پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   وصف حال خودتان با زبان شعر (http://p30city.net/showthread.php?t=3983)

افسون 13 12-07-2012 09:36 AM


من هم شبی به خاطره تبدیل می‌ شوم
خط می خورم زهستی و تعطیل می ‌شوم
من هم شبی به خواب زمین میروم فرو
بر دوش خاک حامله تحمیل می‌شوم

من هم شبی قسم به خدا مثل قصه‌ها
با فصل تلخ خاتمه تکمیل می‌شوم
قابیل مرگ ، نعش مرا میکِشَد به دوش
کم کم شبیه قصه هابیل می‌ شوم

حک میکند غروب مرا شاعری به سنگ
از اشک و آه و خاطره تشکیل می‌شوم
یک شب شبیه شاپرکی می پَرم ز خاک
در آسمان به آیینه تبدیل می‌شوم

ماهین 12-07-2012 09:56 AM

از بلندی ها به پایین نمی نگرم ...
می ترسم !
انگار به اعماق خودم
سقوط خواهم کرد ...
در بلندی ها سرم گیج می رود !
مرا به سمت خود می کشد
اعماق درونم ...!

مستور 12-07-2012 10:54 AM

مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم پریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان آفریدند


افسون 13 12-09-2012 08:07 AM

خسته ام ... خیلی خسته
به من جایی بدهید ...
می خواهم بخوابم ...
یک تخت ِ خالی ...
یک دنیای خالی ...
یک قلب ِ خالی ...

مستور 12-09-2012 05:55 PM

دلـم
هنـوز
خیس خورده ی نگاه توست
نـازش بـدار

که نلغــزد

از میان دستهایت


افسون 13 12-10-2012 09:07 AM

شبیه پنجره ای باز رو به دیوارم
که از مصیبت تکرار خویش بیزارم

اگرچه می شکنم در خودم شبی صد بار
هزار بغض فرو خورده در گلو دارم

تنم مچاله شده زیر بار فاصله ها
رها نمی شوم از چارچوب هنجارم

چه سخت می گذرد روزهای تکراری
دعا بکن گره افتاده باز در کارم

مستور 12-10-2012 09:51 PM

میدانی یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است و بچسبانی
پشت شیشه‌یِ افکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که
پشت شیشه‌ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی
بگذار منتظر بمانند

افسون 13 12-10-2012 10:51 PM

مرغ دلگیرم و کنج قفسی می خواهم

که غریبانه سر ِ خویش کشم در پَر ِ خویش

مستور 12-10-2012 10:54 PM

من پذیرفتم شکست خویش را
پند های عقل دور اندیش را
من پذ یرفتم که عشق افسانه است
این دل در آشنا دیوانه است


افسون 13 12-12-2012 08:22 AM


دوست داشته ام که دیده شوم
دوست داشتم فنجانهای چای را که بر می دارند
من ته فنجانها مثل تفاله ای جمع شوم
یا اینکه رختهای خیس طنا بی را بپوشم
و به آ فتا ب نگاه کنم

دوست داشتم اکسیژن هوا را با سیگارم بیامیزم
و پُکی به آن بزنم
بگویم چه هوای پا کی

دوست داشتم که دستم را در گردنم بیاویزم
و از آن آویزان شوم
دوست داشتم که در ختان را زیر ناخنهایم بکارم
ناخنهایم با برگ درختان تزئیین شوند زیبا شوند

دوست داشتم که خودم را بغل کنم
به آیینه که پشت می کنم خودم را ببینم
بچرخم روی ماه
و روی سیاره ها نقا شی متحر ک بکشم

دوست داشتم روی فرشم چمن بکارم
وسط خیا بان به ماشینی برخورد کنم
و خودم غلت دهم

دوست داشتم که دیده شوم
حتی به صورت جسدی روی خط عابر پیاده


"آزاده دواچی"


اکنون ساعت 05:03 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)