور کردی مرا در پیش یعقوب اندر آ ای یوسف کنعان من ... |
ناکرده گنه در این جهان کیست؟ بگو! آن کس که گنه نکرد، چون زیست؟ بگو! من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو! (خیام) |
ولی تو تالب معشوق و جام می خواهی
طمع مدار که کار دگر توانی کرد |
دیریست که سعدی به دل از عشق تو میگفت
این بت نه عجب باشد اگر من بپرستم -------------------------------------------------------------- قومی به جد وجهد نهادند وصل دوست قومی دگر حواله به تقدیر می کنند (حضرت لسان الغیب) |
مقام عیش میسر نمیشود بی رنج
بلی به حکم بلا بسته اند عهد الست |
تا سر زلف تو در دست نسيم افتاده است
دل سودا زده از غصه دو نيم افتاده است ---------------------------------------------------------------------- زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد (سهراب عزيز) |
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها |
از زبان سوسن آزاده ام آمد به گوش
کاندر این دیر کهن کار بیکاران خوش است |
تا شویم اعجوبه دور زمان /تا نهیم اندر زمین امن وامان
|
نی آب روان ز ماهیان سیر شود
نی ماهی از آن آب روان سیر شود نی جان جهان ز عاشقان تنگ آید نی عاشق از آن جان جهان سیر شود |
دوام عیش و تنعم نه شیوه عشق است
اگر معاشر مایی بنوش نیش غمی |
اکنون ساعت 12:00 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)