![]() |
سلام مهدی تبریک میگم آبی شدی:)
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود |
مرسی، منم بهت تبریک میگم.
دشمن چو بینی نا توان، لاف از بروت خود مزن مغزیست در هر استخوان، مردیست در هر پیراهن |
نامم از کارخانه عشاق محو باد
گر جز محبت تو بود شغل دیگرم |
منت منه که خدمت سلطان همی کنی
منت شناس ازو که بخدمت بداشت سعدی |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم |
مرا گر مست میخواهی نگاهت را مگیر از من
که دل از ساقی چشمان مستت جام می گیرد |
در شان من به درد کشی ظن بد مبر
کآلوده گشت جامه ولی پاکدامنم |
می خواه و گل افشان کن از دهر چه می گویی
این گفت سحرگه گـــل بلبـــل تو چه می گویی |
یاری اندرکس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد |
در بحر صفا گداختم همچو نمک
نه کف و ایمان نه یقین ماند و نه شک اندر دل من ستارهای شد پیدا گم گشت در آن ستاره هر هفت فلک |
کی کند سوی دل خسته حافظ نظری
چشم مستش که به هر گوشه خرابی دارد |
داشتم دلقی و صد عیب مرا می پوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند |
دلفريبان نباتي همه زيور بستند
دلبر ماست كه با حسن خداداد آمد ----------------------------------------------------- نرسيده به درخت كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است (سهراب عزيز) |
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم |
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو |
و گر کمین بگشاید غمی ز گوشه دل/حریم درگه پیر مغان پناهت بس
|
ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان
دیگر به جلوه امد واغاز ناز کرد |
در بهار از من مرنج اي باغبان گاهي اگر
ياد از بي برگي فصل خزان آرم ترا |
ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ما کای گل گریز اندر شکر چون گشتی از گلشن جدا ای گل ز اصل شکری تو با شکر لایقتری شکر خوش و گل هم خوش و از هر دو شیرینتر وفا ... .. . |
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی |
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست |
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است
همواره مرا كوي خرابات مقام است |
تا راه قلندری نپویی نشود
رخساره بخون دل نشویی نشود سودا چه پزی تا که چو دلسوختگان آزاد به ترک خود نگویی نشود (خيام) ----------------------------------------------------- آن يار كز او گشت سر دار بلند جرمش اين بود كه اسرار هويدا ميكرد |
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی بینم
دلی بی غم کجا بینم که در عالن نمی بینم //سعدی |
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب (خيام) ------------------------------------------------------ مسافر ميرسد از راه گرد آلود و شولاي بلندش را ميآويزد به سقف شب (رحمانيان حقيقي كتاب زخمه عشق) |
بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد |
دلنشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد |
دائم گل این بستان شاداب نمی ماند *** دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
|
یک چشم من اندر غم دلدار گریست
چشم دگرم حسود بود و نگرست چون روز وصال شد او را بستم گفتم نگریستی نباید نگریست |
تا بار دگر حماسه تکرار کنیم
برخیز دوباره عزم پیکار کنیم |
مستی به آب یک دو عنب وضع بنده نیست
من سالخورده پیر خرابات پروروم |
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کار ساز بنده نواز |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد |
در غم هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست |
ترا شمع ومرا پروانه کردند
به جرم عاشقی دیوانه کردند |
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سروسامان که مپرس |
سپهر دور خوش اکنون کند که ماه امد
جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید |
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور |
رونق عهد شبابست دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را |
اکنون ساعت 01:22 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)