پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   ادبیات طنز (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=54)
-   -   داستان طنز، ماجراهای طنز، مقالات طنز، داستانهای طنز، مطالب طنز، طنزنوشته (http://p30city.net/showthread.php?t=3055)

امیر عباس انصاری 04-20-2010 04:54 PM

يک برنامه‌نويس و يک مهندس
 
يک برنامه‌نويس و يک مهندس در يک مسافرت طولاني هوائي کنار يکديگر در هواپيما نشسته بودند.
برنامه‌نويس رو به مهندس کرد و گفت: «مايلي با همديگر بازي کنيم؟»
مهندس که مي‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رويش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روي خودش کشيد.
برنامه‌نويس دوباره گفت: «بازي سرگرم‌کننده‌اي است. من از شما يک سوال مي‌پرسم و اگر شما جوابش را نمي‌دانستيد5 دلار به من بدهيد. بعد شما از من يک سوال مي‌کنيد و اگر من جوابش را نمي‌دانستم من 5 دلار به شما مي‌دهم.»
مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهايش را روي هم گذاشت تا خوابش ببرد. اين بار، برنامه‌نويس پيشنهاد ديگري داد.
گفت: «خوب، اگر شما سوال مرا جواب نداديد ? دلار بدهيد ولي اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم 50 دلار به شما مي‌دهم. اين پيشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضايت داد که با برنامه‌نويس بازي کند.»
برنامه‌نويس نخستين سوال را مطرح کرد: «فاصله زمين تا ماه چقدر است؟» http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/167.gif
مهندس بدون اينکه کلمه‌اي بر زبان آورد دست در جيبش کرد و 5 دلار به برنامه‌نويس داد. حالا نوبت خودش بود.
مهندس گفت: «آن چيست که وقتي از تپه بالا مي‌رود 3 پا دارد و وقتي پائين مي‌آيد 4 پا؟» http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/302.gif
برنامه‌نويس نگاه تعجب آميزي کرد و سپس به سراغ کامپيوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طريق مودم بيسيم کامپيوترش به اينترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمريکا را هم جستجو کرد. باز هم چيز بدرد بخوري پيدا نکرد. سپس براي تمام همکارانش پست الکترونيک فرستاد و سوال را با آنها در ميان گذاشت و با يکي دو نفر هم گپ (chat) زد ولي آنها هم نتوانستند کمکي کنند.
بالاخره بعد از 3 ساعت، مهندس را از خواب بيدار کرد و 50 دلار به او داد. مهندس مودبانه 50 دلار را گرفت و رويش را برگرداند تا دوباره بخوابد.
برنامه‌نويس بعد از کمي مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟»
مهندس دوباره بدون اينکه کلمه‌اي بر زبان آورد دست در جيبش کرد و 5 دلار به برنامه‌نويس داد و رويش را برگرداند و خوابيد!http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/351.gif

فرانک 04-20-2010 05:26 PM

فرق عروسی رفتن دخترها و پسرها
 
فرق عروسی رفتن پسرها و دخترها .. !
عروسی رفتن دخترها:

دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه ی خاطرش اینه که : من چی بپوشم؟! توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار " پرو" لباس داره... اون دامن رو با این تاپ ست می کنه، یا اون شلوار رو با اون شال!! ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره!! بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد...حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرایش صورتش و تعیین می کنه...اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی، چیزی از لوازم آرایش مثل لاک و سایه و...که رنگهاشو نداره رو تهیه می کنه...

حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه...مثلا ممکنه " شینیون" کنه یا مدل دار سشوار بکشه...! البته سعی می کنه با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامشم حفظ بکنه... یه رژیمی هم برای پوست صورت و بدنش می گیره..! مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم! ماسک های زیادی هم می زاره، از شیر و تخم مرغ و هویج و خیار و توت فرنگی و گوجه فرنگی(اینا دستور غذا نیستا!!) گرفته تا لیمو ترش ( این لیمو ترش واقعا معجزه می کنه، به یه بار امتحانش می ارزه!) خوب، روز موعود فرا می رسه! ساعت 8 صبح از خواب بیدار می شه( انگار که یه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، می پره تو حموم،...بالاخره ساعت 10 تا 10:30 می یاد بیرون...( البته ممکنه یه بار هم تو حموم ماسک بزاره...که تا ساعت 11 در حمام تشریف داره!) بعد از ناهار...! لباس می پوشه می ره آرایشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرایشگاه گرفته برای ساعت 1:30 بعد از ظهر... توی آرایشگاه کلی نظر خواهی می کنه از اینو اون که چه مدل مویی براش بهترتره، هر چی هم ژورنال آرایشگر بنده خدا داره رو می گرده ....آخر سر هم خود آرایشگر به داد طرف می رسه و یه مدل بهش پیشنهاد می کنه و اونم قبول می کنه!! ساعت 3 می رسه خونه... بعد شروع میکنه به آرایش کردن...!

بعد از پوشیدن لباس که خیلی محتاطانه صورت می گیره ( که مدل موهاش خراب نشه) یه عکس یادگاری از چهره ی زیباش می گیره که بعدا به نامزد آینده اش نشون بده!!

ساعت 8 عروسی شروع می شه...یه جوری راه می افته که نیم ساعت زودتر اونجا باشه!!


عروسی رفتن پسرها:

اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمیکنه!!

روز عروسی، ساعت 12 ظهر از خواب بیدار می شه... خیلی خونسرد و ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!

ساعت 6 بعد از ظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر می شن یادش می افته که بعله...عروسی دعوتیم..!

بعد از خبر دار شدن انگار که برق گرفته باشنش...! می پره تو حموم...

توی حموم از هولش، صورتشم با تیغ می بره...!!( بستگی به عمق بریدن داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی!)

ریش هاش زده نزده( نصف بیشترو تو صورتش جا می زاره!!)از حموم می یاد بیرون...

ساعت 6:30 بعد از ظهره...هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه، رسمی باشهیا اسپرت...!

تازه یادش می افته که پیرهنشو که الان خیلی به اون شلوارش می یاد اتو نکرده! شلوارشم که نگاه می کنه می بینه چند روز پیش درزش پاره شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن..!!

کلی فحش و بد و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیرهنشو تو کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و شلوارشو چرا از علم غیبشون استفاده نکرد که بدونن که نیاز به دوختن داره...!

خلاصه...بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه(البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و بردار هم دستبرد می زنه!!) ساعت 8 شب عروسی شروع می شه، ساعت 9:30 شب به شام عروسی می رسه..! البته اگر از عجله ی زیادش، توی راه تصادف نکرده باشه دیر تر از این به عروسی نمی رسه!!

عاشق 04-21-2010 12:51 PM



همه ما میدونیم علائم راهنمایی و رانندگانی علائمی بین المللی هستند و از امریکا گرفته تا ته قبائل آفریقا ، این علائم یه معنی مشترک میدهند. اما همه ما یه چیز دیگه هم میدونیم و اون هم اینکه این علائم شامل ایران نمیشه و علائم راهنمایی و رانندگی برای ما یه معنی خاص دیگه ای میده.من امروز تصمیم گرفتم این علائم رو به صورت موشکافانه ای براتون بررسی کنم تا از این به بعد با خیال راحت تری به رانندگی در خیابان های کشورمون بپردازید:

1- چراغ راهنمایی و رانندگی

در سایر نقاط دنیا:
چراغ سبز: حق تقدم با شماست حرکت کنید
چراغ زرد:احتیاط کنید. سریعتر از چهار راه خارج شوید
چراغ قرمز:ایست


در ایران:


چراغ سبز:ببین داداش تو که از چهار راه رد میشی.پس تا میتونی آروم تر حرکت کن که اون عقبیا بمونن پشت چراغ قرمز تا حالشون گرفته شه!



چراغ زرد:اهوی اسکول پاتو بذار رو گاز! نکنه میخوای کلی پشت چراغ علاف شی؟بدو دیگه!سریعتر گازشو بگیر و برو، بزغاله!!!



چراغ قرمز:حق تقدم عبور با شماست!




2- چراغ راهنمای ماشین



در سایر نقاط دنیا:


یعنی ماشینی که پارک کرده است یا در لاین بغلی شماست قصد تعویض لاین خود را دارد سرعت خود را کم کنید و به او اجازه بدهید تا لاین خود را عوض کند



در ایران:


اوهوی گوسفند!مگه نمیبینی میخواد بپیچه جولوت؟اون گاز لامسبو فشار بده و نذار بیاد جلو راهتو بگیره.از حق خودت دفاع کن بدبخت!!!




3-گذرگاه عابر پیاده



در سایر نقاط دنیا:


یعنی عابران میتوانند با خیال راحت و به دور از هرگونه خطر از محلی که این تابلونصب شده است عبور کنند و خود را به پیاده رو طرف دیگر خیابان برسانند. درجایی که این تابلو نصب شده است حق تقدم با عابر پیاده است.



در ایران:


رانندگان محترم اگر به هر کدام از اهداف متحرکی که مشاهده میکنید تصادم نمایید به مرحله بعد صعود میکنید و در صورتی که وی را به صورت فجیعی له نمایید امتیاز ویژه نیز دریافت خواهید کرد.



4-محل عبور اطفال



در سایر نقاط دنیا:


یعنی نزدیکمدرسه یا زمین بازی بچه ها هستید و ممکن است کودکاناز آنجا عبور کنند. رانندگان با دیدن با دیدن این تابلو باید سرعت خود راکم کنند وبا احتیاط به حرکت خود ادامه دهند.



در ایران:



رانندگان محترم.مانند مورد بالا باید باید اهداف متحرک را نشانه بگیرید.فقط فرق این اهداف با مورد قبلی این است که اینها کمی سایزشان کوچکتر است و به طبع امتیاز کمتری نصیب شما میشود!




