پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   حس عشق و عاشقانه ها (http://p30city.net/showthread.php?t=974)

shekofe 05-19-2011 04:03 PM

ما دو تن مغرور هر دو از هم دور
وای درمن تاب دوری نیست
ای خیالت خاطر من را نوازشگر
بیش از این در من صبوری نیست
بی تو من تنهای تنهایم
من به دیدار تو میایم...............

shokofe 06-02-2011 01:41 PM


ياد گرفتم که عشق با تمام عظمتش 3-2 ماه بيشتر زنده نيست

ياد گرفتم که عشق يعني فاصله

و فاصله يعني 2 خط موازي که هيچگاه به هم نمي رسند

ياد گرفتم در عشق هيچکس به اندازه خودت وفادار نيست

و ياد گرفتم هر چه عاشق تري

تنهاتري


وای که چقدر خستم_:2:



نصرت 06-03-2011 07:54 AM

گاهی باید آرامش کسی که عاشقش هستید را به هم به طریقی تا بفهمد کجای عشقشی ...

نصرت 06-03-2011 08:01 AM

خوشبختیدرمیان خانه شماست بیهوده آن را درمیان باغ دیگران نجوئید راز خوشبختی دراین است که بدانیددیگران دلیل خوشبختی شما هستند

نصرت 06-03-2011 08:06 AM

زندگی باصدا شروع می شود بی صدا تموم میشه عشق باترس شروع میشود با اشک تمام میشه دوستی هرجایی میتونه شروع بشه اما هیچ جا تموم نمیشه

نصرت 06-03-2011 11:08 AM

توشاهکارخالقی تحقیر را باور نکن برروی بوم زندگی هرچیزی می خواهی بکش زیبا وزشتش پای توست تقدیررا باور نکن تصویر اگر زیبا نبود نقش خوبی نیستی از نو دوباره رسم کن تصویر را باور نکن خالق ترا شاد آفرید آزاد آزاد آفرید پرواز کن تا آرزو زنجیر را باورنکن

سادات 06-03-2011 04:02 PM

دلم تنگ میشودگاهی
جای پایی سرد
ردپایی گنک
دراین سایه ی تنهایی
چه بیرنگ میشویم گاهی...

ترنم 06-06-2011 12:15 PM

http://daftareshghe.com/asheghane/ma...khahidigar.jpg

ترنم 06-06-2011 12:18 PM

باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است
که میگویم:
من تنها نیستم,
تنها منتظرم

ترنم 06-07-2011 12:39 PM

گه کسی دیوونت بود ، بازیش نده
اگه عاشقت بود ، دوسش داشته باش
اگه دوست داشت ، بهش علاقه نشون بده
اگه بهت علاقه داشت ، فقط بهش لبخند بزن
اینطوری همیشه یه پله ازش عقبتری ، اگه یه روزی خسته بشه و یه پله
…بیادعقب ، تازه میشه مثل تو…

ترنم 06-07-2011 01:00 PM

وقتی قدم می زنم به خيلی چيزها فکر می کنم .
شايد بهتر باشد بگويم وقتی فکر می کنم مدام قدم می زنم .
يک جور صدای خاص شبيه موسيقی
خيلی مبهم و ضعيف , محيط اطراف من را احاطه می کند .
يک موسيقی ملايم ...
در حين قدم زدن تماس صورتم با ارواح سرگردان را احساس می کنم .
بعضی از آن ها در حين رد شدن از کنارم دستشان را با ملايمت بر گونه هايم می کشند .
و بعضی از آن ها با خشونت به پهلوهای من لگد می کوبند .
بعضی از آن ها مدام گريه می کنند
و بعضی ها سراغ عشق گمشده شان را از من می گيرند .
من بی توجه به تمام اين صحنه ها , فرياد ها و خنده ها , فقط قدم می زنم .
تمام توجه من به مورچه های خسته ای است که بی محابا در مسير عبور من در گذرند .
له شدن يک مورچه در زير صفحه آجدار کفش يک عابر , يک فاجعه است .
قلب مورچه ها مثل پوستشان سياه نيست
قلب مورچه ها رنگ سرخ است .
گاهی احساس می کنم در حين قدم زدن پرواز می کنم .
و اين حالت در خواب های من تشديد می شود .
من شب ها نمی توانم بخوابم
قلب من گاهی از حرکت بازمی ايستد و من با تمام وجود اين سکون را حس می کنم .
از اين سکون نمی ترسم ...

