![]() |
از آن زمان که فتنه چشمت به من رسید
ایمن ز شر فتنه آخر زمان شدم من پیر سال و ماه نی ام یار بیوفاست بر من چو عمر می گذرد پیر از آن شدم |
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم با عقل آب عشق به یک جو نمیرود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز صبح است و سیل اشک به خون شسته بالشم پروانه را شکایتی از جور شمع نیست عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم خلق ام به روی زرد بخندند و باک نیست شاهد شو ای شرار محبت که بیغشم باور مکن که طعنهی طوفان روزگار جز در هوای زلف تو دارد مشوّشم سروی شدم به دولت آزادگی که سر با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم دارم چو شمع سِرِّغمش بر سر زبان لب می گزد چو غنچهی خندان که خامشم هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار این کارتست من همه جور تو میکشم |
چه زود ازبودن کنارمان خسته شدی چه زود در میان خاطرات محو شدی چه زود شمع های وجودت خاموش گشتند چه زود و چه زودتر به باد فراموشی سپرده شدی |
ساقي بجام عدل بده باده تا كدا
غيرت نياورد كه جهان بربلا كند |
گاهی که دلتنگ می شدم .. می گفتی: دلتنگی هایت را بنویس ! چندی ست اینجا می نویسم و دلشادم ..! از اینکه احساس می کنم " شــــاعــــــر" شده ام !.. امشب که دلم شعر نمیخواهد چه کنم ؟ از دلتنگی ات "دیـــــــوانــــه" شده ام ...!! پیشنهاد بهتری داری ؟؟؟ :rolleyes: |
نام تو را آورده ام دارم عبادت می كنم |
یه یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را
که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تب ها را بخوان با لهجه ات حسی عجیب و مشترک دارم فضا را یک نفس پر کن به هم نگذار لب ها را به دست آور دل من را چکارک با دل مردم! تو واجب را به جا آور رها کن مستحب ها را دلیل دل خوشی هایم... چه بغرنج است دنیایم چرا باید چنین باشد؟ نمی فهمم سبب ها را بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم که دارم یاد می گیرم زبان با ادب ها را غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر! برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب ها را |
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر كه آب از سرم گذشت مانند مردهای متحرك شدم، بیا بی تو تمام زندگیام در عدم گذشت میخواستم كه وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آنچه كه میخواستم گذشت دنیا كه هیچ، جرعه آبی كه خوردهام از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیدهایم از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت تا كی غروب جمعه ببینم كه مادرم یك گوشه بغض كرده كه این جمعه هم گذشت مولا، شمار! درد دلم بینهایت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت |
ابرای پاییزی ابرای پاییزی دلگیر من
جوونترای چهره ی پیر من چشمای من بی خبرای ساده منتظرای دل به جاده داده مردمکاتون به کجا زل زدن با مژه هاتون به کجا پل زدن کاش بدونید که دارم هنوزم از اشتباه قبلیتون می سوزم با این که هیچ کس نیومد پیش من شب زده ها چشمای درویش من تنها نبودند حتی یک دقیقه با تنهایی که بهترین رفیقه از بس گوششون دادم همشون رو حفظم... |
دلم گرفته و میخواهم آسمان باشم
و یا هر آنچه ببارد بگو همان باشم به این نتیجه رسیدم که قسمتم اینست چهار فصل پیاپی فقط خزان باشم شبی کنار خودم در سکوت میمیرم شبی که خسته یک عمر امتحان باشم سرم به شانه دیوار آرزو بند است نشد که یک شب از این غصه در امان باشم |
اکنون ساعت 08:43 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)