![]() |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم سمر شود |
در خرقه چو آتش زدي اي عارف سالك
جهدي كن و سرحلقه رندان جهان باش |
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
که تا يک دم بياسايم ز دنيا و شر و شورش |
شرمم از خرقه آلوده خود مي آيد
كه برو پاره به صد شعبده پيراسته ام |
مه جلوه مینمايد بر سبز خنگ گردون |
نقش میبستم که گيرم گوشهای زان چشم مست
طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود |
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست كه مجنون باشي |
يا رب اندر کنف سايه آن سرو بلند
گر من سوخته يک دم بنشينم چه شود |
دولت عشق بين گه چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت مي شكند گداي تو |
ولی تو تا لب معشوق و جام می خواهی
طمع مدار که کار دگر توانی کرد دلا ز نور هدايت گر آگهی يابی چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد |
در انتظار رويت ما و اميدواري
در عشوه وصالت ما و خيال و خوابي |
ياد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس
جز من و يار نبوديم و خدا با ما بود |
در آستان جانان از آسمان مينديش
كز اوج سربلندي افتي به خاك پستي |
ياقوت جان فزايش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروريده |
هر نكته اي كه گفتم در وصف آن شمايل
هر كو شنيد گفتا لله در و قائل |
لب لعل و خط مشکين چو آنش هست و اينش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و اين دارد |
دوشم زبلبلي چه خوش آمد كه مي سرود
گل كوش پهن كرده زشاخ درخت خويش |
شاه شمشادقدان خسرو شيرين دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان |
نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد
تذرو طرفه من گیرم که چالاکست شاهینم |
مکن در اين چمنم سرزنش به خودرويی
چنان که پرورشم میدهند میرويم |
مکن که می نخوری بر جمال گل یک ماه
که باز ماه دگر می خوری پشیمانی |
يا رب آن زاهد خودبين که بجز عيب نديد
دود آهيش در آيينه ادراک انداز |
ز كوي يار مي آيد نسيم باد نوروزي
از اين باد ار مدد خواهي چراغ دل برفروزي |
يار اگر ننشست با ما نيست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدايی عار داشت |
تو خانقاه و خرابات در ميانه مبين
خدا گواه که هر جا که هست با اويم |
مکن به نامه سياهی ملامت من مست
که آگه است که تقدير بر سرش چه نوشت |
تسبيح و خرقه لذت مستی نبخشدت
همت در اين عمل طلب از می فروش کن |
نااميدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت |
تو و طوبی و ما و قامت يار
فکر هر کس به قدر همت اوست |
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجملهاش فروخوان از میوهٔ بهشتی |
يک دم غريق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به يک موی تر شوی |
يا رب اين نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش |
شکنج زلف پريشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پريشان باش |
شمهای از داستان عشق شورانگیز ماست
این حکایتها که از فرهاد و شیرین کردهاند |
دلبر آسايش ما مصلحت وقت نديد
ور نه از جانب ما دل نگرانی دانست |
ترسم اين قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ايمان را |
اي غايب از نظر كه شدي همنشين دل
مي گويمت دعا و ثنا مي فرستمت |
تا گنج دلت در دل ويرانه مقيم است
همواره مرا كوي خرابات مقام است |
تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق
هر دم آيد غمی از نو به مبارک بادم |
مشكل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل اين نكته بدين فكر خطا نتوان كرد |
| اکنون ساعت 01:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)