گاهی اوقات چيزی درون من می رقصد و پای کوبی می کند
من روحم را حبس نکرده ام .
به اينکه انسان عجيبی هستم اعتراف می کنم !
من خدا را در آغوش کشيده ام .
خدا زياد هم بزرگ نيست .
خدا در آغوش من جا می شود ،
شايد هم آغوش من خيلی بزرگ است .
خدا را که در آغوش می کشم دچار لرز های مقطعی می شوم .
تب می کنم و هذيان می گويم .
خدا پيشانی مرا می بوسد و من از لذت اين بوسه دچار مستی می شوم .
خدا یکبار به من گفت تو گناهکار مهربانی هستی .
و من خوب می دانم که گناهان من چقدر غير قابل بخششند .
می دانم زياد مهمان نخوام بود .
اين را نه از خود که پدر آسمانی به من گفته است .
زمان می گذرد .
هميشه سعی می کنم خوب باشم و هميشه بد می مانم .
بايد کمی قدم بزنم تا فکر کنم .
من برای اينکه برای کسی که دوستش دارم شعر بگويم هم بايد قدم بزنم .
مدتی هست که خيلی افسرده ام .
از اينکه چيزی می نويسم احساس بدی به من دست می دهد .
من روح خودم را معتاد به زنده بودن کرده ام .
و از اين متاسفم .
و بيشتر از اين تاسف می خورم که روزهايی که سعی می کردم مورچه های سياه را لگد نکنم
ناخواسته غنچه های بوته گلی را لگد مال کردم .
من اين روزها مدام هذيان می گويم
آسمان برای من بنفش است .
بايد کمی قدم بزنم .

نوشته :پگاه

ترنم 06-07-2011 01:01 PM

آری يادم امد...سالها بود می انديشيدم.....

اينهمه غم ز کجا پيدا شد.....ناگهان ...؟!

يادم امد.......رويا ها به روی دوشم سنگينی ميکرد..

خسته بودم از اينهمه رويای تلخ... نا فرجام....

ياری ام کردی تو.......فصل پاييز و شب باران بود........

راه نشانم دادی....

گفتی از خاطر دريا بگذر

پشت دريای خيال به جزيره ميرسی

تا رسيدی انجا.....رويا ها را بر سر راه جزيره بنشان.....خود برگرد!!!

....تنها....! من

رفتم ... رسيدم...نشاندم...امدم.....!

رويا هايم را به امان جزيره رها کردم....همان کار که تو گفتی....چه بد کردم.........

نه يکبار.......

هزار بار رفتم و رسيدم و نشاندم و امدم.......!

و تو هر بار غريبانه تر از اغاز......نگاهم کردی.....

و تو شايد به صداقت زدگی های دلم خنديدی......

ديدم رو يا هايم را ...که هر غروب.....يکيشان از کنار لبهای ترک خورده ی ساحل

تن به دستان يخ اقيانوس نيستی ها ميسپرد.......

می ديدم......... اما چه کنم که خسته بودم....!

جزيره ی رويا هايم.... از حريم پاک آن خاطره ها خالی شد.....

يکی از پس ديگری...ديگر بهانشان کمبود جا نبود......

خسته بودند.......!!!!

اخرين غروب بود..

داشتم ميديدم................

لحظه ی پايان اخرين رويا را....

چه معصومانه........!

من تکيه ام بر باد بود..... بی خبر...!

جزيره ام خالی شد......سوت و کور......

دلش گرفت...زانوان خيس اشکش را بغل کرد.....

با نگاهی بر من.....

آهی کشيد و به دنبال رويا های خاموش رفت....

اهش دلم را ترساند......گفته بودند اه مظلومان زود بر عرش الهی برود....

منتظر بودم اما....

نه به اين زودی ها......

‌عاقبت آه جزيره دامن روزگارم را گرفت....

و مرا به عمق باران و شب و پاييز داد.........وتو هم رفتی.....

