پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   یک قطعه ادبی به مادر عزیز خودتان تقدیم کنید (http://p30city.net/showthread.php?t=9900)

yad 04-05-2012 07:15 AM

ایمان به مادر
مادرم مونس جانم به تو ایمان دارم


دلبرم سرو روانم به توایمان دارم


نعمتِ پاکِ خدایی وَ خدا می داند


کوثرِ جان وجهانم ، به تو ایمان دارم


تحتِ اَقدامِ تو جنّاتِ نعیم است آری،


باتوهرلحظه جوانم به تو ایمان دارم


شک ندارم که بهشتِ دوجهانی ، داری


خوش گمانم ، خوش گمانم، به تو ایمان دارم


بی توعطرِگلِ جان را اَثری دربَرنیست


نافه ی مُشک فشانم به تو ایمان دارم


مادرم تا به ابد در دلِ من جاداری


هرزمان نامِ توآرَم ، به تو ایمان دارم


باتو کاشانه ی ما غرقِ گل ونسرین است


ای گلستانِ روانم به تو ایمان دارم


mohammad.90 04-09-2012 02:47 PM

مادرم
 
مادرم وقتی تو غربت یاد یاران میکنم عکس ماهت رو همیشه بوسه باران میکنم
مادرم اگه خدا خواست که به خدمتت بیام جان فدای تو به رسم جان نثاران میکنم


جان فدای تو به رسم جان نثاران میکنم...
مادر صفاتو قربون
شوق نگاتو قربون
وقتی صدام میکنی زنگ صداتو قربون
کم نشه سایت از سرم الهی قربونت برم
الهی قربونت برم
اونی که فدات میشه منم ای همه جانو تنم مگه ازت دل میکنم

کسی جای تو رو تو قلب من نمیگیره هرگز مادر, ارادت مندی در وجودمن نمیمیره هرگز

کسی جای تو رو تو قلب من نمیگیره هرگز مادر, ارادت مندی در وجودمن نمیمیره هرگز

ای شاه بیت ترانه ی عشق
ای وجودتو بهانه عشق

کم نشه سایت از سرم الهی قربونت برم الهی قربونت برم
اونی که فدات میشه منم ای همه جانو تنم مگه ازت دل میکنم

مادرم فکر نکن حتی یه لحظه از تو غافلم
تویی گل سر سبد باغ و گلستان دلم

مادرم اینو بدون تویی تو دنیا عزیزترین کسم



دلم میخوام همش بگم دوست دارم مادر با هر نفسم



کم نشه سایت از سرم الهی قربونت برم الهی قربونت برم
اونی که فدات میشه منم ای همه جانو تنم مگه ازت دل میکنم

