پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   متن ترانه های لحظات دلتنگی ما (http://p30city.net/showthread.php?t=1173)

dear59 09-09-2009 03:05 PM

شد خزان، گلشن آشنایی
باز هم آتش به جان زد جدایی

عمر من ای گل طی شد
بهر تواز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی

با تو وفا کردم
تا به دلم جان بود
مهر و وفاداری
با تو چه دارد سود

آفت خرمن مهر و وفایی
نوگل گلشن جورو جفایی
از دل سنگت آه
دلم از غم خونین است
روش بختم این است

از جام غم مستم
دشمن می پرستم
تو و من در میل چمن
چونگل خندان از دست

هر گریه من
با دگران در گلشن نوشی می
من ز فراقت ناله کنم تا کی

تو و می چون ناله کشیدنها
من و چون گل جامه دریدنها
ز رقیبان خواری دیدنها

دلم از غم خون کردی
چو بگویم چون کردی
دردم افزون کردی
دردم افزون کردی

برو ای از مهر و وفا عاری
برو ای عاری ز وفاداری

که شکستی چون زلفت عهد مرا
دریغ و درد از عمرم که در وفایت شد طی
ستم به یارم تا چندجفا به عاشق تاکی

نمی کنی ای گل یک دم یادم
که همچو اشک از چشمت افتادم

تا کی بی تو بوداز غم خون دل من
آه از دل توگر چه ز محنت خوارم کردی
با غم و حسرت یارم کردی

مهر تو دارم باز
بکن ای گل با من هر چه توانی ناز
هر چه توانی ناز
کاز عشقت می سوزم باز

دانه کولانه 09-09-2009 08:51 PM

بگذار سر به سينه ي من تا كه بشنوي
آهنگ اشتياق دلي درد مند را
شايد كه بيش از اين نپسندي به كار عشق
آزار اين رميده ي سر در كمند را
بگذار سر به سينه ي من تا بگويمت
اندوه چيست، عشق كدامست، غم كجاست
بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان
عمريست در هواي تو از آشيان جداست
دلتنگم، آنچنان كه اگر بينمت به كام
خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت
شايد كه جاودانه بماني كنار من
اي نازنين كه هيچ وفا نيست با منت
تو آسمان آبي آرامو روشني
من چون كبوتري كه پرم در هواي تو
يك شب ستاره هاي تو را دانه چين كنم
با اشك شرم خويش بريزم به پاي تو
بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت اي چشمه ي شراب
بيمار خنده هاي توام ، بيشتر بخند
خورشيد آرزوي مني ، گرم تر بتاب


با صدای علیرضا قربانی

GolBarg 09-09-2009 11:05 PM

تو بزرگ ترين سوالی كه تا امروز بي جوابه
نه تو بيداری نه تو خواب نه تو قصه و كتابه
برای دونستن تو همه ي دنيا رو گشتم
از ميون آتش و باد خشكی و دريا گذشتم

تو رو پرسيدم و خواستم از همه عالم و آدم
بي جواب اومدم اما حالا از خودت مي پرسم
تو رو بايد از كدوم شب از كدوم ستاره پرسيد
از كدوم فال و كدوم شعر پرسيد و دوباره پرسيد

تو رو بايد از كدوم گل از كدوم گلخونه بوييد
تو رو بايد با كدوم اسب از كدوم قبيله دزديد
غايب هميشه حاضر تو رو بايد از چي پرسيد
از ته دره ي ظلمت يا نوك قله ي خورشيد

اون ور اينجا و اونجا اون ور امروز و فردا
عمق روح آبي آب ته ذهن سبز صحرا
مثل زندگي مثل عشق تو هميشه جاري هستي
تو صراحت طلوع و نفس هر بيداري هستي

مثل خورشيد مثل دريا روشني و با صراحت
تو صميميت آبي واسه شستن جراحت
غايب هميشه حاضر تو رو بايد از چي پرسيد
از ته دره ي ظلمت يا نوك قله ي خورشيد

تو رو از صداي قلبم لحظه به لحظه شنيدم
تو رو حس كردم تو قلبم من تو رو نفس كشيدم
مثل حس كردن گرما يا حضور يك صدايي
به تو اما نرسيدم ندونستم تو كجايي

تو رو بايد از كي پرسيد تو رو بايد با چی سنجيد
تو رو حس مي كنم اما كاشكی چشمام تو رو می ديد
غايب هميشه حاضر تو رو بايد از چی پرسيد
از ته درهء ظلمت يا نوك قلهء خورشيد


GolBarg 09-09-2009 11:08 PM

دیگه گریه دلو وا نمی کنه
 
زندگي با آدماش براي من يه قصه بود
توي اين قصه كسي با كسي آشنا نبود
همه خنجر توي دست و خنده روي لبشون
توي شب صدايي جز گريه ي بي صدا نبود

