![]() |
از صبا پرس که ما راهمه شب تا دم صبح
بوي زلف تو همان مونس جانست که بود |
دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موي تو بود |
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذر
کرده ام خاطرخود را به تمنای تو خوش |
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید |
در عشق تو از بس که خروش آورديم
درياي سپهر را به جوش آورديم چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت رفتيم و زبانهاي خموش آورديم //عطار |
من به مردن راضیم پیشم نمی آید اجل
بخت بد بین کز اجل هم ناز می باید کشید |
ديدي که خون ناحق پروانه شمع را
چندان امان نداد که شب را سحر کند؟ |
دگر از وصل و هجرانم مپرسید
که درد بی امانم را دوا نیست |
تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال
بختم نی که خوابی و تعبیر تو محال |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار مـن اسـت (حضرت لسان الغيب) |
تا شعله در سریم پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما در خود چکیدن است |
ترسـم کـه صرفـهای نبرد روز بازخواست
نان حـلال شیخ ز آب حرام ما (حضرت لسان الغيب) |
اي كاش جان بخواهد معشوق جاني ما
تا مدعــي بميــرد از جـانـفشـــانــي مــا |
ای صاحـب کرامـت شکرانـه سلامـت
روزی تـفـقدی کـن درویش بینوا را |
از روانبخشی عیسی نزنم دم هرگز
زان که در روح فزایی چو لبت ماهر نیست |
تا اشــارات نظــر نامه رسان من و توســت
نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست |
تا چند کشی سخرهی نفس بیکار
تا چند خوری چو اشتران خوشهی خار تا چند دوی از پی نان و دینار ای کافر و کافر بچه آخر دیندار |
روغنی کاید چراغ ما کشد/اب خوانش چون چراغی را کشد
|
دوستان در پرده میگویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم |
مرا ز یاد تو برد و ترا ز دیده من
زمانه بیشتر از این ستم چه خواهد کرد |
در گوشه امید چو نظارگان ماه
چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده ایم |
مرا با شمع نسبت نیست در ســوز
که او شب سوزد و من در شب و روز |
ز دستبرد صبا گر و گل کلاله نگر
شکنج گیسوی سنبل ببین به روی سمن |
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را |
آشکارا کنم این درد که بر جان دارم
عاشق روی توام از تو چه پنهان دارم |
|
ای عشق بیا به تلخ خویان خو بخش
ای پشت جهان به حسن چوپان رو بخش از باغ جمال تو چه کم خواهد شد زان سیب زنخدان، دو سه شفتالو بخش |
شاهدی در میان کورانست
مصحفی در سرای زندیقان |
نامــه جـــرم مــرا روز جــزا باز مــکن
من به امید عطای تو خطا کار شدم |
مسکین حریص در همه عالمهمی رود
او در قفای رزق و ، اجل در قفای او |
وای چه خسته می کند تنگی این قفس مرا
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا |
وگر سرای جهان را سر خرابی نیست
اساس او به از ین استوار بایستی |
یا سخن آرای چو مردم بهوش
یا بنشین همچو بهائم خموش |
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود |
دوش از سر مستی بخراشید رخم
آندم که زروش لاله میچید رخم گفتم مخراشش که از آنروز که زاد از قبلهی روی تو نگردید رخم |
ماهم این هفته برون رفت وبه چشـمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست |
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده |
هرشب از محنت هجران تو مي ميرم و پس
مي کند باد سحر زنده به بوي تو مرا |
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرامن هجرک القیامه |
هم خوان توایم و نیز مهمان توایم
هم جمع توایم و هم پریشان توایم در شیشهی دل تخت نه حکم بکن ای رشک پری چونکه پری خوان توایم |
اکنون ساعت 08:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)