طنز عشقی و عشقولانه و رمانتیک و .......
داد مجنون بهر ليلي يك ايميل
گفت ای از هجر تو اشكم چو سيل ای به قربان قد و بالای تو من فدای قامت رعنای تو ناز كم كن ای نگار ناز دار قهر با من نيست انصاف ای نگار خواسته ای ميرزا قلمدونت شوم واله و شيدا و حيرونت شوم گفته ای نامه ز ايميل بهتر است دستخط يار ديدن خوشتر است ليك دور نامه لیلی جان گذشت دوره ی ايميل يا ايكارد گشت نامه جانم مال عهد بوق بود راز دار عاشق و معشوق بود مال عهد چادر و چاقچور بود خيس از اشك عاشق مهجور بود چون كه می پوشی مینی ژوپ اين زمان چون كه تی شرتت گرفته در ميان ناخن تو چون كه گشته مانيكور خط چشمت چشم ها را كرده كور چون به لب ماتيك داری ای عزيز کی تو می باشی فناتيك ای عزيز؟ نامه بهر تست ديگر املی ای نگار دلربای سوگلی گشته چت ديگر به جايش جانشين دوره ی ايميل گشت ای نازنين فيبر نوری گشته ديگر اين زمان جانشين كفتر نامه رسان بهر تو ايميل خيلي بهتر است لايق عاشق كشان دلبر است اسب همت را تو اينك هی بكن بهر مجنون يك ايميل ریپلی بكن جوف آن بفرست اتچ های قشنگ فايل های جور واجور و رنگ وارنگ عشق من آنلاين تست ای مهربان صبح و ظهر و عصر و شب در هر زمان آف مسيجت می فرستم دمبدم تا كه مهر افزون کنی و ناز كم اين ايميل را کپی پيست در هارد كن از برای عاشقان فوروارد كن با خيال راحت ای يار ملوس چون كه دارد اين ايميل آنتی ويروس :65::65::65::65::65::65::65::65::65::65::65::65: |
قلب شوهر! (بر اساس شعر قلب مادر ایرج)
قلب شوهر! (بر اساس شعر قلب مادر ایرج)
داد زن شوهر خود را پیغام / که چرا عرضه نداری الدنگ؟ جاریام رفته نشسته در قصر / بنده محبوس در این خانه تنگ تو برایم نخریدی خودرو / پایم از پیاده رفتن شد لنگ مردم از خانهنشینی ای مرد / تو بیا تا برویم سوی فرنگ کاش میشد که تنم میکردم / پالتوی پوستی از جنس پلنگ رنگ مویم دگر افتاد از مد / موی خود را بکنم باید رنگ گر تو خواهی که طلاقت ندهم! / "باید این لحظه بیخوف و درنگ" روی و پول فراوان آری / تا حرامت نکنم چند فشنگ با نگاه غضبآلود و خشن / بر دل شوی خودش هی زد چنگ شوهر ذلیل مادرمرده / نه بلآن جمله مردان را ننگ هیبت شوهری از یاد ببرد / همچو ماهی که شود صید نهنگ رفت و از غصه نشست و می خورد / شد ز می خوردن بسیار ملنگ خیره از باده پی منقل رفت / شد هروئینی و آلوده بنگ زن ظالم که بهانه میجست / سوی قاضی شد و سر داد آهنگ: شوهر بنده که تریاکی هست / میزند سیلی و مشت و اردنگ گر تو صادر نکنی حکم طلاق / میشوم کشته ضربات کلنگ شوهر بنگی من تا اینجاست / شهد در کام حقیر است شرنگ قاضی بیخبر و نا آگاه / خام یک مشت اراجیف جفنگ به زن قصه طلاق اعطا کرد / شد زن قصه ما فاتح جنگ خواست از محکمه بیرون آید / حکم قاضی به کفش چون نارنگ از قضا خورد دم در به زمین / "واندکی سوده شد او را آرنگ" "از زمین باز چو برخاست نمود / پی برداشتن حکم آهنگ" از دل شوهر سابق ناگاه / آمد آهسته برون این آهنگ: آه دشت ژن من یافت خراش / آه پای ژن من خورد به شنگ! منبع |
اشعار طنز سروده شده توسط خودتان را اینجا در معرض دید دیگران ولو کنید!!