5-عبور ممنوع



در سایر نقاط دنیا:


اینتابلو به رانندگان وسایل نقلیه موتوری اعلام می کند از جهتی که تابلو نشان می دهدعبور نکنند و تنها عابرین پیاده اجازه دارند که در این جهت رفت و آمد کنند.



ایران:


الاغ! مگه نمی بینی اگه از اینجا بری راهت کلی نزدیکتر میشه؟!پس همین راهو برو!




6-ایستگاه اتوبوس




در سایر نقاط دنیا:


این تابلو در جایینصب می شود که اتوبوسها برای سوار و پیاده کردن مسافرها توقف می کنند .




در ایران:


پارکینگ!!!




7-حداکثر سرعت مجاز 70 کیلومتر بر ساعت



سایر نقاط دنیا:


در صورتی که با سرعتی بیش از 70 کیلومتر در ساعت برانید علاوه بر اینکه جان خود و سایرین را به خطر انداخته اید ،تخلف کرده اید و مشمول جریمه می شوید.زیرا در این مسیر حداکثر سرعت 70 کیلومتر در ساعت است.




ایران:


کاری به تابلو نداشته باش.واسه قشنگیه! اگه زیر 110 تا بری اینقدی واست چراغ و بوق میزنند تا خودت شرمنده شی!پس مثل بچه آدم پدال گازو تا ته فشار بده.



8-بوق زدن ممنوع



سایر نقاط دنیا:


در این محل بوق زدن ممنوع است



ایران:


اوه عجب جای ساکتی.مثل قبرستون میمونه.یه کم بوق بزن حالشو ببریم!

behnam5555 04-21-2010 01:14 PM

تعبیر خواب "ابن زن ذلیل " ( ویژه پسران ) حتماً بخونید وگرنه از دستتون رفته طنز)

اگر در خواب شتری در حال میل نمودن پنبه دانه دیدید ، تعبیرش اینست که آنچه از دوست دختران طمع دارید ، عایدتان نخواهد شد و شما دارید تیغ زده می شوید !

چنانچه در خواب یا در واقعیت کف دستتان خارید ، اگر دست راست باشد ، بزودی دوست دخترتان از شما کارت شارژ طلب خواهد کرد و اگر دست چپ باشد ، بزودی بابایتان به شما پول خواهد داد که آن را در راه مقدس و شریف دوست دخترتان صرف خواهید کرد!


لنگه کفش دیدن در خواب ، لطف خداوند منان را نشان می دهد که شامل حالتان شده و میخواهد به شما حالی کند که بزودی تولد " دوست دخترتان" است . نکند یادتان برود !دیدن ملاقه نیز همچین پیامی را دارد البته تفاوتش با لنگه کفش در این است که ملاقه ، تولد "زنتان" را ، یادآوری می کند !

اگر خواب دیدید دوست دخترتان آمده دارد خانه تان را جارو می کند ، در واقع دارد جیبتان را جارو می کند!

چنانچه در خواب خود را در حال کوبیدن آب در هاون دیدید ، نشانه آن است که تلاش های بی وقفه شما برای فرستادن زنتان به سفر تفریحی ناکام خواهد ماند و بهتر است جای دیگری دست و پا کنید برای بودن با دوست دخترتان !

دیدن وقوع زلزله در خواب ، نشانه اینست که وقتی شما خواب تشریف داشتید ، دوست دخترتان زنگ زده به گوشیتان و زنتان گوشی را برداشته و فهمیده چه خبر است . پس بزودی مجلس ختمی برای شادی روح شما برگزار خواهد شد (روحتان شاد و یادتان گرامی باد !)

زهجر روی تو این دل کبابه / تو ختمت میخوریم کیک و نوشابه !(این را هم واسه سنگ مزارتان از خودم درو کردم ، خوب بید؟)

دیدن موش ، نشانگر آن است که بزودی خانه تان توسط زنتان روی سرتان خراب خواهد شد . همچنین دیدن هر گونه جاندار از رده ی جوندگان ، نشانه جویده شدن قریب الوقوع خرخره ی شما توسط زنتان می باشد !

دیدن اقامه ی " نماز وحشت" در خواب به این معناست که زنتان به مادرش گفته که شما زیر سرتان بلند شده و به زودی چشمتان به جمال مادر زنتان منور خواهد شد !

چنانچه در خواب مزرعه تان را ملخ زده دیدید ، بزودی جمعی از اقوام زنتان که تعدادشان از 15 نفر کمتر نمی شود ، می آیند خانه تان و 17 شب و 18 روز در خانه تان اتراق می کنند و زنتان با احترام ، لیست شانصد سانتیمتری خرید را ، دو دستی تقدیم شما می نماید !

اگر بانکی که در آن حساب دارید ، در خواب ، آتش گرفته ببینید ، بزودی زنتان ، تصمیم خواهد گرفت که دماغ و چانه خود را عمل کند ، شکم خود را با لیپوساکشن کوچک کند ، ابروهایش را با لیفتینگ ، بالا بکشد و موهایش را هایلایت کند

دیدن هر گونه حبوبات اعم از نخود ، لوبیا ، ماش ،عدس سبز ، در خواب ، نشانه این است که زنتان برایتان آشی پخته است با یک وجب و چهار انگشت روغن اعلا!

اگر خود را در حال غرق شدن دیدید ،بزودی ورشکست خواهید شد و زن و دوست دخترتان ، هر دو شما را ترک خواهند کرد .(آخر ، دیگر شما را می خواهند چکار؟)

اگر در خواب دیدید که کور شده اید ، نشانگر وقوع اتفاقاتی است که دارد دور از چشم شما توسط زنتان ،رخ می دهد و شما خبر ندارید(چطور شما شانصد تا دوست دختر دارید هیچکی به شما هیشکی هیچی به شما نمیگوید ؟ حالا که نوبت زنتان شد، رگ غیرتتان شد این هوا؟ بیشین بینیم !)

اگر در خواب دیدید شما و دوست دخترتان با همدیگر در خانه به خوبی و خوشی زندگی می کنید ، خواب دیدید خیر باشد ! َ

روناک 04-27-2010 08:36 PM

مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می گیرد که « والله، بالله من زنده ام! چطور می خواهید مرا به خاک بسپارید؟»

اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و می گویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ می
گوید. مُرده !»

مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش می
بریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا ً جایز نیست!»

فرانک 05-02-2010 05:13 PM

حاضر جوابی برنارد شاو

روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:آقای شاو ! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است برنارد شاو هم سریع جواب میدهد : بله ! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!


روزي نويسنده جواني از جرج برنارد شاو پرسيد:«شما براي چي مي نويسيد استاد؟» برنارد شاو جواب داد:«برای یک لقمه نان»نویسنده جوان برآشفت که:«متاسفم!برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم!»وبرنارد شاو گفت:«عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم!»

آیلین 05-06-2010 10:04 PM

خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده‏اند؟»

گفت:
«می‌دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی لنگش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم!

آیلین 05-06-2010 10:38 PM

روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟

بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟

بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟

گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با

تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا

را بشکنی!!


فرانک 05-16-2010 05:29 PM

چگونه كارمند نمونه شوید
- جدول حل كنید. همیشه یك كیف جدول همراه خودتان داشته باشید تا یك موقع توی اداره لنگ نمانید. این روزها حل كردن جدول جواب می دهد. وظیفه اول شما به عنوان یك كارمند، حل جداول كلمات متقاطع و در وهله بعدی حل جداول سودوكو و دست آخر اگر وقت شد، حل جدول های خیابان است.

-به ارباب رجوع بی احترامی كنید. به او بفهمانید كه دوران ارباب و رعیتی تمام شده است. جوری با او رفتار كنید كه بفهمند دوران طاغوت و ظلم به آخر رسیده است و دیگر هیچ اربابی از هیچ رعیتی بالاتر نیست. زمانه، زمانه عدالت محوری است نه ارباب و رعیتی.

- مراجعه كنندگان را ساعت ها پشت در اتاقتان سرپا و ترجیحاً یك لنگه پا نگهدارید. آن ها باید بدانند كه كار شما چقدر مهم و سخت است. با راه انداختن كار ارباب رجوع تنها ارزش كار خود و همكارانتان را پایین می آورید. اداره، خم رنگرزی نیست. این همیشه یادتان باشد.

- امضای شما حكم طلا را دارد، بی خودی امضای خود را هدر ندهید. مراجعه كننده باید بداند كه هر چیزی یك قیمتی دارد و قیمت قلم و امضای شما از هر نقاش و نویسنده و هنرمندی بالاتر است. قلم خود را ارزان نفروشید. گرفتن پول چایی و زیر میزی یك رسم قدیمی و باستانی است و شگون دارد. به رسم و رسومات پایبند باشید. با ارباب رجوع هایی كه ادعا می كنند مرض قند دارند و یا فشار خون و با چای و شیرینی میانه ای ندارند اصلاً صحبت نكنید. آن ها را به یك كلینیك درمانی یا بیمارستان راهنمایی كنید.

- پیشرفت سه پله دارد. پاچه خواری، خود شیرینی و زیر آب زنی. اگر می خواهید از فردا ترفیع و پایه حقوق بالا داشته باشید، از همین امروز اقدام كنید. خوردن پاچه همراه با كله بسیار مقوی و مفید است. خود شیرینی هم شما را از خریدن شیرینی و مراجعه به قنادی معاف می كند. انسان ها مانند حوض هستند گاهی گل آلود می شوند باید چند وقت یكبار زیر آبشان را مانند حوض زد و عوضشان كرد.

