![]() |
یا وفا خود نبود در عالم
یا مگر کس درین زمانه نکرد |
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی |
یار نا پایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدار |
رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند |
دولت جاوید یافت هر که نکو نام زیست کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را |
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد |
دســت کـوتــاه مـن و دامــن آن ســرو بـلنــد سـایـهی سـوختــه دل ایــن طمع خام مبنــد .. |
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آنست که باشد غم خدمتکارش |
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی که سرآمد شهریاران را چه شد |
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمی آید |
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی |
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت (حضرت لسان الغيب) |
تن آدمی کمان و نفس و سخن چو تيرش
چو برفت تير و ترکش عمل کمان نماند |
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست |
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهان دگرم |
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سرمکش تا نکشد سر به فلک فریادم |
ميان مـــــاه من و مــــاه گردون
تفاوت از زمين تا آسمان است |
تاب بنفشه می دهد طره ی مشک سای تو
پرده ی غنچه می درد خنده دلگشای تو |
ولیکن کی نمایی رخ به رندان
تو کز خورشید و مه آیینه داری |
یا این دل خون خواره را لطف و مراعاتی بکن
یا قوت صبرش بده در یفعل الله ما یشا (مولانا) |
اگر چه رسم خوبان تندخوييست
چه باشد گر بســــازد با غمينی |
ياري اندر كس نميبينم، ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد |
دايم گل اين بستان شاداب نمیماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايی |
یکی دیو دژخیم بر پای خاست
چنین گفت کاین چربدستی مراست (فردوسي) |
تا درخت دوستی برگی دهد
حاليا رفتيم و تخمی کاشتيم |
مقامی که صدارت به فقیران بخشند
چشم دارم که به جاه ازه همه افزون باشی |
ياري اندر كس نمي ينم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستاران را چه شد |
ديدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبــــــــر و با يار وفادار چه کرد |
درد عشقي كشيده ام كه مپرس
زهر هجري چشيده ام كه مپرس گشته ام در جهان و آخر كار دلبري برگزيده ام كه مپرس |
سر فرا گوش من آورد به آواز حزين |
تنها نه ز راز دل من پرده بر افتاد
تا بود فلك شيوه ي او پرده دري بود |
دوش ملائك در ميخانه زدند |
دمي با غم به سر بردن جهان يكسر نمي ارزد
به مي بفروش دلق ما كزين بهتر نمي ارزد |
ديشب به سيل اشک ره خواب میزدم
نقشی به ياد خط تو بر آب میزدم |
می فرستاد او غلامان را به باغ/تا که میوه ایدش بهر فراغ
|
غلام همت آن نازنينم
كه كار خير بي رو و ريا كرد |
يک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود |
سلام /ی/شروع که بود/دور بر ان حکمت شومت ز من/نطق تو شوم است و بر اهل زمن
|
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد
عالم پير دگر باره جوان خواهد شد |
در خرابات مغان نور خدا مي بنم
اين عجب بين كه چه نوري زكجا مي بينم |
اکنون ساعت 11:09 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)