اونی که فدات میشه منم ای همه جانو تنم مگه ازت دل میکنم



yad 04-15-2012 04:30 PM

آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
اما گرفته دور و برش هاله ئی سیاه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگی ما همه جا وول میخورد
هر کنج خانه صحنه ئی از داستان اوست
در ختم خویش هم بسر کار خویش بود
بیچاره مادرم
هر روز میگذشت از این زیر پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از این بغل کوچه میرود
چادر نماز فلفلی انداخته بسر
کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
او فکر بچه هاست
هرجا شده هویج هم امروز میخرد
بیچاره پیرزن ، همه برف است کوچه ها
او از میان کلفت و نوکر ز شهر خویش
آمد بجستجوی من و سرنوشت من
آمد چهار طفل دگر هم بزرگ کرد
آمد که پیت نفت گرفته بزیر بال
هر شب در آید از در یک خانه فقیر
روشن کند چراغ یکی عشق نیمه جان
او را گذشته ایست ، سزاوار احترام :
تبریز ما ! بدور نمای قدیم شهر
در ( باغ بیشه ) خانه مردی است باخدا
هر صحن و هر سراچه یکی دادگستری است
اینجا بداد ناله مظلوم میرسند
اینجا کفیل خرج موکل بود وکیل
مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
در ، باز و سفره ، پهن
بر سفره اش چه گرسنه ها سیر میشوند
یک زن مدیر گردش این چرخ و دستگاه
او مادر من است
انصاف میدهم که پدر رادمرد بود
با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
روزی که مرد ، روزی یکسال خود نداشت
اما قطارهای پر از زاد آخرت
وز پی هنوز قافله های دعای خیر
این مادر از چنان پدری یادگار بود
تنها نه مادر من و درماندگان خیل
او یک چراغ روشن ایل و قبیله بود
خاموش شد دریغ
نه ، او نمرده ، میشنوم من صدای او
با بچه ها هنوز سر و کله میزند
ناهید ، لال شو
بیژن ، برو کنار
کفگیر بی صدا
دارد برای ناخوش خود آش میپزد
او مرد و در کنار پدر زیر خاک رفت
اقوامش آمدند پی سر سلامتی
یک ختم هم گرفته شد و پر بدک نبود
بسیار تسلیت که بما عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما ندای قلب بگوشم همیشه گفت :
این حرفها برای تو مادر نمیشود .
پس این که بود ؟
دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید
لیوان آب از بغل من کنار زد ،
در نصفه های شب .
یک خواب سهمناک و پریدم بحال تب
نزدیکهای صبح
او زیر پای من اینجا نشسته بود
آهسته با خدا ،‌
راز و نیاز داشت
نه ، او نمرده است .
نه او نمرده است که من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خیال من
میراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
کانون مهر و ماه مگر میشود خموش
آن شیرزن بمیرد ؟ او شهریار زاد
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق
او با ترانه های محلی که میسرود
با قصه های دلکش و زیبا که یاد داشت
از عهد گاهواره که بندش کشید و بست
اعصاب من بساز و نوا کوک کرده بود
او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده کاشت
وانگه باشکهای خود آن کشته آب داد
لرزید و برق زد بمن آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هوای ناز
تا ساختم برای خود از عشق عالمی
او پنجسال کرد پرستاری مریض
در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسر چه کرد برای تو ؟ هیچ ، هیچ
تنها مریضخانه ، بامید دیگران
یکروز هم خبر : که بیا او تمام کرد .
در راه قم بهرچه گذشتم عبوس بود
پیچید کوه و فحش بمن داد و دور شد
صحرا همه خطوط کج و کوله و سیاه
طوماز سرنوشت و خبرهای سهمگین
دریاچه هم بحال من از دور میگریست
تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
یک اشک هم بسوره یاسین چکید
مادر بخاک رفت .
آنشب پدر بخواب من آمد ، صداش کرد
او هم جواب داد
یک دود هم گرفت بدور چراغ ماه
معلوم شد که مادره از دست رفتنی است
اما پدر بغرفه باغی نشسته بود
شاید که جان او بجهان بلند برد
آنجا که زندگی ،‌ ستم و درد و رنج نیست
این هم پسر ، که بدرقه اش میکند بگور
یک قطره اشک ، مزد همه زجرهای او
اما خلاص میشود از سرنوشت من
مادر بخواب ، خوش
منزل مبارکت .
آینده بود و قصه بیمادری من
ناگاه ضجه ئی که بهم زد سکوت مرگ
من میدویدم از وسط قبرها برون
او بود و سر بناله برآورده از مغاک
خود را بضعف از پی من باز میکشید
دیوانه و رمیده ، دویدم بایستگاه
خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
ترسان ز پشت شیشه در آخرین نگاه
باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
چشمان نیمه باز :
از من جدا مشو
میآمدیم و کله من گیج و منگ بود
انگار جیوه در دل من آب میکنند
پیچیده صحنه های زمین و زمان بهم
خاموش و خوفناک همه میگریختند
میگشت آسمان که بکوبد بمغز من
دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
وز هر شکاف و رخنه ماشین غریو باد
یک ناله ضعیف هم از پی دوان دوان
میآمد و بمغز من آهسته میخلید :
تنها شدی پسر .
باز آمدم بخانه چه حالی ! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود :
بردی مرا بخاک کردی و آمدی ؟
تنها نمیگذارمت ای بینوا پسر
میخواستم بخنده درآیم ز اشتباه
اما خیال بود
ای وای مادرم


jet li 04-15-2012 10:53 PM

همیشه در تنهایی هایم پدرم از تو برایم میگوید

از تویی که دست روزگار دیدنت را از من دریغ کرد
از تویی که دیدن رویت برایم به رویایی شبانه تبدیل گشت
رویاهایی که هر شب چون یک فیلم سینمایی
برای خود کارگردانی کردم و
تو هم بازیگر نقش اولش قرار دادم
اما همیشه دلم میخواست بجای کارگردانی این فیلم
نقش روبروی تو را به من می دادند
تا بیش از پیش احساست کنم
اما انگار نویسنده این فیلم سینمایی
قلمش را مرز جدایی من و تو قرار داده بود .
و من به خوبی میدانم مثل همیشه راهی جز تسلیم نیست . . .