-یكی از كارهای پسندیده راه انداختن كار بندگان خداست ولی از آن پسندیده تر كار چاق كنی است. احترام به خویشاوندان هم از كارهای پسندیده محسوب می شود. همانطور كه در دعوا ها و ارائه ادبیات شفاهی بستگان درجه یك مقدم هستند، موقع كار راه انداختن هم اولویت با آن هاست. از قدیم گفته اند بند پ خود را محكم ببند، تا قورباغه سر بالا نره.

- اگر به حقوق كارمندی دلخوش كرده اید، بدانید و آگاه باشید كه به زودی از گرسنگی خواهید مرد. اگر با پول چایی و شیرینی البته حتماً از زیر میز، كارتان راه افتاد كه خوب، اگر نه به فكر اختلاس باشید یعنی یك عده ای را از دست یك سری پول ها خلاص كنید. اگر اختلاس جواب نداد به فكر شغل دوم و سوم و بساز و بنداز باشید، اگر آن هم جواب نداد، دیگر به دنبال جواب نباشید. شما یك سوال بی جواب هستید كه زندگی جوابتان كرده است

kiana 05-16-2010 06:31 PM


شاید این موضوع خیلی ربط به این تاپیک نداشته باشه ولی خوندنش خالی از لطف هم نیست.


دهه شصت دهه خاکی عمر ما

رفیق دهه شصت خاطرت هست؟
چسب ضربدری رو شیشه‌ها، آژیر قرمز، ضد هوایی، پناهگاه، صدای آمبولانس، دفترچه بسیج، گرویی شیشه‌های نوشابه، هاچ زنبورعسل، آدامس خروس نشان، مداد شیر نشان، پاک‌کن‌های بد پاک‌کن، پلنگ صورتی، کیف‌های چمدانی با کلید کوچک فلزی، سنگرهایی که توی خیابان چیده شده بود، والور، گردسوز، بوی نفت، کاغذ کاهی،

رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

آلوچه. لواشک سیری 5 زار. پیراشکی سر کوچه مدرسه. کرایه 20 ریال. تاکسی‌های آبی پیچ شمیران تا خود شمیران. اتوبوس دو طبقه خط خراسان توپخونه. تعاونی شهر و روستا. سیگار جیره‌ای. هفته‌ای دو پاکت. تیر و آزادی. اشنوویژه و هما بیضی بدون ***** برای مستضعفین سیگاری.

رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

کمیته. حاجی خدابخشی. تویوتا لندکروز. پاترول. صيح جمعه با راديو. نوذری، آذری. ملون، كفش ملی و بلا. وین. پفک نمکی مینو. توپ دولایه. صف‌های طولانی سینما. چراغ علاالدین. برنچ اروگوئه‌ای وارداتی. به مقدار لازم. پاستیل ماری، تافی با مزه‌ی کاغذ. بوفه‌ مدرسه. عدسی. بربری. فیلم سینمایی عصر جمعه شبکه یک. برنامه تحليل اقتصادی. نوشابه فقط با ساندویچ.

رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

بستنی آلاسکا. کانادا درای. برنامه گمشدگان هر روز ساعت 4 تا 5 عصر. ترکش‌های ضدهوایی روی پشت بوم. شب قبل. هواپیماهای عراقی. شلیک. تماشای بمباران‌های هوایی از رو پشت بوم آپارتمان 5 طبقه. ویدیوهای پیچیده شده لای پتو. کارملا، اسمارتیز، توک، ویفر، تی‌تاپ، برنامه کودک ساعت پنج. سنگرسازی تو مدرسه.
رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

رادیو، قصه‌های شب، ساعت ده و نیم، موسیقی تیتراژ ابتدایی‌اش یکی از مرموزترین صداهای یادآور آن دوران است. دفتر صد برگ، دو تومان. تعلیم و تعلم عبادت است. صف. صبح‌گاه. مرگ بر امریکا. مرگ بر شوروی. دير کرده‏ها در مدرسه. خانم ناظم. آقای مدیر. تسبیح. کابل. شلنگ. دعای فرج. سریال آقای دلار. آقای فرجامی. نارنجک‌های پلاستیکی. قلک. دارت. تفنگ ساچمه‌ای سر کوچه مدرسه..
رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

روزنامه کیهان. اطلاعات. 2 تومن. مجله دانشمند. کوپن. صف بانک. بساطی‌های میدان انقلاب و خیابان ولیعصر. دکه روزنامه فروشی. کیهان ورزشی. دنیای ورزش. سینما آزادی.سینما شهرقصه. سینما ریولی. بایکوت. تخمه فروش‌های کنار سینماها٬ مخصوصن تو میدان انقلاب یکی بود میگفت ننه‌ام بو داده٬ یعنی اینکه خونگیه تخمه‌هاش. کیهان فرهنگی. چیپس استقلال.
رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

۲قرونی. 5 زاری. تلفن سکه‌ای. واتو واتو صبح جمعه. آینه عبرت، علی، آ تقی، جمعه شب ساعت ۹. کیسه‌های کمک به رزمندگان تو مدارس. شلوار لی. لوله تفنگی. تفنگ. پانک. گشت ثارالله.. مایکل جکسون. مدونا. کمیته.آستین کوتاه. گشت جندالله.فیلم بتاماکس. بامزی. پناهگاه‌های داخل مدرسه. قلکهایی به شکل مسجد الاقصی. پرچم اسراییل و امریکا کف زمین مدرسه.
رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

ادامه برنامه تا چند لحظه دیگر. شهربازی، مینی سیتی، فانفار. مانتو. مقنعه‌ خاكستری. چادر مشکی. جوراب سفید قدغن. کیهان بچه‌ها. زرنیخ، جوهر لیمو، کاربیت، پرمنگنات، گوگرد، منیزیم. جاده ابریشم. پنج‌شنبه‌ها سخنرانی امام خمینی از جماران. رادیو: شنوندگان عزیز توجه فرمایید، شنوندگان عزیز توجه فرمایید،رزمندگان سپاه اسلام... توجه، توجه: علامتی که هم اکنون می‌شنوید.... چنس پلاست، دوا گلی، دتول، وایتکس، آب ژاول.
رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

لاستیک دور سفید، قالپاق مگسی، بوق ده یازده، سونی شصت و چهار، باند خبرزه ای، پیکان کارلوکس دهه چهل.
توی دهه شصت یک کوله خاکی داشتم که باهاش مدرسه می‌رفتم، صبح‌ها وقتی باید از ایست و بازرسی دم در مدرسه می‌گذشیم مامورها از آن خرج خمپاره، سرنیزه، ترکش‌های ضد هوایی شب قبل که قرار بود هواپیماهای عراقی را بزنند پیدا می‌کردند.
رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

آتاری. کوله خاکی، شلوار خاکی، پوتین خاکی، یادش بخیر دهه شصت دهه خاکی عمر ما بود. ما روحمان را در دهه شصت جا گذاشتیم و هیچ کس از آدمهای امروزی نفهمید ما چرا اینقدر حیران هستیم.
رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

امیر عباس انصاری 05-19-2010 04:31 PM

داستان طنز، ماجراهای طنز، مقالات طنز، داستانهای طنز، مطالب طنز، طنزنوشته
 
داستان راننده بی خاصیت و اوباش

راننده کاميوني وارد رستوران شد. دقايي پس از اين که او شروع به غذا خوردن کرد سه جوان موتورسيکلت سوار هم به رستوران آمدند و يک راست به سراغ ميز راننده کاميون رفتند و بعد از چند دقيقه پچ پچ کردن، اولي سيگارش را در استکان چاي راننده خاموش کرد.


راننده به او چيزي نگفت. دومي شيشه نوشابه را روي سر راننده خالي کرد و باز هم راننده سکوت کرد و بعد هم وقتي راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمين خورد ولي باز هم ساکت ماند.


دقايقي بعد از خروج راننده از رستوران يکي از جوانها به صاحب رستوران گفت: چه آدم بي خاصيتي بود، نه غذا خوردن بلد بود و نه حرف زدن و نه دعوا!

رستورانچي جواب داد: از همه بدتر رانندگي بلد نبود چون وقتي داشت مي رفت دنده عقب 3 موتور نازنين را خرد کرد و رفت.

امیر عباس انصاری 05-19-2010 05:31 PM

وصیت نامه عجیب حسین پناهی
تهيه كننده : آقاي سياوش پارسي
زمان ارسال : 1389/02/28 ساعت 20:09
موضوع : اجتماعی


  1. روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست
  2. قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
  3. بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.
  4. به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
  5. ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.
  6. عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.
  7. بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
  8. کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
  9. مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
  10. روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
  11. دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
  12. کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.
  13. شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
  14. گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
  15. در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
  16. از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش مي طلبم !

Hiwa 05-27-2010 10:36 PM

بدين وسيله من رسماً از بزرگسالي استعفا مي دم و مسؤوليت هاي يك كودك هشت ساله (شايدم كوچيكتر)را قبول مي كنم.مي خوام به يك ساندويچ فروشي برم و فكر كنم كه اونجا يك رستوران پنج ستارست. مي خوام فكر كنم شكلات از پول بهتره!چون مي تونم بخورمش!
مي خوام زير يك درخت بلوط بزرگ بشينم با دوستام بستني بخورم.مي خوام توي يه چاله آب بازي كنم. مي خوام به گذشته برگردم وقتي همه چي ساده بود وقتي داشتم رنگها ، جدول ضرب و شعراي كودكانه ياد مي گرفتم به وقتي كه نمي دونستم چه چيزايي رو نميدونم و اهمييت هم نمي دادم.
ميخوام فكر كنم دنيا چقدر زيباس و همه راستگو و خوب هستند.مي خوام ايمان داشته باشم كه هر چيزي ممكنه، مي خوام از پيچيدگي هاي دنيا بي خبر باشم. نمي خوام زندگيم بشه كوهي از مشكلات و درس و مدارك اداري و ...
مي خوام به نيروي لبخند ايمان داشته باشم به صلح با فرشته هاhttp://blogfa.com/images/smileys/15.gif و به بارون ن ن.

