پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 01-09-2011 06:56 PM


جدول چند مبدا مهم تاریخی قبل از میلاد و بعد از آن

مبدا تاریخ قسطنطنیه
5508 ق.م
اول سپتامبر

مبدا تاریخ اسکندریه
5502 ق.م
29 اوت

مبدا تاریخ انطاکیه
5492 ق.م
29 اوت

مبدا تاریخ ژولیان
4713 ق.م
اول ژانویه

مبدا تاریخ یهود
3761 ق.م
اول اکتبر

مبدا تاریخ اولمپیاد
776 ق.م
اول ژو‍ییه

مبدا تاریخ روم
753 ق.م
24 آوریل

مبدا تاریخ بابلی
747 ق.م
26 فوریه

مبدا تاریخ اسکندر
323 ق.م
اول سپتامبر

مبدا تاریخ سلوکی
312 ق.م
اول سپتامبر

مبدا تاریخ سان ژولین
45 ق.م
اول ژوییه

مبدا تاریخ اسپانیا
38 ق.م
اول ژانویه

مبدا تاریخ ابو کلیسین
284 ب.م
اول سپتامبر

مبدا تاریخ هجری
622 ب.م
16 ژوئیه

مبدا تاریخ یزدگردی
632 ب.م
16 ژوین


behnam5555 01-09-2011 07:02 PM


زنان از دیدگاه دانشمندان بزرگ

زن کودکی است که با اندک تبسم خندان و با کمترین بی مهری گریان می شود .
هرود


منشأ هر کار بزرگی زن است ، زن کتابی است که جز به مهر و محبت خوانده نمی شود.
لامارتین


چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر می کند ، مهربانی اوست ، نه سیمای زیبایش .
ویلیام شکسپیر


جنبش تساوی خواهی زنان موجب می شود زن از زنانه ترین غرایز خود دور می شود .
فردریش نیچه


شیرین ترین سخنان در زندگی ، خوش آمد گویی بی غل و غش زن به شوهر خویش است .
جورج ولز


زن زشت در دنیا وجود ندارد فقط برخی از زنان هستند که نمی‌توانند خود را زیبا جلوه دهند.
برنارد شاو


هر کجا مردی یافت شد که به مقامات عالیه رسیده یقیناً زنی پاکدامن او را همراهی کرده است .
شیلر


زن عاقل به تربیت همسرش همت می گمارد, و مرد عاقل می گذارد که زنش اورا تربیت کند .
مارک تواین


هیچ چیز غرور مرد را مثل شادی زنش ارضاء نمی کند ، چون همیشه آنرا مربوط به خود می داند .
جونسون


مردانی که بیشتر از حقوق و هنجار زنان پشتیبانی می کنند خود بیشتر از دیگران به نهاد زن می تازند
ارد بزرگ


زنان به خوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند ولی به یکدیگر می گویند تا در حفظ آن شریک باشند.
داستایوفسکی


اگر شناخت زن و مرد نسبت به ویژگی های درونی و بیرونی یکدیگر بیشتر گردد کمتر دچار گسست می شوند .
ارد بزرگ


زن کانون پرفروغ خانواده ، مرکز مهر ، مظهر عشق ، نمایشگر پاکی ، نمونه عطوفت و چشمه عنایت است .
اقبال لاهوری


آینده اجتماع در دست مادران است . اگر جهان به میانجیگری زن گرفتار شود ، تنها اوست که می تواند آن را نجات دهد .
ابوفور


به هر اندازه که زن آرام و مطیع و با عصمت و با عفت است ، به همان اندازه قدرت فرمانروایی او شدیدتر و استوارتر است .
میشله



behnam5555 01-09-2011 07:12 PM

كلاس درس

غلامحسين ساعدي-تابستان 62

همه ما را تنگ هم چپانده بودند. داخل كاميون زوار در رفته اي كه هر وقت از دست اندازي رد ميشد چهارستون اندامش وا ميرفت و ساعتي بعد تخته بندها جمع و جور مي شدن دو ما يله مي شديم و همديگر را مي چسبيديم كه پرت نشويم.انگار داخل دهان جانوري بوديم كه فك هايش مدام باز و بسته مي شدولي حوصله جويدن و بلعيدن نداشت. آفتاب تمام آسمان را گرفته بود. دور خود مي چرخيد. نفس مي كشيد و نفس پس مي دادو آتش مي ريخت ومدام مي زد تو سر ما. همه له له مي زديم. دهان ها نيمه باز بودو همديگر را نگاه مي كرديم. كسي كسي را نمي شناخت. هم سن و سال هم نبوديم. روبروي من پسر چهارده ساله اي نشسته بود. بغل دست من پيرمردي كه از شدت خستگي دندان هاي عاريه اش را در آورده بود و گر فته بود كف دستش و مرد چهل ساله اي سرش را گذاشته بود روي زانوانش و حسابي خودش را گره زده بود. همه گره خورده بودند. همه زخم و زيلي بودند. بيشتر از شصت نفر بوديم. همه ژنده پوش و خاك آلود و تنها چند نفري از ما كفش به پا داشتند. همه ساكت بوديم. تشنه بوديم و گرسنه بوديم. كاميون از پيچ هر جاده اي كه رد ميشد گرد و خاك فراواني به راه مي انداخت و هر كس سرفه اي مي كرد تكه كلوخي به بيرون پرتاب ميكرد

.چند ساعتي اين چنين رفتيم و بعد كاميون ايستاد. ما را پياده كردند. در سايه سار ديوار خرابه اي لميديم. از گوشه ناپيدايي چند پيرمرد پيدا شدند كه هر كدام سطلي به دست داشتند. به تك تك ما كاسه آبي دادند و بعد براي ما غذا آوردند. شورباي تلخي با يك تكه نان كه همه را با ولع بلعيدم.دوباره آب آوردند. آب دومي بسيار چسبيد. تكيه داده بوديم به ديوار. خواب و خميازه پنجول به صورت ما مي كشيد كه ناظم پيدايش شد. مردي بود قد بلند.. تكيده و استخواني . فك پايينش زياده از حد درشت بودو لب پايينش لب بالايش را پوشانده بود. چند بار بالا و پايين رفت. نه كه پلك هايش آويزان بود معلوم نبود كه متوجه چه كسي است. بعد با صداي بلند دستور داد كه همه بلند بشويم و ما همه بلند شديم و صف بستيم. راه افتاديم و از درگاه درهم ريخته اي وارد خرابه اي شديم. محوطه بزرگي بود. همه جا را كنده بودند. حفره بغل حفره. گودال بغل گودال. در حاشيه گودال ها نشستيم. روبروي ما ديوار كاه گلي درهم ريخته اي بود و روي ديوار تخته سياهي كوبيده بودند.

پاي تخته سياه ميز درازي بود از سنگ سياه و دور سنگ سياه چندين سطل آب گذاشته بودند. چند گوني انباشته از چلوار و طناب و پنبه هاي آغشته به خاك. آفتاب يله شده بود و ديگر هرم گرمايش نمي زد تو ملاج ما. مي توانستيم راحت تر نفس بكشيم.نيم ساعتي منتظر نشستيم تا معلم وارد شد. چاق و قد كوتاه بود. سنگين راه مي رفت.مچ هاي باريك و دست هاي پهن و انگشتان درازي داشت. صورتش پهن بود و چشم هايش مدام در چشم خانه ها مي چرخيد. انگار مي خواست همه كس و همه چيز را دائم زير نظر داشته باشد. لبخند مي زد و دندان روي دندان مي ساييد. جلو آمد و با كف دست ميز سنگي را پاك كردو تكه اي گچ برداشت و رفت پاي تحته سياه و گفت: درس ما خيلي آسان است. اگر دقت كنيد خيلي زود ياد ميگيريد.وسايل كار ما همين هاست كه مي بينيد.

با دست سطل هاي پر آب و گوني ها را نشان دادو بعد گفت: ؛ كار ما خيلي آسان است. مي آوريم تو و درازش مي كنيم.؛
و روي تخته سياه شكل آدمي را كشيد كه خوابيده بودو ادامه داد: ؛اولين كار ما اين است كه بشوريمش. يك يا دو سطل آب مي پاشيم رويش. وبعد چند تكه پنبه ميگذاريم روي چشم هايش و محكم مي بنديم كه ديگر نتواند ببيند.؛
با يك خط چشم هاي مرد را بست و بعد رو به ما كرد و گفت:؛ فكش را هم بايد ببنديم؛. پارچه اي را از زير فك رد مي كنيم و بالاي كله اش گره مي زنيم. چشم ها كه بسته شد دهان هم بايد بسته شود كه ديگر حرف نزند.؛
فك پايين را به كله دوخت و گفت:؛ شست پاها را به هم مي بنديم كه راه رفتن تمام شد.؛
و خودش به تنهايي خنديد و گفت:؛ دست هارا كنار بدن صاف مي كنيم و مي بنديم؛ و نگفت چرا و دست هارا بست. و بعد گفت:؛ حال بايد در پارچه اي پيچيد و ديگر كارش تمام است.؛
و بعد به بيرون خرابه اشاره كرد. دو پيرمرد مرد جواني را روي تابوت آوردند تو. هنوز نمرده بود. ناله ميكرد. گاه گداري دست و پايش را تكان مي داد. او را روي ميز خواباندند. پيرمردها بيرون رفتند و معلم جلو آمدو پيرهن ژنده اي را كه بر تن مرد جوان بود پاره كرد و دور انداخت.

معلم پنجه هايش را دور گردن مرد خفت كرد و فشار داد و گردنش را پيچيدو دست ها و پاهاتكاني خوردند و صدايش بريد و بدن آرام شد.
آنگاه سطل آبي را برداشت. روي جنازه پاشيدو بعد پنبه روي چشم ها گذاشت و با تكه پارچه اي چشم را بست. فك مرده پايين بود كه با يك مشت دو فك را به هم دوخت و بعد پارچه ديگري را از گوني بيرون كشيد و دهانش را بست و تكه ديگري را از زير چانه رد كرد و روي ملاج گره زد. بعد دست ها را كنار بدن صاف كرد. تعدادي پنبه از كيسه بيرون كشيد و لاي پاها گذاشت و شست پاها را با طنابي به هم بست و و بعد بي آنكه كمكي داشته باشد جنازه را در پارچه پيچيد و بالا و پايين پارچه را گره زد و با لبخند گفت :؛كارش تمام شد؛.
اشاره كرد و دو پير مرد وارد خرابه شدندو جسد را برداشتند و داخل يكي از گودال ها انداختند و گودال را از خاك انباشتند و بيرون رفتند.
معلم دهن دره اي كردو پرسيد : ؛ كسي يا د گرفت؟؛
عده اي دست بلند كرديم. بقيه ترسيده بودندو معلم گفت :؛آنها كه ياد گرفته اند بيايند جلو؛.
بلند شديم و رفتيم جلو. معلم مي خواست به بيرون خرابه اشاره كند كه دست و پايش را گرفتيم و روي تخته سنگ خوابانديم. تا خواست فرياد بزند گلويش را گرفتيم و پيچانديم. روي سينه اش نشستيم و با مشت محكمي فك پايينش را به فك بالا دوختيم. روي چشم هايش پنبه گذاشتيم و بستيم. دهانش را به ملاجش دوختيم و لختش كرديم و پنبه لاي پاهايش گذاشتيم. شست پاهايش را با طناب به هم گره زديم و كفن پيچش كرديم و بعد بلندش كرديم و پرتش كرديم توي گودال بزرگي و خاك رويش ريختيم و همه زديم بيرون. ناظم و پيرمردهانتوانستند جلو ما را بگيرند.
راننده كاميون پشت فرمان نشست و همه سوار شديم. وقتي از بيرا هه ا ي به بيراهه ديگر مي پيچيديم آفتاب خاموش شده بود . گل ميخ چند ستاره بالا سر ما پيدا بود و ماه از گوشه اي ابرو نشان ميداد
.

behnam5555 01-09-2011 07:25 PM


کلاهبرداران تاریخ!!!!

همیشه دانشمندان یا هنرمندان نبوده‌اند که با انجام کارهایی که قبلاً کسی آن را انجام نداده و یا با خلق اثری که مشابه آن وجود نداشته، به تاریخ پیوسته باشند. کلاهبرداران هم در تاریخ جایی برای خود دارند:


ویکتور لوستیگ Victor Lusting


سلطان کلاهبرداران تاریخ، مردی که برج ایفل را فروخت، مسلط به پنج زبان زنده‌ دنیا، صاحب ۴۵ اسم مستعار با سابقه بیش از ۵۰ بار بازداشت آن هم فقط در کشور آمریکا، مردی که می‌توانست زیرک‌ترین قربانیانش را نیز گول بزند، در سال ۱۸۹۰ در بوهمیا (کشور کنونی چک) در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال ۱۹۲۰ به آمریکا رفت. سالی که بازار سهام به شدت رشد می‌کرد و به نظر می‌رسید که همه روز‌به‌روز پولدار‌تر می‌شوند و لوستیگ آنجا بود که از این موضوع و حماقت ذاتی آمریکایی‌ها سود برد.

در سال ۱۹۲۵ و پس از انجام چندین فقره کلاهبرداری بی‌عیب ونقص و پرسود، ویکتور به فرانسه و شهر پاریس رفت و در آنجا شاهکار خود را اجرا کرد. فروختن برج ایفل!

ایده این کلاهبرداری بعد از خواندن یک مقاله کوچک در روزنامه به ذهن ویکتور رسید. در این مقاله آمده بود که برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد و هزینه این کار برای دولت کمرشکن خواهد بود.

دینگ! زنگی در سر ویکتور صدا کرد و بلافاصله دست به کار شد. ابتدا اسناد و مدارکی تهیه کرد که در آنها خود را به عنوان معاون ریاست وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامه‌هایی با سربرگ‌های جعلی، شش تاجر آهن معروف را به جلسه‌ای دولتی و محرمانه در هتل کرئون(creon) که محلی شناخته شده برای قرار‌های دیپلماتیک و مهم بود، دعوت کرد.

شش تاجر سر وقت در سوئیت مجلل ویکتور حاضر بودند. ویکتور برای آنها توضیح داد که دولت در شرایط بد مالی قرارگرفته است و تأمین هزینه‌های نگه‌داری برج ایفل عملاً از توان دولت خارج است. بنابراین او از طرف دولت مأموریت دارد که در عین تألم و تأسف، برج ایفل را به فروش برساند و بهترین مشتریان به نظر دولت تجار امین و درستکار فرانسوی هستند و از میان این تجار شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئن‌ترین افرادند. ویکتور تأکید کرد به دلیل احتمال مخالفت عمومی، این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد شد.

فروش برج ایفل در آن سال‌ها زیاد هم دور از ذهن نبود. این برج در سال ۱۸۸۹ و برای نمایشگاه بین‌المللی پاریس طراحی و ساخته شده بود و قرار بر این نبود که به صورت دائمی باشد. در سال ۱۹۰۹ برج به‌خاطر این‌که با ساختمان‌های دیگر شهر همچون کلیساهای دوره گوتیک و طاق نصرت هماهنگی نداشت، به محل دیگری منتقل شده بود و آن زمان وضعیت مناسبی نداشت. چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه کردند. ویکتور به دنبال بالاترین رقم نبود، ‌او از قبل قربانی خود را انتخاب کرده بود؛ مردی که نامش در کنار ویکتور در تاریخ جاودانه شد! آندره پویسون (Andre poisson). در بین آن شش نفر، آندره کم‌سابقه‌ترین بود و امیدوار بود که با برنده شدن در این مناقصه، یک‌شبه ره صدساله را طی کند و کلاهبردار باهوش به خوبی متوجه این موضوع شده بود. ویکتور به آندره اطلاع داد که در مناقصه برنده شده است و اسناد جهت امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست. اما همان‌طور که تاجر عزیز می‌داند، زندگی مخارج بالایی دارد و او یک کارمند ساده بیش نیست و در این معامله پرسود با اعمال نفوذ خود توانسته است ایشان را برنده کند و… آندره به خوبی منظور ویکتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه، اسناد معامله امضا شد و آندره پویسون پس از پرداخت وجه معامله، صاحب برج ایفل شد! فردای آن روز وقتی آندره و کارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند، ویکتور لوتینگ کیلومترها از پاریس دور شده بود. در حالی که در یک جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه!