من ماندم و روزگار بارانی......

کاش حرفت را نمی شنيدم......غريبه ی اشنا..........!!!***


نوشته:پگاه

ترنم 06-07-2011 01:07 PM

زیباترین نامه های عاشقانه جان کیتسن
http://www.takkhal.net/goonagoon/mas...n-kitsen/1.jpg

http://www.takkhal.net/goonagoon/mas...n-kitsen/2.jpg
http://www.takkhal.net/goonagoon/mas...n-kitsen/3.jpg
http://www.takkhal.net/goonagoon/mas...n-kitsen/4.jpg

http://www.takkhal.net/goonagoon/mas...n-kitsen/5.jpg

سایت تک حال

ترنم 06-07-2011 01:11 PM

نامه های عاشقانه بتهوون

http://www.takkhal.net/goonagoon/massege/bethoven/1.jpg

http://www.takkhal.net/goonagoon/massege/bethoven/2.jpg
http://www.takkhal.net/goonagoon/massege/bethoven/3.jpg

ترنم 06-07-2011 01:12 PM

نامه های عاشقانه هنری هشتم
http://www.takkhal.net/goonagoon/massege/henri8/1.jpg

http://www.takkhal.net/goonagoon/massege/henri8/2.jpg
http://www.takkhal.net/goonagoon/massege/henri8/3.jpg

سادات 06-09-2011 03:08 PM

من چه گفتم که توخندیدی ورفتی زبرم
جزهمین حرف که من عاشق ومجنون توام
سالهامنتظرم برسربازاربتان
چشم بگشای ببین زخمی ودلخون توام

ترنم 06-12-2011 12:56 PM

ویکتور هوگو

قبل از هر چیز برایت آرزو میکنم که عاشق شوی ،
و اگر هستی ، کسی هم به تو عشق بورزد ،
و اگر اینگونه نیست ، تنهاییت کوتاه باشد ،
و پس از تنهاییت ، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید .......
اما اگر پیش آمد ، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی ،
از جمله دوستان بد و ناپایدار ........
برخی نادوست و برخی دوستدار ...........
که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد .
و چون زندگی بدین گونه است ،
برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی......
نه کم و نه زیاد ..... درست به اندازه ،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قراردهند ،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد.....
تا که زیاده به خود غره نشوی .
و نیز آرزو مندم مفید فایده باشی ، نه خیلی غیر ضروری .....
تا در لحظات سخت ،
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرپا نگاه دارد .
همچنین برایت آرزومندم صبور باشی ،
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند ........
چون این کار ساده ای است ،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند .....
و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی.
و امیدوارم اگر جوان هستی ،
خیلی به تعجیل ، رسیده نشوی......
و اگر رسیده ای ، به جوان نمائی اصرار نورزی ،
و اگر پیری ،تسلیم نا امیدی نشوی...........
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است
بگذاریم در ما جریان یابد.
امیدوارم سگی را نوازش کنی ، به پرنده ای دانه بدهی و به آواز یک
سهره گوش کنی ، وقتی که آوای سحرگاهیش را سر میدهد.....
چراکه به این طریق ، احساس زیبایی خواهی یافت....
به رایگان......
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی .....
هر چند خرد بوده باشد .....
و با روییدنش همراه شوی ،
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
به علاوه امیدوارم پول داشته باشی ، زیرا در عمل به آن نیازمندی.....
و سالی یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی :
" این مال من است " ،
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است !
و در پایان ، اگر مرد باشی ،آرزومندم زن خوبی داشته باشی ....
و اگر زنی ، شوهر خوبی داشته باشی ،
که اگر فردا خسته باشید ، یا پس فردا شادمان ،
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ...
اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد ،
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم ...

shokofe 06-17-2011 04:13 PM

حلالت میكنم اما هنوزم از تو دلگیرم
تو میخندی و من آروم تو دست گریه میمیرم
حلالت میكنم اما نباید از خودم رد شم
تو گم میشی و من اینجا
تو رو با گریه می بخشم


ترنم 06-21-2011 01:21 PM

بی نگاهِ عشق مجنون نیز لیلایی نداشت




بی نگاهِ عشق مجنون نیز لیلایی نداشت


بی مقدس مریمی دنیا مسیحایی نداشت




بی تو ای شوق غزل‌آلوده‌یِ شبهای من


لحظه‌ای حتی دلم با من هم‌آوایی نداشت




آنقدر خوبی که در چشمان تو گم می‌شوم


کاش چشمان تو هم اینقدر زیبایی نداشت!