ساقي 05-29-2010 09:37 PM

اندیشه های ملانصرالدین

روزی ملانصرالدین خطایی مرتکب میشود و او را نزد پادشاه می برند تا مجازاتش را تعیین کند
. پادشاه برایش حکم مرگ صادر می کند اما مقداری رافت به خرج می دهد و به وی می گوید
اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن و نوشتن بیاموزانی از مجازاتت درمی گذرم .
ملانصرالدین هم قبول می کند و ماموران حاکم رهایش می کنند .
عده ای به ملا می گویند مرد حسابی آخر تو چگونه می توانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی؟
ملانصرالدین می فرماید : انشاءالله در این سه سال یا شاه می میرد یا خرم!




....

مجتب 06-04-2010 09:57 PM

اعتراضات رسمی یک نی نی چهارده ماهه! با تکیه بر ضرب المثل مشهور؛ فلفل نبین چه ریزه، بشکن بریز تو آبگوشت!!!


آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی پیاز خورده ی غیر پاستوریزه، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشده ات را به سر و صورت حساس من نمالید! plz
خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای دبی شیر شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود!
پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد!
مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش ” بول بول بول بول” می کند! زهرمار، درد، مرض، کوفت! الهی کف شامپو تو چشت! شب بخوابی خواب بد ببینی! جیش کنی تو شلوارت!
مادر محترم! شصت پا وسیله ای است شخصی، که اختیارش رو دارم! لطفاً هرگاه سعی در خوردن شصت پای شما نمودم، گیر بدهید!
آقای پدر! هنگام دعوا با خانوم مادر، به جای پرت کردن قابلمه و ماهی تابه به روی زمین، از چینی های توی کابینت استفاده نمایید! اکشن بودن دعوا به همین چیزاست!
خانوم مادر! از مصرف هله هوله ی زیاد پرهیز نمایید! این عمل نه تنها برای سلامتی شما خوب نیست، بلکه موجب می شود که شیرتان بوی” بچه سوسک مرده” بدهد.
آقای پدر! کودکان توانایی کافی برای حفظ جیش خود ندارند و این توانایی هنگامی که شما شکم مرا ”پووووووف” می کنید به حداقل می رسد! الان بگم که بعد شرمنده تون نشم!

فرانک 06-14-2010 08:29 AM

راز این نامه؟؟؟؟
 
محبت شدیدی که سابقا ابراز میکردم
دروغ وبی اساس بود و در حقیقت نفرت به تو
روز به روز زیادتر میشود و هرچه بیشتر ترا میشناسم
پستی و وقاحت تو بیشتر در نظرم آشکار میگردد
در قلب خود احساس میکنم که ناچارباید
از تو دور باشم و هیچگاه فکر نکرده بودم که
شریک زندگی تو باشم زیرا ملاقاتهاییکه اخیرا با تو کردم
طبیعت و زمانه روح پلیدت را آشکار ساخت و
بسیاری از اخلاق و صفات تو را به من شناساند و میدانم که
خشونت طبع و تند خوئی ترا بدبخت خواهد کرد
اگر عروسی ما سر بگیرد مسلما همه عمر خود را با تو
به پریشانی و بد ختی خواهم گذراند و بدون تو عمر خود را
در نهایت شادکامی طی خواهم کرد در نظر داشته باش که روح من
هیچگاه بتو رام نخواهد شد و نفرت و کینه ام پیوسته
متوجه تواست این نکته را باید در نظر داشته باشی و بدانی که
از تو میخواهم آنچه را که گفته ام شوخی و مسخره نکنی و بدانی که
این نامه را از صمیم قلب مینویسم و چقدر تاسف میخورم اگر
باز هم در صدد دوستی با من باشی با نهایت نفرت از تو میخواهم
که از پاسخ دادن به این نامه خودداری کنی زیرا نامه های تو سراسر
مهمل و دروغ است و نمیتوان گفت که دارای
لطف و حرارت میباشد بطور قطع بدان که همیشه
دشمن تو هستم و از تو بشدت متفنر هستم و نمیتوانم فکر کنم که
دوست صمیمی و وفادار تو هستم

دوست خوبم

اگر می خواهی بدانی که راز این نامه چه بوده است نامه را یک بار دیگر یک خط در میان بخون

__________________

مجتب 06-15-2010 12:42 PM

يه مرد 80 ساله ميره براي چكاپ. دكتر ازش در مورد وضعيت فعليش مي پرسه و پيرمرد با غرور جواب ميده:
هيچوقت به اين خوبي نبودم. تازگيا با يه دختر 20 ساله ازدواج كردم و حالا باردار شده و كم كم داره موقع زايمانش ميرسه.
نظرت چيه دكتر؟!
دكتر چند لحظه فكر ميكنه و ميگه: خب بذار يه داستان برات تعريف كنم. من يه نفر رو مي شناسم كه شكارچي ماهريه. اون هيچوقت تابستونا رو براي شكار كردن از دست نميده. يه روز كه مي خواسته بره شكار از بس عجله داشته اشتباهي چترش رو به جاي تفنگش بر ميداره و ميره توي جنگل! همينطور كه ميرفته جلو يهو از پشت درختها يه پلنگ وحشي ظاهر ميشه و مياد به طرفش. شكارچي چتر رو مي گيره به طرف پلنگ و نشونه مي گيره و ….. بنگ!
پلنگ كشته ميشه و ميفته روي زمين!!!
پيرمرد با حيرت ميگه: اين امكان نداره! حتما يه نفر ديگه پلنگ رو با تير زده!
دكتر يه لبخند ميزنه و ميگه: دقيقا منظور منم همين بود !!!

نتيجه اخلاقي : هيچوقت در مورد چيزي كه مطمئن نيستي نتيجه كار خودته ادعا نداشته نباش!

مجتب 06-27-2010 10:05 PM

داستان خیلی جالب راهب بخونید خیلی باحاله
اتومبيل مردي كه به تنهايي سفر مي كرد در نزديكي صومعه ای خراب شد.
مرد به سمت صومعه حركت كرد و به رئيس صومعه گفت : «ماشين من خراب شده. آيا مي توانم شب را اينجا بمانم؟ »
رئيس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت كرد. شب به او شام دادند و حتي ماشين او را تعمير كردند.
شب هنگام وقتي مرد مي خواست بخوابد صداي عجيبي شنيد. صداي كه تا قبل از آن هرگز نشنيده بود .
صبح فردا از راهبان صومعه پرسيد كه صداي ديشب چه بوده اما آنها به وي گفتند :« ما نمي توانيم اين را به تو بگوييم . چون تو يك راهب نيستي»
مرد با نا اميدي از آنها تشكر كرد و آنجا را ترك كرد.
چند سال بعد ماشين همان مرد بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد.
راهبان صومعه بازهم وي را به صومعه دعوت كردند ، از وي پذيرايي كردند و ماشينش را تعمير كردند.
آن شب بازهم او آن صداي مبهوت كننده عجيب را كه چند سال قبل شنيده بود ، شنيد.
صبح فردا پرسيد كه آن صدا چيست اما راهبان بازهم گفتند: :« ما نمي توانيم اين را به تو بگوييم . چون تو يك راهب نيستي»
اين بار مرد گفت «بسيار خوب ، بسيار خوب ، من حاضرم حتي زندگي ام را براي دانستن فدا كنم.
اگر تنها راهي كه من مي توانم پاسخ اين سوال را بدانم اين است كه راهب باشم ، من حاضرم . بگوئيد چگونه مي توانم راهب بشوم؟»
راهبان پاسخ دادند « تو بايد به تمام نقاط كره زمين سفر كني و به ما بگويي چه تعدادي برگ گياه روي زمين وجود دارد و همینطور باید تعداد دقيق سنگ هاي روي زمين را به ما بگويي. وقتي توانستي پاسخ اين دو سوال را بدهي تو يك راهب خواهي شد.»
مرد تصميمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.
مرد گفت :‌« من به تمام نقاط كرده زمين سفر كردم و عمر خودم را وقف كاري كه از من خواسته بوديد كردم .
تعداد برگ هاي گياه دنيا 371,145,236,284,232 عدد است. و 231,281,219,999,129,382 سنگ روي زمين وجود دارد»
راهبان پاسخ دادند :« تبريك مي گوييم . پاسخ هاي تو كاملا صحيح است . اكنون تو يك راهب هستي . ما اكنون مي توانيم منبع آن صدا را به تو نشان بدهيم.»
رئيس راهب هاي صومعه مرد را به سمت يك در چوبي راهنمايي كرد و به مرد گفت : «صدا از پشت آن در بود»
مرد دستگيره در را چرخاند ولي در قفل بود . مرد گفت :« ممكن است كليد اين در را به من بدهيد؟»
راهب ها كليد را به او دادند و او در را باز كرد.
پشت در چوبي يك در سنگي بود . مرد درخواست كرد تا كليد در سنگي را هم به او بدهند.
راهب ها كليد را به او دادند و او در سنگي را هم باز كرد. پشت در سنگي هم دري از ياقوت سرخ قرار داشت.. او بازهم درخواست كليد كرد .
پشت آن در نيز در ديگري از جنس ياقوت كبود قرار داشت.
و همينطور پشت هر دري در ديگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، ياقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت.
در نهايت رئيس راهب ها گفت:« اين كليد آخرين در است » .
مرد كه از در هاي بي پايان خلاص شده بود قدري تسلي يافت. او قفل در را باز كرد.
دستگيره را چرخاند و در را باز كرد . وقتي پشت در را ديد و متوجه شد كه منبع صدا چه بوده است متحير شد. چيزي كه او ديد واقعا شگفت انگيز و باور نكردني بود.
.....اما من نمي توانم بگويم او چه چيزي پشت در ديد ، چون شما راهب نيستيد.