نمي خوام مثل همه گريه كنم

ديگه گريه دلو وا نمي كنه
قصه هاي پشت اين پنجره ها
غمو از دلم جدا نمي كنه

قصه ي ماتم من هر چي كه بود هر چي كه هست
قصه ي ماتم قلب خسته ي يه آدمه
وقت خوابه ديگه ديره نمي خوام قصه بگم
از غم و غصه برات هر چي بگم بازم كمه

نمي خوام مثل همه گريه كنم

ديگه گريه دلو وا نمي كنه
قصه هاي پشت اين پنجره ها
غمو از دلم جدا نمي كنه

arina2 09-10-2009 10:50 PM

نمی‌دونی، نمی‌دونی
وقتی چشم‌هات پر خوابه،
به چه رنگه، به چه حاله.
نمی‌دونی، نمی‌دونی
وقتی چشم‌هات پر خوابه،
به چه رنگه، به چه حاله،
مثل یک جام شرابه.
نمی‌دونی، نمی‌دونی
چه می‌گه، چه سخن‌گو
مثل اشعار مسیحایی حافظ، یه کتابه،
مثل یک جام شرابه.
نمی‌دونی، نمی‌دونی
که چه رنگه، چه قشنگه
رنگ آفتاب بهاره
مثل یک جام بلوره
شایدم چشمه‌ی نوره،
مثل یک جام شرابه.
نمی‌دونی که دل من توی اون چشمای شوخِت
روی اون برکه‌ی آروم، یه حبابه،
مثل یک جام شرابه...
شعر: عبدالعلي وزيري

آناهیتا الهه آبها 09-13-2009 12:18 PM

شمع و پروانه منم مست میخانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
یار پیمانه منم از خود بیگانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
چون باد صبا در به درم
با عشق و جنون همسفرم
شمع شب بی سحرم از خود نبود خبرم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
تو ای خدای من شنو نوای من
زمین و آسمان تو می لرزد به زیر پای
مه و ستارگان تو می سوزد ز ناله های من
رسوای زمانه منم دیوانه منم
وای از این شیدا دل من
مست بی پروا دل من
سرمایه سودا دل من رسوا دل من شیدا دل من
ناله تنها دل من شام بی فردا دل من
مجنون هر صحرا دل من رسوا دل من شیدا دل من

z.gh.t 09-13-2009 12:38 PM

شقایق اینجا من خیلی غریبم آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
عزای عشق غصش قد کوهه ولی این قلب من از جنس شیشه

deltang 09-13-2009 10:09 PM

آهنگ گناهی ندارم

گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه
برای دله من واسه جسم خستم
منی که غرورو تو چشمات شکستم
سر از کار چشمات کسی در نیاورد
که هر کی تو رو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرور رو تو چشمات شکستم
واسه من که برعکس کار زمونه
یکی نیست که قدر دلم رو بدونه
گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه
هنوزم زمستون به یادت بهاره
تو قلبم کسی جز تو جایی نداره
صدای دلم ساز ناسازگاره
سکوتم به جز تو صدایی نداره
تو خواب و خیالم همش فکر اینم
که دستاتو بازم تو دستام ببینم
ولی حیف از این خواب پریدم
که بازم با چشمایه کورم به راهت بشینم
سر از کار چشمات کسی در نیاورد
که هر کی تو رو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرور رو تو چشمات شکستم

deltang 09-13-2009 10:09 PM

آهنگ سرتو بالا بگیر

سرتو بالا بگير تا هنوز دير نشده
تا دلم زير فشار غصه ها پير نشده
سرتو بالا بگير ، من تحملم کمه
توو دلم به حد کافي ، پر غصه و غمه
سرتو بالا بگير ، من کنارتم هنوز
چي آوردن به سرت ، که مينالي شب و روز
سرت رو بالا بگير ، من کنارتم هنوز
چي آوردن به سرت که مينالي شب و روز
من خودم اينجا غريبم ، جز تو هيشکيو ندارم
گل من تحملم کن ، که يکم دووم بيارم
توي لحظه هاي دلگير ، کي تو خاطره بمونه
که همون يه قطره اشکت ، زندگيمو مي سوزونه
سرت رو بالا بگير ، من کنارتم هنوز
چي آوردن به سرت که مينالي شب و روز
سرت رو بالا بگير ، من کنارتم هنوز
چي آوردن به سرت که مينالي شب و روز

ساقي 09-17-2009 03:39 PM

برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
حالیا عکس رخ ماست در آیینه جام
تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی
دیدی آن یار که بستیم صد امید در او
چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی؟
تشنه خون زمین است فلک وین مه نو
کهنه داسی است که بس کشته درود ای ساقی
بس که شستیم به خوناب جگر جامه جان
نه ازو تار به جا ماند و نه پود ای ساقی
حق بدست دل من بود که در معبد عشق
سر به غیر تو نیاورد فرود ای ساقی
در فرو بند که چون سایه در این خلوت غم
با کسم نیست سر گفت و شنود ای ساقی






...
..
.


اکنون ساعت 11:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)