![]() |
زندگی با صدا شروع می شود ، بی صدا تمام می شود عـــــــشــــق با ترس شروع می شود ، با اشک تمام می شود دوستی هر جایی می تواند شروع شود ، اما هیچ جا نمی تواند تمام شود |
از هنگامي که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز مي گذشت. فرشته اي ظاهر شد و عرض کرد:چرا اين همه وقت صرف اين يکي مي فرماييد ؟ خداوند پاسخ داد:دستور کار او را ديده اي ؟ او بايد کاملا'' قابل شستشو باشد، اما پلاستيکي نباشد. بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، که همگي قابل جايگزيني باشند. بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذاي شب مانده کار کند. بايد دامني داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتي از جايش بلند شد ناپديد شود. بوسه اي داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوي خراشيده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند. و شش جفت دست داشته باشد. فرشته از شنيدن اين همه مبهوت شد. گفت:شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟ خداوند پاسخ داد:فقط دست ها نيستند. مادرها بايد سه جفت چشم هم داشته باشند. -اين ترتيب، اين مي شود يک الگوي متعارف براي آنها. خداوند سري تکان داد و فرمود:بله. يک جفت براي وقتي که از بچه هايش مي پرسد که چه کار مي کنيد، از پشت در بسته هم بتواند ببيندشان. يک جفت بايد پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !! و جفت سوم همين جا روي صورتش است که وقتي به بچه خطاکارش نگاه کند، بتواند بدون کلام به او بگويد او را مي فهمد و دوستش دارد. فرشته سعي کرد جلوي خدا را بگيرد. اين همه کار براي يک روز خيلي زياد است. باشد فردا تمامش بفرماييد . خداوند فرمود:نمي شود !! چيزي نمانده تا کار خلق اين مخلوقي را که اين همه به من نزديک است، تمام کنم. از اين پس مي تواند هنگام بيماري، خودش را درمان کند، يک خانواده را با يک قرص نان سير کند و يک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگيرد. فرشته نزديک شد و به زن دست زد. اما اي خداوند، او را خيلي نرم آفريدي . بله نرم است، اما او را سخت هم آفريده ام. تصورش را هم نمي تواني بکني که تا چه حد مي تواند تحمل کند و زحمت بکشد . فرشته پرسيد:فکر هم مي تواند بکند ؟ خداوند پاسخ داد:نه تنها فکر مي کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد . آن گاه فرشته متوجه چيزي شد و به گونه زن دست زد. اي واي، مثل اينکه اين نمونه نشتي دارد. به شما گفتم که در اين يکي زيادي مواد مصرف کرده ايد. خداوند مخالفت کرد:آن که نشتي نيست، اشک است. فرشته پرسيد:اشک ديگر چيست ؟ خداوند گفت:اشک وسيله اي است براي ابراز شادي، اندوه، درد، نا اميدي، تنهايي، سوگ و غرورش. فرشته متاثر شد. شما نابغه ايد اي خداوند، شما فکر همه چيز را کرده ايد، چون زن ها واقعا'' حيرت انگيزند. زن ها قدرتي دارند که مردان را متحير مي کنند. همواره بچه ها را به دندان مي کشند. سختي ها را بهتر تحمل مي کنند. بار زندگي را به دوش مي کشند، ولي شادي، عشق و لذت به فضاي خانه مي پراکنند. وقتي مي خواهند جيغ بزنند، با لبخند مي زنند. وقتي مي خواهند گريه کنند، آواز مي خوانند. وقتي خوشحالند گريه مي کنند. و وقتي عصباني اند مي خندند. براي آنچه باور دارند مي جنگند. در مقابل بي عدالتي مي ايستند. وقتي مطمئن اند راه حل ديگري وجود دارد، نه نمي پذيرند. بدون کفش نو سر مي کنند، که بچه هايشان کفش نو داشته باشند. براي همراهي يک دوست مضطرب، با او به دکتر مي روند. بدون قيد و شرط دوست مي دارند. وقتي بچه هايشان به موفقيتي دست پيدا مي کنند گريه مي کنند و