اشعار طنز سروده شده توسط خودتان را اینجا در معرض دید دیگران ولو کنید!!
|
براي آنكه دوستش دارم
انشاءالله كه طبق معمول به تير تكراري است دچار نشوم
الهي آمين عزیزم، منو ببخش ! عزیز دلم! وقتی سه سال پیش دیدمت (۱)، با خودم گفتم، خودشه، من بالاخره تونستم شریک زندگی خودمو پیدا کنم. بنابراین فوری با اون کیس مزخرفی (۲) که فقط از سر ناچاری باهاش وقت میگذروندم، همون دست و پاچلفتیه، به هم زدم و رابطه تازهای را با تو شروع کردم. آره، مثل خیلیهای دیگه ما هم در این دوره آشنایی فراز و نشیب داشتیم، ولی حقیقتش را بخوای، دوره بینظیری بود. همه چیز تا همین سه ماه پیش خوب بود، تا اینکه یه شب، اون (۳) را دیدم. با اینکه پدر و مادرش راضی نبودن ببینمش (۴)، هر جوری بود با کمک دوستان، باهاش طرح دوستی ریختم و باهاش آشنا شدم. چرا دروغ بگم، او خیلی سادهدل (۵) و شیرین و زیبا بود، اصلا پیچیدگیهای بیخود کسای دیگه را نداشت، چیزایی داشت که نمیتونم دقیقا توصیف کنم. او خیلی سرزنده بود، حتی گاهی اذیتش میکردم و بیست، سی کار دستش میدادم! (۶) آره! ولی اونقدر سبکبالانه کارها را برام انجام میداد که نگو! یه چیز جالب دیگهاش این بود که خیلی رازدار (۷) بود، وقتی ازش میخواستم چیزی بین من و اون خصوصی بمونه، امکان نداشت به زور هم شده بروز بده. کلا حافظه جالبی داشت، همه چیزایی که بهش علاقه داشتم یادش میموند و فوری برام آماده میکرد. (۸) آره، همه چیز رویایی بود. ولی بذار روزای بعدی را هم برات تعریف کنم، خیلی زود فهمیدم که اون حوصله نداره رقیبی دور و برش ببینه، در واقع او حوصله هیچ کس دیگری را نداشت. (۹) اینجا بود که او من را در دوراهی گرفتن یه تصمیم بزرگ قرار داد، در واقع من مجبور شدم، فقط اون را انتخاب کنم و دور بقیه را خط بکشم. یه مدتی همه چیز خوب بود تا اینکه پی بردم، نخیر! این یکی کیس ما همچین شرایط روحی استیبلی نداره، در کمال تعجب میدیدم که مرتب شماره موبایل و خونم یادش میره با اینکه دهها بار براش نوشته بودم و دستش داده بودم. گاهی وقتا که با هم میرفتیم بچرخیم، ازش میخواستم با دوربین عکسایی از مناظر زیبا بگیره، ولی در کمال تعجب وقتی برمیگشتیم، میدیدم که یه عکس ساده هم نتنوسته بگیره و همه چیز را خراب کرده. (۱۰) راستش بعد مدتی تازه فهمیدم که تو چه گوهری بودی، خوبی تو این بود که همیشه عملکرد قابل اطمینانی داشتی، مثلا اون نبودی که گاهی همه کاراش بیست بود و گاهی آدم از گیج بازیش، سرگیجه میگرفت. راستش بین خودمون باشه، فکر میکردم که طرف بیتجربه هست، خودت میدونی که بعضیها خام هستن و یه جورایی باید بزرگ شن و رشد کنن تا قبل تحملتر بشن. وقتی به خواهر و برادراش (۱۱) نگاه میکردم که اوایل اونا هم همین طور بودن وبعدا با شایستگی خودشون و شاید پول پدرو مادرشون که از پارو بالا میره (۱۲)، اون جور شخصیتهای شخیصی شدن، ته دل یه خورده قرص میشد. ولی خوب اشتباه بزرگ من همین بود. حتما میدونی که چرا دارم این نامه را برات می نویسم، آره، هر چی میخوای اسمش را بذار، حماقت، هوسبازی یا هر چیزی دیگهای. ولی آخر این نامه ازت میخوام من را ببخشی. یعنی میشه، همه چیز را فراموش کنی و بذاری پیشت برگردم؟ با تشكر فريبا |
جملات رمانتيک ويژه پيچوندن : 1. آرزوي من خوشبختي توست، 2. با من باشي يا نباشي فرقي نميکنه!!! 3. خودم هم نمي دونم چيکار ميخوام بکنم... 4. نميخوام تو به آتيش من بسوزي!!! :p 5. تو هم خوشگلي،هم باهوشي،هم زرنگي...:65: 6. آدمهايي خيلي بهتر از من گيرت مياد!!! 7. ما مدلهاي ذهنيمون با هم فرق ميکنه...:24: |
روشهای جلوگیری از عاشق شدن
[IMG]http://*************/files/p4sy1g60846l487nxg8f.jpg[/IMG] |
اگه عاشق كسي شدي، بهش نچسب بزار بره...
