![]() |
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه اماده کنی |
یک چشم من از روز جدائی بگریست
چشم دگرم گفت چرا گریه ز چیست چون روز وصال شد فرازش کردم گفتم نگریستی نباید نگریست |
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند پیش کمان ابرویش لابه همیکنم ولی گوش کشیده است از آن گوش به من نمیکند |
دل به امید روی او همدم جان نمی شود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند |
دارم امید عاطفتی از جانب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست |
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است*****همواره مرا کوي خرابات مقام است
|
دور مجنون گذشت و نوبت ماست
هر کسی پنج روز نوبت اوست |
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من
هیـچ کـس مـن نپسـندم کـه بجـای تـو بُـوَد |
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست
آنه به کز این گریوه سبکبار بگذری |
يارب اين نوگل خندان كه سپردي به منش
ميسپارم به تو از دست حسود چمنش |
شیشه بازی سرشکم نگری از چپ و راست
گر بر این منظر بینش نفس بنشینی |
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
به سینه سار شب کسی رنگ سحر نمی زند |
درو هم می نگنجد کاندر تصور عقل
آیه به هیچ معنی زین خوبتر مثالی |
یا رب به که باید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جایی |
یک جرعه می ز ملک کاووس به است
از تخت قباد و مملکت طوس به است |
تا به شادی می نشینی، غم رسد از گرد راه
بر لبِ خنـدان هر گـل، اشکِ شبـنم دیـده ام |
میان دو تن آتش افروختن
نه عقلست و خود در میان سوختن |
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم |
مرا ميبيني و هردم زيادت مي كني هردم
ترا مي بينم و ميلم زيادت مي شود هردم |
ملحد گرسنه در خانه خالی بر خوان
عقل باور نکند کز رمضان اندیشد |
در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت
با دل زخم کش و دیده گریان بروم |
منشین با دو سه ابله که بمانی ز چنین ره
تو ز مردان خدا جو صفت جان و جهان را |
از سر کوی تو هر کو به ملامت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقـه سالوس
کـجاسـت دیر مغان و شراب ناب کجا |
ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست جانم آن لحظه که غمگین تو باشم شادست ... |
تيمار غريبان اثر ذکر جميل است |
تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نیستم ز تو در روی آفتاب خجل |
لنگ رو چونک در این کوی همه لنگانند
لته بر پای بپیچ و کژ و مژ کن سر و پا زعفران بر رخ خود مال اگر مه رویی روی خوب ار بنمایی بخوری زخم قفا |
اگر پوسیده گردد استخوانم
نگردد مهرت از جانم فراموش |
شکر کز آواز من این خفتگان
خواب را هشتند و بیدار آمدند کاش بیداری برای حق بدی اینک بهر سیم و زر زار آمدند |
در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم |
مرگ یک یک میبرد وز هیبتش
عاقلان را رنگ و سیما میرود |
دیدن روی تو را دیده جان می باید
وین کجا مرتبه چشم"جهان بین" من است |
تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش |
شیراز معدن لب است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم |
من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب
گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس |
سازی ز خاکی سیدی بر وی فرشته حاسدی
با نقد تو جان کاسدی پامال گشته مالها |
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس |
ساقی تو ما را یاد کن صد خیک را پرباد کن
ارواح را فرهاد کن در عشق آن شیرین لقا |
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را |
اکنون ساعت 05:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)