![]() |
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
مـن آزادی نمی خـواهم، کـه بـا یـوسف بـزندانـم |
مرد گفت اکنون گذشتم از خلاف
حکم داری تیغ برکش از غلاف |
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد |
دوش از این غصه نخفتم که رفیقی میگفت |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقـه سالوس
کـجاسـت دیر مغان و شراب ناب کجا |
ای جوان سروقد گویی بزن
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند |
در آسمان نه عجب گر به گفته حافـظ
سرود زهره به رقص آورد مـسیحا را |
ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند
وز می جهان پر است وبت میگسار هم |
ما را نه غم دوزخ و نی حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق نگاهیم |
مرا تنها و بی یار آفریدند مرا رنجور و بیمار آفریدند ,مرا آتش زدند با بی وفایی به اقبالی نگون سار آفریدند.
|
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد |
دیدی که یارجز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد و ز غم ما هیچ غم نداشت |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
این یک دم عمر را غنیمت شمریم |
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما |
انان که ز پیش رفته اند ای ساقی
در خاک غرور خفته اند ای ساقی |
یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بیوفا یاران که بربستند بار خویش را |
شبی به کلبه احزان عاشقان ایی
دمی انیس دل سوگوار من باشی |
من امشب از خدا دورم نميدانم كجا هستم ميان دوزخ و دنيا ميان باتلاق پستي و بوي تعفن ميدهد اينجا و ميبلعد مرا اين باتلاق تلخ افكارم نميابم |
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می |
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر رهروی که در گذر اید |
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر اسـت
حیف باشد که ز کار همـه غافـل باشی |
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را |
ای پادشاه حسن که خوش می روی به ناز
عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز |
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا |
شاهد تو سد روی شاهد است
مرشد تو سد گفت مرشد است |
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
ای قصر دل افروز که منزلگه انسی
یا رب مکناد آفت ایام خرابت |
تا توانی در زمانه با همه یکرنگ باش
قالی از صد رنگ بودن زیر پا افتاده است |
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت |
|
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت |
|
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت |
ترسـم کـه صرفـهای نبرد روز بازخواست
نان حـلال شیخ ز آب حرام ما |
از پای قتادیم چو آمد غم هجران
در درد بمردیم چو از دست دوا رفت |
تا کی غم ان خورم که دارم یا نه
یک عمر به خوشدلی گزارم یا نه |
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست |
ترا من چشم در راهم شبانگاهان که می گیرن در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
|
اکنون ساعت 08:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)