اگه عاشق کسی شدی بهش نچسب بزار بره....... شکسپیر : اگه عاشق کسی شدی بهش نچسب بزار بره! اگر برگشت که مال توئه.. اگر برنگشت سم که داری؟ خودتو بکش! خوشبین : اگه عاشق کسی شدی بهش نچسب بزار بره... نگران نباش حتما بر میگرده!! شکاک : اگه عاشق کسی شدی بهش نچسب بزار بره... اگه برگشت ازش بپرس چرا ؟!!! ناشکیبا : اگه عاشق کسی شدی بهش نچسب بزار بره... اگه تو یه مدتی برنگشت فراموشش کن !!! صبور : اگه عاشق کسی شدی بهش نچسب بزار بره... اگه برنگشت اونقدر صبر کن تا برگرده! خوشگذران : اگه عاشق کسی شدی بهش نچسب بزار بره... وقتی برگشت اگه هنوز عاشقش هستی دوباره ولشکن بره... دوباره... فعال دفاع از حقوق حیوانات : اگه عاشق کسی شدی بهش نچسب بزار بره... در واقع همه ی موجودات زنده حق دارن که آزاد باشن! وکلا : اگه عاشق کسی شدی بهش نچسب بزار بره... بند ۱ از پاراگراف ۲ص ـ ۱۳ بند الحاقی دوم از قانون آزادی ازدواج به طور صریح می گوید که......... بیل گیتس : اگه عاشق کسی شدی بهش نچسب بزار بره... اگه برگشت من فکر میکنم که میتونیم برای نصب مجددش یه هزینه هایی رو پرداخت کنیم.البته بهش بگو باید خودشو بهتر کنه!!!!!!! زیست شناس : اگه عاشق کسی شدی بهش نچسب بزار بره... حتما متحول می شه!! فروشنده : اگه عاشق کسی شدی بهش نچسب بزار بره... اگه برگشت قرارداد ببند و اگه برنگشت چه خوب بعدی !!!!!!!! فیزیکدان : اگه عاشق کسی شدی بهش نچسب بزار بره... اگه برگشت این قانون جاذبه است اگه برنگشت یا مقدار اصطکاک بیشتر از نیروی جاذبه است یا زاویه برخورد بین دو جسم در زاویه مناسب تنظیم نشده! نيِِِــــلو: اگه عاشق کسی شدی بهش نچسب بزار بره... اون اگه قصد موندن داشت نمی رفت... پس بر نمیگرده! فقط می تونی با یاد و خاطره ی معشوقت زندگی کنی. |
دانشجوي زيست شناسي : اگر کسي را دوست داري ، به حال خود رهايش کن ... او تکامل خواهد يافت دانشجوي آمار : اگر کسي را دوست داري ، به حال خود رهايش کن ... اگر دوستت داشته باشد ، احتمال برگشتنش زياد است و اگر نه احتمال ايجاد يک رابطه مجدد غير ممکن است دانشجوي فيزيک : اگر کسي را دوست داري ، به حال خود رهايش کن ...اگر برگشت ، به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه يا اصطکاک بيشتر از انرژي بوده و يا زاويه برخورد ميان دو شيء با زاويه صحيح هماهنگ نبوده است دانشجوي حسابداري : اگر کسي را دوست داري ، به حال خود رهايش کن ... اگر برگشت ، رسيد انبار صادر کن و اگر نه ، برايش اعلاميه بدهکار بفرست دانشجوي رياضي : اگر کسي را دوست داري ، به حال خود رهايش کن ... اگر برگشت ، طبق قانون 2=1+1 عمل کرده و اگر نه در عدد صفر ضربش کن دانشجوي کامپيوتر : اگر کسي را دوست داري ، به حال خود رهايش کن ... اگر برگشت ، از دستور کپي - پيست استفاده کن و اگر نه بهتر است که ديليت اش کني دانشجوي خوشبين : اگر کسي را دوست داري ، به حال خود رهايش کن... نگران نباش بر مي گردد دانشجوي عجول : اگر کسي را دوست داري ، به حال خود رهايش کن ... اگر در مدت زماني معين بر نگشت فراموشش کن دانشجوي شکاک : اگر کسي را دوست داري ، به حال خود رهايش کن ...اگر برگشت ، از او بپرس " چرا " ؟ دانشجوي صبور : اگر کسي را دوست داري ، به حال خود رهايش کن ...اگر برنگشت ، منتظرش بمان تا برگردد دانشجوي شوخ طبع : اگر کسي را دوست داري ، به حال خود رهايش کن ...اگر برگشت ، باز هم به حال خود رهايش کن ، اين کار را مرتب تکرار کن |
اينا به زبون دانشجوويان هست
|
سلام من تاري هستم بابا اين همه مطلب را از كجا ميرين اااااااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااا
|
از همون جايي كه تو نميدونيييييييييييييي:24::21::15:
|
سلام یه چیزی بگم اگر عاشق کسی شدی بهش بگو شاید روزگار ببردش ولی اون حرف تو را هم با خودش میبره همون برش میگردونه
|
به علت بارش بی وفایی جاده ی عشق به شدت لغزنده است. لطفـا" با محبت حرکت کنید...!
