پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره سنتی (http://p30city.net/showthread.php?t=807)

Afshin_m05 12-27-2009 09:21 PM

تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو می‌کشم

constantine726 12-28-2009 07:48 AM

من مانده ام محجور از او
بیچاره و رنجور از او

گویی که نیشی دور از او
بر استخوانم می رود


(شيخ اجل)

مجتب 12-28-2009 08:01 PM

دود آه سینه نالان من
سوخت این افسردگان خام را

amir ahmadi 12-28-2009 08:11 PM

انچه تو در ایینه بینی عیان
پیر اندر خشت بیند بیش از ان

مجتب 12-28-2009 08:39 PM

نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است
فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست

amir ahmadi 12-28-2009 08:46 PM

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

مجتب 12-28-2009 08:52 PM

تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست

رزیتا 12-29-2009 01:36 AM

تا زدم یک جرعه می از چشم مستت
تا گرفتم جام مدهوشی ز دستت

MAHDI 12-29-2009 05:44 AM

تا تو را قدر خویشتن باشد
پیش چشمت چه قدر من باشد؟

constantine726 12-29-2009 08:01 AM

در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است


این از لب یار خواه و آن از لب جام

as8080 12-29-2009 12:15 PM

تنهائی
 
دلا خو کن به تنهائی که از تن ها بلا خیزد

ladan 12-29-2009 12:32 PM

در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دوکاج روییدن سالیان دراز زهگذران آن دوراچون دو دوست میدیدن

behnam3638 12-29-2009 01:25 PM

نامردمان! سکوت شما هم بهانه بود

از در که می روید ز دیوار بشنوید

SonBol 12-29-2009 01:40 PM

دیگه آخرخطه باید به فکر چاره شم
تو میدونی نمی خوام دربه در و آواره شم

behnam3638 12-29-2009 01:44 PM

من و سکوت و ثانیه , تو و طلوع و قتفیه

برای گریه کردنم مرا بهانه گل کند

Afshin_m05 12-29-2009 09:37 PM

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

رزیتا 12-29-2009 09:39 PM

من از بیگانگان هرگز ننالم
که با ما هرچه کرد آن آشنا کرد

مجتب 12-29-2009 09:42 PM

دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد



:53::53::53:

Afshin_m05 12-29-2009 09:44 PM

دوشم که راه خواب زد افسون چشم تو
مرغان باغ را به لب افسانه‌ی تو بود
هدهد گرفت رشته‌ی صحبت به دلکشی
بازش سخن ز زلف تو و شانه‌ی تو بود

رزیتا 12-29-2009 09:45 PM

ممنون مجتب :53:
دوش همیاری چشم تو ببرد از دستم
لیکن از لطف لبت صورت جان می بستم

مجتب 12-29-2009 09:48 PM

محترم دار دلم کاین مگس قندپرست
تا هواخواه تو شد فر همایی دارد

رزیتا 12-29-2009 09:50 PM

در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است
تا نگویی که چو عمرم به سرآمد رستم

مجتب 12-29-2009 09:56 PM

مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند
مرا به میکده بر در خم شراب انداز

Afshin_m05 12-29-2009 09:59 PM

مگر ای شاهد گمراه به راه آمده‌ای
باری این موی سپیدم نگر ای چشم سیاه
گر بپرسیدن این بخت سیاه آمده‌ای
کشته‌ی چاه غمت را نفسی هست هنوز

رزیتا 12-29-2009 10:01 PM

افشین جان ز میومدی!!!!!!!!!!!!!
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد

مجتب 12-29-2009 10:03 PM

دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز

رزیتا 12-29-2009 10:05 PM

زهد گران که شاهد و ساقی نمی خرند
در حلقه چمن به نسیم بهار بخش

مجتب 12-29-2009 10:09 PM

شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش

Afshin_m05 12-29-2009 10:15 PM

شرمنده‌ی جوانی از این زندگانیم
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق

مجتب 12-29-2009 10:19 PM

قصه العشق لا انفصام لها
فصمت‌ها هنا لسان القال

Afshin_m05 12-29-2009 10:21 PM

مرسی...

لابه‌ها کردمش از دور و ثمر هیچ نداشت
آهوی وحشی من پا به فرار آمده بود
چشم بگشودم و دیدم ز پس صبح شباب
روز پیری به لباس شب تار آمده بود

مجتب 12-29-2009 10:25 PM

دور فلکی یک سره بر منهج عدل است
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل

Afshin_m05 12-29-2009 10:29 PM

لاله در دامن کوه آمد و من بی رخ دوست
اشک چون لاله‌ی سیراب به دامن کردم
در رخ من مکن ای غنچه ز لبخند دریغ
که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم

مجتب 12-29-2009 11:06 PM

می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت
شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل

Omid7 12-29-2009 11:06 PM

لیـلی و مجنـون اگر می بود در دوران تو
این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو

مجتب 12-29-2009 11:13 PM

ور باورت نمی‌کند از بنده این حدیث
از گفته کمال دلیلی بیاورم

Omid7 12-29-2009 11:19 PM

ماهِ رُخسار فروزنده ات ای مایۀ عیش
بی نیـازم بخدا از خور و از مـاه نمود

مجتب 12-29-2009 11:32 PM

در این غوغا که کس کس را نپرسد
من از پیر مغان منت پذیرم

Omid7 12-29-2009 11:46 PM

من داشـتم به گلشن خود آشیــانه ای
آواره کرد عشق توأم ز آشیان خویش

constantine726 12-30-2009 08:40 AM

شبي ياد دارم كه چشمم نخفت

شنيدم كه پروانه با شمع گفت

كه من عاشقم گر بسوزم رواست

ترا زاري و سوز باري چراست؟


اکنون ساعت 08:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)