![]() |
به پیاله اﮯ سر مست مــــﮯ شوم ! و به تلنگرﮯ هوشیار ! این یعنـــــﮯ طبیعت هم در من خوب ڪار نمــــــﮯ کند ... |
قصـــه با طعــــم دهان تو شنیـــدن دارد
خــواب،در بستـــر چشمان تو دیدن دارد وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم دست در دست تو هــر کوچــه دویدن دارد تاک، ازبوی تَنَت مست، به خود می پیچد سیب در دامنت احســـــاس رسیدن دارد بیــخ گوش تو دلاویزترین بـــاغ خــــداست طعـــم گیلاس از این فاصله چیــــدن دارد کودکی چشم به در دوخته ام...تنگ غروب دل مـن شـــــوقِ در آغــــــــوش پریدن دارد "بوسه" سربسته ترین حرف خدا با لب توست از لب ســـرخ تــــو این قصـــــه شنیدن دارد...! |
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم ومن چون شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم درون کلبه ی خاموش خویش اما کسی حال من غمگین نمی پرسد و من دریای پُر اشکم که توفانی به دل دارم درون سینه ی پُرجوش خویش اما کسی حال من تنها نمی پرسد ومن چون تک درخت زرد پاییزم که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او ودیگر هیچی از من نمی ماند ... |
خسته ام ... روحم می خواهد برود یک گوشه بنشیند پشتش را بکند به دنیا پاهایش را بغل بکند و بلند بلند بگوید من دیگر بازی نمی کنم خسته ام ... |
وقتی دیدم هیچ کس به حرفام گوش نمیده تصمیم گرفتم با خودم یک دعوا حسابی بکنم که دیگه با کسی حرف نزنه |
در فراسوی شکستن |
کسی به فکر گلها نیست |
شبیه کسی شده ام که پشت دود سیگارش با خود می گوید : باید تـَرکـــــ کنم ! ســیگار را ... خانــــه را ... زندگـــی را ... و باز پُــکــی دیگــــر می زند ... |
گاهی حجم دلتنگی هایم |
زاده ی پایان روزم ، زین سبب راه من یک سرگذشت از شهر شب چون ره از آغاز شب آغاز گشت لاجرم راهم همه در شب گذشت |
اکنون ساعت 01:39 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)