فرانک آباگنیل جونیور واقعی کیست؟

فرانک آباگنیل متولد ۲۷ آوریل ۱۹۴۸ در آمریکا است. او یک جاعل فوق حرفه ای چک، یک نیرنگ باز و یک زندانی است که در دهه ۶۰ مدت ۵ سال را بخاطر جعل چک در ۲۶ کشور جهان و به ارزش ۲. ۵ میلیون دلار را در زندان سپری کرد. در طول این مدت او حداقل از ۸ اسم مستعار برای نقد کردن چک ها استفاده کرد. والدینش وقتی او شانزده سال داشت از هم جدا شدند، تجربه این جدا شدن به قدری برای او زجر آور بود که در فاصله استراحت چند دقیقه ای دادگاه خانواده از والدینش گریخت. این آخرین باری بود که او پدرش را می دید هرچند که بعد از هفت سال باری دیگر به دیدن مادرش بازگشت.
بعد از فرار، تنها در نیویورک زندگی میکرد. او سعی بر آن داشت که خودش را بزرگ جلوه دهد و سن خودش را حداقل ده سالی بزرگتر نشان دهد که بتواند گواهینامه رانندگی اش را برای پیدا کردن شغلی بگیرد. او از مدرسه اخراج شد و خود را ناامید و بیچاره، تک و تنها در شهری بزرگ دید. در همین حال کار کردن برای پول در آوردن را با جعل چک پول شروع کرد. او شروع به جعل چک پول ها کرد، او فهمید که میتواند از طریق چک پول ها مقدار پول بیشتری از بانک ها دریافت کند. او می دانسد که این راه فقط برای مدتی محدودی امکان پذیر است، چون بالاخره روزی شناسایی می شد، پس او چک پولها را در بانکهای متعددی با شناسنامه های گوناگون نقد می کرد تا ردی از خود بر جای نگذارد. او در این کار بسیار خبره شد تا جایی که با استفاده از ابزارهایی که در دست داشت، چک پول هایی تقریبا اصل می ساخت. او به حدی در این کار وارد شده بود که حتی کدهای روی چک پول ها را جعل می کرد و شماره ها را به طوری درج می کرد که اصلا قابل تشخیص نباشد.
فرانک آباگنیل بین سنین ۱۶ تا ۱۸ سالگی بیش از ۲۵۰ پرواز انجام داد و به ۲۶ کشور جهان سفر کرد. او همچنین به خاطر عضویت جعلی که در پن آمریکن داشت می توانست به صورت رایگان در هتل ها اقامت کند و تمام هزینه های غذا و تفریحش مستقیما به پن امریکن ارسال می شد. او با مدارک جعلی، دکتر بودن و استاد دانشگاه بودن را هم تجربه کرد. به طوری که در مقابل دانشجویان می ایستاد و با قدرتی باور نکردنی کتاب را مرور می کرد. فراموش نکنیم که او از استعداد بسیار والایی برخوردار بود.او همچنین مدتی خودش را به عنوان وکیل جا زد و در چندین پرونده دادگاهی شرکت داشت. فرانک آباگنیل سرانجام در سال ۱۹۶۹ در فرانسه در حالی که هواپیمایی آنجا قیافه او را از طریف پوستری که کشور امریکا در اختیار آنها قرار داده بود، شناسایی و دستگیر کردند. او بعد از گذراندن چندین سال متعدد در زندان بالاخره به خدمت سازمان FBI در آمد تا در شناسایی چک های جعلی و سرقتی کمک کند. او هم اکنون رئیس کمپانی Fraud Consultancy آباگنیل و شرکا است. زندگی او دست مایه ساخت فیلم”منو بگیر اگه میتونی” شد که آباگنیل کتابی به همین نام نوشته است.

behnam5555 01-09-2011 07:34 PM

نصایح از بیل گیتس

هر گاه خبرهای بد را به عنوان یك نیاز به تغییر و نه یك خبر منفی پذیرفتید، شما از آن شكست نخورده اید، بلكه چیزهای تازه ای از آن آموخته اید.

.ثروتمندترین مرد دنیا دارنده ی چیزهای ملموس نیست. نه زمین دارد، نه طلا، نه نفت، نه كارخانه، نه فعالیت صنعتی دیگر و نه ارتش و نه سپاهی. این نخستین بار در تاریخ بشر است كه ثروتمندترین مرد دنیا تنها دانش دارد و بس.
.
.پیش از آنكه شما متولد بشوید، پدر و مادر شما هم جوانان پرشوری بودند و تا به آن اندازه كه اكنون به نظر شما می رسد، موجب آزردگی خاطر نبودند.
.

اگر در كارتان موفق نیستید، پدر و مادر خود را سرزنش نكنید، از نالیدن دست بكشید و از خطاهای خود درس بگیرید.
.
آشپزی در رستورانها با غرور و شأن شما در تضاد نیست. پدر بزرگ های ما در مورد این كار نظر دیگری داشتند، از نظر آنها این كار، یك فرصت بود.
.
اگر فكر می كنید آموزگارتان سخت گیر است، بسیار در اشتباه هستید. پس از استخدام شدن متوجه خواهید شد كه رئیس شما خیلی سخت گیرتر از آموزگارتان است؛ چون امنیت شغلی آموزگارتان را ندارد.

پس از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان و استخدام، كسی به شما رقم بسیار زیادی پرداخت نخواهد كرد. به همین ترتیب، پیش از آن كه بتوانید به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسید، باید برای مقام و مزایایش زحمت بكشید.

دنیا برای شرافت شما اهمیتی قائل نیست. در این دنیا از شما انتظار می رود كه پیش از آن كه نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید، كار مثبتی انجام دهید.
.
در زندگی، همه چیز دادگرانه نیست؛ بهتر است با این حقیقت كنار بیایید.
.
بهترین كاری كه می كنم این است كه اشتیاقم را با دیگران قسمت می كنم.
.
مشتریان ناراضی همیشه موجب نگرانی هستند. آنها در عین حال فرصت طلایی شما هستند.

behnam5555 01-09-2011 07:49 PM


حقایقی شگفت انگیز در مورد خواب دیدن


آیا تابحال خوابتونو فراموش کردین؟
آیا دچار بختک شدین؟
خوابهای رنگی چطور؟! آیا تا بحال دیدین؟
http://persian-star.org/1388/9/09/sleep.jpg

1. خواب دیدن افراد نابینا

کسانی که بعد از تولد نابینا می‌شوند می‌توانند تصاویر را در خواب ببینند. افرادی که نابینا به دنیا می‌آیند نمی‌توانند در خواب تصاویر را ببینند، اما نابینایان خوابهایی به شفافی افراد بینا دارند که البته شامل حواس پنج گانه دیگر مثل شنوایی، چشایی، بویایی، لامسه و حتی عواطف حسی است. تصور کردن این امر برای انسانهای بینا مشکل است اما احتیاج بدن به خوابیدن به قدری زیاد است که می تواند به طور مجازی تمامی موقعیت های فیزیکی را تا مرحله به وقوع پیوستن آن به کار گیرد.
2. ۹۰% خوابها فراموش می‌شوند
نیمی از رویاها در همان ۵ دقیقه اول پس از برخاستن از خواب و ۹۰% آنها پس از ۱۰ دقیقه فراموش می‌شوند. یک روز صبح، شاعری معروف به نام ساموئل تیلور کلریج با یک رویای خیلی عجیب و غریب (بر اثر استعمال مواد مخدر) بیدار شد. کاغذ و قلم را برداشت تا هرچه در خواب دیده بود را یادداشت کند. این اثر “کوبلا خان” تبدیل به یکی از اشعار معروف انگلیسی شد. شعر او در بیت پنجاه و چهارم به وسیله ی فردی از شهر پارلاک قطع شد. کلریج قصد داشت شعرش را ادامه دهد ولی نتوانست بقیه خوابش را به یاد بیاورد، این اثر هیچ وقت کامل نشد. یک مورد عجیب و غریب دیگر داستانی برخاسته از خواب به نام "دکتر جکیل و آقای هایدویلست" اثر رودبرت لوییس استیونسون بود. داستان ماری شلی فرانکشتاین نیز زاییده ی خیالی یک رویاست.

3. همه ی مردم خواب می‌بینند

تمامی افراد (به جز مواردی از بیماری های شدید روانی) خواب می بینند. اما زنها و مردها رویاها و عکس العمل های متفاوتی نسبت به یکدیگر دارند. مردها تمایل دارند درباره ی سایر همجنسان خود خواب ببینند در حالی که زنان در خوابهایشان به طور مساوی دیگر زنان و مردان را می‌بینند.

4. خواب دیدن از بروز جنون جلوگیری می‌کند

در آزمایش جدیدی که درباره ی خواب بر روی تعدادی دانشجو انجام گرفت، مشاهده شد دانشجویانی را که در لحظه شروع خواب دیدن بیدار کردند (بعد از بیدار کردن به آنها اجازه داده شد که ۸ ساعت دیگر بخوابند) همگی دارای عدم تمرکز حواس، زودرنجی و کج خلقی، توهم و حتی بعد از ۳ روز نشانگر علائمی از جنون بودند. در نهایت وقتی به آنها اجازه داده شد که چرتی بزنند، ذهن آنها زمان از دست رفته را ترمیم کرد و سطح کارایی خواب آنها را افزایش داد.

5. فقط شناخته شده‌ها به خواب ما می‌آیند

رویاها مکرراً از نقش بازی کردن افراد غریبه پر می‌شود. ذهن ما چهره ی افراد غریبه را در عالم رویا نمی‌سازد بلکه آن چهره های افراد حقیقی هستند که ما در طول زندگی دیده ایم ولی آنها را به خاطر نمی‌آوریم یا نمی شناسیم. برای مثال شیطان خون آشامی که در آخرین خوابتان دیده اید ممکن است شخصی بوده باشد که وقتی بچه بودید شما را کتک زده و یا با پدر شما بحث و مشاجره کرده است! همه ی ما در طول زندگی چهرۀ صدها هزار نفر را دیده ایم، بنابرین ذهن ما منبع بی پایان شخصیت هایی است که هنگام خواب دیده می شوند.

6. همه افراد خوابهای رنگی نمی‌بینند

12٪ افراد بینا فقط خوابهای سیاه وسفید و بقیه افراد تمامی رنگها را در خوابهایشان می‌بینند. مردم موضوعات مشترکی را در رویاهایشان می‌بینند. مثل موقعیتهای مربوط به مدرسه، تعقیب شدن، درجا دویدن، سقوط کردن، دیر رسیدن، دیدن مرگ کسی که زنده است، پرواز کردن، مردود شدن در امتحان و یا تصادف با اتومبیل. علت اینکه چرا به افرادی که خوابهای مربوط به درگیری و ناآرامی و مرگ را رنگی می‌بینند، فشارها و ضربه های روانی بیشتری وارد می‌شود، هنوز ناشناخته است.

7. خوابها آنچه که می‌بینیم نیستند

اگر شما درباره ی چیز خاصی خواب می‌بینید، الزاماً همیشه آن چیزی نیست که در تصویر می‌بینید. خوابها با زبانی بسیار سمبلیک با آدمی سخن می‌گویند. ذهن نیمه هوشیار شما می‌کوشد تا رویاهایتان را با اشیاء مشابه آن مقایسه و تلفیق کند. مثل سرودن یک شعر و استفاده از آرایه ی تشبیه: مورچه ها مثل ماشینی که هیچ وقفه ای ندارد کار می‌کردند. ولی شما هیچ وقت چیزی را با خودش مقایسه نمی‌کنید. به طور مثال هرگز نمی‌گوییم: آن غروب زیبا مثل غروبی زیبا بود. بنابرین ذهن شما ممکن است از هر سمبلی برای هر شیء استفاده کند ولی کمتر اتفاق افتاده که خود شیء سمبل خودش باشد.

8. ترک کنندگان دخانیات رویاهای واضحتری می‌بینند
کسانی که برای مدت طولانی سیگار می‌‌کشیدند و اکنون آن را ترک کرده اند، رویاهای شفاف تر و پاک تری نسبت به گذشته می‌بینند. طبق تحقیقات مجله روانشناسی ناهنجاری: در میان ۲۹۳ ترک کننده که ۱ تا ۴ هفته از دوره ترک آنها گذشته، ۳۳% آنها حداقل ۱ بار خوابهایی مربوط به استعمال دخانیات را دیده اند. در بیشتر این خوابها، این افراد خودشان را در حال مصرف می‌دیدند و احساسات بسیار شدید منفی مثل، وحشت و اضطراب و گناه به آنها دست می داد. همچنین ۹۷% ترک کنندگان تنباکو در مدت استعمال این خوابها را نمی‌دیده اند و عمدتاً فقط در دوران ترک مواد این خوابها دیده می‌‌شده است. این خوابها شفاف تر از خوابهای معمول بوده و مهمترین علامت مشترک ترک تنباکو گزارش شده است.

9. محرکات بیرونی به رویاها حمله می‌کنند

خیلی از ما فرایندی به نام تداخل خواب را تجربه کرده ایم. مثلاً هنگامی که صدایی را بیرون از عالم خواب شنیده ایم، به نحوی با خواب ما تداخل پیدا کرده است. مثالی مشابه این است که وقتی شما به صورت فیزیکی و در واقعیت تشنه هستید ذهن شما این احساس را با خوابتان تلفیق می‌کند. سپس به صورت مداوم پارچ های بزرگ آب را می‌نوشید و خود را سیراب می‌کنید، دقایقی بعد دوباره تشنه می‌شوید و آب می‌نوشید، تشنه می‌شوید … آب می‌نوشید … و این چرخه تا وقتی بیدار می‌شوید تکرار می‌شود تا اینکه در عالم واقعیت آب بنوشید.

10. طی خواب بدن فلج می‌شود
می‌خواهید باور کنید یا نه، بدن شما در حقیقت هنگام خواب فلج می شود. به نظر می‌رسد این اتفاق از حرکت ناخواسته ی بدن و به نمایش گذاشتن رویاها جلوگیری می‌کند. بر اساس مقاله ی خواب در ویکی پدیا : غدد شروع به ترشح کردن هورمونی می‌کنند که به القای خواب کمک می‌کند، نورونها سیگنالهایی را به نخاع می‌فرستند که باعث آرامش بدن می‌شود و کمی بعد بدن بی حس و فلج می شود.

بیشتر بدانید :
:: وقتی خروپف می‌کنید، نمی‌توانید خواب ببینید.
:: کودکان نوپا تا وقتی به سن ۳ سالگی برسند درباره ی خودشان خواب نمی‌بینند. آنها عموما در همان سن تا ۷ یا ۸ سالگی شان کابوسهای بیشتری نسبت به بزرگسالان می‌بینند.
:: اگر شما را به طور ناگهانی از خوابی کوتاه بیدار کنند، رویاهای واضح تری را نسبت به وقتی که تمام شب را خوابیده اید به یاد می‌آورید.