و قتي دوستانشان پاداش مي گيرند، مي خندند. در مرگ يک دوست، دل شان مي شکند. در از دست دادن يکي از اعضاي خانواده اندوهگين مي شوند، با اينحال وقتي مي بينند همه از پا افتاده اند، قوي، پابرجا مي مانند. آنها مي رانند، مي پرند، راه مي روند، مي دوند که نشانتان بدهند چه قدر برايشان مهم هستيد. قلب زن است که جهان را به چرخش در مي آورد زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلي موجودند مي دانند که بغل کردن و بوسيدن مي تواند هر دل شکسته اي را التيام بخشد کار زن ها بيش از بچه به دنيا آوردن است، آنها شادي و اميد به ارمغان مي آورند. آنها شفقت و فکر نو مي بخشند زن ها چيزهاي زيادي براي گفتن و براي بخشيدن دارند خداوند گفت:اين مخلوق عظيم فقط يك عيب دارد فرشته پرسيد:چه عيبي ؟ خداوند گفت:قدر خودش را نمي داند |
|
تو در جان منی من غم ندارم
تو ایمان منی من کم ندارم اگر درمان تویی دردم فزون باد وگر معشوقه ای سهمم جنون باد تویی تنها تویی تو علت من تو بخشاینده بی منت من صدایم کن صدای تو ترانه است کلامت ایه های عاشقانه است تو را من سجده سجده می پرستم که بر سر خاک بر زانو نشستم. |
دل به چشمای تو بستم تو شدی همه وجودم
عشق تو باور من شد با تموم تاروپودم هرکی اومد سر راهم چشمامو بستم و ندیدم عکس تو توی دست من بود تورو با دلم خریدم برای نفس کشیدن عشق تو دلیل من بود بودن تو پیش چشمام خواب و رویای شبم بود من همه ترانه هامو واسه چشم تو نوشتم ندونستم تو غروبی وای چه تلخه سرنوشتم |
فهمیدن عشق را چه مشكل كردند ما را ز درون خویش غافل كردند انگار كسی به فكر ماهی ها نیست سهراب بیا كه آب را گل كردند |
از من رمیده ای و من ساده دل هنوز بی مهری و جفای تو باور نمی کنم دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید دیگر چگونه عشق تورا آرزو کنم دیگر چگونه مستی یک بوسه تورا دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم __________________ |
کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیری غصه فردا نبود کاش بودی تا برای قلب من زندگی اینگونه بی معنا نبود کاش بودی تا لبان سرد من قصه گوی غصه و غمها نبود کاش بودی تا دو دست عاشقم غافل از لمس گل مینا نبود کاش بودی تا زمستان دلم این چنین پر , سوزو , پر سرما نبود کاش بودی تا فقط باور کنی بعد تو این زندگی زیبا نبود |
تکیه به شونه هام نکن .من از تو افتاده ترم. ما که به هم نمیرسیم بسه دیگه بذار برم. کی گفته بود به جرم عشق .یه عمری پرپرت کنم . حیف تو نیست کنج قفس .چادر غم سرت کنم . من نه قلندر شبم نه قهرمان قصه ها . نه برده ی حلقه به گوش. نه نامی فرشته ها . من عاشقم همینو بس. غصه نداره بی کسی. قشنگی قصه ماست که ما به هم نمیرسیم . |
این چه عشقیست که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم؟ میگریزی ز منو در طلبت باز هم کوشش باطل دارم.... |
شاعر از کوچه مهتاب گذر کرد
لیک شعری نسرود نه که معشوق نداشت، نه که سرگشته نبود، سالها بود دگر کوچه مهتاب خیابان شده بود. |
چشمهایم بسته است
به چه می اندیشم؟ به تمنای دلم به دلیل نفسم به صدای قلبم به تومی اندیشم تو که در قلب مکان داری و در خاطر من میمانی به تومی اندیشم تو که در تک تک ذرات وجودم جای داری به تو می اندیشم ای خوبترین خوبها به تو می اندیشم......... |
پنجره ها رو وا کنین که عشقم از سفر میاد برای غربت شبم مژده ای از سحر میاد صدای پاشو می شنوم تو کوچه ها قدم زنون پر می کشه دلم براش به سوی ماه تو آسمون آهای آهای ستاره ها فانوس راه اون بشین بگین بیاد از این سفر تو این شب ستاره چین پنجره ها رو وا کنین گل بریزین سبد سبد میاد که پیشم بمونه گفته نمی ره تا ابد ستاره ها بهش بگین جدایی و سفر بسه بگین به این شکسته دل یه عمره دلواپسه |
