![]() |
عقل او می گفت کاین گریه ز چیست
بر چنان افسوسیان شاید گریست |
تا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد |
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا |
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است |
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی |
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد |
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت |
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من
هیـچ کـس مـن نپسـندم کـه بجـای تـو بُـوَد |
دوش از این غصه نخفتم که رفیقی میگفت
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد |
در آب و رنگِ رُخسارش چه جان دادیم و خون خوردیم
چــو نقـشش دسـت داد اوّل رقـــم بـر جـان سپــاران زد |
دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد |
در میخــانه بروی همـه باز است هنوز
سینۀ سوخته در سوز و گداز است هنوز |
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند |
دردِ من عشق تو و بستر من ، بستر مرگ
جُـز تـوأم هـیچ طبیبی و پـرستـاری نیست |
توانگرا دل درویش خود به دست آور |
دل خوش مشرب ما داشت جوان عالم را
شد جهان پير همان روز که ما پير شديم |
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید |
دولـت از مرغ همایون طلب و سایه او
زان که با زاغ و زغن شهپر دولت نـبود |
در غم هجر رُخ ماهِ تو در سوز و گـُدازیم
تا به کِی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم |
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند |
داني كه چرا خدا به تو داده دو دست
من معتقدم كه اندر آن سري هست يك دست به كار خويش اندرياري با دست دگر ز ديگران گيري دست |
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما |
ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتی
دردل می گفتم و افسانه می پنداشتی |
یک امروزست ما را نقد ایام
مرا کی صبر فردای تو باشد |
ای شاخ گل که در پی گلچین دوانیم
این نیست مزد رنج من و باغبانیم پروردمت به ناز که بنشینمت به پای ای گل چرا به خاک سیه مینشانیم |
مبادا ور بود غارت در اسلام
همه شیراز یغمای تو باشد |
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم در آستان مرگ که زندان زندگیست |
تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق
هر دم آيد غمي از در به مباركبادم (حضرت لسان الغيب) |
مرو از پیشم و عمری نگرانم مگذار
یا چو رفتی به امید دگرانم مگذار گاهگاهی به من از مهر پیامی بفرست فارغ از حال خود ای جان جهانم مگذار |
روح طبیعیم گشت پاکتر از روح قدس
تا جگر من گرفت پرورش از نان او |
وفا نکردی وکردم,جفا ندیدی ودیدم
شکستی ونشکستم,بریدی و نبریدم |
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش |
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود وجلوه گری کرد ورو ببست |
تــــو نـــیم دیـــــگر مــــن بــــودی و نــدانــســـــتی
چـــه داغ هــــا که بــــه ایــــن نیــــم دیگرت دادند! |
در ازل عهد وصالی وفراقی بسته ایم
تا ابد بر قول خود باقی ومی آریم سر |
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم با عقل آب عشق به یک جو نمیرود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم |
مگر در سرت شور لیلی نماند
خیالت دگر گشت و میلی نماند؟ |
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است |
تو گویی کاین بدین خوبی زهی صبر وی ایوبی
وزین غبن اندر آشوبی که این کاریست بیطایل |
لعلی از کان مروت بر نیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد |
اکنون ساعت 02:32 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)