![]() |
از بهر خدا زلف چیر ای که مارا
شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست |
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست |
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد |
دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد |
در آن بزمي که ساقي باده در پيمانه مي ريزد درو ديوار و بام و ساغر و پيمانه ميرقصد |
دیده های بخت من بیدار بایستی کنون
تا بدیدی حال من بر حال من بگریستی |
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چه ها شنید |
دلا یاران سه نوعند ار بدانی
زبانیند ونانیندو جانی |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
روان تشنه ما را به جرعهای دریاب
چو میدهند زلال خضر ز جام جمت |
تو قرص ماهي و من برکه اي که مي خشکد
و اين خلاصـــه ي غــم هاي روزگـار من اسـت |
تا بود در قرینه پشتاپشت
با قضای فلک قضای سدوم |
من از نسیم سخن چین چه طرف بربندم
چو سرور است در این باغ نیست محرم راز |
زندگي بي عشق اگر باشد، لبي بي خنده است
بر لب بي خنده بايد جاي خنديدن گريست |
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست |
تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده
بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده |
هنوز از بت آلوده رویش به خاک
که کامش برآورد یزدان پاک |
کی روا باشد زغن در باغ و بلبل در قفس
کاش در کار جهان این ناروایی ها نبود |
دل از کفر و دست از خیانت نشست
خدایش برآورد کامی که جست |
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار
که در برابر چشمی و غایب از نظری |
یکی خط است از اول تا به آخر
بر او خلق جهان گشته مسافر |
رونق عهد شباب است دگر بستان را |
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را باز پرس آخر کجا شد مهر فرزندی |
یک قصه بیش نیست سخن عشق واین عجب
از هــر زبـان کـه میـشنوم نـامکـرر اســت |
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد |
دود آه سینه نالان من
سوخت این افسردگان خام را |
ای پادشه صورتو معنی که مثل تو
نادیده هیچ دیده و هیچ نشنیده ، هیچ گوش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت |
تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار در نگرفت
ز بد عهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم |
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تو بشکن چنگ ما را ای معلا هزاران چنگ دیگر هست این جا |
در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره به امروزت که از فردا نئی آگه |
از فرانك ممنونيم كه شعر زيباي مولانا رو ياد آوري كردند.
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشـق ثـبـت اسـت بر جریده عالـم دوام ما |
اي غايب از نظر به خدا مي سپارمت
جانم بسوختي و بدل دوست دارمت |
تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق
هر دم آيد غمي از در به مباركبادم |
مرا دردی سـت بی درمان، علاجش هیـچ درمــانــی
چه سان گویم؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم؟ |
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی |
يارب چه چشمه ايست محبت که من ز آن
یــک قــطـــره خــوردم و دريــــا گريـســتــم |
مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو را از نامه خواندن ننگت آیو |
اکنون ساعت 01:06 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)