http://www.pix2pix.org/my_unzip/12413326023.jpg
دنيا رو بد ساختن .. کسي را که دوست داري . تو را دوست نمي دارد .. کسي که تو را دوست دارد . تو دوستش نمي داري .. اما کسي که تو دوستش داري و اوهم تو را دوست دارد به رسم و ايين هرگز به هم نمي رسند و اين رنج است |
مرد من هستی من تو خود میدانی چگونه قلبم را تسخیر کرده ای ذره ذره عاشقم کردی ذره ذره در لا به لای دریچه های قلبم رخنه کردی همین حالا که مینویسم چقدر دلتنگتم دلتنگ نگاه کردنت دلتنگ بوییدنت اما تو همین جایی درست وسط نیمکره های قلب من امشب تا صبح در آغوش تو می خوابم و حرفهای دلم را در گوش تو همچون لالایی زمزمه میکنم آغوش گرمت را برویم باز کن آغوشت امن ترین جای دنیاست برای من من مال توام فقط مال تو تو مال منی فقط مال من دوستت دارم فرشته ی زمینی |
|
کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را.... اینکه عشق تکیه کردن نیست ورفاقت، اطمینان خاطر و یاد می*گیری که بوسه*ها قرارداد نیستند و هدیه*ها، معنی عهد و پیمان نمی*دهند. کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید هم می*سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکهمنتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد. یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی که محکم باشی پای هر خداحافظی یاد می*گیری که خیلی می*ارزی....... خورخه لوییس بورخس |
همه دارند اما تو صدای دیگری داری |
به تو عادت کرده بودم اي به من نزديک تر از من اي حضورم از تو تازه اي نگاهم از تو روشن به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگي به شبنم مثل عاشقي به غربت مثل مجروحي به مرهم لحظه در لحظه عذابه لحظه هاي من بي تو تجربه کردن مرگه زندگي کردن بي تو من که در گريزم از من به تو عادت کرده بودم از سکوت و گريه شب به تو حجرت کرده بودم با گل و سنگ و ستاره از تو صحبت کرده بودم خلوت خاطره هامو با تو قسمت کرده بودم خونه لبريز سکوته خونه از خاطره خالي من پر از ميل زوالم عشق من تو در چه حالي |
|
اولين کسي که عاشقش ميشي دلتو ميشكنه و ميره . دومين کسي رو که دوست داشته باشي و از تجربه قبلي استفاده کني دلتو بدتر ميشکنه و ميزاره ميره . بعدش مياي ديگه هيچ چيز واست مهم نيست و از اين به بعد ميشي اون آدمي که هيچ وقت نبودي . ديگه دوست دارم واست رنگي نداره .. و اگه يه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو ميشكني که انتقام خودتو ازش بگيري و اون ميره با يکي ديگه…..اينطوريه که دل همه آدما ميشکنه و عشقي وجود نخواهد داشت. |
يك... دو.... سه.... چندين و چند ...هر چقدر مي شمارم خوابم نمي برد من اين ستاره هاي خيالي را كه از سقف اتاقم تا بينهايت خاطرات تو جاري است .... يادش بخير وقتي بودي نيازي به شمردن ستاره ها نبود اصلا يادم نيست ستاره اي بود يا نبود هر چه بود شيرين بود حتي بي خوابي بدون شمردن ستاره ها. تورا سخت دوست داشتم ، ولی درگاه محکومم کرد به جدایی . می خواستم برای ازدست دادنت چند قطره اشک بریزم اما تمام اشکانم را برای به دست آوردنت ریخته بودم . من به خود می گفتم اگر تورا روزی با یک نفر ببینم تمام شهرها را آتش خواهم زد اما امروزحتی کبریتی هم روشن نمی کنم تا ببینم کجا هستی . هنگامی که تو را دیدم کاخ آرزوهایم را درتو و وجود تو می دیدم ، اما افسوس که چه زود ویران شد .... {پپوله} |
جـاذبه دقیقا یعـنـی: همـان نیرویـی، کـه سـیـب را به آغوش زمین کشاند و مرا به آغوش تـو.... {پپوله}{پپوله}{پپوله}{پپوله}{پپوله} {پپوله}{پپوله}{پپوله}{پپوله}{پپوله} :d:d |