لطفا به من فحش نديد؛ خودمم دارم دنبال اون كسي كه اينو براي من فرستاده مي گردم تا حقشو كف دستش بگذارم.

GolBarg 06-29-2010 11:07 AM

پیژامه
 
پیژامه

پیژامه شاید یکی از ملموس ترین و مظلوم ترین مصنوعات بشری باشد که دستپخت ما ایرانی هاست.اصل اصلش پای جامه بوده و بعد ها به انگلیس و روسیه و حتی فرانسه آمده و اینجا هم همان پیجامه می گویند.یعنی پیجاما می گویند. انواع مختلفی دارد.گل گلی،خال خالی و راه راه.

نمی دانم حالا اینکه اسمش به نام ما ثبت شده افتخاری دارد یا ندارد اما یک فرصت بررسی روانشناختی فراهم می کند که چرا اینقدر به پیژامه علاقه داشتیم!

http://www.persianpic.info/upload/images/pejama.jpg

مثل ژیان می ماند که خاطره مشترک ایرانی ها و فرانسوی هاست.

راستی ژیِان و پیژامه یک نقطه اشتراک دیگر هم با هم دارند:

با هیچ کدامش تا سر کوچه بیشتر نمی شود رفت:d:21::d

دانه کولانه 06-29-2010 11:09 AM

والا نازکه خوش طرحم نیست من نه روم میشه نه دوست دارم بپوشم
توی خانواده ما تا حالا ندیدم کسی بپوشه .
به هر حال ما اینطوریم دیگه .

امیر عباس انصاری 06-29-2010 11:31 AM

طرز تهيه پيژامه (میترکی از خنده)
 
طرز تهيه پيژامه (میترکی از خنده)

پارچه‌ مي‌خريم ‌(تترون‌ راه‌ راه)، به‌ خانه‌ مي‌بريم‌.

پيژامه‌قبلي‌ را كه‌ مادرتان‌ دوخته‌ روي‌ پارچه‌ گذاشته‌ آنرا مي‌بريد. به‌ خاط‌ر داشته‌ باشيد كه‌ پارچه‌ را دو لايه‌ كرده‌ باشيد. قبل‌ از اينكه‌ قسمت‌ كشدار را ببري‌، سه‌ چار انگشت‌ جا بذار، چون‌ بعد بايد خم‌ شود تا كش‌ رد شود. اين‌ را براي‌ همه‌ لبه‌ها بكن‌.

پيژامه‌ قبلي‌ را برداشته‌ در كمد قرار بدهيد تا مادر آشفته‌ نشود.


نخ‌ سوزن‌ آورده‌ پارچه‌را كوك‌ بزنيد. (كوك‌ زدن‌ يعني‌ رد كردن‌ موقت‌ نخ‌ از لاي‌ پارچه‌) از لاي‌ در سرك‌ بكشيد تا مادر بزرگتان‌ از راه‌ سر نرسد (چرخ‌ خياطي‌ مال‌ مادر بزرگ‌ است‌).



بعد از دوختن‌، نوبت‌ كش‌‌اندازي‌ است‌. كش‌ را مي‌اندازيم‌، به‌ اين‌ صورت‌ كه‌ سنجاق‌ قفلي‌ را به‌ سر آن‌ گره‌ زده‌، كشان‌ كشان‌ از سوراخ‌ كمر پيژامه‌ عبور بدهيد. يادتان‌ باشد سنجاق‌ قفلي‌ را پس‌ از خاتمه‌ كار به‌ چارقد مادربزرگ‌ ارجاع‌ دهيم‌.





نكات‌ مهم
1- براي‌ جلوگيري‌ از عدم‌ سايش‌ سرزانوها، از چهار دست‌ و پا رفتن‌ بپرهيزيد.
2- در صورت‌ پاره‌ شدن‌ كش‌، پيژامه‌ سقوط‌ خواهد كرد. :24::24:
3- حضور در اماكن‌ عمومي‌ با پيژامه‌ خلاف‌ شئونات‌ اجتماعي‌ است‌. :24::24:
4- پيژامه‌ نيز مانند مسواك‌ و عينك‌، از لوازم‌ شخصي‌ شماست‌، از تعارف‌ آن‌ بپرهيزيد. :24::24::24:
5- قبل‌ از اينكه‌ پيژامه‌ قبلي را روي‌ پارچه‌ بگذاريد، كش‌ آنرا خارج‌ كنيد تا كمرش‌ تنگ‌ نشود. :24::24:

نقل قول:

نوشته اصلی توسط دانه کولانه (پست 160995)
والا نازکه خوش طرحم نیست من نه روم میشه نه دوست دارم بپوشم
توی خانواده ما تا حالا ندیدم کسی بپوشه .
به هر حال ما اینطوریم دیگه .



خوب کوروش جان اونجا شلوار کردی مده
ولی تو تهران آی دلت بخواد پیزامه
اصلا تا میری مهمونی یکی میارن تعارف می کنند!!!!!!!

امیر عباس انصاری 06-29-2010 11:37 AM

اینم با کلاسش:

http://dukht.ir/images/imagegallery/...%20Pajamas.jpg


http://www.sz-wholesale.com/uploadFiles/pajamas_568.jpg


http://oxleylearning.org/germandicti...12/pajamas.jpg


اینم که!!!!!!!!!

http://www.m0dy.net/vb/uploaded/3238...1229522295.jpg


http://najee.persiangig.com/image/ka...%20%282%29.jpg


http://upload.iranblog.com/1/1219894002.jpg


البته سلوار کردیهایی که تهران دوز هستند خیلی بدتر از پِیژامه هستند و کلا همون پیژامه سرتره
چون بی نهایت شل و ول و بی بخار و آبرو بر هستند!

عکس رضایا رو داشته باشین


[IMG]http://**********/images/397wx9m5tswyeih8z1.jpg[/IMG]


و بهنوش بختیاری رو

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1.../53939_808.jpg

امیر عباس انصاری 06-29-2010 11:38 AM

اینم تقدیم به کوروش جوووووووووووووووووون

شعر کردی(کلهری)


وا که چاک سینه گه د ده رس و کتاوم هه ر یه سه
بوومه نه زر ئه و ده مه جام شه ر اوم هه ر یه سه
رووژ تا شه و کار و بارم شین و شیوه ن کردنه
تاق وه سانم هه ر یه سه باخ سه راوم هه ر یه سه
هه م په ر و بالم به سانه هه م ده مم دیوراننه
تا م بووم و حه رف حه ق نه یوشم جوواوم هه ر یه سه
گش که سم ! ده ردد وه گیانم ! نیور دیده راسه گه م !
م چوه بیوشم تا تو نادانی عه زاوم هه ر یه سه
شار کرماشان دیار عشقه خاپووری نه که ین
خه رگ کووره بنیشم خاک و ئاوم هه ر یه سه
په رته و ئه ر ئاواره م و باوان خراو و ده روه ده ر
ئیوشم ئی زولمه نه مینید ناحساوم هه ر یه سه
په رته و کرماشانی

بولبول گولزار عشقم بال په روازم نیه
تا له سووز دل بنالم که س هه مئاوازم نیه
ره نجه له خار فه راقم راخه تی به خشم کووه
ئارزوو دار وسالم یار ته نازم نیه
ده رده دارم ری وه کوو به م تا که ده ردم چاره که ن
راز دل ئفشا وه کی که م چیونکه هه مرازم نیه
بردیه تا دل و ده ستم عه قل و هووشم چی له سه ر
له و چه و مه خمووره مه ستم مه یل بگمازم نیه
ده رد عشقی ها له گیانم تاقه ت و سه ورم نه مه ن
سووز دل دیری به یانم حاجه ت سازم نیه ن
تمکین کرماشانی
http://www.aftablog.com/uploads/s/solltanali/2880.jpg

خداوکیلی این شلوار کردی رو تو تهران نمیشه یافت
خیلی خوش دوخت هستند و احتمالا پارچه های خوبی هم دارند
ولی به صاطلاح شلوار کردی های دوخت تهران که بدتر از پیژامه هستند

فرانک 07-02-2010 10:58 PM

چرچيل روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر بی بی سی برای مصاحبه می‌رفت. هنگامی که به آن جا رسيد به راننده گفت "آقا لطفاً نيم ساعت صبر کنيد تا من برگردم." راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سريعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچيل را از راديو گوش دهم" چرچيل از علاقه‌ی اين فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و يک اسکناس ده پوندی به او داد. راننده با ديدن اسکناس گفت: "گور بابای چرچيل! اگر بخواهيد، تا فردا هم اين‌جا منتظر می‌مانم




dokhtar irooni 07-04-2010 07:13 PM

توهم
 
این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم می‌خورد که واقعیه:
دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!
این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.
وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می‌ارم!
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش.
این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!
خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد.
هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!
تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره.
تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.
تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.
نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.
از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم.
دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.
وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو،
یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل می‎دادیم سوار ماشین ما شده بود.

:21::21::21:

Setare 07-04-2010 09:50 PM


یکروز بوش و اوباما در یک بار نشسته بودن.


