پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   وصف حال خودتان با زبان شعر (http://p30city.net/showthread.php?t=3983)

اهورا 10-01-2011 02:33 PM

آن شب فقط غم را به نامم کرده بودند...
یک سینه ماتم را به نامم کرده بودند...
حاصل من از عشق و احساسم این بود...
یک درد مبهم را به نامم کرده بودند...
گفتند که تو لایق ترین فرد بهشتی...
اما نصف جهنم را به نامم کرده بودند...



فرگل 10-01-2011 02:50 PM

كجاست منتظر تو؟ چه انتظار غریبی
تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی
عجیب تر كه چه آسان‏‏‏‏‎‎‎‎,نبودنت شده عادت
چه كودكانه سپردیم دل به بازی قسمت
چه بیخیال نشستیم چه كوششی؟ چه وفایی؟
فقط نشستم و گفتم خدا كند كه بیایی؟!

اهورا 10-01-2011 03:03 PM

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی , نی شکنم شِکَر برم



در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام
وز سرِ ِ رشک نام او نام رخ قمر برم



این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمی‌خوری پیش کسی دگر برم

فرگل 10-01-2011 03:27 PM

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
واژه خسته ُکه یک روز کبوتر شد و رفت


اهورا 10-01-2011 05:43 PM

نه راه است اين که بگذاري مرا بر خاک و بگريزي
گذاري آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم

فرگل 10-02-2011 07:46 AM

شبی غمگین شبی بارانی و سرد
مرا
در غربت فردا رها كرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار كوچه ها كرد
به من
گفت تنها و غریب است
ببین با غربتش با من چه ها كرد
تمام هستیم بود و ندانست
كه در
قلبم چه آشوبی به پا كرد
و او هرگز شكستم را نفهمید
اگر چه تا ته دنیا صدا كرد

اهورا 10-02-2011 08:43 AM

تنها پرنده‌ای که سَحر‌خيزتر از اذان ِ باد وُ
عطرِ شبنم است،‌ می‌فهمد
شب‌زنده‌دار ِدرمانْ‌نديده‌ای چون من
از چه خيال ِ يکی لحظه‌ی خواب ِ شکسته‌اش
در چشم ِ خسته نيست!

کاش کسی می‌آمد
کسی می‌آمد از او می‌پرسيدم
کدام کلمه، چراغ ِ اين کوچه خواهد شد
کدام ترانه، شادمانیِ آدمی
کدام اشاره، شفای من؟

فرگل 10-02-2011 09:30 AM

دوست دارم بروم سربه سرم نگـــذاريد

گريه ام را به حســاب سفرم نگـــذاريد

دوست دارم که به پابوسي باران بروم

آسمان گفته که پا روي پرم نگـــذاريد

اين قدر آينه ها را به رخ من نکشيــد

اين قدر داغ جنون بر جگرم نگـــذاريد

چشمي آبي تر از آيينه گرفتارم کرد

بس کنيد اين همه دل دور وبرم نگذاريد

آخرين حرف من اين است،زميني نشويد

فقط... از حال زمين بي خبرم نگــذاريد

اهورا 10-02-2011 10:31 AM

بی مهر رخت روز مرا نور نمانده ست
وز عمر مرا جزشب دیجور نمانده ست

هنگام وداع تو زبس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نمانده ست

می رفت خیال تو زچشم من و می گفت
هیهات از این گوشه که معمور نمانده ست

وصل تو اجل را ز سرم دور همی داشت
از دولت هجر تو کنون دور نمانده ست

فرگل 10-02-2011 11:37 AM

وقتی از غربت ایام دلم می گیرد‎‎
مرغ امید من از شدت غم می میرد

دل به رویای خوش خاطره ها می بندم
باز هم خاطره ها دست مرا می گیرد


اکنون ساعت 04:52 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)