|
|
رسم روزگاره : کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي پيش از آنکه خوب نگاهش کني. پيش از آنكه او را در آغوش بگيري . پيش از آنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، پيش از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي مثل پروانه اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود ، و تو خيال ميكردي تا آخر دنيا مي توني هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا كني رسم روزگاره : کسي که از ديدنش سير نشده اي زود از دنياي تو ميرود ، بدون اينكه حتي ردي و نشوني از خودش در دنياي تو به جا بزاره . چه آرزوهايي با او نداشتي ، چه آينده ي زيبايي را با او مي ديدي، فرصت نشد كه فقط يك بار سرت را بر روي شانه هايش بزاري و گريه کنی. رسم روزگاره : وقتي از هر روزي بيشتر به او نياز داري ، وقتي هنوز خوشبختي را در كنار او حس نكردي ، وقتي هنوز ترانه هاي عاشقي را تا آخر با او نخوانده اي ، دركمال ناباوري مي بيني كه او را در کنارت نيست . چه فكر پوچي بود كه دست در دست او خنده کنان تا اوج آسمان خواهي رفت . رسم روزگاره : با خود گفتي اگر اين بار ببينمش دست او را مي گيرم ، خيلي محكم مي گيرم و نمي گذارم كه برود . او بايد براي هميشه پيشم بماند . دستي را گرفتي اما اين دست كيست كه خيلي سرده ؟ تو دست در دست تنهايي دادي . اون دست رهات نمي كنه ! رسم روزگاره : او که ميرود ، براي هميشه هم مي رود . و آنقدر تنها مي شوي که حتي نام روزها را فراموش ميکني و گذشت زمان را احساس نمي كني ، از صداي تيك تيك ساعت بيزار مي شوي و با آنكه تنگ دل تو شكست اما ماهيش آزاد نشد. ... {پپوله} |
عاشقانه
9, توسط M and S دلتنگم برای تو... http://tanhaeco.persiangig.com/2010/0270Bose.jpg دوباره دلم برایت تنگ شده است ، دوباره دلم هوای تو را کرده است. |
كوچك باش و عاشق !معشوق خودت را بزرگ انتخاب کن... بزرگ...! كه عشق مي داند آئين بزرگ كردنت را ... |
صدات میپیچه تو ذهنم دیالوگهای بی رنگی چه وحشتناکه فیلمنامه چه وحشتناکه دلتنگی |
پرنده پرواز نمی خواست پرنده به دستانی که پرش میداد عاشق بود... |
دو به دو می روند با هم دو پرنده در مه دو اسب در جاده دو قایق در اسکله من دو ندارم در مدرسه تا یک بیشتر نخوانده ام و دفتر ریاضی ام پر از تمرین های شعر است... |
امشب شعر حرف می زند و شعر زندگی می کند حتی نفس نمی کشم شعر حتما اين کار هم می کند |
از لحظه های طی شده حظی نبرده ایم / خودرا به دست شاید و اما سپرده ایم بشمار لحظه لحظه ی عمر گذشته را / هر چند ســـــال بود همانقدر مرده ایم . . . |
کسی با سکوتش مرا تا بیابان بی انتها جنون برد کسی با نگاهش مرا تا درندشت دریای خون برد مرا بازگردان مرا ای به پایان رسانیده آغاز گردان |
وقتی تو بودی آسمون برام پر از ستاره بود اومدنت برای من یه فرصت دوباره بود |
آمدم تا که تو را مست و گرفتار کنم آن دل غمزده را محرم اسرار کنم آمدم تا که سلامی به تو ای نور کنم غم و محنت همه را از دل تو دور کنم گر چه دیر آمده ام لیک همان هم زود است بودنم در بر دلبر همه دم پر سود است |
عشق مثل دریا هرگز متوقف نمیشه. |
اقا رضا ورود من به این چت روم با خوندن پیام تو شروع شد از این بابت خوشحالم
{شیت شدن}
نقل قول:
|
درمسلخ عشق جزنکورانکشند
روبه صفتان زشتخورانکشند گرعاشق صادقی زکشتن مهراس مرداربود هرانکه اورانکشند. |
جز مسخرگی نیست عشق تا بوده و هست
با مسخرگی جهانی انداخته دست |
اکنون ساعت 01:47 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)