منبع : پارس پلانت


behnam5555 01-09-2011 08:06 PM


چرا رنگ دو چشم بعضي از افراد با هم متفاوت است؟

به طور كلي رنگ چشم بستگي به مقدار ماده اي به نام ملانين دارد. ملانين رنگدانه ي قهوه اي تيره است كه در عنبيه افراد وجود دارد. چشم آبي نشان دهنده ميزان كم ملانين است، در حالي كه چشم قهوه اي حاوي مقدار زيادي از اين ماده است. در نتيجه انسانهايي كه پوست و موي تيره دارند ، داراي مقدار زيادي ملانين هستند، بنابراين استعداد داشتن چشم قهوه اي را دارند ولي افرادي كه مو و پوست روشن دارند مقدار كمي از اين رنگدانه دارند و رنگ چشم اكثر آنها روشن است. به همين علت است كه بيشتر نوزادان با چشم آبي به دنيا مي آيند ولي به مرور زمان وقتي بدن آنها شروع به توليد ملانين مي كند ، رنگ چشم آنها هم عوض مي شود. وقتي كه يك انسان مقدار متفاوتي ملانين در هر يك از عنبيه هايش باشد، رنگ دو چشم او متفاوت خواهد بود. Chromia Iridis Hetero ( اصطلاح علمي براي داشتن رنگ چشم هاي متفاوت در يك جاندار) تقريباً در انسانها نادر ، ولي در بسياري از حيوانات مثل اسب، گربه و بعضي از نژادهاي سگ رايج است. اين خصوصيت ( داشتن دو رنگ چشم متفاوت در يك فرد) نتيجه تغييرات در يكي از ژنهايي است كه رنگ چشم را كنترل مي كنند كه مي تواند ارثي باشد. البته صدمات و يا بعضي از داروهاي خاص در افزايش و يا كاهش مقدار رنگدانه ها در يكي از عنبيه ها تاثير مي گذارد و يا حتي بعضي از سندرم ها مانند: Syndrome Waardendurg مي تواند باعث بروز اين خصوصيت درفرد شود. البته درحاليكه گروهي از اين افراد از لنزهاي رنگي براي تطابق دو چشم خود استفاده مي كنند، عده اي ديگر به اين خصوصيت بارز خود مي بالند!


behnam5555 01-09-2011 08:14 PM


اسماعیل فصیح

رمان‌نویس و مترجم ـ دوم اسفندماه سال 1313 در محله‌ درخونگاه تهران (شهید اکبرنژاد فعلی ـ نزدیک بازار تهران) متولد شد.

به‌گفته خودش بچه‌ چهاردهمی یا شانزدهمی یک کاسب چهارراه گلوبندک است. دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان عنصری که حدودا تا پایان کشیده شدن جنگ جهانی دوم در ایران طول می‌کشد و سپس در دبیرستان رهنما، به انجام رساند.
فصیح در سال 1359 با سمت استادیار دانشکده‌ نفت آبادان بازنشسته شد. این نویسنده در سه حوزه‌ی رمان، مجموعه داستان و ترجمه دست به قلم زده بود.
رمان‌های اسماعیل فصیح:

شراب خام (1347)، دل کور (1351)، داستان جاوید (1359)، ثریا در اغما (1363)، ‌ترجمه انگلیس در لندن (1985)، ترجمه عربی در قاهره (1997)، درد سیاوش (1364)، زمستان 62 (1366)، ترجمه آلمانی (1988)،‌شهباز و چغدان (1369)، فرار فروهر (1372)، باده کهن (1373)، اسیر زمان (1373)،‌ پناه بر حافظ (1375)، کشته عشق (1376)، طشت خون (1376)، بازگشت به درخونگاه (1377)، کمدی تراژدی پارس (1377)، لاله برافروخت (1377)، نامه‌ای به دنیا (1379)، در انتظار (1379) و گردابی چنین حایل (1381).

مجموعه داستان‌های اسماعیل فصیح:


خاک آشنا (1349)، دیدار در هند (1353)، عقد و داستان‌های دیگر (1357)، ‌برگزیده داستان‌ها (1366) و نمادهای مشوش (1369).

ترجمه‌های اسماعیل فصیح:

وضعیت آخر، بازی‌ها،‌ ماندن در وضعیت آخر، استادان داستان، رستم‌نامه، خودشناسی به روش یونگ، تحلیل رفتار متقابل در روان‌درمانی و شکسپیر.

اسماعیل فصیح 25 تیر 1388 درگذشت.
__________________

behnam5555 01-09-2011 08:22 PM

به نام جاویدی که هیچ چیزی رو جاوید نیافرید

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار
به من قدرت تحمل عقیده مخالف ، ارزانی کن
مرا همواره آگاه و هوشیار دار، تا پیش از شناخت درست و کامل کسی یا فکری ، چه مثبت یا منفی قضاوت نکنم
شهرت منی را که " می خواهم باشم " قربانی منی که " می خواهند باشم" نکند
خودخواهی را چندان در من بکش، یا چندان برکش، تا خودخواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم
اندیشه و احساس مرا در سطحی پایین میاور که زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار و پلید " شبه ادم های اندک " را متوجه شوم ، که دوست تر می دارم" بزرگواری گول خور " باشم تا همچون اینان " کوچک واری گول زن "

دکتر علی شریعتی

behnam5555 01-09-2011 08:31 PM


بهترین دعا ...

خدایا آنکه در تنهاترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشت در تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش نزار

خدایا متبرکم گردان تا عشق ورزیدن وخندیدن رابیاموزم ،به همه عشق بورزم حتی کسانی که مرا دوست ندارند ،درکم نمی کنند، به من آسیب رسانده اند ،از من بدگفته اند وازمن بهره کشی کرده اند .
(جی پی وسوانی)

خداوندا برای همسایه که نان مرا ربود نان، برای عزیزانی که قلب مرا شکستند مهربانی، برای کسانی که روح مرا آزردند بخشش وبرای خویشتن خویش آگاهی وعشق می طلبم.
(ویلیام شکسپیر)

behnam5555 01-10-2011 07:10 PM

الهه ناز


باز ای الهه ناز ، با دل من بساز ، کاین غم جانگداز ، برود ز برم

گر دل من نیاسود ، از گناه تو بود ، بیا تا ز سر گنهت گذرم

باز می کنم دست یاری به سویت دراز
بیا تا غم خود را با راز و نیاز ز خاطر ببرم

گر نکند تیر خشمت دلم را هدف
به خدا همچو مرغ پر شور و شعف به سویت بپرم

آن که او به غمت دل بندد چون من کیست
ناز تو بیش از این بهر چیست

تو الهه نازی در بزمم بنشین ، من تو را وفادارم بیا که جز این نباشد هنرم
این همه بی وفایی ندارد ثمر ، به خدا اگر از من نگیری خبر ، نیابی اثرم

این همه بی وفایی ندارد ثمر ، به خدا اگر از من نگیری خبر ، نیابی اثرم


(کریم فکور):

نمی دانم چرا آوازها و تصنیف هایی که صحبت از بی وفایی یار می کند مرا یاد وطن می اندازد و وقتی آن را به نیت مام وطن می خوانم حسابی به دلم می چسبد. گویی زبان حال ما خارج نشینان است که علیرغم مهر سنگینی که به سرزمین آباء اجدادی مان داریم هر کدام به دلیلی از برگشتن به آن اجتناب می کنیم.
ای کاش روزی فرا برسد که به آن برگردیم بدون اینکه ناچار شویم از خیلی از موهبت هایی که اینجا داریم و آنجا یافت نمی شود صرف نظر کنیم ، از همه مهم تر آزادی و رفاه و امنیت. البته به خوبی می دانم که بدون تلاش خود ما آن روز هرگز فرا نخواهد رسید.

خونه تون پر از گل نرگس ، کوچه هاتون پر از عطر یاس و ریحون ، ایووناتون پر از گنجیشک و پرستو ، آسمون دلتون آبی و پر از رنگین کمون.


behnam5555 01-10-2011 07:15 PM


آیا میدانید...

ایا میدانید اولین فردی که در اروپا اقامت گرفت یک زن ایرانی بود و بعد مساله اقامت خارجی ها مطرح شد
ایا میدانید ایرانیان در انگلیس ثروتمندترین قشر جامعه هستند حتی ثروتمندتر از ملکه الیزابت
ایا میدانید ایرانیان در آمریکا فرهیخته ترین افراد جامعه آمریکا هستند
ایا میدانید رئیس کامپیوتر ناسا یک ایرانی هست
ایا میدانید حدود ۲۵۰ ایرانی در ناسا محقق داریم
ایا میدانید کورش کبیر بر جهان حکومت میکرد به نوعی قدرت جهان در دست ایران بود
ایا میدانید سال ۲۰۰۱ در فرانسه سال ایران نام داشت
ایا میدانید اگر ۳ قاره آسیا و آمریکا و آفریقا را به هم وصل کنیم ایران در مرکز جهان است
آیا میدانید فرشته ها با سرعت نور حرکت میکنند و زمان بر انها کند میشود
آیا میدانید انسان در سال ۳۰۰۰ قد متوسط ۲ متر و ۱۲۰ سال عمر و پوست قهوه ای خواهد داشت
آیا میدانید وزن ۱ قاشق چایخوری از سیاه چاله ها ۲ میلیارد تن است بله ۲ میلیارد تن
آیا میدانید یك سیاهچاله در كهكشان راه‌شیری است که هر ثانیه ۱۰۰۰ بار دور خود می‌چرخد
آیا میدانید ضریب هوشی انسان های معمولی بین ۸۵ تا ۱۰۵ است
آیا میدانید هر تار موی انسان میتواند تا وزن ۱۰۰ گرم رشد کند
آیا میدانید بلندترین موی سر دنیا ۶ متر است
آیا میدانید وزن موی سر هر فرد در طول عمرش با وزن ۲ فیل آفریقایی برابر است
آیا میدانید چشم انسان معادل یک دوربین ۱۳۵ مگا پیکسل است
آیا میدانید سریعترین عنکبوت دنیا دارای سرعت ۱۶ km در ساعت است که در افریقاست
آیا میدانید یک انسان نهایتا میتواند با سرعت ۳۵ km در ساعت بدود
آیا میدانید نوعی عنکبوت میتواند ۳۰۰ برابر وزنش را بلند کند
آیا میدانید طول موج نور مرئی بین ۷۰۰ - ۴۰۰ نانومتر است
آیا میدانید خورشید کوچکترین ستاره دنیا است
آیا میدانید وقتی به خورشید نگاه میکنید صحنه ۸ دقیقه قبل از آن را مشاهده میکنید
آیا میدانید زمین در آغاز پیدایش خود ۲۰۰۰ بار بزرگتر از حجم کنونی خود را داشته است.
آیا میدانید مساحت سوراخ اوزون ۲۴ میلیون کیلومتر مربع یا به اندازه آمریکای شمالی
آیا میدانید سالانه ۱.۳ میلیون متر مکعب چوب صرف چوبهای غذای خوری در چین میشود
آیا میدانید در طوفان شن کویر بین ۶۰ تا ۲۰۰ میلیون تن شن جابجا میشود
آیا میدانید ماموتها که ۱۰ هزار سال پیش منقرض شدند تا ۶ سالگی شیر مادرشان را میخوردند
آیا میدانید شیارهاى کف دست کمکی براى بهتر گرفتن اشیاء است
آیا میدانید جوانان هندی شادترین و ژاپنی افسرده ترین های جهانند
آیا میدانید لاشخورها قادر به دیدن یك موش كوچك از ارتفاع ۴ كیلومتری میباشند
آیا میدانید مردم فیلیپین به بیش از ۱۰۰۰ لهجه سخن میگویند
آیا میدانید عمر مفید انسانها در کف دستشان نوشته شده است نگاه کنید ۸۱ - ۱۸ = ۶۳
آیا میدانید مسن ترین انسان دنیا با ۱۴۲ سال سن الان در ایران زندگی میکند
آیا میدانید به گفته صندوق پول جهان ایران در تورم رتبه ۵ جهان است و تا چند سال دیگر ۱ خواهد شد
آیا میدانید ایران فلاتی به وسعت ۱/۶۴۸/۱۹۵ کیلومتر مربع است
آیا میدانید گرانترین کفش دنیا ۱ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان است
آیا میدانید گرانترین سینمای خانگی ۲۱۰ میلیون تومان است
آیا میدانید گرانترین بلندگوی جهان ۲۱۰ میلیون تومان قیمت دارد
آیا میدانید گرانترین ساعت دنیا سویسی بوده و ۱ میلیارد تومان است
آیا میدانید گرانترین ماشین دنیا یک الگانس که با الماس تزیین شده و بیش از ۱ میلیارد است
آیا میدانید فاصله بین مچ دست تا ارنج برابر با طول کف پا است
آیا میدانید مورچه ها هم شمردن بلدند و قدم هایشان را برای مسیر یابی میشمارند
آیا میدانید یك نانومتر یك میلیاردیم متر یا حدوداً به طول ۱۰ اتم هیدروژن است
آیا میدانید مصرف زغال اخته از تنگی عروق خون جلوگیری میكند
آیا میدانید خورشید در مدار کهکشان شیری با سرعت ۹۰۰۰۰۰ کیلومتر در ساعت حرکت میکند



behnam5555 01-10-2011 07:21 PM



کابینه زندگی مشترک:

طنز

زن=وزیر سلب آسایش ،
شوهر= وزیر کار ،
مادر زن= وزیرجنگ ،
مادر شوهر=وزیر
شلوغی ،
خواهر زن= جاسوس دو جانبه ، خواهر شوهر= وزیراطلاعات و بازرسی

پدر زن= وزیر ارشاد ،
پدر شوهر= رئیس تشخیص مصلحت !

behnam5555 01-10-2011 07:24 PM



دیم یک عندلیب خوشنوائی
که می‌نالید وقت صبحگاهی
بشاخ گلبنی با گل همی گفت
که یارا بی وفایی بی وفائی

به قبرستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت
که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی

هر آنکس مال و جاهش بیشتر بی
دلش از درد دنیا ریشتر بی
اگر بر سر نهی چون خسروان تاج
به شیرین جانت آخر نیشتر بی

هر آنکس عاشق است از جان نترسد
یقین از بند و از زندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه
که گرگ از هی هی چوپان نترسد

هزاران دل بغارت برده ویشه
هزارانت دگر خون کرده ویشه
هزاران داغ ریش ار ویشم اشمرد
هنو نشمرده از اشمرده ویشه

اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ

بابا طاهر

behnam5555 01-10-2011 07:27 PM



خوشبخت کسی است که راه قدردانی خدمت دیگران را بلد است و شادی دیگران را به قدر شادی خود حس میکند.


خوشبختی هر روز یکبار در منزل را میزند ولی بدبختانه صاحب خانه در آن موقع در منزل همسایه است و صدای در را نمیشنود.


behnam5555 01-10-2011 07:36 PM


برای خنده .......

یارو یک خوشه انگور را به خانه برد و به زن و فرزندانش هرکدام یک دانه داد. بچه ها گفتند: بابا جان چرا یک دانه؟ مرد جواب داد: عزیزانم ! بقیه اش هم همین مزه را می دهد.

یارو برای بچه اش اسمارتیز می خره، روش می نویسه هر
۸ ساعت یکی.

یاروبا دوست دخترش ميرن پارك ميگه :عزيزم اگه اين درخت كاج زبون داشت الان به ما چي ميگفت ؟ دختره ميگه اگه زبون داشت ميگفت كره خر من زردآلوام نه كاج ...

از طرف بهداشت اومدن سرکشي گاوداري به طرف گفتن شما به گاوهاتون چي ميديدگفت علف!جريمش کردن بار دوم که اومدن بازم همون سوال رو کردن یارو گفت ما به گاوهامون چلو کباب ميديم:-؟؟ باز هم جريمش کردن بار سوم اومدن باز هم همون سوال رو از یارو کردناونم کمي فکر کرد بعد با خوشحالي گفت ما به گاوهامون پول تو جيبي ميديم هر چي دلشون ميخواد بخرن بخورن...