|
عشقه دیگه نه؟
خبر محققان دریافته اند مرکزعشق در انسان، چهار منطقه بسیار کوچک از مغز اوست، نه قلبش. بااین حساب مشخص شد کسانی که به جای عبارت "دل بردن" از ترکیب "مخ زدن" استفاده می کردند، یک چیزی می دانسته اند و کارشان درست بوده، همان طور که گروه TMدر ترانه ای می خواند: مخو زدم با یه چشمک واسه date می برمت شمشک...! لابد اماکن و پارتی های مختلط هم اول "پارتی مخ تیلیت" نامیده می شده، یعنی جایی که ملت مخ همدیگر را می زدند و تیلیت می کردند. به مرور زمان، این لغت تبدیل به مختلط شده! بنابراین شاید بهتر باشد زین پس، از بعضی لغات معادل به شرح زیر استفاده کنیم:به جای"عاشق" بگوییم "مخلص"! (مخ + less) با این وصف، به جای "مجنون" ، "فرهاد" ، "یوسف"، "رومئو"، "رامین" و امثالهم، "شعبان بی مخ" می شود نماد عاشقان پاکباخته! به جای "دلبر" بگوییم "مخبَر"، چرا که طرف، به جای دل، مخ آدم را می برد، بنابراین به "جذابیت" هم باید گفت" مخابره"!! با همین تعریف به "دون ژوان" ها می توان لقب"مخبر الدوله" داد! از ترکیب " مخش را کار گرفته" فقط برای کسانی استفاده کنیم که مشغول دلبری از کسی هستند. باید حواسمان باشد در دوره و زمانه ما دیگر با "مخ توی فرغون گذاشتن" کار کسی راه نمی افتد و باید مخ طرف را توی الگانسی، سوناتایی، سانتافه ای چیزی گذاشت تا بلکه جواب بدهد! به کسی که "عشق، چشمش را کور کرده" بگوییم "مختار"!! با این وصف، به جای رمان ها و داستان های زرد عشقی هم باید گفت"مختار نامه"! به عشق خیابانی و " عشق هایی کز پی رنگی بود" بگوییم "مخچه"! به پسری که مدام قلبش را با دخترهای رنگ و وارنگ، پر و خالی می کند بگوییم "مخابرات"! (مخ + عابرات)! به خاطرات و نوستالوژی های عاشقانه بگوییم "مخاطرات"! فکرش را بکنید قرار باشد اشعار معروف را نیز با توجه به این موضوع تغییر بدهیم: "هرگز نمیرد آن که مخش زنده شد به عشق"! یا "عشق یعنی این که ما باور کنیم یک مخ دیگر ارادتمند ماست"! یا "مخ از من برد و روی از من نهان کرد"! شما هم مواردی را به این لیست بیفزایید. |
مخ ميرود ز دستم ..صاحبدلا خدا را..
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا.. |
اگه عاشق كسي شدي بهش نگو دوسش داري...
