پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   وصف حال خودتان با زبان شعر (http://p30city.net/showthread.php?t=3983)

donya elahi 02-12-2012 08:57 PM

من از قصه زندگی ام نمی ترسم
من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.
ای بهار زندگی ام
اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست
اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد
برگرد
باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را
باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا
باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.
بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم
بدان که قلب من هم شکسته
بدان که روحم از همه دردها خسته شده.
این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.
بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

عسل بانو 02-12-2012 08:58 PM

اندوه مرا بچین که رسیده است ...

فرگل 02-18-2012 01:31 PM

منم آن تيره دل رفته از ياد
منم آن خاكستر رفته بر باد
.
.
.

hossein 02-18-2012 01:39 PM

درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل

ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفته مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن!



فرگل 02-18-2012 01:57 PM

باور می کنی؟؟
دلم گرفته. ..
یه آسمون..یه زمین..
یه دریا...
یه دنیا...
دلم گرفته..
کاش اینجا بودی..
کاش پیشم بودی..
کاش بودی...!

Saba_Baran90 02-18-2012 10:21 PM

حال و هوای بارونی من!
 
یه روزی گفتی بهم دنیا شده پر از گرگ
مواظب خودت باش تو این دنیای بزرگ
اینقدر لالایی خوندی تا که خودت خوابت برد!
گرگه شبیخون زد و به جای من تورو برد!
عزیز مهربونم از گرگ ها غافل نباش!
مواظبم نبودی!مواظب خودت باش!
-----------------------------------
از تو بیشتر خاطره هایت را دوست دارم که با من ماندند
آرام و بی ادعا!
-----------------------------------
از آخرین آشیانه ای که پائیز برای بغض هایم ساخت
از آخرین لحظات مبهم آن شب یلدایی که آسمان ابری بود
از بازدم های ناامیدو ملایم باغ در نیمه شب های زمستان
تنها باوری کودکانه برایم مانده
اینکه دوست داشتن تنها کاری است که از دستم بر می آید!
------------------------------------
آرزو دارم خورشید رهایت نکند
غم صدایت نکند
ظلمت شب سیاهت نکند
و تو را از دل آن کس که تبش در دل توست
حضرت دوست جدایت نکند!
-----------------------------------
از یه جایی به بعد دیگه نه دست و پا می زنی
یه دل دل می کنی، نه دادوبیداد می کنی
نه گریه می کنی نه دیگه به دیوار مشت می زنی
نه سرتو می زنی به دیوار...نه....
از یه جایی به بعد فقط سکوت می کنی!
----------------------------------
اگر لب ها دروغ می گویند
از دست های تو راستی هویداست
و من از دست های توست که سخن می گویم!
----------------------------------
آنقدر فریادهایم را سکوت کرده ام که اگر به چشمانم
نگاه کنی، کر می شوی!
----------------------------------
این روزا بعضی ها جوری زیرآبی میرن که دلت می خواد بهشون بگی
من نگاه نمی کنم، بیا بالا لا اقل یه نفسی بکش خفه نشی!

Hamed 02-18-2012 10:30 PM

از دریچه
با دلِ خسته، لبِ بسته، نگاهِ سرد
می‌کنم از چشمِ خواب‌آلوده‌ی خود
صبحدم
بیرون
نگاهی:

در مه آلوده هوای خیسِ غم‌آور
پاره‌پاره رشته‌های نقره در تسبیحِ گوهر...
در اجاقِ باد، آن افسرده‌دل آذر
کاندک‌اندک برگ‌های بیشه‌های سبز را بی‌شعله می‌سوزد...

من در این‌جا مانده‌ام خاموش
بر جا ایستاده
سرد

وز دو چشم خسته اشک يأس می‌ريزم به دامان:
جاده خالی
زیرِ باران!


Arash kalhor 02-21-2012 12:54 AM

حال همه ما خوب است
 
حال ما خوب است، اما تو باور نکن

.
این منم ....

خسته و درمانده

نه راه پیش دارم... نه راه پس !

گیر کرده در دیروز و امروز ، حتی آینده خود
......

حال "همه" ما خوب است، اما تو باور نکن !

mohammad.90 02-21-2012 03:04 AM

مرغ سحر

مرغ سحر ناله سر كن

داغ مرا تازه تر كن

ز آه شرر بار اين قفس را برشكن و زير و زبر كن

بلبل پر بسته ز كنج قفس درا

نغمه ازادي نوع بشر سرا

وز نفسي عرصه اين خاك توده را پر شرر كن

ظلم ظالم جور صياد اشيانم داده بر باد

اي خدا اي فلك اي طبيعت

شام تاريك ما را سحر كن

نو بهار است گل به بار است

ابر چشمم ژاله بار است

اين قفس چون دلم تنگ و تار است

شعله فكن در قفس اي آه آتشين

دست طبيعت گل عمر مرا مچين

جانب عاشق نگه اي تازه گل ازين بيشتر كن

مرغ بيدل شرح هجران مختصر كن

عمر حقيقت بسر شد

عهد و وفا بي سپر شد

ناله عاشق ناز معشوق

هر دو دروغ و بي اثر شد

راستي و مهر و محبت فسانه شد

قول و شرافت همگي از ميان شد

از پي دزدي وطن و دين بهانه شد

ديده تر شد

ظلم مالك جور ارباب

زارع از غم گشته بي تاب

ساغر اغنيا پر مي ناب

جام ما پر ز خون جگر شد

اي دل تنگ ناله سر كن

از قوي دستان حذر كن

از مساوات صرف نظر كن

ساقي گلچهره بده اب اتشين

پرده دلكش بزن اي يار دلنشين

ناله بر ار از قفس اي بلبل حزين

كز غم تو سينه من پر شرر شد


مهبا 02-28-2012 03:52 PM

این صدای پای تنهایی از کوچه پس کوچه

های شهر است که به گوش میرسد

و حکایت از طلوع غم میکند

من در زاویه پنهان خویش

نشسته ام و دستهایم

به جست و جوی

اسمان رفته اند

اسمان در غم من مینالد

زمین از شیون های من به لرزه در ما اید

و پرندگان در غم من از نغمه سرایی باز می ایستند


اکنون ساعت 10:58 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)