یک نفر میرسه و میپرسه : "چیکار دارین می کنین؟"


بوش جواب می ده: "داریم نقشه جنگ جهانی سوم رو تنظیم می کنیم.
یارو می پرسه: " چه اتفاقی قراره بیافته ؟!"
بوش میگه: "قراره ما 140 میلیون مسلمان، و آنجلینا جولی رو بکشیم! "
یارو با تعجب میگه: " آنجلینا جولی !؟! چرا می خواین آنجلینا جول......ی رو بکشید؟! "
بوش رو می کنه به اوباما و میگه: " دیدی گفتم ! هیچکس تو دنیا نگران 140 میلیون مسلمان نیست

behnam5555 07-09-2010 08:06 AM

ضدحال ها

ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی برق بره!

ضدحال یعنی بعد از کلی مصیبت که بابات برات موبایل ثبت نام کرده همه سیمکارتا بیاد جز مال تو!

ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیاب کنه!

ضدحال یعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون تموم کرده باشن!

ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله مامانت فوت کنه!

ضدحال یعنی قبض تلفن بیاد ....... تومن!

ضدحال یعنی بعد از کلی مخ زدن تو اینترنت همینکه بیای به نتیجه برسی اشتراکت تموم بشه !


ضد حال یعنی یه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گیر کنه به صندلی پاره بشه!

ضدحال یعنی صبح ساعت ۷ بری سر کلاس استاد نیاد!

ضدحال یعنی شرطی بیدل بزنی امتیازت بشه ۲۵!

ضدحال یعنی بعد اینکه کلی افه زبان اوومدی نمره زبانت بشه۱۰

ضدحال یعنی داداش کوچیکت ۲شاخه مودمو اشتباهن بزنه تو پریز برق!

ضدحال یعنی تو اتاقت فیلم نگاه میکنی همینکه میرسه جای.........مامان بیاد تو!

ضدحال یعنی نفر ۱۱ کنکور شدن!

ضدحال یعنی کارگردان شدن حنا مخملباف!

ضدحال یعنی خواننده شدن میناوند!

ضدحال یعنی فیلم ژاپنی!

ضدحال یعنی عشق یه طرفه!

ضدحال یعنی گل خوردن دقیقه ۹۰!

ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد!

ضدحال یعنی از سرویس دانشگاه جا موندن!

ضدحال یعنی با ماشین بابا جریمه شدن!

ضدحال یعنی سلام کنی جوابتو ندن!

ضدحال یعنی عینکت سر جلسه امتحان بیفته زمین بشکنه!

ضد حال یعنی سر جلسه امتحان خدکارت تموم بشه!

ضدحال یعنی تاکسی سوار شی وسط راه بنزین تموم کنه!

ضدحال یعنی دفترچه تلفنتو گم کنی!

ضد حال یعنی اونیکه خیلی دوستش داری رو نتونی ببینی!

ضدحال یعنی درس رو بلد نباشی و پنج دقیقه مونده به زنگ تفریح استاد اسمتو صدا كنه!

ضدحال یعنی یك قدمی خط پایان مسابقه دو به زمین بیفتی و آخر بشی!

ضدحال یعنی روز آخر خدمت سربازی اضافه خدمت بخوری!

ضدحال یعنی سر سفره عقد عروس خانوم بگه نه البته اگه بگه بله بعدا ضد حال میخوری

behnam5555 07-09-2010 08:26 AM

امان از ایرانی ها !

سه تا آمريكايي و سه تا ايراني براي شركت در يك كنفرانس همسفر شدند.
در ايستگاه قطار سه آمريكايي هركدام يك بليط خريدند اما در كمال تعجب ديدند كه ايرانيها سه نفرشان يك بليط گرفتند!
يكي از امريكايي ها ازشون پرسيد:
چطور هر سه با يك بليط سوارميشويد؟
يكي از ايراني ها گفت صبر كن تا نشونت بدم...
همه سوار قطار شدند آمريكايي ها روي صندلي هاي تعيين شده خود نشستند، اما ايراني ها سه نفري رفتند داخل توالت و در را روي خودشان قفل كردند.
مامور كنترل بليط آمد وبليط هاي همه مسافران را چك كرد و رفت سمت توالت در زد و گفت:
بليط لطفا.......
ايراني ها كه داخل بودند از لاي در بليط را به مامور كنترل دادند و مامورهم بعد از كنترل بليط راهش را ادامه داد و رفت ...
اون سه امريكايي صحنه را ديدند و به خود گفتند عجب ابتكار هوشمندانه اي...

بعد از اتمام كنفرانس آمريكاييها در بازگشت تصميم گرفتند از ترفند ايراني ها استفاده كنند و هر سه تاشون رفتند يك بليط گرفتند! اما باز در كمال تعجب ديدند كه ايراني ها اين بار اصلا بليط نگرفتند!
يكي از آمريكايي ها پرسيد اين بار چگونه مي توانيد بدون بليط سفر كنيد؟
ايراني ها گفتند صبر كن تا نشونت بديم.
سه امريكايي و سه ايراني سوار قطارشدن و سه امريكايي رفتند داخل توالت سه ايراني هم رفتند داخل توالت بغليش و قطار حركت كرد.
چند لحظه بعد از شروع حركت قطار يكي از ايراني ها از توالت آمد بيرون رفت در توالت آمريكايي ها را زد و گفت:

بليط لطفا....

ساقي 07-09-2010 08:45 PM

قابل توجه خارج نشینان انگلیسی زبان
 
مشکل بسیار بزرگی که ایرانیان خارج نشین در گفتگو با مردم انگلیسی زبان داشتند،
بیان اصطلاحاتِ رایج در زبان فارسی بوده که نمیشود به زبان انگلیسی ترجمه کرد،
اما اکنون این مشکل هم برطرف شد..!!؟ :d:p




دیکشنری تکمیلی


*My father came out, and I will take out your father! ( پدرم در آمد و پدر تورا هم در ميارم)
*May they take away your 'dead washer'! (مرده شورتو ببرن!)
*Ghosts of your stomach! (ارواح شکمت!)
*Don't put a hat on my head! (سرم کلاه نگذار!)
*Why are you selling me wet wood?? (چراهيزم تر بمن می فروشی?)
*Light up my homework! (تکليفم رو روشن کن!)
*His donkey passed the bridge. (خرش از پل گذشت)
*Cut tail! (دم بريده)
*What kind of dirt shall I put on my head? (چه خاکی بر سرم بکنم?)
*His head is playing with his tail! (سرش با دمش (..) بازی می کنه!)
*Pull your carpet out of the water! (گليمتو از آب بکش!)
*Happiness has hit you under your stomach! (خوشی زده زير دلش!)
*Punch you so hard that electricity will come out of your eyes! (چنان بزنم که برق از چشمت بپره!)
*Snake Venom! (زهر مار !)
*Disease! (مرض!)
*Pain without a cure! (درد بی درمون!)
*He thinks he has fallen out of an elephant's nose?! (فکر می کنه از دماغ فيل افتاده?!)
*Dog's mustache (سگ سبيل)
*I'll take out your eyes! (چشتو در ميارم!)
*Your step on my eye! (قدمت روی چشمم!)
*May I be sacrificed for you! (قربونت برم!)
*You have seen camel; you haven't seen. (شتر ديدی نديدی.)
*Don't drop worms! (کرم نريز!)
*He does long tongue!! (زبون درازی می کنه!!)
*Donkey into donkey!!! (خرتوخره!!!)
*They are like an elephant and a tea cup! (مثل فيل و فنجون می مونن)
*Don't put watermelon under my arms! (هندونه زير بغلم نده!)
*I'll make you one with the wall! با ديوار يکيت می کنم)!)
*I wanted to see who my nosey person is?! (ميخواست ببنم فضولم کيه?!)
*Don't look at me left left!! (بهم چپ چپ نگاه نکن!!)
*Took the water from my face! (Aabeh roomo bord!)
*Painted us black! (مارو رو سياه کرد!)
*The door to the pot is open, where is the integrity of the cat? (در ديزی بازه حيای گربه کجا رفته?)
*You can't ride a camel bending, bending! (شتر سواری دلا دلا نمی شه!)
*The blind read! (کور خونده!)
*The dog was hitting, the cat was dancing! (سگ ميزدگربه می رقصيد!)
*You brought my life up to my lip! (جونم و بلبم رسوندی!)
*My soul reached my lips! (جونم بلبم رسيد!)
*Inside head eater!! (توسری خور!!)
*It's hit my head! (زده به سرم!)

