![]() |
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت |
آزادیم از دام هوس نیست ولی کاش
صیاد مرا گاه بدین سو، گذری بود |
در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت
ان قد ندمت و ما ینفع الندم |
مدامم مست می دارد نسیم جهد گیسویت
خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت |
تو آن ابری که بر ما سایه داری و نمی باری
نمی دانم چرا دست از سر ما بر نمی داری. |
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت |
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
کـه رحـم اگر نکـند مدعی خدا بکـند |
در ازل داده ست ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش ان جامم هنوز |
|
ای که با سلسله زلف دراز آمده ای
فرصتت باد که دیوانه نواز آمده ای |
یکی از عقل میلافد یکی طامات می بافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم |
توانا بود هرکه دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود |
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید |
دلم تا عشقباز امد در او جز غم نمی بینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم |
من ان شکل صنوبر را زباغ دیده برکندم
که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار می اورد |
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد |
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود |
|
ای که در کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش |
شیرین تر از انی به شکر خنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی |
یک روز می آیی که من دل کنده ام از جان و تن
می جویی ام از پیرهن کو یوسف کنعان من |
نرگس همه شیوههای مستی
از چشم خوشت به وام دارد |
دستم به دامانت مرو آتش مزن بر جان من
جانم به قربانت بیا امشب بمان مهمان من |
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد |
در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد
حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد |
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت |
تو را به آينه داران چه التفات بود
چنين كه شيفته حسن خويشتن باشي |
یار با ما بی وفایی می کند
بی دلیل از من جدایی می کند شمع جانم را بکشت آن بی وفا جای دیگر روشنایی می کند |
دلا زنور هدایت گر اگهی یابی
چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد |
در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر
یاد از بی برگی فصل خزان آرم ترا |
ان چنان مهر تو ام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود |
داشتم خوش حالتی امشب میان کفر و دین
دیده مشغول بت و، دل گرم استغفار بود |
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد |
داشتم دلقی و صد عیب مرا می پوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند |
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست |
تا به کی از کفر و دین گویی، قدم در راه نه
کاین دو راه مختلف آخر گذارد سر به هم |
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم |
ما زنده برآنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست. |
تا کی از خانه دل قهر کنی پی در پی
بیش از این ای گل خوشبوی مده آزارم |
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم
جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محملها |
اکنون ساعت 11:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)