![]() |
اگه کریستف کلمپ ازدواج کرده بود
اگر کریستف کلمب ازدواج کرده بود چه میشد ؟! |
لطفا این پست ویرایش شود .اصلا قابل خواندن نیست.
|
خیلی جالب بود پس کاش ازدواج کرده بود که الان سرنوشت دنیا یه چیز دیگه بود!!!!!!!! اون موقع دیگه تحریمم نبودیم!
|
مردي به همسرش اين گونه نوشت :
عزيزم اين ماه حقوقم را نمي توانم برايت بفرستم به جايش 100 بوسه برايت فرستادم . عشق تو همسرش بعد از چند روز اينجوري جواب داد : عزيزم از اينکه 100 بوس برام فرستادي نهايت تشکر را مي کنم . ريز هزينه ها : 1. با شير فروش به 2 بوس به توافق رسيديم . 2. معلم مدرسه بچه ها با 7 بوس به توافق رسيديم . 3. صاحب خانه هر روز مي ايد و 2-3 بوس از من مي گيرد . 4. با سوپر مارکتي فقط با بوس به توافق نرسيديم بنابرين من ايتم هاي ديگري به او دادم . 5. ساير موارد 40 بوس . نگران من نباش ! هنوز 35 بوس ديگر برايم باقي مانده که اميدوارم بتونم تا اخر اين ماه با اون سر کنم . |
سیگار و خواستگاری
سر جلسه خواستگاری... بعد از نیم ساعت سکوت! مادر داماد: ببخشین، کبریت دارین؟ خانواده عروس: کبریت؟! کبریت برای چی؟! مادر داماد: والا پسرم می خواست سیگار بکشه... خانواده عروس: پس داماد سیگاریه...؟! مادر داماد: سیگاری که نه... والا مشروب خورده، بعد از مشروب سیگار میچسبه... خانواده عروس: پس الکلی هم هست...؟! مادر داماد: الکلی که نه... والا قمار بازی کرد، باخت! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش بره... خانواده عروس: پس قمارم بازی میکنه...؟! مادر داماد: آره... دوستاش توی زندان بهش یاد دادن... خانواده عروس: پس زندانم بوده...؟! مادر داماد: زندان که نه... والا معتاد بوده، گرفتنش یه کمی بازداشتش کردن... خانواده عروس: پس معتادم بوده...؟! مادر داماد: آره... معتاد بود، بعد زنش لوش داد... خانواده عروس: زنش؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!! نتیجه: همیشه موقع خواستگاری رفتن کبریت همراهتون داشته باشین |
می گویند در دوران قبل که پاسگاه های ژاندارمری در مناطق مرزی و روستایی و دوراز شهرها وجود داشته و اکثرا ماموران مستقر در آنها از نقاط ديگر برای خدمت منتقل می شدند باید مدت زيادی را دور از اقوام و بستگان سپری می کردند کما اینکه سفر و رفت وآمد به سهولت فعلی نبوده شاید بعضی مواقع حتی در طول سال هم امکانی برای مسافرت ماموران به شهر موطن خود پیش نمی آمد و به همين خاطرمعدود خانه سازمانی در اختیار فرمانده پاسگاه و برخی ماموران ديگر قرار می |
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه ،زن متوجه شد که همسایهاش درحال آویزان کردن رخت های شسته است و گفت : لباسها چندان تمیز نیست. |
|
عکاس باشی و.......
|
سمعک
مردي متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايي اش کم شده است... به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولي نمي دانست اين موضوع را چگونه با او درميان بگذارد. به اين خاطر، نزد دکتر خانوادگي شان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت. دکتر گفت: براي اينکه بتواني دقيقتر به من بگويي که ميزان ناشنوايي همسرت چقدر است، آزمايش ساده اي وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو... « ابتدا در فاصله 4 متري او بايست و با صداي معمولي، مطلبي را به او بگو. اگر نشنيد، همين کار را در فاصله 3 متري تکرار کن. بعد در 2 متري و به همين ترتيب تا بالاخره جواب بدهد. » آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذيرايي نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم. سپس با صداي معمولي از همسرش پرسيد: « عزيزم ، شام چي داريم؟ » جوابي نشنيد بعد بلند شد و يک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسيد و باز هم جوابي نشنيد. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسيد. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابي نشنيد. اين بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: « عزيزم شام چي داريم؟ » و همسرش گفت: « مگه کري؟! » براي چهارمين بار ميگم: « خوراک مرغ » !! |
اکنون ساعت 03:48 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)