![]() |
بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح/ان دم که کار مرغ سحر اه و ناله بود
|
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی ز ما نه خونریز است |
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من /پیاده می روم و همرهان سوارانند
|
در اين درگه که گَه گَه کُه کَه و کَه کُه شود ناگه
ز امروزت مـشـو غـره که از فـردا نــــه ای آگه (مولانا) ------------------------------------------------------------------------- خبر آمد خبري در راه است ..... اي خوش آن دل كه از آن آگاه است شايد اين جمعه بيايد، شايد .... پرده از چهره گشايد، شايد |
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران //سعدی |
نیت کردم که شش ماه روزه گیرم
به دور گردنت فیروزه گیرم قسم خوردم سر شاه المدار که تا تو دختری مو زن نگیرم |
من و شمع صبحگاهی سزد ار به هم بگرییم
که بسوختیم و از ما بت ما فراق دارد |
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد |
در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآیی |
یارب این شمع دلفروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
تا به غایت ره میخانه نمی دانستم
ورنه مستوری ما تا به چه غایت باشد |
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست |
توبه کردم ز توبه کردن ای جان
نتوان ز قضا کشید گردن ای جان سوگند بسر مینبرم لیک خوش است سوگند به نام دوست خوردن ای جان |
نوبهار است در ان کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز وتو در گل باشی |
یارب چه دلست این و چه خو دارد این
در جستن او چه جستجو دارد این بر خاک درش هر نفسی سر بنهد خاکش گوید هزار رو دارد این |
نذر کردم گر ازین غم بدر ایم روزی
تا در میکده شادان و غزلخوان بروم |
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند |
در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد
حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد از من اكنون طمع صبر و دل و هوش مدار كان تحمل كه تو ديدي همه بر باد آمد -------------------------------------------------------------- و عشق، تنها عشق تو را به گرمي يك سيب ميكند مانوس |
در نظر بازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند |
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی بینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم |
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند |
دل سوخت تمام از غم و آهی نکشیدیم
آتش که بر افروخته شد دود ندارد |
در تیره شب هجر تو جانم بلب آمد*** وقتست که همچون مه تابان بدر آئی
|
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد |
در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآیی |
يكرنگي و بوي تازه از عشق بگير....پر سوزترين گدازه از عشق بگير
در هر نفسي كه مي تپي اي دل من....يادت نرود اجازه از عشق بگير |
روی تو مگر آیینه لطف الهیست
حقا که چنین است و در این روی ریا نیست |
تو پاک باش و مدار از کس ای برادر باک
زنند جامه نا پاک گازران بر سنگ سعدی |
گل در بر و می بر کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است |
ترسم کزین چمن نبری استین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی |
یاقوت جانفزایش از اب لطف زاده /شمشاد خوشخرامش در ناز پروریده
|
هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش دیده نرگسدان کنند |
در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست
ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع |
عنان به ميكده خواهيم تافت زين مجلس
كه وعظ بي عملان واجب است نشنيدن (حضرت لسان الغيب) ------------------------------------------------- بلبل به باغ و جغد به ويرانه تاخته است هركس به قدر همت خود خانه ساخته است |
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد |
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده ی معشوقه باز من؟ |
نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل
چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید |
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پرملال ما پرنده پر نمی زند |
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب مباد آنکه گدا معتبر شود |
در که خواهم بستن آن دل کز وصالت برکنم
چون تو در عالم نباشد ورنه عالم تنگ نیست |
اکنون ساعت 04:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)