![]() |
گفتم که پا به پاي شما...... نتوانم نتوانم |
ساقي جان
تلاشت را بكن شعر بهترين تريبون بيان درون است تلاش كن من هم باور كن از ديروز شروع به شعر كردم و اصلا بقول شاعر شاعر نيم و شعر ندانم كه چه باشد من مرثيه خوان دل ديوانه خويشم |
در سراب اين خاك آينه اي فتاده بود از جنس ململ تسليم و من نقش خود به نگونساري در آن از روزني دور به تاب خيال مي بافتم و جز پوسته اي نازك و به بند تار عنكبوت اوهام اسير و در بند و مخمصه اي نا گزير هيچ عايدي نبود غرش ابري رسيد وهمناك و سهمناك آنقدر كه تكاپويش در اوج انحطاط خيالم پوسته نازك را خرد كرد و فرو ريخت و باران آن سراب اسفناك را به بركه اي سراسر آب بدل كرد و نقش خود در آن آينه از نزديك ديدم چه زيبايم من... .................. خيالت را من با خودم خواهم برد آهنگ صداي بغضدارت را به گوش آويزان خواهم کرد دلت را آن اسير شبگرد تنها را براي روزهاي سرد و گيج پاييز در پنهان ترين گنجينه شبهايم نهان خواهم ساخت چقدر دير شده من بايد بروم..... |
چشم آقا مهدي اينم بخاطر شما..... ممنونم |
نقل قول:
|
خيالت را به پاهايم بده
آنگاه كه در تلاطم اين راه پر از نشيب سرشار از فراز پر از سنگلاخهاي نرفتن يارايشان نيست كه ره بپويند خيالت در آن دور اگر سو سو بزند ... |
براي نوشتن وشرح دادن بايد آگاه بود مهدي جان.... بسيار زيبا وصف کردين رفتن را... در آنجا که اميد سوسو مي زند ... من در حدي نيستم که شرح بدم عزيز |
خيالش آن احساس قديمي است
كه همچو خوني دمادم به رگ گامهايم ره سپردن مي رساند كه ايستادن و درنگ نشايد از پس اين خون افشاني بدرود اي درنگ ديرگاه اي فصل كند سراسر برودت و اي عاري از رگ و آوند اينك خيال او از دور سو سو مي زند و حيات بيادش بي رگ و آوند خشك است و بي بر است رفتن كم است پرواز بايدم از گوشه درنگ پرواز شايدم و حال آويخته ام به منزلت ديريافته كه به تاراج حرامي رخوت رفته بود و اينك بدست سپاه نجيب شكايت به خزانه غرور بازگشته است |
کسي را که خيلي دوست داري هميشه زود از دستش ميدهي
پيش از آن که خوب نگاهش کني مثل پرنده اي زيبا بال مي گيرد هنوز بعضي از حرف هايت را به او نگفته بودي هنوز همه لبخندهاي خود را به او نشان نداده بودي هميشه اين گونه بوده است کسي را که از ديدنش سير نشده اي زود از دنياي تو مي رود . |
ای که سرتاپا وجودت را هست رازی
بگذار تا بمانم در خیال پردازی منم و این وادی بی انتها چه می خواهی با این همه طنازی صبح و شب یکسان و بی ادعا کیستی که اینهمه به غرورت می نازی |
اکنون ساعت 02:23 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)