پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   غمنامه (http://p30city.net/showthread.php?t=639)

افسون 13 11-28-2012 09:40 AM

در زدی ...
باز کردم ...
سلام کردی ...
اما صدا نداشتی ...
به آغوشم کشیدی ، اما ...
سایه ات را دیدم ...
که دستهایش توی جیبش بود ...

افسون 13 12-07-2012 02:07 AM

خسته ام ...
خسته ز فردایی دگر
از غزل از این غروب بی سحر
خسته ام از این به ظاهر مردمان
خسته از کابوس تکرار زمان
خسته ام از واژه ها از این غروب جمعه ها
خسته ام از روزگار از این سرای تنگ و تار
خسته ام از این همه فریاد اما بی جواب
تا سحر بیداری و نالیدن از بخت خراب
خسته ام از تیرگی از این سراپا کهنگی
خسته ام از بودنم از بی کسی سرودنم
خسته ام از غصه ها از این سقوط بی صدا
خسته ام از شکوه ها از خاکیان بی وفا
خسته ام از این خزان ازغربت تلخ زمان
خسته ام ...
از خلقتم از این عروسک بودنم
خسته ام از بند ها در دست این نامردها
خسته ام گنگم پریشانم دگر
در غروب تیرگی مردم دگر
آه من مُردم دگر

مستور 12-08-2012 06:00 PM

هرچند ساده بود خیال رسیدنت
سخت است از تمام وجودم بریدنت
سخت است لحظه‌ای كه به پایان رسیده‌است
در نبض نبض ثانیه‌هایم تپیدنت
حالا كه خواستی بروی لااقل بدان
مرگ من است قصه‌ی تلخ ندیدنت
تو سیب سرخ باغچه بودی كه سالها
دستان من دراز نمی‌شد به چیدنت
یا طرح تازه‌ای كه قلم موی من نخواست
بر بوم پاره پاره‌ی عمرم كشیدنت
گوشم پر است از همه‌ی آنچه گفته‌ای
حالا رسیده است زمان شنیدنت...


افسون 13 12-09-2012 07:33 AM

شاید این فاصله هرگز به رسیدن نرسد
شاید این کالترین قصه به چیدن نرسد

بال پروازی اگرهست به سوغات بیار
مگذار از قفس این تن به پریدن نرسد

از تن خسته من بی تو دراین غربت وادی
سایه ای مانده که شاید به تپیدن نرسد

رفته ای زود بیایی ، تو اگر بر دل من
خنجری هست که شاید به بریدن نرسد

مستور 01-17-2013 01:35 PM

در هیاهوی دلت
یاد دل من هم باش
یاد من نه
یاد خود کن
که در آن جا داری


پریشان 01-17-2013 01:45 PM

من یک عذرخواهی به"خودم" بدهکارم!!!!

برای اینکه احساتی بودم برای اینکه یک رو بودم

برای اینکه غرورم را شکستم.....

برای اینکه انسان بودم......"خودم".....منو ببخش...


مستور 01-17-2013 01:52 PM

هر کسی برای خودش خیابانی دارد
کوچه ای
کافی شاپی
و شاید عطری
که بعد از سالها
خاطراتش گلویش را چنگ میزند!


شابادی 01-28-2013 09:40 AM

دل هوس سبزه و صحرا ندارد
میل به گل گشت و تماشا ندارد
دل سر همراهی ما ندارد
کور شود این دل که شکیبا ندارد
جانم ای دل غافل، وصف تو مشکل ،نقش تو باطل ،کور شوی ای دل
دلی دیوانه داری ز خود بیگانه داری
ز کس پروا حبیبم پروا نداری
از عاشقی بجر دیده خون نشان ندیدی
بپای گل بجز زحمت باغبان ندیدی

مستور 01-28-2013 07:13 PM

كاش امان مي دادي

اين شعر نيمه سروده تمام مي شد

سخن در گلو مانده ام

اندكي نفس ميكشيد

اگر يك قدم مي گذاشتي

مگر نمي بيني

چطور سطر هاي دفترم

پا به فرار گذاشته اند

مگر نمي بيني

چطور قاصدك ها بيخبر

از من سراغ جان پناه مي گيرند

پنجره ي اتاقم بي حوصله شده

از بس به سمت هيچ و پوچ

و براي دلخوشي باز شد

دنبال يك سر خط ترانه بودم

تا شروع كنم

كه اول و آخر شعر تو باشي

نمي بيني نمي فهمي

از پشت اين پنجره

هاج و واج

هر كس كه گذشت

هر چه خواست بارم كرد

به خاطر تو بي خيال!

تو نبودي رد نشدي

اگر يك قدم فقط

كاش امان ميدادي

مي خواستم بهت بگم...

كاش...


پریشان 02-08-2013 08:01 PM

با تو هستم ای قلم!!!!شعرهایم را نوشتی

دست خوش.....اشکهایم را کجا خواهی نوشت؟؟؟



اکنون ساعت 08:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)