چون ميزاره ميره... |
عاشقانههای یك شاعر پیشۀ سمج
عاشقانههای یك شاعر پیشۀ سمج فاضل تركمن «حتی نوك قله!» یا یك دل تكهپاره من میآیم هر جا بروی، دوباره من میآیم دریا و زمین و آسمان... هر جا شد حتی نوك قله؟! آره! من میآیم «مانند ته خیار، شور و تلخی!» از گرمی آغوش تنم دور مشو! تلخی مكن و برای من شور مشو! وقتی كه من انقدر تو را میخواهم یك ذره فقط مرا ببین! كور مشو! «بعضیا كالشو دوس دارن!» گفتی كه: «برو! برو! نیا دنبالم بیهوده نگو از لب و خط و خالم» گفتی كه:«هنوز بچهام!» خب، باشی... من عاشق میوههای خیلی كالم! «چیز قشنگ بد عنق!» از جیغ بنفش اگرچه لبریزی تو! یك عالمه بیشتر ولی چیزی تو! ای چیز قشنگ بد عنق! باوركن؛ قلب منو مثل چیز میریزی تو! «زنبور حسود!» با هرچه قشنگ است در آمیختهای انگار مرا به دارت آویختهای زنبور عسل حسودیش خواهد شد، در كاسۀ چشمانت عسل ریختهای! «غلامالشعرا!» باید همۀ جهان به نامت باشد شیرینی زندگی به كامت باشد باید كه شما اجازه صادر بكنی، یك شاعر بینوا غلامت باشد! «من آدم بشو نیستم؛ داداش!» فرمود خدا: «روتو پسر جان! كم كن! یك خورده به سمت ما خودت را خم كن!» گفتم: «به خدا نمی شود بی او بود، این شاعر عاشقو شما آدم كن!» |
فرق من و تو:
گفتي عاشقمي، گفتم دوستت دارم. گفتي اگه يه روز نبينمت ميميرم، گفتم من فقط ناراحت ميشم. گفتي من بجز تو به كسي فكر نمي كنم، گفتم اتفاقا من به خيلي ها فكر مي كنم. گفتي تا ابد تو قلب مني، گفتم فعلا تو قلبم جا داري. گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم، گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه، من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم. گفتي ... ، گفتم... . حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نه! فرق ما اينه كه: تو دروغ گفتي، من راستشو. |
عشق يعني فوتبال...
اگه يه نفر وارد عشق دو نفر بشه، آفسايد ميشه. اگه يه نفر به ديگري توهين كنه، خطا ميشه، كارت زرد ميگيره! اگه يه نفر به ديگري خيانت كنه، كارت قرمز ميگيره، بايد از بازي بره بيرون!!! دو نيمه هم داره: يك نيمه پسره، يك نيمه دختره. |
چند نكته حكيمانه… |
|
|
نامه اسرار آمیز |
ولنتاین ، روز عشق(طنز)
ولنتاین ، روز عشق(طنز)
در زمان خرید هدیه برای روز ولن تاین (فارسی نوشتم بی کلاسیه؟ اگه می گفتم ولن تایم که دیگه افتضاح می شد نه؟) نکات زیر فراموش نشود: - اسیر اتمسفر: که همان بیماری جوگیر شدن باکلاس است. خصوصاً اگر مخاطب عزیز شما حرفه ای بود و خواست خودش انتخاب کند! بچه نشید ها! o راه حل: هدیه باید سورپرایز باشد! خودم می خرم، خودم بهت می دم! تو نمی خواد بیای! - خرید کیلوگرمی: هدیه هرچی درشت تر بهتر، هرچی ارزون تر بهترتر، هرچی گرون تر به نظر بیاد که دیگه ولنتاین بهترترتر! o پیشنهاد: آلبوم عکس، بالش، کتاب، بادکنک... (کمی بی کلاسی هم زیاد بد نیست!) - بده بستان: یادتان باشد که یادآوری کنید که با هر دست بدهم، با همان دست یا آن یکی دست هم می گیرم! o نکته: این موضوع عکسش صادق نیست، یعنی با هر دست بگیرم لزومی ندارد که چیزی پس بدهم! چه با این دست چه با هر دست دیگر! - مولتی هدیه دهنده: فقط وقتی چند هدیه بخرید، که چند هدیه گیرنده دارید! ولی همیشه سعی کنید چند هدیه بگیرید حتی اگر یک هدیه دهنده دارید! - قهرو باشید: خداییش این قهروها کادو می گیرند ها! o اینو حتماً بفرمایید: یعنی من برای تو اینقدر ارزش دارم؟ (اشک) پس من قهرم! - گل بخرید: چون او بیشترین شباهت را با گل دارد (و گل ازعروسک ارزانتر است!) ولنتاین - یادتان برود: شما آدم فراموش کاری هستید، نه خسیس! اگر دیدید عکس آن دارد ثابت می شود سریع از متد قهر استفاده کنید! - بروید گم شوید: یک جایی بروید که گم شوید و هزاربار مخابرات را شکر کنید که آنجا موبایلتان آنتن نمی دهد و فردا- پس فردا پیدا شوید! o یادآوری: شما گم شده بودید، او که گم نشده بود! لذا کادو را اخذ فرمایید! - ایرانی اصیل باشید: شما یک ایرانی به تمام معنا هستید و به روسم غیر ایرانی بی اعتنا، حتی اگر این رسم یک رسم جهانی باشد. پس هدیه مالیده! o نکته: شما به این رسم اعتقاد ندارید، ایشان که اعتقاد دارند! از فروشگاه مناسب خرید کنید شرح یک حادثۀ کوتاه: یک آقا پسر شیک و جینگول به یک مغازه کاملاً غیر شیک و غیر جینگول مراجعه می کند: - سلام آقا. یه عروسک می خواستم برای ولن تاین - ببخشید چی؟ - عروسک برای ولن تاین می خوام - چی چی تاین؟ - یه عروسک می خواستم - آهان! عروسک! ما همه مدل عروسک داریم. برای بچه چند ساله می خواستید؟ - یه دختر خانم هجده - نوزده ساله - ؟؟!! - آقای عزیز من یه عروسک می خوام که هدیه بدم، همچین چیزی دارید؟ - خوب آخه برای کی می خواید؟ - داداش مگه سایزبندی داره؟ چکار داری شما، دارید یا نه؟ - دختر؟ چی؟ تو گفتی دختر؟ می خوای به دختر کادو بدی؟ دیوانه ای؟ - یعنی چی؟ به شما چه ربطی داره؟ نداری خوب بگو ندارم چرا خل بازی درمیاری؟ - من که می گم دارم! تو عقلت کمه! آخه آدم عاقل به دختر کادو می ده؟! - چرا نده؟ عشقم می کشه کادو بدم، کادو هم می دم، تا جونت هم دربیاد - دیوانه ای دیگه! من کارم اینه! سالی دیویست تا از این عروسکا می فروشم. سرجمع دوتاشون باهم نمی مونن! - چی؟! - آره برادر، صداقت مالیده، همه تنوع طلب شدن. معرفت کیلو چنده، هزینه بی خودی برای چی می کنی؟! - ؟!! - بعله آقاجون! تو این دنیای باقالی به چند من پول بی زبون رو نفله نکن! کلاهت رو بچسب باد نبره! - مطمئنی؟ - آره آقا! ول کن بچسب به زندگیت... - !! ولنتاین نتیجه 1: همیشه مهم نیست که برای شما چی می خرند، گاهی مهم است که از کجا می خرند!! نتیجه 2: اینقدر پشت این مغازه و آن مغازه نایستید، بلکه فقط پشت بعضی مغازه ها که می شناسید باستید!! |
یه داستان کوتاه عشقی و رمانتیک جالب (حتما بخونین)
میخواستم تو چندتا پست بزنم ولی دیدم اینطوری قشنگتره و بیشتر میرین تو داستان...
نقل قول از طرف راوی یه وقت فکر نکنین دختره منم:d:d:
|
مجتب جون جالب بود
|
قصه عشق آریانای جوان + عکس
قصه عشق آریانای جوان من سرم توی کار خودم بود ... بعد یه روز یه نفر رو دیدم ... اون این شکلی بود ! ما اوقات خوبی با هم داشتیم .. من یه کادو مثل این بهش دادم وقتی اون هدیه من رو پذیرفت ، من اینجوری شدم! ما تقریبا همه شب ها ، با هم گفت و گو می کردیم .. و این وضع من توی اداره بود .. http://iranto.ca/Fa/images/stories/g...ng-Man-010.jpg وقتی همکارام من و دوستم رو دیدند، اینجوری نگاه می کردند .. و من اینجوری بهشون جواب می دادم .. اما روز والنتاین ، اون یک گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه.. و من اینجوری بودم ... بعدش اینجوری شدم ... احساس من اینجوری بود .. بعد اینجوری شدم ... بله .. آخرش به این حال و روز افتادم ... پدر عاشقی بسوزه !
|
خیلی جالب بود
|
..........................:d
|
آریانا جون، دوست من، عذر میخوام اگه قبلش ازت اجازه نگرفتم...:53:
|
اين روزا... اين روزا عمر عاشقي دو روزه ايشالا پي عاشقي بسوزه بلا به دور از اين دلا ي عاشق كه جمعه عاشقند وشنبه فارق گذاشته روي ميز من يه پوشه كه اسم عشق هاي بنده توشه: زري پري سكينه زهره سارا وجيهه و مليحه وثريا نگين ونازي وشهين ونسرين مهين ومهري و پرند وپروين چهارده فرشته و سه اختر دو ليلي وسه اشرف و دو آذر سفيد و سبزه گند مي و زاغي بلوند وقهوه اي و پر كلاغي ... هزار خانمند تو ي اين ليست با عده اي ك اسمشون يادم نيست!! گذشت دوره اي كه ما يكي بود خدا وعشق آدما يكي بود نا مه مجنون به حضور ليلي مي رسه اينترنتي وايميلي! شيرين مي ره مي شينه پيش فرهاد روي چمن تو پارك بهجت آباد! زلفاي رودابه ديگه بلند نيست پله كه هست نيازي به كمند نيست! تو كوچه غوغا مي كنند و دعوا چهار تا يوسف سر يه زليخا!!! نگاه عاشقونه بي فروغه اگه ميگن عاشقتم دروغه!!! تو كوچه هاي غربي صناعت* عشقو گرفتن از شما جماعت! كجا شد اون ظرافت و كرشمه نگاه دزدكي كنار چشمه! كجا شد اون به شونه تكيه كردن كنارجوب آب گريه كردن؟ دلاي بي افاده يا دش به خير دختركاي ساده يا دش به خير... |
زن و شوهری که در همه چیز شریک هستند!!
