![]() |
وصلت ما از ازل یک وصلت ناجور بود(طنز)
وصلت ما از ازل یک وصلت ناجور بود(طنز)
نقیضه ای از عباس احمدی « خلقت ما از ازل یک خلقت ناجور بود / من که خود راضی به این خلقت نبودم، زور بود » میرزاده عشقی http://img.tebyan.net/big/1388/12/15...4357235250.jpg وصلت ما از ازل یک وصلت ناجور بود من که خود راضی به این وصلت نبودم زور بود درس و دانشگاه بالکل بی بخارم کرده بود بس که بودم سر به زیر و در غذا کافور بود رخت دامادی پدر با زور کرد اندر تنم گفت باید زن بگیری تو و این دستور بود چند باری خواستگاری رفته بودم بد نبود میوه می خوردیم و کلا سور و ساتم جور بود این یکی گیسو کمند و آن یکی بینی بلند! این یکی چشم آبی و آن دیگری مو بور بود سومی هم دو برادر داشت هر جفتش خفن اولی خرفهم بود و دومی خرزور بود خانواده گرچه یک اصل مهم در زندگی است انتخاب اولم باباش مرده شور بود کیس خوبی بود شخصا، صورتا، فهما، فقط هشتصد تا سکه مهر خانم مزبور بود با خودم گفتم که کی داده ... گرفته، بی خیال حیف از شانس بدم دامادشان مامور بود! این غزل را توی زندان من سرودم، یک نفس شاهدم ناصر سه کله یا کرم وافور بود... زن اخ است و مایه درد و بلا با این وجود می گرفتم یک زن دیگر اگر مقدور بود زهره سمیعی |
كفشهایم كو؟!...*
كفشهایم كو؟!...*
http://img.tebyan.net/big/1388/02/18...1011073164.jpg با اجازه سهراب نقیضه ای برای کفشهایم! كفشهایم كو؟!... دم در چیزی نیست. لنگه كفش من اینجاها بود ! زیر اندیشه این جاكفشی ! مادرم شاید دیشب كفش خندان مرا برده باشد به اتاق كه كسی پا نتپاند در آن *** هیچ جایی اثر از كفشم نیست نازنین كفش مرا درك كنید كفش من كفشی بود كفشستان ! .. كه به اندازه انگشتانم معنی داشت... پای غمگین من احساس عجیبی دارد شست پای من از این غصه ورم خواهد كرد شست پایم به شكاف سر كفش عادت داشت... ! *** http://img.tebyan.net/big/1388/02/16...2294815231.jpg نبض جیبم امروز تندتر می زند از قلب خروسی كه در اندوه غروب كوپن مرغش باطل بشود... .. جیب من از غم فقدان هزار و صد و هشتاد و سه چوق كه پی كفش، به كفاش محل خواهد داد. « خواب در چشم ترش می شكند » .. كفش من پاره ترین قسمت این دنیا بود سیزده سال و چهل روز مرا در پا بود « یاد باد آنكه نهانش نظری با ما بود » .. دوستان ! كفش پریشان مرا كشف كنید! كفش من می فهمید كه كجا باید رفت، كه كجا باید خندید. كفش من له می شد گاهی زیر كفش حسن و جعفر و عباس و علی توی صفهای دراز. من در این كله صبح پی كفشم هستم تا كنم پای در آن و به جایی بروم كه به آن« نانوایی» می گویند ! شاید آنجا بتوان http://img.tebyan.net/big/1388/02/64...2511580148.jpg نان صبحانه فرزندان را توی صف پیدا كرد باید الان بروم ... اما نه ! كفشهایم نیست ! كفشهایم... كو ؟! پی نوشت: * كفشهایم كو ؟ چه كسی بود صدا زد : سهراب ؟ آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ . مادرم در خواب است . و منوچهر و پروانه، و شاید همه مردم شهر . شب خرداد به آرامی یك مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد و نسیمی خنك از حاشیه سبز خواب مرا می روبد . http://img.tebyan.net/big/1388/02/10...1701381074.jpg بوی هجرت می آید : بالش من پر آواز پر چلچله هاست . صبح خواهد شد و به این كاسه آب آسمان هجرت خواهد كرد . باید امشب بروم . *** من كه از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت كردم حرفی از جنس زمان نشنیدم . هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود . كسی از دیدن یك باغچه مجذوب نشد . هیچكس زاغچه ای را سر یك مزرعه جدی نگرفت . من به اندازه یك ابر دلم میگیرد وقتی از پنجره می بینم حوری - دختر بالغ همسایه پای كمیاب ترین نارون روی زمین فقه میخواند *** چیزهایی هم هست، لحظه هایی پر اوج ( مثلاً شاعره ای را دیدم آنچنان محو تماشای فضا بود كه در چشمانش آسمان تخم گذاشت . http://img.tebyan.net/big/1388/02/16...9156234178.jpg و شبی از شبها مردی از من پرسید تا طلوع انگور، چند ساعت در راه است ؟ باید امشب بروم *** باید امشب چمدانی را كه اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم و به سمتی بروم كه درختان حماسی پیداست، روبه آن وسعت بی واژه كه همواره مرا می خواند . یك نفر باز صدا زد : سهراب ! كفش هایم كو ؟ ابوالفضل زرویی نصرآباد |
|
مواد لازم جهت سرودن شعر طنز
مواد لازم جهت سرودن شعر طنز |
شعر طنز با مسخره بازي فرق دارد
قسمت اول : |
سوپ انواع مار موجود است
سوپ انواع مار موجود است |
آلوچه دل شکسته دارد
آلوچه دل شکسته دارد |
چگونه شعر بگويم که وضع کيشميشي ست
چگونه شعر بگويم که وضع کيشميشي ست |
آهاي چارشنبه سوري!...
آهاي چارشنبه سوري!... |
زنده باد خروس
"بسمه تعا لی"
(خروسه محله) خروسی بود خوش پر وتاج دیگر خروسان از زیباییش مانده بودند به هاج و واج چو روزی صدا کرد که ای مرغان بییایید با ما شوید دم خوران منم حامی و سرور شما می ترسند همه سگ وشغال ها ازما نکند یک دم بترسید از چنین من همه جا هستم از جهنم تا برین همان دم که خروس مشغول به لفظ بود عقابی در هوا مشغول رقص بود که ای جان چه غذایی وچه مرغانی چه جوجه های ناتوانی چون آن هنگام که دیدن آن عقاب را فراری شدن به گوشه کنارا از همه زودتر فراری شد خروسه فرار کرد بدون چک و بوسه چو وقتی عقاب ماند بی غذا مرغان آمدند بیرون و گفتند بی هوا که ای خروس تو بودی حامی ما ...چی شد آن همه ما ما ما خروس , بی حال وبی زار گفت ونشت در یک کنار که من از بچگی داشتم چنین ترسی, که ندارم مثل این دیگر نپرس از دل زار .که دارم ز ترس در محلی قرار (میثاق) مثنوی |
اکنون ساعت 08:49 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)