ساقي 07-09-2010 08:48 PM

*It's hit my head! (زده به سرم!)
*Blind cat! ('گربه کوره!)
*My head whistled! (سرم سوت کشيد!)
*My job is done. (کارم تمومه.)
*Burnt father! (پدر سوخته!)
*His mouth still smells like milk! (هنوز دهنش بوی شير میده!)
*I haven't said anything to her and she has grown a tongue! هيچه بهش نگفتم، زبون در آورده)!)
*I hope your eyes go blind! (چشمت کور!)
*I grabbed it out of his belly. (از دلش در آوردم.)
*One is too little, two is sad, the third is sure. (يکی کمه دوتا غمه سومی خاطر جمعه.)
*It was hitting and banging! (بزن بکوب بود!)
*May your hand not hurt. (دستت دردنکنه.)
*May your head not hurt. (سرت درد نکنه.)
*Don't be tired! (خسته نباشی!)
*I hope your mind goes up! (فهمت بره بالا!)
*Choke!!! (خفه شو!!!)
*Killed the cat by the honeymoon suite! (گربه رو دم حجله کشت!)
*Not coming not coming, when coming, two two coming!! (نمياد نمیاد وقتی مياد دوتا دوتا مياد!)
*No daddy!!! (نه بابــــــا!!!)
*Go daddy!!! (برو بابــــــــْآ !!!)
*Let's hit and go! (بزن بريم!)
*One pot tells the other pot your face is black?! (ديگ به ديگ ميگه روت سياه?!)
*Make him a donkey! (خرش کن!)
*Come short! (کوتاه بيا!)
*Money is not the bear's grass!! (پول علف خرس نيست!!)
*A hundred years to these years! (صد سال به اين سال ها!)
*Your warm breath! (دمت گرم!)
*Her stomach is happy. (دلش خوشه.)
*My stomach is tight. (دلم تنگه.)
*Wide ***!! (کون گشاد!!)
*My stomach burned for her! (دلم براش سوخت!)
*Stomach to stomach has a path! (دل به دل راه داره!)
*Big bear! (خرس گنده!)
*Stomach is not in his stomach!! (دل تو دلش نيست!)
*It doesn't have math or books! (حساب کتاب نداره!)
*I'll eat your liver! (جيگرتو بخورم!)
*Sink your teeth into liver a little bit! (يک کمی دندو رو جيگر بذار!)
*It's raining dogs here! (اينجا سگ سارونه!)
*One gear! (يک دنده!)
حذف شد!!!
*Dirt on your head!! (خاک برسرت!!)
*My stomach is making salt! (دلم شور می زنه!)
*I died from laughter. (از خنده مردم.)
*It is from my God! (از خدامه!)
*He was stuck between the earth and the sky. (مونده بود بين زمين و آسمون.)
*From each of her fingers a talent rains! (از هر انگشتش هنر ميباره!)
*Make your hat the judge! (کلاهتو قاضی کن!)
*I won't even give you a non-curing disease! (درد بی درمون هم بهت نميدم!)
*A flower has no front or back! (گل پشت رو نداره!)
*Without dad and mom! (بی پدر مادر!)
*He put a finishing stone! (سنگ تمام گذاشت!)
*His health is a ball! (حالش توپه!)
*I know him like the palm of my hand. (مثل کفت دستم می شناسمش.)
*Have I smelled the palm of my hand?? (مگه کف دستموبو کردم??)
*She hits one handed! (يک دستی می زنه!)
*Without back of work! (پشتکارنداره!)

ساقي 07-09-2010 08:50 PM

:d



ه!)
*Donkey head! (کله خر!)
*Wind hitter. (باد بزن.)
*Water puller. (آب کش.)
*Hat lifter! (کلاه بردار!)
*You are the darling of my stomach. (عزيز دلمی.)
*She is very heavy and colourful! (خيلی سنگين رنگينه!)
*Don't make yourself spoiled!! (خودتو لوس نکن!!)
*Drink of life! (نوش جان!)
*Unknowledgeable in salt!! (نمک نشناس!!)
*Without salt! (بی نمک!)
*With salt! (با نمک!)
*Without steam! (بی بخار !)
*Don't be narrow and orange!! (نازک نارنجی نباش!!)
*You ate my head!! (سرمو خوردی!!)
*Again the same soup and the same bowl!! (بازهم همان آش و همان کاسه!!)
*Your eyes see beautiful! (چشمتون قشنگ می بينه!)
*May your eyes be bright! (چشمتون روشن!)
*He took her tear out! (اشکشو در آوردی!)
*Her colour has jumped away! (رنگش پريده!)
*The patient stone. (سنگ صبور.)
*Your place is very empty! (جات خيلی خاليه!)
*One hand has no voice. (يک دست سدا نداره.)
*I want the donkey and the dates. (هم خرو ميخواد هم خرمارو.)
*My new sleeve, eat rice!! (آستين نو بخور پلو!!)
*Her friendship is like the friendship of Auntie Bear! (دوستيش مثل دوستی خاله خرسه اس!)
*She still has two and a half swallows left!!! (هنوز دوقورت و نيمش باقيه!!!)
*Don't see how tiny the pepper is, break it and see how sharp it is! (فلفل نبين چه ريشه بشکن ببين چه تيزه!)
*One crow, forty crows! (يک کلاغ چهل کلاغ!)
*Hear and don't believe! (بشنو و باور نکن!)
*Leave it alone, it's not male male, or female female! (ولش کن نه نر نره نه ماده ماده!)
*If you're a crow, then I'm a baby crow! (اگه تو کلاغی من بچه کلاغم!)
*The onion has been hanging out with the fruit!! (پياز هم خودشو قاطی ميوه ها کرده!!)
*Which instrument of yours should I dance to?? (با کدوم سازت برقصم??)
*May God never subtract you from brotherhood! (خدا از برادری کمت نکنه!)
*My stomach became a kabob! (دلم کباب شد!)
*Die for someone who will have a fever for you! (برای کسی بمير که برات بميره!)
*Fartnose! (گوز دماغ!)
*Ouch life/soul!! (آخ جوووون!!)
*My veins and roots came out!! (رگ و ريشه ام در اومد)

behnam5555 07-11-2010 03:58 PM

به تصوير زير نگاه کنيد و به سوالات پاسخ دهيد!!


















کدام دانشجو خسته و خواب آلود به نظر مي‌رسد؟

کدامشان دوقلو مي‌باشند؟

چند تا زن در عکس ديده مي‌شود؟

چند نفرشان خوشحال هستند؟

چند نفرشان ناراحت مي‌باشند؟


behnam5555 07-11-2010 04:02 PM

فکر ميکنين پسرا و دخترا چه جوري از عابر بانک پول مي گيرن؟

پسرها:

?- با ماشين ميرن به بانک، پارک ميکنن، ميرن دم دستگاه عابر بانک.
?- کارت رو داخل دستگاه ميذارن.
?- کد رمز رو ميزنن، مبلغ درخواستي رو وارد ميکنن.
?- پول و کارت رو ميگيرن و ميرن.

دخترها:

?- با ماشين ميرن دم بانک.
?- در آينه آرايششون رو چک ميکنن.
?- به خودشون عطر ميزنن.
?- احتمالاً موهاشون رو هم چک ميکنن.
?- در پارک کردن ماشين مشکل پيدا ميکنن.
?- در پارک کردن ماشين خيلي مشکل پيدا ميکنن.
?- بلاخره ماشين رو پارک ميکنن.
?- توي کيفشون دنبال کارتشون ميگردن.
?- کارت رو داخل دستگاه ميذارن، کارت توسط ماشين پذيرفته نميشه.
??- کارت تلفن رو ميندازن توي کيفشون.
??- دنبال کارت عابربانکشون ميگردن.
??- کارت رو وارد دستگاه ميکنن.
??- توي کيفشون دنبال تيکه کاغذي که کد رمز رو روش ياداشت کردن ميگردن.
??- کد رمز رو وارد ميکنن.
??- ?دقيقه قسمت راهنماي دستگاه رو ميخونن.
??- کنسل ميکنن.
??- دوباره کد رمز رو ميزنن.
??- کنسل ميکنن.
??- دوست پسرشون رو صدا ميزنن که کد صحيح رو براشون وارد کنه.
??- مبلغ درخواستي رو ميزنن.
??- دستگاه ارور (خطا) ميده.
??- مبلغ بيشتري رو درخواست ميکنن.
??- دستگاه ارور (خطا) ميده.
??- بيشترين مبلغ ممکن در خواست ميکنن.
??- انگشتاشون رو براي شانس رو هم ميذارن.
??- پول رو ميگيرن.
??- برميگردن به ماشين.
??- آرايششون رو توي آينه عقب چک ميکنن.
??- توي کيفشون دنبال سويچ ماشين ميگردن.
??- استارت ميزنن.
??- پنجاه متر ميرن جلو.
??- ماشين رو نگه ميدارن.
??- دوباره برميگردن جلوي بانک.
??- از ماشين پياده ميشن.
??- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر ميدارن. (حواس نمي‌ذار براي آدم)
??- سوار ماشين ميشن.
??- کارت رو پرت ميکنن روي صندلي کنار راننده.
??- آرايششون رو توي آينه چک ميکنن.
??- احتمالاً يه نگاهي هم به موهاشون ميندازن.
??- مندازن توي خيابون اشتباه.
??- برميگردن.
??- ميندازن توي خيابون درست.
??- پنج کيلومتر ميرن جلو.
??- ترمز دستي رو آزاد ميکنن. (ميگم چرا انقدر يواش ميره)


behnam5555 07-11-2010 04:04 PM


(آقايون نخونن)


چرا مردها داراي وجدان پاکي هستند؟
به اين دليل که هيچ گاه از آن استفاده نمي کنند

چرا روانکاوي مردها خيلي سريع تر نسبت به خانم ها انجام مي پذيرد؟
زيرا هنگاميکه زمان بازگشت به دوران کودکي فرا مي رسد، مردها همان جا قرار دارند

شباهت آقايون با آگهي هاي بازرگاني چيست؟
شما نمي توانيد يک کلمه از حرف هاي آنها را باور کنيد و هيچ چيز براي زماني بيش از 60 ثانيه دوام نمي آورد

ورزش کنار درياي آقايون چيست؟
هر موقع خانمي را مي بينند شکم هايشان را تو مي دهند

به يک مرد با نصف مغز چه مي گويند؟
با استعداد

خدا بعد از خلق مرد ها چه گفت؟
من مي تونم کارمو بهتر از اين انجام بدم

در آمريکا به يک مرد باهوش و با استعداد چه مي گويند؟
توريست

يک وضعيت غير قابل کنترل چيست؟
صد و چهل و چهار مرد در يک اتاق

براي درست کردن پاپ کُرن به چند مرد نياز است؟
سه تا، يک نفر ماهيتابه را بر روي گاز نگه ميدارد و دو نفر ديگر گاز را تکان مي دهند تا گرما به تمام سطح ماهيتابه برسد

آقايون لباس هايشان را چگونه دسته بندي مي کنند؟
"کثيف" و " کثيف اما قابل پوشيدن"

تنها يک مرد مي تواند يک ماشين ارزان قيمت 2 ميليون توماني بخرد و
يک سيستم صوتي 4 ميليون توماني بر روي آن نصب کند

شما به مردي که همه چيز دارد چه مي دهيد؟
زني که به او نشان دهد چگونه مي تواند از آنها استفاده کند

چرا مردان تنها در نيمي از زندگي خود با بحران مواجه هستند؟
زيرا آنها در تمام طول زندگي خود در دوران نوجواني به سر مي برند

آينده نگري يک مرد چگونه مشخص مي شود؟
به جاي يک بطري 2 بطري مشروب بخرد

فرق يک شوهر جديد با يک هاپوي جديد در چيست؟
بعد از يک سال هاپو هنوز هم از ديدن شما به هيجان مي آيد

نازکترين کتاب دنيا چه نام دارد؟
چيزهايي که مردان در مورد زنان مي دانند

behnam5555 07-11-2010 04:06 PM

عصبانی نشید......

