من را در آغوش بگیر ...
و تکه تکه بچسبان !!
مثل جورچین هزار قطعه ...
از هم پراکنده ام !!

همیشه فصل توست
تقویم قلب من
یادی برای تاکنون
عشقی برای تا ابد

پرویز صادقی

آن هنگام که با لباسی نودوز

به دیدنم می آیی

شوق باغبانی با من است

که گلی تازه

در باغچه اش روییده باشد ...

خواب ها تمام می شوند
تو اما رویای بی انقضای منی !

پرویز صادقی

بیا بیدار و بی تابم ، دلم آغوش می خواهد
مرا محصور كن در خود ، تنم تن پوش می خواهد

ببین دستان سردم را ، بپرس احوال قلبم را
ببوس امشب لبانم را ، که او هم نوش می خواهد ...

میان خورشید های همیشه
زیبایی تو لنگری ست،
خورشیدی که
از سپیده دم همه ی ستارگان
بی نیازم می کند .

شاملو

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت.

زمستان هم که باشد
از برف هایمان
گل یخ می روید
تو که باشی
بهار هم طولانی ست !

قسمت نمیشه انگار دست تو رو بگیرم برای آخرین بار
برای تو بمیرم گریه نکن که اشکات برای من یه درده
تحمل غم تو منو دیوونه کرده هیشکی مثه من تو رو دوست نداره
اینو از تو چشام می‌تونی بخونـــی تو بودی جونم و عمرم و
کسی که می‌خواستم و قسم راستم و کی می‌خوای بدونــــی ؟!!
واسه‌ی عشق تو همه چی دادم و به جز غرورم رو که اونم
رفته به بـــــــــاد بود و نبودم و همه‌ وجودم رو واسه تو دادم و تو میگی منو نمی‌خــــوای

هوای فاصله سردست
کاش امشب
برف سنگینی ببارد
و تا اب شدن برف ها
خیالت پیشم بماند .

پرویز صادقی