یارو داشته يكي رو بدجور ميزده و هي داد ميزده كمك كمك! بهش ميگن بابا تو كه داري اينو مي زني، تو چرا كمك مي‌خواي؟ ميگه آخه اين گفته اگه بلند شم لهت مي كنم.

به طرف ميگن "تور" را تعريف كن؟ ميگه: تور مجموعه سوراخهايي هستند كه با طناب به هم وصل شده‌اند.

به یارو ميگن : چي شد مامانت مرد ؟ ميگه: رفت پشته بوم رخت پهن کنه افتاد...ميگن افتاد مرد ؟ ميگه:نه بابا افتاد رو کولر ، کولر شکست افتاد . بهش ميگن اون موقع مرد؟؟ميگه:نه آقا جان،بعد افتاد رو تراس ، تراس خراب شد . ميگن:خوب ايندفعه مرد ؟ یارو ميگه:نه بعد افتاد رو سقف گاراژ،سقف خراب شد!بهش ميگن:حتماً ايندفعه مرد ؟ ميگه:بازم نمرد،ديديم داره کُلّ خونه خراب ميشه،با تفنگ زديمش...

یارو راديو لوژيست بوده به مريض ميگه تو عکستون يک شکستگي بزرک در دنده ي راستتون ديدم اما اصلا نگران نباشيد خودم با فتو شاب درستش کردم.


behnam5555 01-10-2011 07:44 PM


شخصيت خود را از روی رنگ چشم بشناسيم !!!

اگربتوانيم شخصيت افراد را پيش از داشتن رابطه با آنها بشناسيم و يا حداقل درمورد چگونگي رفتار و اخلاق آنها حدس هايي بزنيم بدون شک اين شناخت تاثيراتزيادي در رابطه ما داشته و کمک هاي فراواني به ما خواهد کرد

معمولا انسانها براي به دست آوردن شناخت بيشتر از دوستان و اطرافيان خود و يا شناخت سطحي از کساني که براي اولين بار با آنها رو به رو مي شوند به گزينه هاي مختلفي پناه مي برند که حدس زدن شخصيت طرف مقابل از روي لباس پوشيدن ،امضا ويا شيوه دست دادن او از جمله اين امور است

شناخت شخصيت افراد از روي رنگ چشم گزينه جديدي است که در روابط انساني بي تاثيرنبوده و چنانچه درست به کار رود مشکلات زيادي را حل خواهد کرد . مطلب زيرکه توسط يکي از انجمن هاي اينترنتي عربي منتشر شده است به بررسي انواع رنگ چشم و شخصيت دارندگان آن مي پردازد.


رنگ چشم سبز

رنگ چشم سبز نشان دهنده آن است که صاحبان آن شخصيتي قوي و اراده اي بالادارند. در تصميم گيري ها، خيلي محکم عمل کرده و تا حدي خود راي و مغرورهستند.اين افراد اعتماد به نفس بالايي دارند و در کمک به ديگران سعي ميکنند تا آخرين توان خود را مصرف کنند.


رنگ چشم آبي

دارندگان چشم هاي آبي داراي نگاهي عميق بوده و شخصيتي حساس و شفاف دارند. اين افراد به راحتي فکر و نظر خود را به ديگران تحميل مي کنند و به همين نسبت جرات و شجاعت وي‍ژه اي هم به خرج مي زنند. قابل توجه است که بيشتر چشمآبي ها طبيعت و احساساتي هنري و ملموس دارند.


رنگ چشم مشکي

صاحبان چشمان مشکي انسان هايي رويايي هستند که در فضاي شاعرانه اي زندگي مي کنند و همچنين بسيار دست و دل باز هستند. بسيار سعي مي کنند با هر چه دارند به ديگران کمک کنند .اين افراد همچنين داراي خلق و خوي اجتماعي واحساسات ظريف هستند.


رنگ چشم قهوه اي

چشم قهوه اي سنبل مهرباني و محبت است و هر چه تيره تر باشد مهر و محبت صاحبش بيشتر است. چشم قهوه اي ها بسيار خون سردند و هر چه را که مي خواهندبه راحتي تصاحب مي کنند. چنين به نظر مي رسد که اين افراد معناي عصبانيت رانمي شناسند و از آرامشي تمام نشدني بهره مندند.


رنگ چشم خاکستري

صاحبان چشم هاي خاکستري دو دسته هستند ، يا از شخصيتي آرام و با اعتماد به نفس برخوردارند و يا شخصيتي عصبي و انقلابي دارند و هميشه به دنبال آرامش مي گردند ولي در مجموع انسان هايي سرسخت و سنگين دل هستند.


رنگ چشم عسلي

با وجود اينکه چشم عسلي ها انسان هايي خوش قلب هستند ولي با ديگران صريح نيستند. اين افراد هميشه به دنبال دوست مي گردند. چشم عسلي ها معمولا ازکودکي روي پاي خود بزرگ شده و دوست ندارند به ديگران تکيه کنند

behnam5555 01-10-2011 07:46 PM


گاو ما ما مي كرد ، گوسفند بَع بَع مي كرد ، سگ واق واق مي كردو همه با هم فرياد مي زدند: حسنك كجايي ؟؟؟
شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود،حسنك مدت هاي زيادي است كه به خانه نمي آيد،او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي كند،او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل مي زند،موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گِلَت مي زند،ديروز كه حسنك با كبري چت مي كرد،كبري گفت تصميم بزرگي گرفته است.
كبري تصميم داشت حسنك را رها كند و ديگر با او چت نكند چون او با پتروس چت مي كرد،پتروس هميشه پاي كامپيوترش نشسته بود و چت مي كرد.
پتروس ديد كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي كرد چون زياد چت كرده بود،او نمي دانست كه سد تا چند لحظه ي ديگر مي شكند، پتروس در حال چت كردن غرق شد.
براي مراسم دفن او كبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود اما كوه روي ريل ريزش كرده بود.
ريزعلي ديد كه كوه ريزش كرده اما حوصله نداشت،ريزعلي سردش بود و دلش نمي خواست لباسش را در آورد،ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت،قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد .كبري و مسافران قطار مردند.
اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل هميشه سوت و كور بود.الان چند سالي است كه كوكب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ي مهمان ندارد.او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سير كند.
او در خانه تخم مرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد .
او كلاس بالايي دارد او فاميل هاي پولدار دارد.او آخرين بار كه گوشت قرمز خريد
چوپان دروغگو به او گوشت خَر فروخت،اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد به همين دليل است كه ديكر در كتاب هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد.


behnam5555 01-10-2011 07:51 PM


فروغ فرخزاد

فروغ در روز هشتم دی ماه در خیابان معزالسلطنه کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی‌تبار به دنیا آمد. فروغ فرزند چهارم توران وزیری تبار و سرهنگ محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او می‌توان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد.

سرودن اولین شعر

فروغ ۱۲ سال پیش از مرگش، اولین شعر خود را به مجله روشنفکر سپرد و همان هفته بود که صدها هزار نفر با خواندن شعر بی پروای او با نام شاعری تازه آشنا شدند که چندی بعد به اوج شهرت رسید و آثارش هواخواهان بسیار یافت؛ و در همان روزها بود که یکی از شاعران معروف، او را در بی‌ پروایی و دریدن پرده ریاکران با حافظ تشبیه کرد و نوشت: «که اگر در قدرت کلام هم به پای لسان الغیب برسد حافظ دیگری خواهیم داشت.» فروغ با مجموعه های اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد.


ازدواج با پرویز شاپور

فروغ در سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با پرویز شاپور نویسنده ایرانی که ظاهراً پسرخاله وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۴۳ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، پسری به نام کامیار شاپور بود. پرویز شاپور و فروغ فرخزاد، در نامه‌ها و نوشته‌های خویش از کامیار، با نام ”کامی” یاد می‌کردند. فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامه‌نگاریهای عاشقانه‌ای داشت. این نامه‌ها به همراه نامه‌های فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامه‌های وی به شاپور پس از جدایی از وی بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی منتشر گردید.

نامه های نامه های فروغ فرخزاد به پرویز شاپور را نتنها به خاطر اینکه از طرف فروغ نوشته شده اند خواندنی است بلکه اینها نامه های گذشته است اینها حرفهایی است که در گذشته مطرح بوده ولی … کمی که فکر می کنیم …. کمی که مقایسه می کنیم می بینیم با حرفهایی که امروزه در جامعه ی ما گفته می شود چندان فرقی ندارد و در برخی موارد اصلا فرق ندارد … بحث تلخ وشیرین مهریه در نامه های قبل از ازدواج! که پنداری قیمتی است برای انسانها ! دلتنگی هایی که از سوی پدران و مادران برای فرزندان ایجاد می شود و تنها دلیل آن تفاوت نگرشی است که دو طرف به زندگی دارند و این تنها با گذشت زمان و اختلاف زمان ایجاد می شود!
محدودیتهایی که برای زنان بوده و هست در بخش نامه های زندگی مشترک به خوبی قابل حس است!

سفر به ایتالیا


پس از جدایی از شاپور، فروغ فرخ‌زاد، برای گریز از هیاهوی روزمرگی، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در این سیر و سفر، کوشید تا با فرهنگ غنی اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانه‌اش به سختی می‌گذشت، به تأتر و اپرا و موزه می‌رفت. وی د ر این دوره زبان ایتالیایی و همچنین فرانسه و آلمانی را آموخت. سفرهای فروغ به اروپا، آشنایی‌اش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهن او را باز کرد و زمینه‌ای برای دگرگونی فکری را در او فراهم کرد.

آشنایی با ابراهیم گلستان و کارهای سینمایی فروغ

آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تغییر فضای اجتماعی و درنتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد.

در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب می‌کند. و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا می‌شود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر می‌دهد. و چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان تبریز می‌سازند. و در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان می‌دهد. در زمستان همان سال خبر می‌رسد که فیلم خانه سیاه است برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد.
افتخاری بزرگ بود برای یک زن ایرانی . لیکن فروغ در جستجوی افتخارات رسمی نبود و خود در مصاحبه ای در باره ی این جایزه گفت :

این جایزه برایم بی تفاوت بود . من لذتی را که باید میبردم از کار برده بودم . ممکن است یک عروسک هم به من بدهند . عروسک چه معنی دارد ؟ جایزه هم عروسک است .


در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر می‌کند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت می‌کند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می‌دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش می‌شوند. پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گسترده‌ای را برانگیخت.

این خود شاعر بود که به راستی دیگر باره تولد می یافت. در هیات یه شاعر جهانی که شعرش از مرزهای بومی سرزمین خویش و زبان مادری خویش گذشته است. تولدی دیگر حادثه ای فراموش نشدنی بود در تاریخ شعر معاصر ما و در تاریخ ادبیات ما. خود فروغ نیز این کتاب را بیشتر از کتابهای دیگرش دوست می داشت. خودش درباره ی این کتاب می گوید:

من همیشه به آخرین شعرم بیشتر از هر شعر دیگرم اعتقاد پیدا می کنم. دوره ی این اعتقاد هم خیلی کوتاهست، بعد زده می شوم و همه چیز به نظرم ساده لوحانه می آید. من از کتاب (( تولدی دیگر )) ماهها است که جدا شده ام . با وجود این فکر می کنم که از آخرین قسمت شعر (( تولدی دیگر )) می شود شروع کرد.

و آخرین قسمت شعر (( تولدی دیگر )) که آخرین شعر این کتاب نیز هست چنین است :


من پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوس مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد آرام ، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یه بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد .


behnam5555 01-10-2011 07:55 PM


دزد بوسه

دزدی بوسه عجب دزدی پر منفعتی است
که اگر باز ستانند دو چندان گردد
از پریدنهای رنگ و از طپیدنهای دل
عاشق بیچاره هر جا هست رسوا می شود
" صائب تبریزی"

behnam5555 01-10-2011 08:00 PM




قدرت و صلابت یك مرد و زیبایی یك زن

قدرت و صلابت یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیست

بلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون میتونه تو رو حمایت کنه.


قدرت و صلابت یه مرد این نیست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنه
بلکه در اینه که چه جملات ملایمی رو میتونه تو گوشات زمزمه کنه.


قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا رفیق داره
بلکه در این هست که چقدر با فرزندان خودش رفیق هست.


قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه قدر در محیط کار قابل احترام هست
بلکه در این هست که چقدر در منزل مورد احترام هست.


قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چقدر دست بزن داره
بلکه به این هست که چه دست نوازشگری میتونه داشته باشه.

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا زن عاشقشن
بلکه به این هست تنها عشق واقعی یه زن باشه.

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه وزنه سنگینی رو میتونه بلند کنه
بلکه بستگی به مسائل و مشکلاتی داره که از پس حل اونا بر بیاد.

زیبایی یه زن به لباسهایی که پوشیده... ژستی که گرفته
و یا مدل مویی که واسه خودش ساخته نیست.
زیبایی یه زن باید از چشماش دیده بشه
به خاطر این که چشماش دروازه ی قلبش هستند، جایی که منزلگه عشق میتونه باشه.

زیبایی یه زن به خط و خال صورتش نیست

بلکه زیبایی واقعی یه زن انعکاس در روحش داره.
محبت و توجهی که عاشقانه ابراز میکنه
هیجانی که در زمان دیدار از خودش بروز میده
زیبایی یک زن هست
چیزی که با گذشت سالیان متمادی افزایش پیدا میکنه.

فرانک 01-10-2011 08:49 PM

گفتند: چهل‌ شب‌ حياط‌ خانه‌ات‌ را آب‌ و جارو كن
شب‌ چهلمين، خضر خواهد آمد

سال ها ‌ خانه‌ام‌ را رُفتم‌ و روييدم‌ و خضر نيامد.
زيرا فراموش‌ كرده‌ بودم‌ حياط‌ خلوت‌ دلم‌ را جارو كنم.

==================
گفتند: چله‌نشيني‌ كن. چهل‌ شب‌ خودت‌ باش‌ و خدا و خلوت.
شب‌ چهلمين‌ بر بام‌ آسمان‌ برخواهي‌ رفت

و من‌ چهل‌ سال
از چله‌ بزرگ‌ زمستان‌ تا چله‌ كوچك‌ تابستان
را به‌ چله‌ نشستم، اما هرگز بلندي‌ را بوي‌ نبردم

زيرا از ياد برده‌ بودم‌ كه‌ خودم‌ را به‌ چهلستون‌ دنيا زنجير كرده‌ام

==================

گفتند: دلت‌ پرنيان‌ بهشتي‌ است
خدا عشق‌ را در آن‌ پيچيده‌ است
پرنيان‌ دلت‌ را واكن‌ تا بوي‌ بهشت‌ در زمين‌ پراكنده‌ شود
چنين‌ كردم،رنگ ‌ نفرت‌ عالم‌ را گرفت

==================

و تازه‌ دانستم‌ بي‌آن‌ كه‌ باخبر باشم،

شيطان‌ از دلم‌ چهل‌ تكه‌اي‌ براي‌ خودش‌ دوخته‌ است


==================
فرشته‌اي‌ دستم‌ را مي‌گيرد و مي‌گويد
هنوز فرصت‌ هست،
به‌ آسمان‌ نگاه‌ كن

==================
خدا چلچراغي‌ از آسمان‌ آويخته‌ است‌ كه‌ هر چراغش‌ دلي‌ است.

