پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   وصف حال خودتان با زبان شعر (http://p30city.net/showthread.php?t=3983)

سادات 12-21-2009 09:27 PM

من لاله تشنه ام به خاطر بسپار
در ورطه ی تشنگیم تنها مگذار
امشب به نشانه رفاقت ای عشق
دست دل صاف و ساده ام را بفشار {پپوله}

ساقي 12-23-2009 06:48 PM


خرم آن روز كز اين منزل ويران بروم
راحت جان طلبم واز پي جانان بروم


گر چه دانم كه به جايي نبرد راه غريب
من به بوي سر آن زلف پريشان بروم


دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملك سليمان بروم


چون صبا با تن بيمار و دل بي طاقت
به هواداري آن سرو خرامان بروم


در ره او چو قلم گر به سرم بايد رفت
با دل زخم كش و ديده گريان بروم


نذر كردم گر از اين غم بدرآيم روزي
تا در ميكده شادان و غزلخوان بروم


به هواداري او ذره صفت رقص كنان
تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم


تازيان را غم احوال گرانباران نيست
پارسايان مددي تا خوش و آسان بروم


ور چو حافظ ز بيابان نبرم ره بيرون
همره كوكبه آصف دوران بروم






...

sara_a 12-24-2009 12:45 PM

آن یار کزو منزل ما جای پری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
بافی همه بی حاصلی و بی خبری بود

SonBol 12-24-2009 11:07 PM

من خودم را پوشیدم

فصل نبود

در لباس بی فصل

من ترا سرتاسر نبودم

من تو بودم

من ترا خوب گفتم

که گلهای شمعدانی را پوشیدم

اتاق من دیگر سفید است

گلدان اکنون خالی است



مرا دوست بدار

گلدان گل می دهد

اتاق سفیدتر میشود



مرا دوست بدار

گلدان گل میدهد

اتاق سفیدتر میشود

مرا دوست بدار

من در اتاق سفید

ترا

خفته ام

ترا پوشیده ام

سفیدی را صدا نمی کنم.

آريانا 12-25-2009 01:42 PM

می‌زنی تو زخمه و بر می‌رود
تا به گردون زیر و زارم روز و شب

ساقيی کردی بشر را چل صبوح
زان خمیر اندر خمارم روز و شب
مولانا

shiva1953 12-25-2009 02:06 PM

تورا من چشم در راهم...
در آن هنگام که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام..
تو را من چشم در راهم شباهنگام...

sheida.m 12-26-2009 10:11 PM

می گفتم با خودم دیگه بریدم

دیگه به آخر جاده رسیدم
نفس های ضعیف آخرین بود

فقط غم تنهائی هامو می آلود

تموم لحظه هام حسرت و افسوس

من و بغض و شب و سوسوی فانوس

تو وقتی که همه تنهام گذاشتند

دلم کندن ز جا ..... پا روش گذاشتن

تو روزای همه دوری و دوری

هزار سال خستگی عمری صبوری

تو روزی که حتی سایه م دشمنم بود

تو لحظه ای که وقت مردنم بود

یکی پیدا شد و قفس رو وا کرد

تو اوج بی صدائی ها صدام کرد

یکی اومد که دوست داشتن می فهمید

من و از اون من مرده جدا کرد

نمیخوام که بره هیچوقت ز دستم

فقط اون میدونست که خیلی خسته م

همه گلدونا رو دوباره جون داد

گلای بی زبون و باز زبون داد

تو روزای که وقت مردنم بود

روزای تلخ حسرت خوردنم بود

تو وقتی که نفس یاری نمی کرد

همش اشک و همش رنج و همش درد

تو روزای همه دوری و دوری

هزار سال خستگی عمری صبوری

روزی که حتی سایه م دشمنم بود

تو لحظه ای که وقت مردنم بود

یکی پیدا شد و قفس رو وا کرد

تو اوج بی صدائی ها صدام کرد

یکی اومد که دوست داشتن می فهمید

من و از اون من مرده جدا کرد

{پپوله}

آريانا 12-28-2009 09:45 AM

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد

کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد

حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموش
از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد

amir ahmadi 12-28-2009 10:49 AM

ای دوست
 
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
این یک دم عمر را غنیمت شمریم
فردا چو از این دور کهن در گذریم
با هفت هزار سالگان.... سر به سریم

amir ahmadi 12-28-2009 12:07 PM

تا کی غم ان خورم که دارم یا نه
این عمر به خوشدلی گزارم یا نه
پر کم قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برارم یا نه.

