![]() |
شعر نو قبول نیست
یکرنگی و بوی تازه از عشق بگیر پرسوز ترین گدازه از عشق بگیر در هر نفسی که می تپی ای دل من یادت نرود اجازه از عشق بگیر |
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست |
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
جان به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تا توانی دلی به دست اور
دل شکستن هنر نمی باشد |
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست |
تشنگان گر اب جویند از جهان
اب جوید هم به عالم تشنگان |
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست |
تا دم اخر دمی اخر بود
که عنایت با تو صاحب سر بود |
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست |
|
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است |
تا تو رفتی ز کنارم بنظرها خوارم
بشکند قیمت خاتم چو نگین برخیزد |
|
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است |
|
یـوسفم گـر نـزند بر سر بالـینم سر
همچو یعقوب دل آشفتۀ بـویش باشم |
|
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی |
یارب از تاب زلف هندوی او
چه قیامت ز هندوان برخاست |
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من
هیـچ کـس مـن نپسـندم کـه بجـای تـو بُـوَد |
دوش گفتم ساقیش را هوش دار
ساقیش گفتا مرا بیهوش باد |
شب شکست
پیمان شکست عهدی شکست قلبی شکست از شکست هر شکستی بر دلم اهی نشست |
تا گـنـج غـمـت در دل ویرانه مقیم اسـت
هـمواره مرا کوی خرابات مـقام اسـت ----------------------------------------------------------------- با تشكر از خانم الهام از شعر زيباشون فكر ميكنم عنوان تاپيك مشاعره سنتي باشه |
تا چشم دل به طلعت آن ماهمنظر است
طالع مگو که چشمهي خورشيد خاورست |
تو اندر بوستان باید که پیش سرو ننشینی
وگرنه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم |
مده جام می و پای گل از دست
ولی غافل مباش از دهر سرمست |
|
یعقـوب نـکرد از غم نـادیدن یـوسـف
این گریه که دور از لب خندان تو کردم |
ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
سيماي شب آغشته به سيماب برآمد تا چشم دل به طلعت آن ماهمنظر است طالع مگو که چشمهي خورشيد خاورست |
تا گـنـج غـمـت در دل ویرانه مقیم اسـت
هـمواره مرا کوی خرابات مـقام اسـت |
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت |
تو را نادیدن ما غم نباشد که در خیلت به از ما کم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد که با من می کنی محکم نباشد |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس |
آن یار کزو خانه ما جای پری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون |
آسمانا دلم از اختر وماه تو گرفت
آسمان دگری خواهم و ماه دگری |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح |
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت |
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال |
اکنون ساعت 01:01 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)