دلت‌ را روشن‌ كن. تا چلچراغ‌ خدا را بيفروزی
==================

روزی که خداوند جهان را آفرید

فرشتگان مقرب را به بارگاه خود فراخواند و
از آنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند

==================
یکی از فرشتگان به پروردگار گفت : خداوندا آنرا در زیر زمین مدفون کن
دیگری گفت: آنرا در زیر دریا ها قرار بده
و سومی گفت: راز زندگی را در کوهها قرار بده


ولی خداوند فرمود: اگر من بخواهم به گفته های شما عمل کنم


فقط تعداد کمی از بندگانم قادر خواهند بود
آن را بیابند
در حالی که من می خواهم راز زندگی در دسترس همه بندگانم باشد
در این هنگام یکی از فرشتگان گفت

==================
ای خدای مهربان راز زندگی را در قلب بندگانت قرار بده
زیرا هیچکس به این فکر نمی افتد که
برای پیدا کردن آن باید به قلب و درون خودش نگاه کند

--
............................................................ .......

خدایا تقدیر مرا خیر بنویس
آنگونه که آنچه را تو دیر می خواهی من زود نخواهم
و آنچه را تو زود می خواهی من دیر نخواهم .

behnam5555 01-11-2011 08:13 PM


آرام ببار ای آسمان ،این خاک خونبار است
کم گریه کن بر این زمین ،چون گریه بسیار است

خون می چکد از چشم ها ،چون سینه خونبار است
عالم همه در ماتم و ،این روضه بسیار است

شرح عطش با آب گو ،شاید که شرم آرد
با قوم بیدل کم بگو ،چون سنگ بسیار است

ترسم که روزی سر رسد ،از شرم دل ناگاه
فریاد بر آرد زمین ، چون کفر بسیار است

این مشق را من کم کنم ،تا چشم بر دارم
این دیده غمگین تر شود ،چون شمع گریان است
ایمان شیرین

behnam5555 01-11-2011 08:16 PM


من بیش ازهر چیز ، اعتقاد دارم که آنچه سرنوشت ما را تعیین می کند ، شرایط زندگیمان نیست ، بلکه تصمیمهای ماست.
آنتونی رابینز
هر شروع دوباره ، هر رشد و تحول درونی و هر تغییر مسیری که همواره از عشق و نیاز و گرایش درونی آغاز شده باشد به سمت حقیقت ، خوشحالی ، خوشبختی و آزادی بیشتر است .
باربارا دی آنجلیس
آزمودگی آدمها ، از زر هم با ارزشتر است .
ارد بزرگ
نزدیک ترین چیزها مرگ و دورترین چیزها آرزوهاست.
سقراط
علم و دانش کلیدی است که تمام درها باآن باز می شوند.
آناتول فرانس
اگر می خواهی بزرگ شوی ، از کردار نیک دیگران فراوان یاد کن .
ارد بزرگ
برای اینکه دانش ملکه شود، تعلیم کافی نیست ، عمل لازم است.
برنادشاو
استراحت خوب ، بهتر از غذای خوب است .
ویکتور پوشه
امیدوار مباش دیگران همراهیت کنند ، تنها به درمان دردهای روزگار خویش بیاندیش .
ارد بزرگ

behnam5555 01-11-2011 08:24 PM



شیخ عطار نیشابوری

شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری، از بزرگان مشایخ تصوف ایران در قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری است. وی در سال 537 هجری در قریه (کدکن) نیشابور به دنیا آمد؛ و چون در آن شهر به دارو فروشی و عطاری اشتغال داشت، بدین لقب معروف شد.
عطار در دکان دارو فروشی به درمان بیماران می پرداخت و به کسب علوم و درک صحبت مشایخ و بزرگان اهل تصوف مانند: شیخ نجم الدین کبری و دیگران نیز روزگار می گذراند. در این راه آنقدر پیش رفت که خود از پیشوایان این طریقت گشت و مقامش بجائی رسید که مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) درباره او گفت:

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم


عطار در سال 627 هجری در فتنه مغولان در نیشابور به قتل رسید. درباره کشته شدن او بدست مغولان داستانهائی نقل کرده اند.
عطار در داستان سرائی به مراتب چیره دست تر از سنائی است، در آثار عطار میتوان یک نوع سیر تکاملی درونی را به وضوح مشاهده کرد که در مورد شاعران دیگر نادر است.
تألیف ها و تصنیف های عطار را در نظم و نثر به عدد سوره های قرآن 114 دانسته اند و معروفترین آنها عبارتست از:

دیوان قصیده ها و غزل های او که در حدود ده هزار بیت است. دیگر الهی نامه، خسرو نامه، پندار نامه، اسرار نامه، مصیبت نامه، و از مثنویهای بسیار مشهور او منطق الطیر است که نزدیک به هفت هزار بیت دارد و مراتب سیر و سلوک و رسیدن بحق و توحید را از زبان مرغان که در طلب سیمرغ حرکت می کنند، بیان میدارد و هفت منزل، طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فنا را در آن شرح میدهد.
سرمشق عطار در این کتاب به نحو اکمل «رسالةالطیر» منثور، غزالی است که آن را با «منطق الطیر» از مشاجره بین انسان و حیوان که رساله معروفی از اخوان صفاست درآمیخته و علاوه بر آن از «سیر العباد الی المعاد سنائی» نیز سود جسته است.
از تألیف های مهم شیخ عطار به نثر فارسی «تذکرةالاولیاء» است، که آن را در سال 617 هجری تألیف کرد. در آن شرح حال و اقوال و کرامت های نود و شش تن از پشوایان طریقت تصوف و عارفان بزرگ را به نثری ساده و شیوا نگاشته است.
شیخ عطار از شاعران بزرگ و از عارفان نامی ایران است که مقام معنوی و تأثیر وجود او در تاریخ تفکر معنوی ایرانیان بسیار با اهمیت و در خور توجه و دقت می باشد.
جامی در نفحات الانس آورده است که جلال الدین رومی (بلخی) گفته: « نور منصور (حسین بن منصور حلاج) بعد از صد و پنجاه سال به روح فریدالدین عطار تجلی کرد و مربی او شد.»، این نکته را مؤلفان هفت اقلیم و بستان السیاحه و سفینةالاولیاء و خزینةالاصفیاء و روز روشن نیز آورده اند.
به عقیده نگارنده، شیخ فریدالدین عطار نیشابوری یکی از حاملان بزرگ فلسفه اشراق بوده است و غزل معروف: «مسلمان من اگر گبرم که بتخانه بنا کردم»، وی نیز مؤید این نظریه می باشد. بدیهی است، شهادت شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی فیلسوف بزرگ ایرانی در سال 587 هجری که شیخ عطار در آن موقع پنجاه سال داشته است، در روحیه وی بسیار مؤثر افتاده و کتاب اسرارنامه را که در آن میگوید:

ز بس معنی که دارم در ضمیرم
خدا داند که در گفتن اسیرم

ز ما چندان که گویی ذکر ماند
ولیکن اصل معنی بکر ماند


با آگاهی بر واقعه دل خراش مرگ شیخ اشراق در آن عصر سروده است. برخی گفته اند که کتاب مصیبت نامه را نیز تحت تأثیر همین واقعه تأثر انگیز به نظم در آورده است. در پایان شرح حال او غزل معروف مورد بحث در بالا که حاوی اشارات عرفانی و فلسفی و نکته های روشن ارتباط و هم بستگی فکری و پی گیری در یافتن رگه های طلائی فلسفه اشراق در ایران بعد از اسلام است نقل میشود:

مسلمانان من آن گبرم که بتخانه بنا کردم
شدم بر بام بتخانه درین عالم ندا کردم


صلای کفردر دادم شما را ای مسلمانان
که من آن کهنه بتها را دگر باره جلا کردم

از آن مادر که من زادم دگر باره شدم جفتش
از آنم گبر میخوانند که با مادر زنا کردم


به بکری زادم از مادر از آن عیسیم میخوانند
که من این شیر مادر را دگر باره غذا کردم

اگر "عطار" مسکین را درین گبری بسوزانند
گوه باشید، ای مردان که من خود را فدا کردم

behnam5555 01-11-2011 08:35 PM

تا به حال به این فکر افتادید که نامی که بر روی کشور ها هست چه معنی و مفهومی دارد ؟


http://www.radsms.com/wp-content/upl...nformation.jpg


در این جا معنی نام کشورهای جهان به ترتیب حروف الفبا آمده

و زبانی که ریشه این نام در اصل از آن گرفتنه شده در میان پرانتز آورده شده است

آذربایجان: آتورپاتکان نگهدار آتش است(فارسی دری)
آرژانتین: سرزمین نقره(اسپانیایی)
آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما (آفتاب) جنوبی(لاتین،یونانی)
آفریقای مرکزی: سرزمین بدون سرما(آفتاب)مرکزی(لاتین،یون نی)
آلبانی: سرزمین کوهنشینان
آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن(فرانسوی – ژرمنی)
آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود
اتریش: شاهنشاهی شرق(ژرمنی)
اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان(یونانی)
ارمنستان: سرزمین فرزندان ارمن،نام نبیره نوح(ع)(فارسی دری)
ازبکستان: سرزمین خودسالارها(سغدی، ترکی، فارسی دری)
اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی(فنیقی)
استرالیا: سرزمین جنوبی( لاتین)
استونی: راه شرقی(ژرمنی)
اسرائیل: جنگیده با خدا(عبری)
اسکاتلند: سرزمین اسکات ها البته در لاتین قوم گائل را گویند.(لاتین)
افغانستان: سرزمین قوم افغان( فارسیدری)
اکوادور: خط استوا(اسپانیایی)
الجزایر: جزیره ها(عربی)
السالوادور: رهایی بخش مقدس(اسپانیایی)
امارات متحده عربی: شاهزاده نشین های یکپارچه عربی(عربی)
اندونزی: مجمع الجزایر هند(فرانسوی)
انگلیس: سرزمین قوم آنگل(ژرمنی)
اوروگوئه: شرقی
اوکراین: منطقه مرزی(اسلاوی)
ایالات متحده امریکا: از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی
ایتالیا: شاید به معنی ایزد گوساله(یونانی)
ایران: سرزمین نجیب زادگان(آریاییان)(فارسی دری)
ایرلند: سرزمین قوم ایر(شاید هم معنی با آریا)(انگلیسی)
ایسلند: سرزمین یخ(ایسلندی)
بحرین: دو دریا(عربی)
برزیل: چوب قرمز
بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان(لاتین)
بلژیک: سرزمین قوم بلژ(از اقوام سلتی)واژه بلژ احتمالا معنی زهدان و کیسه می داده است.
بنگلادش: ملت بنگال(بنگلادشی)
بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار(از زبان های موره – دیولا)
بولیوی: از نام سیمون بولیوار مبارز رهایی بخش آمریکای لاتین
پاراگوئه: این سوی رودخانه
پاکستان: سرزمین پاکان
پاناما: جای پر از ماهی( کوئوا)
پرتغال: بندر قوم گال(از اقوام سلتی)(لاتین)
پورتوریکو: بندر ثروتمند(اسپانیایی)
تانزانیا: این نام از هم آمیزی تانگانیگا(سرزمین دریاچه تانگا)و زنگبار به دست آمده است.
تایلند: سرزمین قوم تای
ترکمنستان: سرزمین ترک مانندها
ترکیه: سرزمین قوی ها(ترکی با پسوند عربی)
جامائیکا: سرزمین بهاران
چاد: دریاچه( بورنو)
چین: سرزمین مرکزی(چینی)
دانمارک: مرز قوم «دان»
دومینیکن: کشور دومینیک مقدس(اسپانیایی)
روسیه: کشور روشن ها، سپیدان(شاید از ریشه سکایی«راوش»)
روسیه سفید(بلاروس): درخشنده(روس)سفید(روسی)
رومانی: سرزمین رومی ها
ژاپن: سرزمین خورشید تابان(ژاپنی)
ساحل عاج: ساحل عاج
سریلانکا: جزیره باشکوه(سانسکریت)
سلیمان جزایر: از نام حضرت سلیمان
سوئد: سرزمین قوم «سوی»
سوازیلند: سرزمین قوم سوازی
سوئیس: سرزمین مرداب
سودان: سیاهان(عربی)
سوریه: سرزمین آشور(سامی)
سیرالئون: کوه شیر
شیلی: پایان خشکی- برف(از زبان بومی آنجا)
صحرا: بیابان(عربی)
صربستان: سرزمین قوم صرب(یوگسلاوی: سرزمین اسلاوهای جنوب)
عراق: شاید ازایراک به معنای ایران کوچک(فارسی)
عربستان سعودی: سرزمین بیابانگردان در تملک خاندان خوشبخت. واژه عرب به معنی گذرنده و بیابانگرد است. سعود یعنی خوشبخت.
فرانسه: سرزمین قوم فرانک(از اقوام سلتی)
فنلاند: سرزمین قوم «فن»
فیلیپین: از نام پادشاهی اسپانیایی به نام فیلیپ
قرقیزستان: سرزمین چهل قبیله(قرقیزی)
قزاقستان: سرزمین کوچگران(قزاقی)
قطر: شاید به معنای بارانی(عربی)
کاستاریکا: ساحل غنی(اسپانیایی)
کانادا: دهکده(زبان سرخپوستی«ایروکوئی»)
کلمبیا: سرزمین کلمب(کریستف کلمب)(اسپانیایی)
کنیا: کوه سپیدی(زبان کیکویو)
کویت: د ژ کوچک(هندی-عربی)
گرجستان: سرزمین کشاورزان(یونانی)
لبنان: سفید(عبری)
لهستان: سرزمین قوم «له»
لیبریا: سرزمین آزادی
مجارستان: سرزمین قوم مجار(مجاری)
مصر: شهر – آبادی
مقدونیه: سرزمین کوه نشین ها، بلندنشین ها(یونانی)
مکزیک: اسپانیای جدید(اسپانیایی)
موریتانی: سرزمین قوم مور(لاتین)
میکرونزی: مجمع الجزایر کوچک(فرانسوی)
نرو ژ: راه شمال
نیجر: سیاه(لاتین)
نیجریه: سرزمین سیاه(لاتین)
واتیکان: گرفته شده از نام تپه ای به نام واتیکان(اتروسکی)
ونزوئلا: ونیز کوچک
ویتنام: اقوام «ویت» جنوبی(ویتنامی)
ویلز: بیگانگان(ژرمنی)
هلند: سرزمین چوب(آلمانی)
هند: پر آب(فارسی باستان)
هندوراس: ژرفناها(اسپانیایی)
یمن: خوشبخت
یونان: سرزمین قوم «یون»


behnam5555 01-11-2011 08:42 PM

جانوران افسانه ای در یونان باستان

آرگوس (Argus) :

آرگوس، یکی از قهرمانان اساطیر یونان است که به آرگوس مشاهده گر مشهور است. علت این نام گذاری تعداد فراوان چشمان او بوده که در بعضی روایات ۴ چشم و در بسیاری از داستانها و نقاشیها دارای ۱۰۰ چشم بوده است که در سراسر بدن او قرار داشتند. این خاصیت، آرگوس را به یک نگهبان ایده آل مبدل کرده بود و هرا، همسر زئوس، او را برای نگهبانی زئوس و معشوقه اش ایو Io، گماشته بود. اما زئوس به هرمس، پیغامبر خدایان، دستور داد تا ایو را برباید و هرمس خود را به شکل چوپانی درآورد و با حکایتهای طولانی و آوای نی خود، آرگوس را به خواب برد و ایو را دزدید. در بعضی از داستانها، آرگوس در آخر به دست هرمس کشته میشود.

● کایمرا (Chimaera) :

کایمرا فرزند اژدهایی صد سر به نام تایفویوس (Typhoeus) و موجودی نیمه پری، نیمه مار به نام اکیدنا (Echidna) است و یکی از معروفترین هیولاهای اساطیر به شمار میرود. کایمرا موجودی با دو سر شیر و بز در یک سو و دمی با سر مار از سوی دیگر بوده است. بدن او هم نیمی شیر و نیمی بز بوده و از دهانش آتش میریخته است. این هیولا ، با از بین بردن گله های دامداران و حمله به مردم، موجب وحشت اهالی لیسیا Lycia بود و به دست مردی به نام بلروفون (Bellerophon) از اهالی کورینت (قرنت) کشته شد.

