![]() |
هردم از این باد بری میرسد
تازه تر از تازه تری میرسد |
دنیا که دلت ز حسرت او زار است
سرتاسر او تمام، محنتزار است |
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار
که در برابر چشمی و غایب از نظری |
یاران همه مخمور و قدح پر می نابست
ما جمله جگر تشنه و عالم همه آبست مرغ دل من در شکن زلف دلارام یا رب چه تذرویست که در چنگ عقابست |
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده |
همه شب در آستانت شده کار من گدایی
به خدا که این گدایی ندهم به پادشاهی |
یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم ان
گردد شمامه کرمش کار ساز من |
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد |
دوران همی نویسد بر عارضش خطی خوش
یارب نوشته بد از یار ما بگردان |
نمیدانی دلم بسیار تنگست
میان ما و تو دیوار سنگست به امیدی که بر گردی دوباره نگاهم بر در و گوشم به زنگست |
توانگران را وقفست و نذر و مهمانی
زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی |
یارب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان
و آن سهی سرو خرامان به چمن باز رسان |
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اینک با جوانان ناز کن با ما چرا |
آن را که بود کار نه زین یارانست
کاین پیشهی ما پیشهی بیکارانست این راه که راه دزد و عیارانست چه جای توانگران و زردارانست |
تو مگر از لطف جانی ای پسر
خوشتر از جان چیست؟ آنی ای پسر یاد آن شیرین پسر خواهیم کرد کام جان را پر شکر خواهیم کرد |
دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم |
مروت گرچه نامی بی نشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی |
یاد یاران یار را میمون بود
خاصه کان لیلا واین مجنون بود |
دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشين كز تو سلامت برخاست |
تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی
تا کی ای ناله زار از جگرم برخیزی |
یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کار ساز من |
نه حسنت آخری دارد نه سعدی را سخن پایان
بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی |
یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان |
یا رب آن آب حیاتست بدان شیرینی
یا رب آن سرو روانست بدان چالاکی |
یارب بوقت گل گنه بنده عفو کن
وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش |
شهری به تیغ غمزه خون خوار و لعل لب
مجروح میکنی و نمک میپراکنی |
یا مکن با پیلبانان دوستی
یا بنا کن خانه ای در خورد پیل |
لاف سرپنجگی و دعوی مردی بگذار
عاجز نفس فرومایه چه مردی چه زنی گرت از دست بر آید،دهنی شیرین کن مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی |
یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کار ساز من |
نا كرده گنه در جهان كيست بگو
وانكس كه گنه نكرد چون زيست بگو من بد كنم و تو بد مكافات دهي پس فرق ميان من و تو چيست بگو (خيام) |
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست |
تو را به آينه داران چه التفات بود
چنين كه شيفته حسن خويشتن باشي (سايه) دكتر هوشنگ ابتهاج |
یار با ما بی وفایی می کند
بی دلیل از من جدایی می کند شمع جانم را بکشت آن بی وفا جای دیگر روشنایی می کند |
دل دادمش به مژده خجلت همی برم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست |
تا چـه بازی رخ نـماید بیدقی خواهیم راند
عرصـه شـطرنـج رندان را مجال شاه نیسـت |
تنها نه راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود |
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست |
تا بـه دامـن ننـشیند ز نسیمـش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیسـت |
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست |
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بر دارد زمانی برقع از رویت |
اکنون ساعت 05:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)