این منم پنهانترین افسانه‌یِ شبهای تو


آنکه در مهتاب باران شوقِ پیدایی نداشت




در گریز از خلوت شبهایِ بی‌پایان خود


بی تو اما خوابِ چشمم هیچ لالایی نداشت




خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم


زیر بارانِ نگاهت شعر معنایی نداشت

bid_tanha 06-27-2011 11:57 PM

در زمین عشقی نیست که به زمینت نزند...

فرگل 06-28-2011 10:55 AM

چه کسی خواهد دید مردنم را بی تو
گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید
آن زمان که خبر مرگ مرا می شنوی روی خندان تو را کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را بی قید
وتکان دادن دستت که مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر
چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد

ترنم 06-28-2011 06:53 PM

http://hamed-pic.persiangig.ir/image/Pic_25.jpg

ترنم 06-28-2011 07:06 PM

نفس می کشم نبودنت را

نیستی

هوای بوی تنت را کرده ام

می دانی

پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است

به همه ی زوج های خیابان های بارانی و کوچه های پاییزی حسودی می کنم ...

گرما زده می شوم ، تو را کم دارم

سرما میخورم ، تو در خونم پایین آمدی ...

تو نیستی

آسمان بی معنیست

حتی آسمان پر ستاره

و باران

مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد

تو نیستی

و من چتر می خواهم ...

چه مصیبتی می شود وزش باد

دلم برای موهایت هم تنگ شده...

هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...

خودم را به هزار راه میزنم

به هزار کوچه

به هزار در

نکند یاد آغوشت بیفتم ...

ترنم 06-28-2011 07:10 PM

یک شبی مجنون نمازش راشکست بی وضو درکوچه ی لیلا نشست

گفت یارب ازخارم کرده ای برصلیب عشق دارم کرده ای

مرداین بازیچه دیگرنیستم این تو ولیلای تومن نیستم

گفت ای بیچاره لیلایت منم دررگت پیداوپنهانت منم

سالهاباجورلیلا ساختی من من کنارت بودمونشناختی

ترنم 06-28-2011 07:12 PM


شــــــــبگردی می‌کنــــم.

اما صدای نفــــــــــــس‌هایـــت را از پشــــــــت

هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمی‌شـــــــــنوم

آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم

شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت

تنها خانه‌ی من اســت که در آتــــش می‌ســـــــــــــــــوزد. ..

shokofe 06-29-2011 07:50 PM

می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود
می سوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود

عشق تو بَسَم بود که این شعله بیدار
روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود

آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود

دست من و آغوش تو ! هیهات ! که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

بالله که بجز یادِ تو ، گر هیچ کسم هست
حاشا که به جز عشق تو گر هیچ کسم بود

لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم
رفتم ، بخدا ، گر هوسم بود بَسَم بود !



<فریدون مشیری>

ترنم 07-03-2011 12:41 PM

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی



تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم



تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم



پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس



تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم



و تو در پاسخ موج تمنای دلم گفتی : دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی



و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم



همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت



حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم



نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا



شاید خطا کردم



و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه



ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید



و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت



و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد



و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت



تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد



و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود



و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت



کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد



و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبورت نخواهی برد



هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد



ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد



و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید



کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت



تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم



و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید



کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست



و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل



میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر



نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم عادت پروانگی مان باز



برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

shokofe 07-04-2011 10:58 AM


برای دلم گاهی مادری مهربان می شوم
دست نوازش بر سرش می کشم و می گویم: غصه نخور عزیزکـــــــــــــم می گذرد ...
برای دلم گاهی پدر می شوم
خشمگین می گویم: بس کن دیگر بزرگ شدی ...
گاهی هم دوستی می شوم مهربان
...
...دستش را می گیرم و می برمش به باغ رویا، کنار تو
دلم از دست من خسته است...