● سایکلوپ ها (Cyclopes) :

یونانیان خدایان و هیولاها را فرزندان تیتان ها- خدایان اولیه- میدانستند که بیشتر آنها فرزند گایا (Gaea) الهه مادر و اورانوس (Uranus) بودند. اورانوس خدای آسمان و فرزند گایا بود و گایا خود به تنهایی او را به وجود آورده بود. این دو با یکدیگر فرزندان بسیاری به وجود آوردند که شامل ۱۲ تن از تایتان ها نیز هست. سایکلوپها، که غولهایی یک چشم بودند، سه نفر بودند و نماد رعد، برق و صاعقه به شمار می آمدند. این غولها، اولین آهنگران بودند و توسط تایتانی به نام کرونوس (Cronus)، زندانی شدند. زئوس، هنگام شورش بر علیه تایتانها، سایکلوپ ها را آزاد کرد و در عوض آنها اسلحه معروف او، صاعقه و تندر را به او هدیه دادند.

● اکیدنا (Echidna) :

هیولای مونثی که نیمی پری و نیمی مار بود و در غاری زندگی میکرد. او تنها هنگام شکار غار را ترک میکرد و هر موجودی که از آن حوالی میگذشت را میخورد. این موجود فانی اما درای عمری طولانی بود و توسط آرگوس کشته شد.هکتاتون کایرس (Hecatonchires) : هکتاتون کایرس به معنی “صد دست” است. این موجودات با ۵۰ سر و ۱۰۰ دست قدرتمند، فرزندان گایا و اورانوس بودند. این سه موجود صد دست، از پدر خود متنفر بودند و اورانوس آنها را به رحم مادرشان باز گرداند. آنها بعدها در شورشی علیه اورانوس شرکت کردند، اما کرونوس(برادرشان) باز هم آنها را به زندان انداخت و بعد توسط زئوس آزاد شدند و به نبرد با تایتانها پرداختند. آنها میتوانستند در آن واحد چندین تخته سنگ عظیم را به سمت دشمنان خود پرتاب کنند.

غولها (Giants) : غولها، موجودات عظیم الجثه ای بودند که در اثر بر زمین ریختن خون اورانوس به وجود آمده بودند. آنها به زئوس و خدایان المپ نشین حمله کردند و برای رسیدن به مقر آنها، بالای ک.هی رفته و با روی هم گذاشتن تجهیزات جنگی خود، راهی برای رسیدن به مقر خدایان ایجاد کردند. خدایان در نهایت توانستند با کمک هرکول، قهرمان اساطیری و فرزند زئوس، غولها را شکست بدهند و آنها را در زیر آتشفشانها دفن کنند.

● گورگون ها (Gorgons) :

در اساطیر یونان، گورگون هیولایی مونث، با بدنی پوشیده از فلسهایی نفوذ ناپذیر، موهایی از مارهای زنده، دندانهایی تیز و چهره ای چنان زشت بوده اند که هر کس به آنها نگاه میکرد به سنگ تبدیل میشد. آنها سه تن بودند که دوتا از آنها جاودان بودند و سومی که مدوزا نام داشت فانی بود. یونانیان از تصویر سر این هیولا برای آراستن سپرهای خود استفاده میکردند تا دشمنان خود را وحشت زده کرده و خود را از قدرتهای شیطانی محافظت کنند.

● مدوزا (Medusa) :

مدوزا در ابتدا دوشیزه ای بسیار زیبا بوده است، اما پس از اینکه پوزئیدون، خدای دریا او را در معبد آتنا اغوا میکند، موجب خشم این الهه میشود و آتنا، او را به شکل کریه ترین موجود ممکن، یعنی یک گورگون در می آورد. از آنجایی که مدوزا در اصل انسان بوده است، فانی بوده و در نهایت توسط یکی از قهرمانان اساطیری به نام پرسیوس (Pereus) کشته میشود. پرسیوس که تحت حمایت آتنا به نبرد با مدوزا رفته بود، موفق میشود بت هوشمندی سر او را از بدن جدا کند. گفته میشود که در این زمان، دو تا از موجودات افسانه ای، پگاسوس (Pegasus) و کریسائور (Chrysaor) که فرزند مدوزا و پوزئیدون بوده اند، از بدن مدوزا خارج شده اند.

● تایفویوس (Typhoeus) :

تایفویوس، اژدهایی با نفس آتشین، صد سر و خستگی ناپذیر بوده است. گایا، در اوج نا امیدی او را به دنیا آورد تا از تایتانها در مقابل المپیان محافظت کند. او تا حد زیادی موفق میشود و تعدادی از خدایان المپ را فراری داده و زئوس را به بند میکشد. هرمس به نجات زئوس میآید و زئوس هم با استفاده از تیرهای صاعقه، تایفویوس را از بین میبرد. گفته میشود که تایفویوس زیر کوه اتنا (Etna) در سیسیل دفن شده است.

● سربروس (Cerberus) :

سربروس هم یکی دیگر از فرزندان تایفویوس و اکیدنا است و سگی سه سر، با ماری به جای دم است. این هیولا نگهبان جهان مردگان بوده است. او به مردگان اجازه ورود میداده و مانع خروج آنها از جهان زیر زمین میشده است. تنها چند تن از افراد زنده موق شدند به طریقی از این سد بگزرند و به دنیای مردگان رفته و بازگردند. یکی از این افراد اورفئوس (Orpheus) بود که توانست با خواندن آواز او را خواب کند و به نجات همسرش یوریدیس (Eurydice) برود. هرکول نیز، در آخرین ماموریت خود موفق شد سربروس را از جایگاه خود خارج کند و به شاه یوریستئوس (Eurystheus) پیشکش کند.

● سیرن ها (Sirens) :

سیرن ها خواهرانی بودند که در بخشهای پر صخره دریا میزیستند. آنها آوازی بسیار زیبا و فریبنده داشتند و دریانوردان را با آوای خود گمراه کرده و به کام صخره های مرگ آور میکشیدند. گفته میشود که این چهار خواهر، فرزندان آکلوس Achelous خدای طوفان بوده اند.

● پگاسوس (Pegasus) :

پگاسوس اسبی بالدار و فرزند رابطه مدوزا و پوزئیدون است. او زمانی که سر مدوزا توسط پرسیوس از تن جدا شد، به دنیا آمد و توسط بلروفون اهلی شد. پگاسوس در طی ماجراهای این قهرمان، مرکب او بود و به او در از بین بردن کایمرا کمک کرد. اما زمانی که بلروفون میخواست به کمک او به المپ برسد، توسط زئوس از اسب سرنگون شد و پگاسوس به تنهایی به المپ رسید و در آنجا ماندگار شد.

● کریسائور (Chrysaor) :

کریسائور، دومین فرزند مدوزا و پوزئیدون است. درباره این موجود اطلاع زیادی در دست نیست، تنها میدانیم که او به احتمال زیاد یک غول بوده و جنگجویی قدرتمند به شمار می آمده است و نام وی شمشیر طلایی معنا میدهد.

behnam5555 01-11-2011 08:50 PM


محرم دوره قاجار به روايت نوه ناصرالدين شاه

ماه محرم در دوره قاجاريه به ويژه در دوره ناصرالدين شاه قاجار شور حال ديگري داشت. در اين ماه همه شهرهاي ايران سياه پوش مي‌شدند و آيين‌هاي ويژه‌ اين ماه برگزار مي‌شد. مطلب زير بخشي از يادداشت‌هاي دوستعلي معيرالممالك نوه ناصرالدين شاه از كتاب « يادداشت‌هاي از زندگي خصوصي ناصرالدين شاه قاجار» از مراسم تعزيه خواني در تكيه دولت است.

ماه محرم در دوره قاجاريه به ويژه در دوره ناصرالدين شاه قاجار شور حال ديگري داشت. در اين ماه همه شهرهاي ايران سياه پوش مي‌شدند و آيين‌هاي ويژه‌ اين ماه برگزار مي‌شد. عزاداري ها در دوره ناصرالدين شاه قاجار و با ساخت تكيه دولت به اوج خود رسيد. مطلب زير بخشي از يادداشت‌هاي دوستعلي معيرالممالك نوه ناصرالدين شاه از كتاب « يادداشت‌هاي از زندگي خصوصي ناصرالدين شاه قاجار» از مراسم تعزيه خواني در تكيه دولت است.

در دو ماه محرم و صفر تهران عزاخانه حقيقي بود. از هيچ نقطه و به هيچ بهانه صداي ساز و آواز برنمي‌خواست و مجلس سروري برپا نمي‌شد مگر سلام تحويل كه در دو ماه مزبور با تمام كيفيت منعقد مي‌شد. دست‌كم دويست مجلس سوگواري در نقاط مختلف شهر تشكيل مي‌ شد و دسته‌هاي سينه‌زن روز و شب در حركت بودند.

پوششي فراخ بر سقف تكيه دولت افراشته و به اصطلاح تكيه را مي‌بستند. مكان مزبور تا اواسط دوره مظفري يك طبقه بلندتر بود و طاقي از چوب داشت. چون طبقه چهارم از چند محل شكست آورده و بيم آن مي‌رفت كه ناگهان بر سر خلق فرو ريزد مظفرالدين شاه مسيو «بتن» نام مهندس فرانسوي را كه از ديرباز در تهران مي‌زيست به فرنگستان فرستاد و او سقف آهني تكيه دولت را با خود آورد و طبقه شكسته را برچيده طاق جديد را به جايش استوار ساخت.

هر يك از طاق‌نماهاي تكيه به شاهزاده يا به امير و وزير و يا به حكمراني تعلق داشت كه با جار و چراغ و آيينه و گلدان و قاليچه و اثاثيه ديگر آن را زينت مي‌كردند و چهل‌چراغ‌ها و قنديل‌ها از سقف آن آويخته عكس صاحب طاق‌نما يا يكي از پدرانش را بالاي آن قرار مي‌دادند. حكام ، پيشكاران خود را از مركز حكمراني براي بستن طاق‌نماها به تهران مي‌فرستادند. دير بزرگ به خرج شاه آراسته مي‌شد. بر گرد تخت وسط كه جايگاه تعزيه‌خوان‌ها بود شش چراغ برق بزرگ مي‌آويختند و در ايام عاشورا روز و شب تعزيه‌داري معمول مي‌گرديد. روزها از ساعت دو بعدازظهر تا نزديك غروب و شب‌ها از دو ساعت از شب گذشته تا نيمه شب تعزيه‌خواني ادامه داشت.

طاقنماهاي طبقه اول تا سوم مخصوص اهل اندرون بود كه بانوان در طبقه اول و دوم و خدمه در طبقه سوم قرار مي‌گرفتند. در دهه اول ماه محرم بالغ بر دو هزار تن از خانم‌هاي وزرا و اشراف و همراهان‌شان به اندرون مي‌آمدند.

از در بزرگ نارنجستان تا در تكيه دولت در دو سوي تجيري سرخ‌فام كشيده و خياباني به عرض سه ذرع بين آن براي عبور اهل حرم مي‌گذاشتند. هنگام رفتن به تكيه بانوان با مهمان‌هاي خود دسته دسته از ميان تجيرها مي‌گذشتند و كنيزان سيني‌هاي عدس و برنج بو داده و لوازم چاي به دست از دنبالشان روان بودند. گاه شاه در ابتداي تجير به تماشا مي‌ايستاد و با هر دسته از راه مزاح سخن مي‌گفت. چون اهل حرمسرا به طبقات بالاي تكيه رفته جا مي‌گرفتند آغانور محمدخان كليدار در را از پس آنان قفل مي‌كرد. جايگاه شاه بالاخانه وسيعي بود كه «ارسي» بزرگي رو به ديوانخانه داشت.


زن‌هاي شهر از صبح با قاليچه و غذايي مختصر آمده جا مي‌گرفتند و بيشتر آنان براي شب نيز ميماندند. منبري بيست پله از سنگ مرمر يكپارچه كه نظام‌الدوله معيرالممالك در زمان حكومت خود در يزد سفارش داده و با وسايط نقليه آن عصر به تهران حمل كرده بود در صدر تكيه قرار داشت. اطراف آن متجاوز از سيصد روضه‌خوان گرد مي‌آمدند و براي گرم كردن مجلس يكي پس از ديگري به منبر رفته پس از خواندن چند شعر مرثيه بزير مي‌آمدند تا آنكه شاه به تكيه آمده در جايگاه مخصوص قرار مي‌گرفت. آنگاه آقا سيد ابوطالب معروف به «خاتم» كه مردي آگاه و سخنور و طرف ملاحظه و احترام مردم بود به منبر مي‌رفت و به آوازي نسبتا خشن ولي رسا ذكر مصيبتي كرده به دعاي شاه مجلس را ختم مي‌ساخت.


پس از ختم روضه‌خواني تعزيه آغاز مي‌شد. تعزيه‌خوان‌ها كه يكصد تن بودند در يكي از دالان‌هاي وسيع تكيه گرد مي‌آمدند و جوان نابالغ و خوش‌آوازي كه بچه‌خوان ناميده مي‌شد اندكي پيش‌تر از آنان ايستاده به صوتي رسا و مؤثر چند بيت از بندهاي معروف «محتشم» مي‌خواند. سپس همگان هم‌آواز نوحه سر داده آهسته به راه مي‌افتادند و يكدور دور تخت گرديده بر آن مي‌شدند و برابر جايگاه شاه سر فرود آورده برديف مي‌ايستادند. معين‌البكا تعزيه‌گردان كه داراي قامتي متوسط، چشم‌هايي درشت، ابرواني پرمو و ريشي پهن و بلند بود كلاهي از پوست بخاراي گل درشت بر سر، جبه‌اي سياه در بر و شالي پهن بر كمر داشت ميان عصاي بلندي را به دست مي‌گرفت و مقدم بر همه ايستاده چنان باوقار و مناعت به چپ و راست و به لوله‌هاي نسخه اشعار تعزيه كه به دور شال زده بود مي‌نگريست كه گويي اين بساط را از وجود خود برپا مي‌دانست.


اين هنگام پنجاه فراش سرخ‌پوش هر يك صندلي زريني به دست از پله‌ها بالا آمده آنها را گرد تخت مي‌چيدند سپس حاجب‌‌الدوله فراشباشي كه رييس بر هشتصد فراش بود همراه نايب‌هاي فراش‌خانه با لباس سياه و عصا بر دست وارد مي‌شد. سيد «قراب» در وسط تخت به نوحه‌سرايي مي‌ايستاد و فراش‌ها با سرداري‌هاي ماهوت سرخ يراق گردش به سينه‌زني حلقه مي‌بستند. سيد «قراب» نيز بيتي چند از محتشم ياد مي‌كرد و در پايان فراش‌ها هم آهنگ فرياد «يا حسين» سر داده سينه‌زنان بيرون مي‌رفتند آنگاه دسته زنبوركچيان به درون مي‌آمد.


علم زنبوركخانه را كه به طاقه‌شال‌هاي گران‌بها و زري‌هاي قديمي و پرهاي الوان مزين بود آهسته پيش مي‌آوردند تيغه‌آش با لنگري مخصوص به پيش و پس نوسان مي‌كرد.