خانم ها و آقايون در شرايط مختلف چه مي کنند؟

هنگام عبور از خيابان

خانم ها
سمت راست را نگاه مي کنند.
سمت چپ را نگاه مي کنند.
از خيابان رد مي شوند.

آقايان
سمت راست را نگاه مي کنند، ماشين مي آيد .
فاصله ماشين با خودشان را با چشم اندازه مي گيرند و چون همگي راننده هاي قابلي هستند با سرعت وارد خيابان مي شوند .
راننده به شدت ترمز مي کند.
مرتيکه مگه کوري؟ (راننده مي گويد)
در حالي که از روي ميله هاي وسط خيابان مي پرد مي گويد: کور خودتي گاري چي!
بدون اينکه سمت چپ را نگاه کند مي دود آن سمت خيابان.
هنوز هم صداي بوق ماشين هايي که به خاطر اين آقا ترمز کرده اند به گوش مي رسد.


هنگام رانندگي

خانم ها
بنزين را چک مي کنند.
روغن ماشين را چک مي کنند.
ترمز دستي را پايين مي کشند.
با سرعت مطمئنه حرکت مي کنند.
پشت چراغ قرمز ها مي ايستند.
به عابر پياده احترام مي گذارند.

آقايان
وسط راه بنزين تمام مي کنند.
وقتي دود از لاستيک هايشان بلند شد به ياد مي آورند که ترمز دستي را نکشيده اند.
چراغ قرمز را مهترين معضل اتلاف وقت و عمر مي دانند.
عابر پياده موجودي مزاحم و مختل کننده عبور و مرور است.
و از همه مهمتر: بوق مهترين اختراع بشر بعد از برق به حساب مي آيد.


هنگام صرف غذا

خانم ها
مرتب پشت ميز مي نشيند.
مقدار کمي غذا مي کشند.
به آرامي غذا مي خورند.
تنها نوک قاشق را در دهان مي کنند.

آقايان
تا جايي که بشقاب جا دارد غذا مي کشند.
به سرعت غذا را مي بلعند، در حالي که قاشق را تا دسته در دهان مي کنند.
صداي برخورد قاشق با دندانهايشان موسيقي گوش نوازي است.
بعد از دو بار پر کردن بشقاب، بالاخره کمي سير مي شوند.


هنگام مهماني رفتن

خانم ها
لباس نو مي خرند.
به دقت حمام مي کنند . لباس هايشان را اتو مي کنند.
با دقت آرايش مي کنند.
بهترين عطر را استفاده مي کنند.
به دقت خود را در آيننه نگاه مي کنند.
و بالاخره رضايت مي دهند که خوشگلند!

آقايان
از يک ساعت قبل حاضرند و الان بر روي مبل خوابشان برده.


در پايان يک روز خسته کننده

خانم ها
بعد ازاينکه ظرفها را شستند.
آشپزخانه را تي مي کشند.
غذاي فردا را در يخچال مي گذارند.
چراغ ها را خاموش مي کنند.
کمي مطالعه مي کنند.
مي خوابند.

آقايان
بعد از اينکه شام خوردند چاي مي خورند.
کمي با چشمهاي خواب آلود تلويزيون را نگاه مي کنند.
بعد از اينکه دو سه بار کنترل تلويزيون از دستشان به زمين افتاد.
تلويزيون را خاموش کرده و به سمت رختخواب مي روند و بدون آنکه روتختي را بردارند مي خوابند!

behnam5555 07-11-2010 04:08 PM



خدايا پس چرا من زن ندارم؟
زني زيبا و سيمين‌تن ندارم؟

دوتا زن دارد اين همسايه ما
همان يک‌دانه را هم من ندارم

آژانس ملکي امشب گفت با من:
مجرد بهر تو مسکن ندارم

چه خاکي بر سرم بايد بريزم؟
من بيچاره آخر زن ندارم!

خداوندا تو ستارالعيوبي
و بر اين نکته سوء‌ظن ندارم

شدم خسته دگر از حرف مردم
تو مي‌داني دل از آهن ندارم

تجرد ظاهرا عيب بزرگي‌است
من عيب ديگري اصلا ندارم!

خودم مي‌دانم اين "اصلا" غلط بود
در اينجا قافيه ليکن ندارم

تو عيبم را بپوش و هديه‌اي ده
خبر داري نيکول کيدمن ندارم؟

اگر او را فرستي ديگر از تو
گلايه قد يک ارزن ندارم

behnam5555 07-11-2010 04:10 PM



زن گرفتم شدم اي دوست به دام زن اسير

من گرفتم تو نگير

چه اسيري که ز دنيا شده ام يکسره سير
من گرفتم تو نگير

بود يک وقت مرا با رفقا گردش و سير
ياد آن روز بخير

زن مرا کرده ميان قفس خانه اسير
من گرفتم تو نگير

ياد آن روز که آزاد ز غمها بودم
تک و تنها بودم

زن و فرزند ببستند مرا با زنجير
من گرفتم تو نگير

بودم آن روز من از طايفه دُرد کشان
بودم از جمع خوشان

خوشي از دست برون رفت و شدم لات و فقير
من گرفتم تو نگير

اي مجرد که بود خوابگهت بستر گرم
بستر راحت و نرم

زن مگير ؛ ار نه شود خوابگهت لاي حصير
من گرفتم تو نگير

بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم
مستحق لگدم

چون در اين مسئله بود از خود مخلص تقصير
من گرفتم تو نگير

من از آن روز که شوهر شده ام خر شده ام
خر همسر شده ام

مي دهد يونجه به من جاي پنير

من گرفتم تو نگير


شعر از ايرج ميرزا

ELVIS 07-13-2010 09:05 PM

روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم باشک بازی کنند، انشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت. او باید تا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.
...همه پنهان شدند اما نیوتون نیوتون با گچ فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد. دقیقا در مقابل انشتین.
…97, 98, 99.100. انشتین شمرد.

او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده. انشتین فریاد زد نیوتون بیرون( سك سك) نیوتون بیرون( سك سك)

نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم.
..او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم.

...تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست...
..نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام... که منو نیوتون بر متر مربع میکنه .........
...از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر یک پاسکال می باشد بنابراین من پاسکالم پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال سك سك

Setare 07-14-2010 10:49 PM

مردی در کنار رودخانه ای ایستاده بود. ناگهان صدای فریادی را می شنود و متوجه می شود که کسی در حال غرق شدن است.
فوراً به آب می پرد و او را نجات می دهد. اما پیش از آن که نفسی تازه کند فریادهای دیگری را می شنود و باز به آب می پرد و دو نفر دیگر را نجات می دهد. اما پیش از این که حالش جا بیاید صدای چهار نفر دیگر را که کمک می خواهند می شنود.
او تمام روز را صرف نجات افرادی می کند که در چنگال امواج خروشان گرفتار شده اند، غافل از این که چند قدمی بالاتر دیوانه ای مردم را یکی یکی به رودخانه می انداخت.


ابریشم 07-15-2010 08:21 PM

اگر نمی تونی کپی نکن!


از یک استاد سخنور دعوت به عمل آمد که در جمع مدیران ارشد یک سازمان ایراد سخن نماید. محور سخنرانی در خصوص مسائل انگیزشی و چگونگی ارتقاء سطح روحیه کارکنان دور می زد.
استاد شروع به سخن نمود و پس از مدتی که توجه حضار کاملا به گفته هایش جلب شده بود، چنین گفت: "آری دوستان، من بهترین سالهای زندگی را در آغوش زنی گذراندم که همسرم نبود!"
ناگهان سکوت شوک برانگیزی جمع حضار را فرا گرفت! استاد وقتی تعجب آنان را دید، پس از کمی مکث ادامه داد: "آن زن، مادرم بود!"
حاضران شروع به خندیدن کردند و استاد سخنان خود را ادامه داد...

تقریبا یک هفته از آن قضیه گذشت تا این که یکی از مدیران ارشد همان سازمان به همراه همسرش به یک میهمانی نیمه رسمی دعوت شد. آن مدیر از جمله افراد پرکار و تلاشگر سازمان بود که همیشه سرش شلوغ بود.
او خواست که خودی نشان داده و در جمع دوستان و آشنایان با بازگو کردن همان لطیفه، محفل را بیشتر گرم کند. لذا با صدای بلند گفت: "آری، من بهترین سالهای زندگی خود را در آغوش زنی گذرانده ام که همسرم نبود!"
همان طور که انتظار می رفت سکوت توام با شک همه را فرا گرفت و طبیعتا همسرش نیز در اوج خشم و حسادت به سر می برد. مدیر که وقت را مناسب دید،‌ خواست لطیفه را ادامه دهد، اما از بد حادثه، چیزی به خاطرش نیامد و هر چه زمان گذشت، سوءظن میهمانان نسبت به او بیشتر شد، تا اینکه به ناچار گفت: "راستش دوستان، هر چه فکر می کنم، نمی تونم به خاطر بیارم آن خانم که بود!"


اکنون ساعت 12:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)