پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره با شعر نو (http://p30city.net/showthread.php?t=4040)

k@vir 06-27-2008 11:52 PM

شب ندارد سر خواب
می دود در رگ باغ
باد ، با آتش تيزابش ، فريادكشان
پنجه می سايد بر شيشهء در
شاخ يك پيچك خشك
از هراسی كه ز جايش نربايد توفان

من ندارم سر يأس
با اميدی كه مرا حوصله داد
باد بگذار بپيچد با شب
بيد بگذار برقصد با باد
گل كو می آيد
گل كو می آيد خنده به لب
گل كو می آيد ، می دانم
با همه خيرگی باد
كه می اندازد
پنجه در دامانش
روی باريكهء راه ويران
گل كو می آيد
...


احمد شاملو


kalantar48 06-28-2008 05:58 AM


در كسوت پری ها
با جامهء بلند غبار آسا
از كوچه های شمشاد آمد
و در مسير او
گل های باز لادن حيرت كردند
خون من انفجار سعادت را
تا قلب پر خروشم آورد
و قلب پر خروشم با ضربهء تپشش
آهنگ پای او را در گوشم آورد
گفتم :
ای بخت دير آمده ای روح سبز باغ
آمد ولی به ديدن من
مثل شكوفه های لادن حيرت كرد
آنگاه
از گردباد شادیِ من
بی اعتنا گذشت
و مثل حجمی از نور
از نور سرخ و آبی
لغزيد تا كرانه گلگشت ...

از انتهای باغ
منوچهر آتشی


k@vir 06-28-2008 11:32 PM

تو در آتش سرد خود مي‌سوزي
و خاكسترت نقره ماه است
تا تو را در كمال بدر تو نيز باور نكنند.
چه استجابت غمناكي!

kalantar48 06-29-2008 06:54 AM


یک لحظه گذشت ...
برگی از درخت خاكستری پنجره ام فرو افتاد
دستی سايه اش را از روی وجودم برچيد
و لنگری در مرداب ساعت يخ بست
و هنوز من چشمانم را نگشوده بودم
كه در خوابی ديگر لغزيدم ...

سفر
سهراب سپهری


k@vir 06-29-2008 03:07 PM

می روم با ره خود
سر فرو ، چهره به هم
با كسم كاری نيست
سد چه بندی به رهم؟

دست بردار! چه سود آيد بار
از چراغی كه نه گرماش و نه نور؟
چه اميد از دل تاريك كسی
كه نهادندش سرزنده به گور؟

می روم يكه به راهی مطرود
كه فرو رفته به آفاق سياه
دست بردار ازين عابر مست
يک طرف شو ، منشين بر سر راه ! ...

احمد شاملو

دانه کولانه 06-29-2008 04:08 PM

هر صبح در آیینهء جادویی ِ خورشید
چون می نگرم، او همه من، من همه اویم
او روشنی و گرمی ِ بازار وجود است
او یک، سر آسوده به بالین نَنَهادَست
من نیز به سر می دَوَم، اندر طلب ِ دوست
ما هر دو در این صبح طربناک ِ بهاری
از خلوت و تاریکی ِ شب، پا به فراریم

kalantar48 06-30-2008 10:58 AM

ببخشید تکراریه ، ولی خیلی دوستش دارم ...
 

من ، مثل عصر روزهای دبستان
پر از كسالت و ترديدم
و دفترم
از مشق های خط خورده سياه است
هراس من اين است
فردا كه زنگ حساب آمد
با اين كمينه چنين خواهد گفت:

بايد هزار بار
در شعله های آتش دوزخ فرو روی
اين است جريمه ، بــــــرو !!! ...

جریمه
سلمان هراتی


k@vir 06-30-2008 03:34 PM

وزشي برخاست
دريچه اي بر خيرگي ام گشود:
روشني تندي به باغ آمد.
باغ مي پژمرد
و من به درون دريچه رها مي شدم.

امیر عباس انصاری 07-03-2008 08:08 PM

مشاعره با شعر نو
 
میان طشت خون خورشید می جوشید
سیاهی برگ و پر بگشوده پیچک وار بر دیوار می پیچید
شبانگاهان به گلمیخ زمان
شولای شوم خویش می آویخت
و بر رخسار گیتی رنگهای قیرگون می ریخت
در این تاریکی مرموز شهر بی تپش مدهوش
چراغ کلبه ها خاموش
در این خاموش شب اما
درون کوره آهنگری یک شعله سوزان بود

شاعر: حمید مصدق
شعر: قطعه ای از درفش کاویانی


k@vir 07-04-2008 04:18 PM

درخت،
جهل ِ معصيت‌بار ِ نياکان است

و نسيم
وسوسه‌يي‌ست نابه‌کار.
مهتاب پاييزی
کفری‌ست که جهان را مي‌آلايد.


چيزی بگوی

پيش از آن که در اشک غرقه شوم
چيزی بگوی

هر دريچه‌ی نغز
بر چشم‌انداز ِ عقوبتي مي‌گشايد.

عشق
رطوبت ِ چندش‌انگيز ِ پلشتي‌ست
و آسمان
سرپناهي
تا به خاک بنشيني و
بر سرنوشت ِ خويش
گريه ساز کني.

آه
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
چيزی بگوی

قسمتی از عاشقانه احمد شاملو


اکنون ساعت 04:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)