آريانا 12-28-2009 07:05 PM

رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا

زنده و مرده وطنم نیست بجز فضل خدا



بر ده ویران نبود عشر زمین کوچ و قلان
مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا

تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من

تا که به سیلم ندهد کی کشدم بحر عطا

مرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکر

خشک چه داند چه بود ترلللا ترلللا
مولانا

سادات 12-28-2009 07:17 PM

دیدی ای که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر وبا یار وفادار چه کرد

amir ahmadi 12-28-2009 07:27 PM

چینیان گفتند ما نقاشتر
رومیان گفتند ما را کر و فر
گفت سلطان امتحان خواهم دراین
کز شماها کیست در دعوی گزین
چینیان و رومیان بحث امدند
رومیان از بحث در مکث امدند
چبنبان گفتند یک خانه به ما
خاصه بسپارید و یک ان شما
چینیان صد رنگ از شه خواستند
شه خزینه باز کرد ان را ستند
رومیان گفتند نی لون و نه رنگ
درخور اید کار را جز دفع سنگ
در فرو بستند و صیقل می زدند
همجو گردون ساده و صافی شدند
از دو صد رنگی به بیرنگی رهی است
رنگ چون ابر است و بیرنگی مهی است

amir ahmadi 12-28-2009 07:34 PM

چینیان چون از عمل فارغ شدند
از پی شادی دهلها می زدند
شه در امد دید انجا نقشها
می ربود ان عقل را وقت لقا
بعد از ان امد به سوی رومیان
پرده را برداشت رومی از میان
اهل صیقل رسته اند از بو و رنگ
هر دمی بینند خوبی بیدرنگ

آريانا 12-28-2009 07:45 PM

امير احمدي قصه تعريف ميكني ...:d؟؟؟؟
بچه جون وصف حالتو بگو ..ببينيم در چه حالي:d

amir ahmadi 12-28-2009 07:59 PM

حال من خوب است چون بندان او
این ندارد حد سوی اغاز او
اریانا سلام.خوب بودی خوب باشی خوب بمانی بمانی

آريانا 12-28-2009 08:20 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط amir ahmadi (پست 102822)
حال من خوب است چون بندان او
این ندارد حد سوی اغاز او
اریانا سلام.خوب بودی خوب باشی خوب بمانی بمانی

سلام ممنون ...داداش توام خوب باشي...
............................................................ .................
چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا
ز مقربان حضرت بشدم غریب و تنها

به میان حبس ناگه قمری مرا قرین شد

که فکند در دماغم هوسش هزار سودا

همه کس خلاص جوید ز بلا و حبس من نی

چه روم چه روی آرم به برون و یار این جا

amir ahmadi 12-28-2009 09:19 PM

کودکی در پیش تابوت پدر
زار می نالید وبر می کوفت سر
کای پدر اخر کجایت می برند
تا تو را در زیر خاکی بفشرند
می برندت خانه تنگ و زحیر
نی در او قالی و نه در وی حصیر
نی چراغی در شب و نه روز نان
نی در او بوی طعام و نه نشان
چشم تو که بوسه گاه خلق بود
چون رود در خانه کور و کبود
احمدی گوید ببین ای اریا
گو چه شد احوال این یاران ما

SonBol 12-29-2009 12:02 AM

چقدر خسته ام از ماندن کنار خودم
و ایستاده ام اکنون کنار دارِ خودم


دویـدم و نـرسـیـدم بـه آن پیـشـیـنم
کنـار راه نشـستم بـه انتظار خودم


هوای رود شدن داشت قطره ام امـا
نـشد و قـرق شدم میان سیل خودم


خلاصه ساده بگویم پرستوها رفـتند
و مانده ام چه عبث میان تار خودم


مرا بـبخش که این شعرهای تکراری
فقط رواست بخوانم سر ِ مزار خودم

sheida.m 12-29-2009 04:06 PM

من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه میبینم ، میبینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی
من چه دارم که تو را درخور ؟ _ هیچ !
من چه دارم که سزاوار تو ؟ _ هیچ !