حركت دادن علم شاه كه روز سوم محرم معمول مي‌گرديد به راستي تماشايي بود. علم مزبور را كه پنجه بزرگي از زرناب بر بالايش مي‌درخشيد به اندرون مي‌آوردند. انيس‌الدوله متصدي بستن و زينت آن بود و پس از آنكه علم را به انواع جواهر و طاقه شال و زري‌هاي گران‌بها مي‌آراست آن را كنار حوض بزرگ اندرون قرار داده «دوستگاهي»‌هاي پر از شربت گردش مي‌نهادند. زن‌هاي شاه و ديگر اهل اندرون كه بالغ بر سه هزار تن مي‌شدند گرد علم حلقه مي‌بستند و انيس‌الدوله در پاين آن ايستاده شربت مي‌داد.


روز هفتم محرم خلعت‌هاي شاهانه ميان مباشران تكيه تقسيم مي‌شد بدين ترتيب كه سه ساعت پيش از آغاز تعزيه ميزي چند وسط تخت گذارده بالغ بر دويست طاقه شال روي آن مي‌نهادند. آنگاه مباشران يك‌يك آمده برابر غرفه شاه مي‌ايستادند و پس از آنكه طاقه گرانبهايي به گردنشان حمايل مي‌شد تعظيمي رسا كرده مي‌گذشتند. سپس شاه از جايگاه خود مشت مشت مسكوك نقره به زير مي‌پاسيد.


آخرين نغمه در روز عاشورا _ از روز هفتم دسته‌هاي سينه‌زني و زنجيرزن و قمه‌زن و غيره در شهر به گردش مي‌آمدند و شب‌ها با مشعل و شيپور و موزيك ولوله‌اي برپا مي‌ساختند. در سراسر شهر و درون تكيه‌ها نوحه‌گري و روضه‌خواني تا سپيده‌دم ادامه داشت و از هر گوشه و كنار بانگ عزاداران به گوش مي‌رسيد. بامداد عاشورا قمه‌زن‌ها در امامزاده زيد گرد مي‌آمدند و كفن بر گردن افكنده فرق‌ها را به ضرب تيغ مي‌شكافتند. آنگاه گروهي به سوي تكيه دولت و دسته‌اي به قصد مجلس تعزيه‌داري كه نايب‌السلطنه در سيدنصرالدين برپا مي‌ساخت رهسپار مي‌شدند. گروهي نيز بدن را سوراخ كرده قمه و كارد و قفل‌هاي گران از آن مي‌گذراندند. هر ساله تيغ‌زن‌ها بنا به رسم تني چند زنداني از دولت مي‌خواستند و شاه نيز به آنها مي‌بخشيد.


انيس‌الدوله و شكوه‌السلطنه و همطراز‌هاي آن دو در حياط و تالار جنبي مجلس تعزيه‌داري باشكوهي منعقد مي‌ساختند و بسياري از بانوان ديگر در خانه خود روضه‌خواني‌هاي مختصر برپا مي‌داشتند. اهل اندرون و خانم‌هايي كه از خارج دعوت مي‌شدند به نوبت در هر يك از مجالس مزبور براي استماع ذكر مصيبت شركت جسته پس از ختم مجلس به خوردن قاهوت و برنج و عدس بو داده و كشيدن غليان مي‌نشستند.

behnam5555 01-11-2011 08:55 PM


این ادب اصیل ما ایرانیان است

در تصاویر حکاکی شده بر سنگ های تخت جمشید:

هیچکس عصبانی نیست


هیچکس سوار بر اسب نیست

هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید
و در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد
این ادب اصیل ما ایرانیان است :

نجابت

قدرت

احترام

ایمان

مهربانی

خوشرویی

behnam5555 01-11-2011 08:59 PM

تاریخچه رنگ لباس عروس

ازدواج. در لباس سفید یعنی بسیار خوب و صحیح انتخاب كرده‌اید، ازدواج در رنگ خاكستری یعنی به راه دوری خواهید رفت، ازدواج در رنگ آبی، یعنی شما همواره خالص، پابرجا و راستگو خواهید بود

رنگی به زیبایی عروس
رنگ سفید نمادی از پاكی و عفت و نشانه‌ای از قلب سالم و دست‌نخورده‌ای است كه به همسرش تقدیم می‌شود
در كنار تولد و مراسم تدفین، ازدواج یكی از سه موقعیت مهم و عظیم در زندگی هر شخص است و تنها موردی است كه شخص در تعیین چگونگی و عظمت و شكوه برگزاری آن نقش اصلی را برعهده دارد. این روز برای عروس از اهمیت بسزایی برخوردار است. روز بزرگ زندگی اوست. روزی كه با لباس سفید ورود به زندگی جدیدی آغاز می‌شود. ورود به زندگی كه آرزو می‌شود با همین رنگ سفید به پایان برسد.


آتوسا مظفری،
طراح پارچه و لباس در مورد رنگ لباس عروس در ایران چنین می‌گوید: «ایران در گذشته یك كشور قومی قبیله‌ای بوده است و از این رو هر قوم براساس باورها، سنت‌ها و وضعیت اقلیمی خود رنگ لباس عروس را انتخاب می‌كرده است.


به عنوان مثال لباس عروس تركمن‌ها قرمز بوده و هنوز هم گمان می‌كنم از این رنگ برای مراسم ازدواج استفاده می‌كنند. لباس عروس زنان زرتشتی سبز بوده است. همچنین رنگ لباس عروس در دورههخامنشیان بسته به طبقه اجتماعی فرد بوده است.»

شیرین بزرگ مهر،
عضو هیات علمی دانشگاه هنر و مترجم كتاب تاریخ لباس (نوشته: روت ترنرویل كاكس)‌ می‌گوید: «اساسا در مورد رنگ غالب لباس عروس و ویژگی‌های آن اطلاعاتی در دست نیست. حتی از دوران قاجار هم چیزی به دست نیامده است.


فرض بر این است كه زنان روستایی،‌ عموما در مراسم ازدواجشان لباس‌‌های مرسوم و به اصطلاح «محلی» به تن می‌كرده‌اند و در شهرها بخصوص تهران، لباس‌ها از اروپا به دربار ایران راه پیدا كرده است و بعد استفاده از آن بین مردم متداول شد. كلا لباس عروس سفید به شكل و شمایل امروز آن از غرب وارد ایران شده است.» وی همچنین به لباس عروس مادربزرگ خود اشاره می‌كند و می‌گوید: «لباس مادر بزرگ من متعلق به قرن نوزده و اوایل قرن بیستم است از تافته سفید و خام تهیه شده و دارای بالا تنه تنگ، یقه بزرگ و دامن پف‌دار و توری سفید است. در طراحی كفش‌های او از ساتن سفید مروارید‌دوزی استفاده شده است و این مشخصات یك لباس كاملا غربی است. لباس عروسی او بسیار كوچك است، زیرا در زمان ازدواج او 9 سال بیشتر نداشته و به دلیل سنگین بودن لباس و چراغ‌هایی كه روی موها و تورش كار گذاشته بودند و مدام خاموش و روشن می‌شده، مادربزرگم شب عروسی از شدت خستگی خوابش می‌برد.»

در ادامه باید گفت طبق اطلاعات موجود لباس عروس در ایران به شیوه كاملا غربی طراحی شده كه این شیوه تا امروز نیز ادامه دارد.

فرانک 01-11-2011 09:25 PM

وقتی آدم بزرگ میشه بهش یاد میدن که با خودکار بنویسه
برای اینکه یاد بگیره هر اشتباهی رو نمیشه پاکش کرد






زندگی یعنی: بخند هر چند غمگینی، ببخش هر چند
مسکینی، فراموش کن هر چند دلگیری، اینگونه بودن زیباست، هر چند که آسان نیست


عذر خواهی همیشه بدان معنا نیست که تو اشتباه کرده ایی و حق با آن دیگری است ، گاهی عذر خواهی بدان معناست كه آن رابطه بیش از غرورت برایت ارزش دارد.

behnam5555 01-14-2011 04:30 PM


پیامهای جالب درمورد ازدواج!


اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شكمش را در دست بگیر.
(ضرب المثل اسپانیایی)...

1-هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت كن تا با چشم هایت.
(ضرب المثل آلمانی)

2- مردی كه به خاطر”پول” زن می‌گیرد، به نوكری می‌رود.
(ضرب المثل فرانسوی)

3- لیاقت داماد، به قدرت بازوی اوست.
(ضرب المثل چینی)

4- زن عاقل با داماد ”بی پول” خوب می‌سازد.
(ضرب المثل انگلیسی)

5- زن و شوهر اگر یكدیگر را بخواهند در كلبه ی خرابه هم زندگی می‌كنند.
(ضرب المثل آلمانی)

6- شوهر ”مغز” خانه است و زن ”قلب” آن.
(سیریوس)

7- دختر عاقل، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می‌دهد.
(ضرب المثل ایتالیایی)

8- در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق كن.
(ضرب المثل آذربایجانی)

9- برا ی یافتن زن می‌ارزد كه یك كفش بیشتر پاره كنی.
(ضرب المثل چینی)

10- تاك را از خاك خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب كن.
(ضرب المثل چینی)

11- اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شكمش را در دست بگیر.
(ضرب المثل اسپانیایی)

12- اگر زنی خواست كه تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج كن اما پولت را از او دور نگه دار.
(ضرب المثل تركی)

13- ازدواج مثل یك هندوانه است كه گاهی خوب می‌شود و گاهی هم بسیار بد.
(ضرب المثل اسپانیایی)

14- ازدواج، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است.
(ضرب المثل فرانسوی)

15- ازدواج كردن و ازدواج نكردن هر دو موجب پشیمانی است.
(سقراط)

16- ازدواج مثل اجرای یك نقشه جنگی است كه اگر در آن فقط یك اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیر ممكن خواهد بود.
(بورنز)

17- ازدواجی كه به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می‌رود.
(رولاند)

18- ازدواج همیشه به عشق پایان داده است.
(ناپلئون)

19- با زنی ازدواج كنید كه اگر ”مرد” بود، بهترین دوست شما می‌شد.
(بردون)

20- مردانی كه می‌كوشند زن ها را درك كنند، فقط موفق می‌شوند با آنها ازدواج كنند.
(بن بیكر)

21- ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ”شجاعت”می‌خواهد.
(كریستین)

22 – با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی كن.
(ضرب المثل آلمانی)

23 – هیچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی‌كند.
(ضرب المثل اسكاتلندی)

24- من تنها با مردی ازدواج می‌كنم كه عتیقه شناس باشد تا هر چه پیرتر شدم، برای او عزیزتر باشم.
(آگاتا كریستی)

25- هر چه متأهلان بیشتر شوند، جنایت ها كمتر خواهد شد.
(ولتر)

behnam5555 01-14-2011 04:41 PM


آیا میدانستیدکه.....

آیا میدانستید گوش جیرجیرک روی پاهایش است ؟
آیا میدانستید در جهان بیش از ۵۵ هزار گونه مورچه وجود دارد ؟
آیا میدانستید نوعی ملکه موریانه می تواند روزی ۸۶ هزار تخم بگذارد ؟
آیا میدانستیدمورچه می تواند بیش از پنجاه برابر وزن خودش را بلند کند ؟
آیا میدانستید تمامی پستانداران به استثنای انسان و میمون، کور رنگ هستند؟
آیا میدانستید مساحت استان کرمان بیش از دو برابر و نیم کشور اتریش میباشد؟
آیا میدانستید که اگر چیزی رابا ایمان از خداوند بخواهید به شما عطا خواهد شد ؟
آیا میدانستید تمام قوهای کشور انگلیس جزو دارایی های ملکه انگلیس می باشند؟
آیا میدانستید جغدها قادر به حرکت دادن چشمان خود در کاسه چشم نمی باشند؟
آیا میدانستید هر بار که یک تمبر را لیس می زنید ۱/۱۰ کالری انرژی مصرف می کنید ؟
آیا میدانستید که انسان در طی طول عمرش دهانش سی هزار لیتر بزاق ترشع میکند؟
آیا میدانستید برای تولید هر ۱۰۰۰ کیلوگرم کاغذ جدید باید ۱۵ درخت جنگلی قطع شود؟
آیا میدانستیدقد فضانوردان هنگامی که در فضا هستند ۵ تا ۷ سانتی متر بلندتر می گردد؟
آیا میدانستید یک بار پلک بزنید.عقرب همین اندازه مان نیاز دارد تا دشمنش را نیش بزند؟
آیا میدانستید که کسانی که قرمز میپوشند از اعتماد بیشتری نسبت به خود بر خوردارند ؟
آیا میدانستید یک بار پلک بزنید ،عقرب همین اندازه زمان نیاز دارد تا دشمنش را نیش بزند ؟
آیا میدانستید که ۲۲۵ میلیون سال طول میکشد که کهکشان راه شیری یکبار دور خود بچرخد؟
آیا میدانستید مهمترین عامل افزایش طول عمر، داشتن تناسب اندام بهمراه وزنی مناسب است؟
آیا میدانستید کرم حلقوی ۱۲ روز زندگی می کند و سگ ماهی دریاچه بیش از ۱۵۰ سال عمر دارد ؟
آیا میدانستید که آنهایی که زندگیشان را وقف مراقبت از دیگران میکنند خود به کسی برای مراقبت نیاز دارند ؟
آیا میدانستید آنهایی که از نظر احساسی بسیار قوی به نظر میرسند در واقع بسیار ضعیف و شکننده هستند
آیا میدانستیددر برخی از مارها، زمانی که دارند طعمه ای را هضم میکنند، حجم قلبشان تا چهل برابرافزایش میبابد؟
آیا میدانستید که نوشتن احساسات بسیار آسانتر از رودرو بیان کردن آنهاست اما ارزش رودرو گفتن بسی بیشتر است ؟
آیا میدانستید که سه جمله ای که بیان آنها از همه جملات سخت تر است دوستت دارم متاسفم و به من کمک کن میباشد ؟
آیا میدانستید که کسانی که لباس مشکی به تن میکنند نمیخواهند مورد توجه قرار گیرند ولی به کمک و درک شما نیاز دارند ؟
آیا میدانستید که در هر ثانیه خورشید پانصد و چهل میلیون تن هیدروژن را به چهارصد و نود و پنج میلیون تن هلیم تبدیل میکند؟
آیا میدانستیدمساحت خلیج فارس تقریبا برابر با مساحت استان کرمان است، خلیج فارس هشت هزار کیلومتر مربع بیشتر است؟
آیا میدانستیدکه اگر تار عنکبوت به کلفتی مغز یک مداد به هم تنیده شود میتواند سنگینی یک هواپیمای بزرگ بوینگ را تحمل کند؟
آیا میدانستید که مهندسین در نظر دارند تونل زیرآبی بین لندن و نیویورک احداث کنند که مسافرت بین این دو شهر در کمتر از یک ساعت انجام بگیرد؟
آیا میدانستید که شما میتوانید به رویاهایتان جامه عمل بپوشانید رویاهایی مانند عشق ثروت سلامت اگر آنها رابا اعتقاد بخواهید و اگر واقعا این موضوع را میدانستید از آنچه قادر به انجامش بودید متعجب میشدید
آیا میدانستید به زودی کنترلهایی به بازار ارائه خواهد شد که کوکی هستند و بدون باتری کار میکنند، با یک بار کوک کردن این نوع کنترلها، تا هفت روز بدون هیچ مشکلی کار میکنند؟
آیا میدانستید که در ماداگاسکار دویست و پنجاه نوع مختلف قورباغه وجود دارد، که درضمن پژوهشگران مدعی هستند که همان اندازه نیز قورباغه هایی وجود دارد که هنوز ناشناخته هستند؟
آیا میدانستید که پنجاه درصد از زنان سیگاری که بخاطر مضرات سیگار جان خود را از دست میدهند بر اثر حمله قلبی میباشد، یعنی اینکه سیگار کشیدن فقط باعث سرطان نیست بلکه حمله قلبی نیز ناشی از آن میباشد؟
آیا میدانستید برای تولید هر ۱۰۰۰ کیلوگرم کاغذ بازیافتی فقط حدود هزار و پانصد کیلوگرم کاغذ کهنه مورد نیاز است که با این شیوه نزدیک به ۹۰ درصد در مصرف آب ، بیش از ۵۰ درصد انرژی و ۷۵ درصد آلودگی هوا کاهش میابد؟


behnam5555 01-14-2011 05:01 PM


داستان حضرت خضر و حضرت موسی (ع) “کشتن پسر بچه”

دختری که مادر هفتاد پیامبر بود!

