![]() |
کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع ع |
عشق من پاييز آمد مثل پار
باز هم ما بازمانديم از بهار ض |
ضربت عشق با فريد آن کرد
که ندانم که صد کتاره کند گ |
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید ک |
که اي بلندنظر شاهباز سدره نشين
نشيمن تو نه اين کنج محنت آبادست غ |
غمت در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند ز |
ز دار ضرب توام سکه بر وجود زده
مرا بر آتش محنت ميازما اي دوست ب |
باغبان گر پنج روزي صحبت گل بايدش
بر جفاي خار هجران صبر بلبل بايدش ر |
ريخت هرجا هندوي جانش به ره تخم فريب
از هوا مرغان قدسي بر سر هم ريختند ق |
قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود
ورنه هيچ از دل بي رحم تو تقصير نبود پ |
پند حکيم محض صواب است و عين خير
فرخنده آن کسي که به سمع رضا شنيد غ |
غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب
که نیست سینه ارباب کینه محرم راز ر |
روي خوبت آيتي از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبي نيست در تفسير ما ه |
هشيوار با جامه هاي سپيد
لبي پر زخنده دلي پر اميد ط |
طاوس خنده کرد که راي تو باطل است
هرگز نگفته است بدانديش، حرف راست ص |
صدنامه فرستادم و آن شاه سواران
پيكي ندوانيد و پيامي نفرستاد ج |
جفا نه پيشه درويشيست و راهروي
بيار باده که اين سالکان نه مرد رهند چ |
چهل سال بيش رفت كه من لاف مي زنم
كه از چاكران پير مغان كمترين منم ح |
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بي خار کجاست خ |
خدا را كم نشين با خرقه پوشان
رخ از رندان بي سامان بپوشان ق |
قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد
کاين معامل به همه عيب نهان بينا بود ش |
شد حلقه قامت من تا بعد از اين رقيبت
زين در دگر نراند ما را به هيچ بابي س |
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ر |
روز محشر که نهد بند به دل قامت حور
من همان سرو سرافراز تو را بنده شوم ز |
زان باده كه در ميكده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش ي |
یار دلدار ار قبل بیدن سان شکند
ببرد زود به جانداری خود پادشه اش ش |
شراب و عيش نهان چيست؟ كار بي بنياد
زديم بر صف رندان و هرچه باداباد آ |
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما ت |
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کاین ره که تو می روی به ترکستان است ز |
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا ل |
لب از ترشح می پاک میکن برای خدا
که خاطرم به هزار گناه مسوس است ی |
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد ر |
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی وبام خاست |
پس كو حرف انتخابي؟؟؟؟؟ مجبورم با آخرين حرف ادامه بدم!
تن ز جان و جان ز تن مستور نيست ليك كس را ديد جان دستور نيست ح |
حافظ به خود نپوشید این خرقۀ می آلود
ای شیخ پاکدامن ،معذور دار مارا ک |
كافر اگر عاشق شود يكباره مومن مي شود
چيزي شبيه معجزه با عشق ممكن مي شود ج |
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت ث |
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی ت |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را ب |
بنماي رخ كه باغ و گلستانم آرزوست
بگشاي لب كه قند فراوانم آرزوست ش |
اکنون ساعت 09:46 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)