تو همه هستی من ، هستی من !
تو همه زندگی من هستی !
تو چه داری ؟ _ همه چیز !
تو چه کم داری ؟ _ هیچ

بی تو در میابم ،
چون چناران کهن
از درون تلخی واریزم را
کاهش جان من این شعر من است
آرزو میکردم ، که تو خواننده ی شعرم باشی ؟
_ راستی شعر مرا میخوانی ؟
نه دریغا ، هرگز ! باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی !
_ کاشکی شعر مرا میخواندی !
بی تو من چیستم ؟ ابر اندوه
بی تو سر گردانتر ، از پژواکم ، در کوه
گردبادم در دشت ، برگ پاییزم در پنجه ی باد
بی تو، سرگردانتر، از نسیم سحرم !
از نسیم سحر سرگردان ، بی سر وسامان
بی تو اشکم، دردم ، آهم !
آشیان برده ز یاد ،
مرغ درمانده به شب گمراهم ، بی تو خاکستر سردم ، خاموش !
نتپد دیگر در سینه ی من ، دل با شوق !
نه مرا بر لب ، بانگ شادی !
نه خروش ،
بی تو دیو وحشت ، هر زمان میدردم ،
بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد ،
واندر این دوره ی بیداد گریها هر دم
کاستن ، کاهیدن ، کاهش جان ،کم کم
چه کسی خواهد دید ؟
مردنم را بی تو ؟ بی تو مردم ، مردم !
گاه می اندیشم ،خبر مرگ مرا با تو چه کسی گوید ؟
آن زمان که خبر مرگ مرا ، از کسی میشنوی ،
روی تو را ، کاشکی میدیدم !
شانه بالا زدنت را ، بی قید ،
و تکان دادن دستت که ، مهم نیست زیاد ،
و تکان دادن سر را که ، عجیب !عاقبت مرد؟
افسوس ،
کاشکی میدیدم !
من به خود میگویم : چه کسی باور کرد ،
جنگل جان مرا ، آتش عشق تو خاکسترکرد؟

صدای سکوت 12-30-2009 01:27 PM

حال من خيلي عجيبه دوست دارم پيشم بشيني
من نگاهت بكنم تو عشقو تو چشام ببيني

SonBol 12-31-2009 12:23 AM

ميشم عاشق حالا اينجا که تو گفتی يه فريبم
حالا که نيستی گل من واسه عطرت يه غريبم
رز سرخ توی گلدون ميشم اما ‌‌٫ نميميرم
اخه دستاتوميبينم تو رو از قصه ميگيرم
توی سرما دست گرمت روی قلبم يه فشاره
بيا اينجا زير پلکم ديگه بارون نمی باره
وقتی بازم چتر سرما رو دلت هس ٫من ميمنوم
زير بارون با گيتارم شعرچشماتو ميخونم
بازم تنها ميلرزونم سيم گيتارصدامو
از اون عشقت پس ميگيرم گريه های بی صدامو
ماه و دريا تو ترانه واسه چشمات يه نمادن
واسه اينه که هنوزم زيرپلکام چش به راتن
من ميدونم باز ميمونم يه شقايق گل تنها
باز میخونم باز میخونم دل عاشق دل تنها



