![]() |
هوا چکيدهي نورست در شب مهتاب
ستاره خندهي حورست در شب مهتاب // ف |
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت د |
دل بدو دادند ترسايان تمام
خود چه باشد قوت تقليد عام // ش |
شادی به روزگار گدایان کوی دوست
بر خاک ره نشسته به امید روی دوست گفتم به گوشهای بنشینم ولی دلم ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست ق |
قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود
ور نه هيچ از دل بيرحم تو تقصير نبود // ل |
لهجه شیرین من پیش دهان تو چیست
در نظر آفتاب مشعله افروختن و |
وقت را غنيمت دان آن قدر که بتواني
حاصل از حيات اي جان اين دم است تا داني //ث |
ثریا کرد با من تیغبازی
عطارد تا سحر، افسانهسازی .... |
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب مینماید عکس می در رنگ روی مه وشت همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب ی |
یکی برزیگرک نالان درین دشت
بخون دیدگان آلاله میکشت همی کشت و همی گفت ای دریغا بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت س |
اکنون ساعت 03:19 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)