[ دلم از دست من زخم خورده است... مرا ببخش قلب من


GolBarg 07-04-2011 08:21 PM

13/4/90
 
نقل قول:

نوشته اصلی توسط shokofe77 (پست 218837)

برای دلم گاهی مادری مهربان می شوم
دست نوازش بر سرش می کشم و می گویم: غصه نخور عزیزکـــــــــــــم می گذرد ...
برای دلم گاهی پدر می شوم
خشمگین می گویم: بس کن دیگر بزرگ شدی ...
گاهی هم دوستی می شوم مهربان
...
...دستش را می گیرم و می برمش به باغ رویا، کنار تو
دلم از دست من خسته است...

دلم از دست من زخم خورده است... مرا ببخش قلب من


دل منم زخم خورده است... نمی فهمد مفهوم صبور باش...
نمی فهمد مفهوم قوی باش
نمی فهمد مفهوم همه چیز درست می شود...
تقصیر من است که نمی دانم دل نمی فهمد ..دل با عقل کاری ندارد..دل فقط احساس می کند..می شکند..اوج می گیرد

bid_tanha 07-05-2011 12:20 AM

http://www.taknaz.ir/upload/2/0.3489...viatdd3wmm.jpg

چرا مادرمان را دوست داریم



چون ما را با درد بدنیامی‌آورد و



بلافاصله با لبخند می‌پذیرند


چون شیرشیشه را قبل از اینكه توی حلق

ما بریزند ، پشت دستشان می‌ریزند





و وقتی بعدها توی تشکمان جی جی



می‌کنیم آبروی ما را نمی‌برند




چون وقتی تب می‌کنیم، آن‌ها هم عرق می‌ریزند



چون وقتی توی میهمانی خجالت می‌کشیم و توی گوششان می‌گوییم سیب می خوام، با صدای



بلند می‌گویند منیر خانوم بی زحمت یه سیب به

این بچه بدهید و ما را عصبانی می‌کند






چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند، یک

بخاری بلند می شود که آدم دلش می خواهد



غذا را با قابلمه اش بخورد



چون وقتی تازه ساعت یازده شب یادمان می افتد



كه فلان كار را كه باید فردا در مدرسه تحویل



دهیم یادمان رفته،بعد از یك تشر خودش هم پابه پایمان زحمت میكشد كه همان نصف شبی



تمامش كنیم




چون وسط سریال‌های ملودرام گریه می‌کنند



چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر، تمام فکر

و ذکرش این است که مبادا فروشندگان

بی انصاف سر طفل معصومش را

کلاه گذاشته باشند


چون شبهای امتحان و کنکور پابه ‌پای ما کم



می‌خوابد اما کسی نیست که برایش قهوه



بیاورد و میوه پوست بکند


به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما،



گریه می‌کند و نذر می کند و پوتین‌هایمان

را در هر مرخصی واکس می‌زند


چون وقتی شب عروسی ما داماد ازش خداحافظی



میكند با چشمانی پر از اشك سفارشمان را میكند



ما را به داماد میسپارد


چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب

به دستش می دهیم یک طوری تشکر می کند

که واقعا باور می‌کنیم شاخ غول شکانده‌ایم


چون موقع مطالعه عینک می‌زند و پنج دقیقۀ



بعد در حالیكه عینكش به چشمش است



میپرسد:این عینك منو ندیدین؟


چون هیچوقت یادشان نمی‌رود که از کدام غذا



بدمان می‌آید و عاشق كدام غذاییم ،حتی وقتی



که روی تخت بیمارستانند و قرار است ناهار



را با هم بخوریم


چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان این است



كه وای بچم خسته شد بسكه مریض داری كرد


و چون هروقت باهاش بد حرف میزنیم و دلش



رو برای هزارمین بار میشكنیم،چند روز بعد

همه رو از دلش میریزه بیرون وخودش رو



گول میزنه كه :‌بخشش از بزرگانه


چون مادرند

bid_tanha 07-08-2011 12:20 AM

من در اندیشه ی آنم که روان بر تو فشانم/نه دراندیشه که خود را زکمندت برهانم"

