-
شعر
(
http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
افسون 13 |
11-10-2012 08:17 AM |
وقتي دستم به آسمان برسد
وقتي بر آن بلنداي بنفش بنشينم
ديگر دست كسي به من نخواهد رسيد
مينشينم براي خودم قصه ميگويم
تا كبوتران كوهي به لانه برگردند !!
|
مستور |
11-10-2012 09:38 AM |
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
|
ماهین |
11-10-2012 11:11 AM |
این روز ها من
خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام تا
آرامش اهالی دنیا
خط خطی نشود...
این جا زمین است
این جا زمین است ، رسم آدم ها یش عجیب است
این جا گرم که می شوی
بجای این که دنبالت بگردند
فراموشت می کنند ...
|
مستور |
11-10-2012 12:13 PM |
افتاده به شهریم که ویرانه ندارد
یک شهر غریبیم و یکی خانه ندارد
جایی نه، که گیرد دل دیوانه فراری
ویران شود این شهر که ویرانه ندارد
|
مستور |
11-15-2012 01:46 AM |
فقط سوز دلم را در جهان پروانه می داند
غمم را بلبلی کاوره شد از لانه می داند
نگویم چون ز غیرت غیر می سوزد به حال من
ننالم چون ز غم یارم مرا بیگانه می داند
|
افسون 13 |
11-15-2012 08:54 AM |
شبیه پنجره ای باز رو به دیوارم
که از مصیبت تکرار خویش بی زارم ...
اگرچه می شکنم در خودم شبی صد بار
هزار بغض فرو خورده در گلو دارم ...
تنم مچاله شده زیر بار فاصله ها
رها نمی شوم از چارچوب هنجارم ...
چه سخت می گذرد روزهای تکراری
دعا بکن گره افتاده باز در کارم ...
|
مستور |
11-15-2012 06:06 PM |
گرچه زشراب عشق مستم
عاشق تر از این کنم که هستم
گویند زعشق کن جدایی
این نیست طریق آشنایی
من قوت ز عشق می پذیرم
گر میرد عشق ، من بمیرم
|
ماهین |
11-16-2012 12:41 AM |
من سایه نشین وحشت سر نیامدن انتظار تو
به حقارت شب پره ای افتاده ام
که سراغ نور را
از چراغ های سرد و بی روح خیابانی متروک
می گیرد
و شبی پاییزی
در انزوای تنهایی خود
بی رحمانه جان می دهد و می میرد...شباهنگ
|
مستور |
11-16-2012 12:54 AM |
گریه هم با من دگر نامهربانی می کند
قلبم اما گریه هایش را نهانی می کند
اشک تنها مونس شبهای تارم بود و بس
اشک هم با غم دگر اما تبانی می کند
بلبلی در زیر باران نگاهم لانه داشت
اینک اما جغد شومی نغمه خوانی می کند
باغ قلبم از هجوم دردها پاییز شد
غصه هم ذر آن به شادی باغبانی می کند
|
ماهین |
11-16-2012 02:37 AM |
این روز ها ...
بیشتر از قبل حال همه را می پرسم ...
سنگ صبور غم هایشان می شوم ...
اشک های ماسیده روی گونه هایشان را پاک می کنم ...
اما
یک نفر پیدا نمی شود
که دست زیر چانه ام بگذارد...
سرم را بالا بیاورد و بگوید :
حالا تو برایم بگو ...!
|
اکنون ساعت 05:18 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)