amir ahmadi 01-04-2010 08:31 PM

گفت پیری مر طبیبی را که من
در زحیرم از دماغ خویشتن
گفت از پیری است ان ضعف دماغ
گفت بر چشمم ز ظلمت هست داغ
گفت از پبری است ای شیخ نزار
گفت پشتم درد می اید عظیم
گفت از پیری است ای شیخ قدیم
گفت هر چه می خورم نبود گوار
گفت ضعف معده هم از پیری است
گفت وقت دم مرا دم گیری است
گفت اری انقطاع دم بود
چون رسد پیری دوصد علت بود
گفت ای احمق براین بر دوختی
از طبیبی تو همین اموختی
ای مدمغ عقلت این دانش نداد
که خدا هر رنج را درمان نهاد
تو کس احمق ز اندک مایگی
بر زمین ماندی زکوته پایگی
پس طبیبش گفت ای عمر تو شست
این غضب وین خشم هم از پیری است
چون همه اوصاف و اجزا شد نحیف
خویشتنداری و صبرت شد ضعیف.

روناک 01-04-2010 11:57 PM

در ازل دادست ما را ساقی لعل لبت
جرعه ی جامی که من مدهوش آن جامم هنوز!

Afshin_m05 01-05-2010 12:30 AM

هر شبنمی در اين ره صد بحر آتشين است
دردا که اين معما شرح و بيان ندارد ...

constantine726 01-05-2010 08:33 AM

صلاح كار كجا و من خراب كجا

ببين تفاوت ره كز كجاست تا به كجا

SonBol 01-05-2010 08:48 AM

این تویی درآن طرف پشت میله ها رها
این منم دراین طرف پشت میله ها اسیر
دست خسته ی مرا مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر خسته ام از این کویر ...

ابریشم 01-05-2010 11:54 AM

با وفا باشی جفایت میکنند
بی وفایی کنی وفایت میکنن
مهربانی گر چه ایین من است
مهربان باشی رهایت میکنن

ساقي 01-11-2010 05:32 PM


من از نسل شب شکنان روزگارم ،
من از نسل نور آفرينان پاک ،
از سلاله پاک آريائيان بردبارم ،
منم ميراث هزار ساله زمين ،
همان از شرق تا غرب گسترده آغوش ،
همان پيام آور مهر و دوستی ،
همان گرفته درفش آشتی بر دوش
نه خود ستيزم ، نه ديگر ستيز
مرا و يادگاران مرا به نيکی ياد آر
که يادگار يادگاران من ، همه شادی است و شادمانی...

...
..
.

آريانا 01-11-2010 05:50 PM

در هوس خیال او همچو خیال گشته ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم

این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمی خوری پیش کسی دگر برم



amir ahmadi 01-11-2010 07:34 PM

عصا با راستی هر دم به گوش پیر می خواند
مگر در خواب بینی بار دیگر نوجوانی را

صدای سکوت 01-11-2010 09:24 PM

من بي رمق ترين نفس اين حواليم

از بودن مكرر بر دار خسته ام

amir ahmadi 01-11-2010 09:35 PM

تشکر کردم از خودت نه از وصف حالت چون این وصف حال مال تو نیست جوان.قربانت امیر

constantine726 01-12-2010 08:56 AM

باغبان اشكش را با پر شال چهل تكه زدود

آريانا 01-12-2010 11:02 PM

{پپوله}فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن

درد عاشق نشود به به مداوای حکیم{پپوله}

constantine726 01-13-2010 08:11 AM

چون دل‌آرام مي‌زند شمشير

سر ببازيم و رخ نگردانيم

ساقي 01-15-2010 08:53 PM

ميخانه اگر ساقي صاحب نظري داشت
مي خواري و مستي راه و رسم دگري داشت
پيمانه نمي داد به پيمان شکنان باز
ساقي اگر از حالت مجلس خبري داشت





{پپوله}

آريانا 01-19-2010 04:45 PM

پرسیده‌ای که ناله سلمانت (آرياناات) از چه خواست؟


آیینه را بخواه و ببین کز چه خاست این

constantine726 01-20-2010 08:05 AM

صلاح كار كجا و من خراب كجا

ببين تفاوت ره كز كجاست تا به كجا

صدای سکوت 01-20-2010 10:11 AM

دلم مي گيرد آن وقتي كه مي بينم كبوتر



آشيان در باغچه همسايه مي سازد و مي فهمم چه تنهاييم


اکنون ساعت 03:13 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)