jet li 04-15-2012 10:57 PM

باورم نمي شه...
باورم نمی شه برای همیشه چشمهاتو بسته باشي...
باورم نمي شه يه روزي بخوای همرنگ خاك بشي...
باورم نمي شه ديگه دعاي خيرت پشت سرم نباشه...
باورم نمي شه كه بخواي بري...
هميشه انقدر مهربون بودي كه هيچوقت منتظر رفتنت نبودم...
ولي حالا يه جوري چشماتو بستي كه انگار ديگه خودت هم نمي خواي بيدار شي...
باورم نمي شه براي هميشه خوابيده باشي...
اي كاش فردا صبح كه چشمهامو باز مي كنم تو هم چشمهاتو باز كني...
اي كاش من پلك چشمات بودم.. نمي ذاشتم بسته بشن...
اي كاش خداي مهربون فرصت بده يه بار ديگه تورو توي كنج اتاق ببينم..
اي كاش مي شد يه بار ديگه برام قصه بگي... يه بار ديگه برام لالايي بخوني...
لا...لالايي گل شبنم... اشكت مي باره نم نم...خوابت مي بره كم كم...لالايي...

yad 04-18-2012 02:29 PM

ما نه آنیم که در بازی تکراری این چرخ فلک

هر که از دیده مان رفت ز خاطر ببریم

یا که چون فصل خزان آمد وگل رفت به خواب

دل به عشق دگری داده ز آنجا برویم

وسعت دیده ما خاک قدمهای تو بود

خاک زیر قدمت را به دو دنیا بخریم …


Saba_Baran90 04-18-2012 03:14 PM

شعر بلد نیستم
حیف هم میاد برم از یه جایی وردارم کپی کنم
اما از ته دلم دوسش دارم
خدا کنه هیچوقت شرمنده اش نشم و نا امیدش نکنم
اینو برای همه خونواده ام میخام
اما مادر یه جایگاه دیگه داره
الآنم شرایط افتضاحی دارم
حس می کنم کار خیلی بدی کردم که اصلا منظورم نبوده
پس از ته دل همینجا از خدا می خوام منو شرمنده مامانم نکنه و کاری نکنه که بدی من باعث شده خوبی های مامانمو نبینن
الهی آمین

ساقي 04-25-2012 06:35 PM


"برای مادرم و تمام مادرها! "
:53::53::53:

----------------------------->


واما تو ! ای مادر !
ای مادر
هوا ،
همان چیزی ست که به دور سرت میچرخد
وهنگامی که میخندی ،
صاف تر میشود...


------------------------------>
حسین پناهی عزیز :53:

soltane eshg 04-25-2012 08:23 PM

تقدیم به مادر عزیزم و همه مادران دنیا:

هزار آیینه می روید ، به هرجا می نهی پا را
همین قدر از تو می دانم،هوایی کرده ای ما را
سحر می لغزد از سرشانه هایت تا بیاویزد
به گرد بازوانت باز، بازوبند دریا را
میان چشمهایت دیده ام ، قد می کشد باران
و اندوهی که وسعت می دهد بی تابی ما را
شمردم بارها انگشتهایم را بگو آیا
از اول بشمرم بر روی چشمم می نهی پا را؟؟؟؟؟؟؟؟
من از طعم دوبیتی های باران خورده لبریزم
کنار اشکهایم می شود آویخت دریا را
شب وآشفتگی با دستهایت می خورد پیوند
زمین گم می کند در شیب سرگردانی ات ما را
تمام راه پر می گردد از آوای سرشارت
وباران می تکاند اشتیاق اطلسیها را

mohammad.90 04-25-2012 08:42 PM

من برای تو/تو با من/بی تو زندگیم بی معناست/ با تو بزرگ و شادم / با تو باورم دریاست /من بدون تو میمیرم مادر/مادر /مادر خط غرور من / مادر سنگ صبور من / مادر شبهای بیخوابی / تو لحظه های بیتابی /مادر /مادر/تو با منی /من با تو/ بی تو زندگیم بی معناست/ با تو بزرگ و شادم / با تو باورم دریاست / من بدون تو میمیرم مادر/ مادر /مادر خط غرور من / مادر سنگ صبور من / مادر ..............


اکنون ساعت 09:45 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)