پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   وصف حال خودتان با زبان شعر (http://p30city.net/showthread.php?t=3983)

افسون 13 07-11-2012 12:20 AM

به پیاله اﮯ

سر مست مــــﮯ شوم !

و به تلنگرﮯ

هوشیار !

این یعنـــــﮯ

طبیعت هم در من خوب ڪار نمــــــﮯ کند ...

yad 07-13-2012 09:21 AM

قصـــه با طعــــم دهان تو شنیـــدن دارد
خــواب،در بستـــر چشمان تو دیدن دارد

وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم

دست در دست تو هــر کوچــه دویدن دارد

تاک، ازبوی تَنَت مست، به خود می پیچد

سیب در دامنت احســـــاس رسیدن دارد

بیــخ گوش تو دلاویزترین بـــاغ خــــداست
طعـــم گیلاس از این فاصله چیــــدن دارد

کودکی چشم به در دوخته ام...تنگ غروب
دل مـن شـــــوقِ در آغــــــــوش پریدن دارد

"بوسه" سربسته ترین حرف خدا با لب توست
از لب ســـرخ تــــو این قصـــــه شنیدن دارد...!



افسون 13 07-20-2012 12:14 PM

کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم
ومن چون شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند
ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم

درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
و من دریای پُر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پُرجوش خویش اما
کسی حال من تنها نمی پرسد

ومن چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
ودیگر هیچی از من نمی ماند ...

افسون 13 10-17-2012 10:02 AM

خسته ام ...
روحم می خواهد برود یک گوشه بنشیند
پشتش را بکند به دنیا
پاهایش را بغل بکند و بلند بلند بگوید
من دیگر بازی نمی کنم
خسته ام ...

مستور 10-17-2012 05:48 PM

وقتی دیدم هیچ کس به حرفام گوش نمیده
تصمیم گرفتم با خودم یک دعوا حسابی
بکنم که دیگه با کسی حرف نزنه

ماهین 10-17-2012 10:05 PM

در فراسوی شکستن
صحبت از حد نگاه بود...
حد نگاه تو به من !
یاد از کوچه ی سرد
شب و تنهایی و کفش
هر قدم نقش وفا بود و صدا پای نفس
در سرازیری تقدیر _اثر از ترس نبود
جرات رفتن من بود و نگاه تو سراب
تو به من فرصت اصرار
من به تو حلقه تصویر
این خطاها همه از جرم تو بود و صحبت از حد نگاه بود
حد نگاه تو به من !!!

مستور 10-17-2012 10:15 PM

کسی به فکر گلها نیست
کسی به فکر ماهیها نیست
کسی نمیخواهد
باور کند که باغچه دارد میمیرد
برادرم به باغچه می گوید قبرستان
و به اغتشاش علفها می خندد
حیاط خانه ی ما تنهاست
حاط خانه ما گیج است

افسون 13 10-18-2012 09:55 AM

شبیه کسی شده ام
که پشت دود سیگارش
با خود می گوید :
باید تـَرکـــــ کنم !
ســیگار را ...
خانــــه را ...
زندگـــی را ...
و باز پُــکــی دیگــــر می زند ...

ماهین 10-18-2012 10:13 AM

گاهی حجم دلتنگی هایم
آن قدر زیاد می شود
که دنیا
با تمام وسعتش
برایم تنگ می شود ...
دلتنگم
دلتنگ خودم...
خودی که مدت هاست گم کرده ام
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم !
حالا یکبار از شهر می رویم
یک بار از دیار ...
یک بار از یاد ...
یک بار از دل ...
و یک بار از دست ...


مستور 10-19-2012 09:32 PM

زاده ی پایان روزم ، زین سبب
راه من یک سرگذشت از شهر شب
چون ره از آغاز شب آغاز گشت
لاجرم راهم همه در شب گذشت


اکنون ساعت 01:39 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)