قرآن کریم در آیه ۷۴سوره مبارکه کهف در خلال گزارش جریان گفتگوی حضرت خضر علیه السلام و حضرت موسى علیه السلام می فرماید:


فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیةً بِغَیرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیئًا نُکْرًا(الکهف/۷۴)


باز به راه خود ادامه دادند، تا اینکه نوجوانی را دیدند؛ و او (خضر) آن نوجوان را کشت. (موسی) گفت: «آیا انسان پاکی را، بی آنکه قتلی کرده باشد، کشتی؟! براستی کار زشتی انجام دادی!»
در اینجا ممکن است این سوال مطرح شود که از نقطه نظر عاطفى، کشته شدن بچه توسط حضرت خضر علیه السلام چه توجیهى دارد؟ آیا باید این حادثه را یک اتفاق خاص قلمداد کرد که به اذن الهى صورت گرفته است؟
از آیات مربوط به این جریان و روایاتى که از امامان معصوم‏ علیهم السلام به دست ما رسیده است، استفاده مى‏شود که خداوند اراده فرمود به جاى این جوان، فرزند دخترى به پدر و مادر او بدهد تا نسل‏هاى زیادى از او به درجه‏ى نبوت برسند. بر اساس همین نقل‏ها، هفتاد پیامبر از همان یک دختر، قدم به عرصه‏ى وجود نهادند و وجود این پسر، مانعى از نزول این برکات الهى بود.
در پاسخ به این سؤال چنین مى‏توان گفت:
در آیات فراوانى، سخن از مُهر نهادن بر دل و چشم و گوش کافران و منافقان و واژگونى و گمراهى جان‏هاى گنهکاران و تبهکاران به میان آمده است.
«ختم» و «طبع» به معناى پایان یافتن، مُهر نهادن، نقش نمودن و چاپ کردن و اشیا را به شکل خاصّ در آوردن است.
«قلب» گاه به معناى جزء و عضو خاصى از بدن بکار مى‏رود (قلب جسمانى) و گاه مراد از آن، همان نفس و روح و جان و… مى‏باشد. (قلب روحانى و معنوى).
ختم و طبع الهى بر قلوب (روحانى و باطنى) برخى انسان‏ها، به معناى هدایت ناپذیرى و بسته شدن دل‏هاى آنان از درک و فهم معارف الهى و بازنگشتن به نیکى و خوبى است.
مهر و طبع بر قلب و سمع و بصر عده‏اى از طرف خداوند، نتیجه‏ى عملکرد اختیارى خود آنها و در پى هشدارهاى مکرر الهى و عدم توجه آنها به این هشدارها است؛ به علاوه گرچه بر قلب و سمع و بصر آنها مهر نهاده مى‏شود، لکن مختوم و مطبوع شدن قلب و بسته شدن و واژگونى دل، مراتب و درجاتى دارد؛ اگر به گونه‏اى باشد که سیاهى و ظلمت گناه و عناد و… تمام قلب را بپوشاند، هرگز به نیکى و هدایت باز نمى‏گردند. هرچند بازگشت به روشنایى و هدایت امرى محال و غیر ممکن نخواهد بود و تا دم مرگ امکان تغییر و تحول وجود دارد؛ در نتیجه آنها مسلوب الاختیار نمى‏باشند و به اختیار خود، هم مى‏توانند به سیره‏ى خود عمل کنند و هم مى‏توانند با اراده و عزمى راسخ – اگر چه مشکل و صعب است – راه خود را تغییر دهند، و به راه هدایت درآیند و از رهنمودهاى الهى بهره گیرند تا به سعادت نهایى دست یازند.
به دیگر سخن، به هر میزانى که دل آدمى به زنگار گناه آلوده گردد، واژگون و مختوم و مطبوع گشته، به همان اندازه از فهم آیات الهى و استفاده‏ى از هدایت و نور الهى محروم مى‏گردد و واژگونى و بسته شدن دل، اختصاص به کافران و منافقان ندارد.
به دیگر سخن، میتوان گفت: جرم جوان، کفر و یا ارتداد فطرى بود و جزاى چنین امرى قتل مى‏باشد.

۱٫ از مجموع آیات و روایات استفاده مى‏شود که کشته شدن جوان تازه به بلوغ رسیده (غلام)، حادثه‏اى اتفاقى و یا عملى که از میل نفسانى و یا غضب نشأت گرفته باشد، نبوده است.

۲٫ قرآن کریم، از حضرت خضر علیه السلام به عنوان بنده‏اى از بندگان خود که مشمول رحمت و علم خاص الهى، نام مى‏برد.

۳٫ کشته شدن آن جوان به دست حضرت خضر علیه السلام، به دستور و حکم خداوند متعال صورت پذیرفته است.

۴٫ بدون اینکه گفتگو و مشاجره‏اى خاص میان حضرت خضر علیه السلام و آن جوان انجام پذیرفته باشد، حضرت خضر علیه السلام با آگاهى و عمد اقدام به کشتن او نموده و عمل وى، کارى اتفاقى نبوده است.

۵٫ پدر و مادر جوان کشته شده، از مؤمنانى بودند که خداوند عنایت ویژه‏اى به آنان داشت و حضرت خضر علیه السلام از مبتلا شدن آنان به عصیان و گمراهى، توسط آن جوان در خشیت بود. زیرا وجود این فرزند، سبب کفر و فساد و ضررهاى بیشترى در آینده میشد.

۶٫ از آیات مربوط به این جریان و روایاتى که از امامان معصوم‏ علیهم السلام به دست ما رسیده است، استفاده مى‏شود که خداوند اراده فرمود به جاى این جوان، فرزند دخترى به پدر و مادر او بدهد تا نسل‏هاى زیادى از او به درجه‏ى نبوت برسند. بر اساس همین نقل‏ها، هفتاد پیامبر از همان یک دختر، قدم به عرصه‏ ى وجود نهادند و وجود این پسر، مانعى از نزول این برکات الهى بود.

۷٫ جوان مذکور، گرفتار کفر شدیدى بود؛ به گونه‏اى که هیچ امیدى به تأثیر نور هدایت الهى در آن وجود نداشت و مُهر لجاجت و انکار و نپذیرفتن ایمان بر قلب او زده شده بود، هرچند که در ظاهر، فردى پاک به نظر میرسید.

۸٫ کشته شدن جوان، فواید و نتایج فراوانى را به همراه داشت که برخى از آنها عبارتند از: محفوظ ماندن ایمان پدر و مادر او؛ جلوگیرى از ناراحتیهایى که پدر و مادر جوان به خاطر احساسات و عواطف خانوادگى دچار آن مى‏شدند؛ سربلند بیرون آمدن از امتحان و قضا و قدر الهى؛ رسیدن به خیرى (دختر) که با کشته شدن جوان تحقق پذیرفت؛ آگاهى حضرت موسى از اسرار و علوم غیبى و حقایق باطنى؛ اجراى حدود الهى به دست حضرت خضر علیه السلام؛ جلوگیرى از سنگین شدن پرونده‏ى سیاه أعمال جوان به خاطر کارهایى که در آینده مرتکب آن مى‏شد
( از جمله: گمراه نمودن پدر و مادر و اذیت آنان )


behnam5555 01-14-2011 05:05 PM


بیماری برونشیت مزمن ...

برونشیت مزمن به دنبال نوعی التهاب در مجاری هوایی بزرگ (برونش‌ها) و کوچک و اپیتلیوم آلوئولهای ریوی ایجاد می‌شود. التهاب مربوط به برونشیت بواسطه افزایش سلولهای التهابی اطراف برونشیولها در پاسخ به محرکهای سمی ، میکروبی و یا التهابی ایجاد می‌شود. در واقع افزایش فعالیت مواد اکسیدان و کاهش فعالیت آنتی اکسیدان‌ها عامل بروز این التهاب است. به عنوان مثال دود سیگار باعث تولید رادیکالهای آزاد اکسیژن (سوپراکسید و پروکسید هیدروژن) می‌شود.

استعمال سیگار شایعترین عامل شناخته شده‌ای است که با برونشیت مزمن ارتباط دارد. در حدود 90% از تمامی بیماران سیگاری می‌باشند (و یا سیگاری بوده اند). مکانیسم آسیب سیگار با اثرات زیر می‌باشد:

  • معیوب نمودن حرکات طبیعی مژکهای مجاری تنفسی که در حالت عادی هوای استنشاقی را پاکسازی می‌کنند.
  • مهار کردن فعالیت ماکروفاژهای اپی‌تلیال آلوئولها که بلعیدن عوامل آلوده کننده و عفونت‌زا را بر عهده دارد.
  • افزایش غدد ترشح کننده موکوس و بدنبال آن افزایش موکوس و ایجاد خلط و همچنین ضخیم شدن لایه مخاطی.
  • رها سازی آنزیمهای پروتئولیتیک از گلبولهای سفید و تخریب سلولهای مجاری تنفسی.
  • افزایش شدید مقاومت راههای هوایی در اثر انقباض عضلات صاف اطراف آنها که باعث انسداد راههای هوایی می‌شود. سیگار کشیدن نه تنها شایعترین عاملی است که سبب انسداد مزمن راههای هوایی می‌شود بلکه اثر سایر عوامل مسبب بیماری را نیز افزایش می‌دهد.
آلودگی هوا
میزان بروز و مرگ و میر برونشیت مزمن در مناطق شهری صنعتی بالاتر از مناطق دیگر است و ارتباط برونشیت با افزایش آلودگی هوا با دی اکسید گوگرد و بعضی مواد دیگر به وضوح نشان داده شده است.

شغل
در کارگرانی که در تماس با غبارهای آلی و غیر آلی و یا گازهای مضر هستند، برونشیت مزمن شایع است. به عنوان مثال برونشیت در کارگران کارخانجات پلاستیک سازی (به علت تماس با دی‌ایزوسیانات تولوئن) و یا کارخانجات آسیای پنبه بیشتر دیده شده است.

عفونت
بر اساس مطالعات پزشکی ، بیماری حاد تنفسی از جمله عوامل اصلی در ایجاد و پیشرفت برونشیت به شمار می‌رود. همچنین از علل حملات حاد برونشیت است.

ژنتیک
برخلاف ارتباط قوی بین مصرف سیگار و ایجاد برونشیت تنها در 20% افراد سیگاری ممکن است برونشیت بروز کند و به نظر می‌رسد که حساسیت به تنباکو به شاخص‌های ژنتیکی ارتباط داشته باشد.

  • کمبود 1α آنتی‌تریپسین (نوعی مهار کننده پروتئاز‌هاست و جلوی الاستاز نوتروفیلها را می‌گیرد و نقش حفاظتی بافت ریه را دارد.) تنها اختلال ژنتیکی است که بطور خاص با بیماری انسداد مزمن ریه ارتباط دارد.
علایم بیماری
در این بیماران سابقه طولانی وجود سرفه خلط دار و مصرف شدید سیگار ، قابل ملاحظه است.
در ابتدای بیماری سرفه تنها در زمستان جلب نظر می‌کند و درمان فقط در زمان عودهای شدید و مکرر حملات لازم می‌شود. ولی در طول سالها ، سرفه از محدوده فصل زمستان به تمام سال گسترش می‌یابد و عودها (با خلط فراوان) شدیدتر و مکرر خواهد بود. بیشتر عودهای برونشیت مزمن از
عفونت تنفسی ناشی می‌شود.

با پیشرفت بیماری ، تنگی نفس موقع فعالیت ایجاد خواهد شد، خس‌خس سینه و کبودی ممکن است وجود داشته باشد و هیپوکسی حاصله (کمبود اکسیژن خون) باعث عدم اشباع هموگلوبین شده، و خونسازی را تحریک می‌کند. سردرد صبحگاهی می‌تواند نشانه آغاز احتباس دی‌اکسید کربن باشد. سرانجام همه این عوامل باعث انقباض عروق ریوی شده و باعث
نارسایی قلبی می‌شود که با ادم (ورم پاها) و سیانوز (کبودی) خود را نشان می‌دهد. همچنین در این مرحله اضطراب و افسردگی و اختلالات خواب شایع هستند. در طولانی مدت برونشیت مزمن باعث بروز عوارضی از قبیل کاهش وزن ، پوکی استخوان و اختلال فعالیت عضلانی می‌شود.


behnam5555 01-14-2011 05:08 PM

زندگی.....

زندگی خوردن و خوابیدن نیست

انتظار و هوس و دیدن و نادیدن نیست.

زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف.

یادمان باشد اگر گل چیدیم،

عطر و برگ و گل و خار همه،

همسایه دیوار به دیوار همند.


(دکتر علی شریعتی)







behnam5555 01-14-2011 05:12 PM

جملات بسیار زیبا از کورش کبیر


دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
کوروش کبیر

خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن.
کوروش کبیر

اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.
کوروش کبیر

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .
کوروش کبیر

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما.
کوروش کبیر

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .
کوروش کبیر

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید .
کوروش کبیر

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.
کوروش کبیر

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر.
کوروش کبیر

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .
کوروش کبیر

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .
کوروش کبیر

انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .
کوروش کبیر

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد.
کوروش کبیر

تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .
کوروش کبیر


دشوارترین قدم، همان قدم اول است .
کوروش کبیر

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .
کوروش کبیر

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .
کوروش کبیر


وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .
کوروش کبیر

من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.
کوروش کبیر

behnam5555 01-14-2011 05:15 PM


عجب صبری خدا دارد


عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم

همان یک لحظه اول که ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ؛

جهان را با همه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه می کردم .


عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم

همان یک لحظه اول که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ؛

جهان را با همه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه می کردم .


عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم

که درهمسایه صدها گرسنه چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم ؛

نخستین نعره مستانه را خاموش آن دم بر لب پیمانه می کردم .


عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم

که می دیدم یکی عریان ولرزان دیگری پوشیده از صد جامه رنگین ؛

زمین و آسمان را واژگون مستانه می کردم .


عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ؛

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو آواره و دیوانه می کردم .


عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم

به گرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ؛

سرا پای وجود بی وفا معشوق را پروانه می کردم .


عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم

به عرش کبریایی با همه صبر خدایی تا که می دیدم عزیز نا بجایی ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد ؛

گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه می کردم .


عجب صبری خدا دارد !

چرا من جای او باشم ؟

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد وگرنه من به جای او چو بودم یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می کردم ؟

عجب صبری خدا دارد


behnam5555 01-14-2011 05:18 PM



مادر


[IMG]http://*****************/Files/59865e6b0c9d4b4a9140.jpg[/IMG]

مادر عزیزم

با هرچه عشق نام تو را می توان نوشت

با هر چه رود نام تو را می توان سرود

بیم از حصار نیست

چراکه هر قفل کهنه را

با دست های روشن تو می توان گشود


[IMG]http://*****************/Files/d758059c449d4d4baa4b.jpg[/IMG]


behnam5555 01-14-2011 05:21 PM


گمشده

طفلی به نام شادی، دیریست گمشده ست
با چشم های روشن براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو

هر کس ازو نشانی دارد ما را کند خبر

این هم نشان ما :

" یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر"

محمد رضا شفیعی کدکنی

[IMG]http://*****************/Files/9ec396e9ef8a48b6b84d.jpg[/IMG]


اکنون ساعت 07:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)