در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه میکردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین میکردند و به راحتی میشد فکرشان را از نگاهشان خواند: نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی میکنند و چقدر در کنار هم خوشبختند. پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست. یک ساندویچ همبرگر، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود. پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد. سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد. پیرمرد کمینوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمینوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز میزد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه میکردند و این بار به این فــکر میکردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمیتوانند دو ساندویچ سفــارش بدهند. پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینیهایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت : همه چیز رو به راه است، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم. مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را میخورد، پیرزن او را نگاه میکند و لب به غذایش نمیزند. بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: ماعادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم. همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: میتوانم سوالی از شما بپرسم خانم؟ -پیرزن جواب داد: بفرمایید چرا شما چیزی نمیخورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید. منتظر چی هستید؟ -پیرزن جواب داد: منتظر دندانهــــــا!! |
تفـاوتهای زنـانه و مردانـه !
تفـاوتهای زنـانه و مردانـه ! لیدیز اند جنتلمن، نمی توان اسمش را تفاوت گذاشت که اگر آنرا اختلاف دیدگاه بنامیم بهتر است. بله، آقایون و خانوم های محترم در بعضی چیزها اختلاف دیدگاه دارند که شاید هیچکدام هم آنرا نپذیرند ولی هر چه هست نقدی است بر این اختلاف دیدگاه ها ... امیدوارم خانوم ها به دل نگیرند و آقایون هم قیافه ی آدم های دلخور را از خود در نوکنند چون تمام این اختلاف دیدگاه ها حقایقی است که گفتنش سخت است و شنیدنش سخت تر ! آینده: یـک زن تــا زمانیکه ازدواج نکرده نگران آینده است. یک مرد تا زمانیکه ازدواج نـکرده هــرگز نگران آینده نخواهد بود. دست خط: مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش "خرچنگ قورباقه" استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به "ی" ها و ن" ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتهای آن میکشد. اسامی مستعار: اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را هرکول، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد. حمام: یک مرد حداکثر 6 قلم جنس در حمام خود دارد. مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند. خواروبار: یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسد می خرد. بیرون رفتن: وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی برای بیرون رفتن حاضر است. وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی 4 ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود. گربه: زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند. آینه: مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند. آینه، قاشق، پنجره های فروشگاه، ته دیگ و ماهیتابه، حتی سر طاس آقای زلفیان. تلفن: مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند. آدرس یابی: وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را به نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: "فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،" و "میدونم که باید همین نزدیکی باشه"، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم. پذیرش اشتباه: زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته 25 قرن پیش از دنیا رفته است. فرزند: یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند. لباس شیک پوشیدن: یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند. شستن لباسها: زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش و اونیفرم جراحی هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف بر تن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند. عروسی: هنگام یاد کردن از عروسی ها، زنان در مورد "مراسم جشن" صحبت میکنند، اما مردان درباره "میهمانی های دوران مجردی" ! سبیل: بعضی از مردان مانند هرکول پوآرو با سیبیل خوش تیپ میشوند. هیچ زنی وجود ندارد که با سبیل زیبا بنظر برسد. اسباب بازی: دختران کوچک عاشق عروسک بازی هستند و وقتی به سن 11 یا 12 سالگی میرسند علاقه شان را از دست میدهند. مردان هیچگاه از فکر اسباب بازی رها نمیشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازی هایشان نیز گران قیمت تر و پیچیده تر میشوند. نمونه های از اسباب بازیهای مردان: تلویزیون های مینیاتوری و کوچک، تلفنهای اتومبیل، مخلوط کن و آب میوه گیری، اکولایزرهای گرافیکی، آدم آهنی های کنترلی، گیمهای ویدئویی، هر چیزی که روشن و خاموش شده، سر و صدا کند و حداقل برای کار کردن به شش باتری نیاز داشته باشد. پرداخت صورتحساب میز: وقتی صورتحساب را می آورند، با اینکه کلا 15هزار تومان شده، بابک، سامان، آرش و مهرداد هر کدام 10 هزار تومان روی میز میگذارند. وقتی دختران صورتحساب را دریافت میکنند، در ابتدای دست به کیف شدن اول ماشین حسابهای خود را بیرون می آورند. گل و گیاه: یک زن از شوهرش میخواهد وقتی مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب میدهد. زن پنج روز بعد به خانه ای پر از گلها و گیاهان پژمرده برمیگردد. کسی نمیداند چرا این اتفاق افتاده است. |
http://p30city.net/images/icons/icon10.gif تفـاوتهای زنـانه و مردانـه !