kiana 07-11-2011 07:34 PM

دست خودت نیست ، زن که باشی
گاهی دوست داری تکیه بدهی ، پناه ببری ، ضعیف باشی
دست ِ خودت نیست ، زن که باشی
گهگهاه حریصانه بو میکنی دستهایت را..شاید عطر ِ تلخ و گس ِ مردانه اش
...لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد !
دست خودت نیست ، زن که باشی
گاهی رهایش می کنی و پشت ِ سرش آب می ریزی
و قناعت می کنی به رویای حضورش به این امید که او خوشبخت باشد
دست ِخودت نیست ، زن که باشی
همه ی دیوانگی های عالم را بلدی
من زنـــــــــم
نگاه به صـــــــدا و بدن ظریفــــم نکن اگــــــــــر بخواهم
تمـــــــام هویت مردانه ات را به آتش خواهم کشــــــــــــید ...

GolBarg 07-11-2011 10:25 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط kiana (پست 219350)
دست خودت نیست ، زن که باشی
گاهی دوست داری تکیه بدهی ، پناه ببری ، ضعیف باشی
دست ِ خودت نیست ، زن که باشی
گهگهاه حریصانه بو میکنی دستهایت را..شاید عطر ِ تلخ و گس ِ مردانه اش
...لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد !
دست خودت نیست ، زن که باشی
گاهی رهایش می کنی و پشت ِ سرش آب می ریزی
و قناعت می کنی به رویای حضورش به این امید که او خوشبخت باشد
دست ِخودت نیست ، زن که باشی
همه ی دیوانگی های عالم را بلدی
من زنـــــــــم
نگاه به صـــــــدا و بدن ظریفــــم نکن اگــــــــــر بخواهم
تمـــــــام هویت مردانه ات را به آتش خواهم کشــــــــــــید ...

کیانا جان ....تنکس کم بود
من کلا نمیتونم واسه بعضی چیزا نظر ندم ...بهم گفتن نقاد خوبی هستم

فقط اومدم اینو بگم

نگاه به صـــــــدا و بدن ظریفــــم نکن اگــــــــــر بخواهم
تمـــــــام هویت مردانه ات را به آتش خواهم کشــــــــــــید


با آتیش زدن و کشتن و نابود کردن خیلی حس خوبی بهم دست میده{جشن پتو}


poosha 07-28-2011 07:09 PM

love is afraid of losing you

poosha 07-28-2011 07:11 PM

عشق
عشق
عشق
...
چقدر این واژه برایم آشناست...

poosha 07-28-2011 07:15 PM

تیرگی ها را به دنبال چه میکاوم؟
پس چرا در انتظارش باز بیدارم؟
در دل مردان کدامین مهر جاوید است؟
نه...
دگر هرگز نمی آید به دیدارم

hossein 08-01-2011 03:13 AM

sahar gah barge gol tar shod ze shabnam
nasime aheste zolfash rikht bar ham
{پپوله}biavar atre zolfash soye faeez
mara faregh kon az ghamhaye aalam

hossein 08-01-2011 03:32 AM

in jomle hamishe yadet bashe : zendegi gole sorkhi ast ke golbarghayash khiali va khaarhayash vaghei ast
http://www.astonhotels.com/assets/th...Beachfront.jpg

poosha 08-01-2011 02:23 PM

عشق من!
اونقدر منتظرتم تو این جاده
که اگه زود بیایی بازم دیره

آناهیتا الهه آبها 08-01-2011 10:43 PM

هرچه کردم نشدم از تو جدا،بدتر شد
گفته بودم بزنم قید تو را،بدتر شد
مثلا خواستم این بار موقر باشم
و به جای "تو" بگویم که "شما"،بدتر شد
آسمان وقت قرار من و تو ابری بود
تازه،با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
چاره دارو و دوا نیست که حال بد من
بی تو با خوردن داروو دوا بدتر شد
گفته بودی نزنم حرف دلم را به کسی
زده ام حرف دلم را به خدا، بدتر شد
روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشق تو را،بدتر شد
...
{پپوله}



اکنون ساعت 04:37 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)