http://blog.yimg.com/1/npnWPP97s59SI...J_U7RdtbUA.jpg |
ببین!
خوبه آقایون خودشون اعتراف می کنن!:d{قاط} |
:d تفاوتهای زنانه - مردانه
خانمها: ۱. توی ماهیتابه روغن میریزن ۲. اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن ۳. تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن ۴. چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن آقایان: ۱. توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن ۲. توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن ۳. ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن ۴. توی ماهیتابه روغن میریزن ۵. توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن ۶. یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن ۷. یه خرده غرغر میکنن ۸. دنبال کبریت میگردن ۹. با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره ۱۰. ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد!) ۱۱. ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن ۱۲. تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن ۱۳. با اعصاب خردی میرن لباس میپوشن ۱۴. میرن سراغ بقالی سر کوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن ۱۵. تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن ۱۶. روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن ۱۷. تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن ۱۸. دنبال نمکدون میگردن ۱۹. نمکدون خالی رو پیدا میکنن و همچنان به غرغر کردن ادامه میدن ۲۰. دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن ۲۱. نمکدون رو پر از نمک میکنن ۲۲. صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون ۲۳. نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن ۲۴. بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه ۲۵. دادوبیداد میکنن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن ۲۶. توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن ۲۷. با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن ۲۸. صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون ۲۹. سریع برمیگردن توی آشپزخونه ۳۰. تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن ۳۱. ماهیتابه رو میندازن توی سینک ۳۲. دنبال ظرفهای مسی میگردن ۳۳. قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن ۳۴. چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن ۳۵. یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن ۳۶. چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن ۳۷. یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه ۳۸. روی باقیمانده تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن ۳۹. به زمین و زمان بدوبیراه میگن و بلند میشن ۴۰. نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن ۴۱. قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن ۴۲. الآن دیگه به مرحله انفجار رسیدن! چون انگشتهاشون سوخته؛ اونا رو زیر آب میگیرن ۴۳. با یه پارچهء تنظیف قابلمه رو برمیدارن ۴۴. پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن ۴۵. نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و بازم غرغر میکنن |
دوست پسرت دوستت داره....!؟؟ (تست دخترونه)
. . . . . . . . . در تمام سوالات گزینه ی (الف) 5 امتیاز و گزینه ی (ب) 3 امتیاز و گزینه ی (ج) 1 امتیاز داره نتیجه: اگر امتیاز شما کمتر از 30 شده : دوست پسر شما اصلا شما رو دوست نداره . اگر شما هم اونو دوست ندارید خوب بهتره دیگه بهش زنگ نزنید مطمئن با شید که یادش نمی افته یکی از زیدا کم شده . اما اگه خیلی بهش علاقه داریدبهتره به سراغ نزدیک ترین فالگیر , کف بین و جادوگر برید ( تو اصفهان زیاد پیدا می شه) تا یه کم عرق مورچه رو با دم مار و چشم تمساح بده بهت تا بخوردش بدی بلکه علاقش بهت زیاد شه اگر امتیاز شما بیشتر از 30 شده : همای سعادت روی شونه شما نشسته و دوست پسرتون خیلی دوستون داره حتی ممکنه خر شه و باهاتون ازدواج کنه ( کله قند تو دلت آب می کنن؟) اما نظر شخصی من اینه که یه همچین مجنونی بیشتر به درد کتابا می خوره نه زندگی و زن و بچه ! اگر امتیاز شما دقیقا 30 شده : همش گزینه ی (ب) رو زدی فکر کردی زرنگی به جرم تخلف امتحانی نمی تونی دوباره امتحان بدی |
اکنون ساعت 02:11 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)