![]() |
اگه شعر يا جمله اي از خودتون دارين اينجا بذارين تا در موردش صحبت كنيم
سلام
بچه ها اگر شعر يا جمله اي از خودتون دارين اينجا ميتونين به يادگار بذارين تا در موردش صحبت كنيم |
عشق اين معناي بلند به فراسوي زمين ميرسد اما من در اين نقطه تاريك دلم جاماندم
اينو خودم گفتم خيلي دوستش دارم |
خوب جمله جالبيه فقط من يه سوال از همه جوونترهاي اين وبلاگ دارم چرا تو نوشته هاي همه رنگ و بوي غم و دلتنگي هست پس جاي شادي و خنده كجاست چرا نقطه تاريك .
دل جاي ايستادن خداست و يه ادم خدادوست هيچ وقت نبايد جائي كه خدا هست رو تاريك كنه چون خدا دلش ميگيره |
اميدوارم تو هم زودتر زندگي كردن را بياموزي چون من هم به اموختن محتاجم
|
همیشه از کسی ضربه میخوری که خیلی بهش اعتماد داری
______________ تا به حال بهش فکر کرده بودی یا برات اتفاق افتاده؟ |
شايد اعتمادهاي ما به اندازه كافي كامل نيست
شايد اعتقادهاي ما انقدر قوي نيست شايد ادم بودن هاي ما اونقدر پر رنگ نيست شايد نگاه ما نگاهي تيز نيست و شايد هم شايد كمي خداي ما با ما قهر است موفق باشيد و سبز |
دستان كوچك و سياهم را به سوي شما دراز ميكنم شايد نيازمندي باشد كه دستان مرا نيز بگيرد.
|
برگرد ، به عقب نگاه كن شايد معصوميت كودكي ات را در لابه لاي همان ترديدهاي ديروزت جا گذاشته اي
|
كودكيم را پشت همين خنده هاي بزرگم پنهان ميكنم ، شايد خاطره اي شيرين بماند
|
به ان پرنده نگاه كن خوب نگاه كن شايد پروازت را به ياد آوري
|
آسمان را بنگر ، که هنوز ، بعد صد ها شب و روز
مثل آن روز نخست گرم و آبي و پر از مهر ، به ما مي خندد ! يا زميني را که ، دلش از سردي شب هاي خزان نه شکست و نه گرفت ! بلکه از عاطفه لبريز شد و نفسي از سر اميد کشيد و در آغاز بهار ، دشتي از ياس سپيد زير پاهامان ريخت ، تا بگويد که هنوز ، پر امنيت احساس خداست ! ماه من ، غصه چرا ؟! تو مرا داري و من هر شب و روز ، آرزويم ، همه خوشبختي توست ! ماه من ! دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن کار آن هايي نيست ، که خدا را دارند .... ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزي ، مثل باران باريد يا دل شيشه ات ، از لب پنجره عشق ، زمين خورد و شکست با نگاهت به خدا ، چتر شادي وا کن و بگو با دل خود ، که خدا هست ، خدا هست ! او هماني است که در تارترين لحظه شب ، راه نوراني اميد نشانم مي داد ...... او هماني ست که هر لحظه دلش مي خواهد ، همه زندگي ام ، غرق شادي باشد ..... ماه من ! غصه اگر هست ، بگو تا باشد ! معني خوشبختي ، بودن اندوه است .... ! اين همه غصه و غم ، اين همه شادي و شور چه بخواهي و چه نه ! ميوه يک باغند همه را با هم و با عشق بچين ..... ولي از ياد مبر ، پشت هر کوه بلند ، سبزه زاري است پر از ياد خدا ! و در آن باز کسي مي خواند ، که خدا هست ، خدا هست و چرا غصه ؟! چرا؟ |
خوب دوست عزيز اين شعر از خودتونه يا نقله قوله
|
شايد افسوسهايم روزي مرا به گذشته ام پيوند دهند ولي باز هم گذشته گذشته است و افسوس بي معني
|
((از سراب عشق مجاز يافتم آب حيات)) گه بر راه و گه بي راه .. گه شاه و گه در چاه..دل شد بسته ي او همچو ماه.. ريختم خون و اشك ..چشم همچو مشك در پي وصل به عشق..آه بشنيدند ز من اهل سناباد و دمشق خسته شد اين روح و تن..گفت ز دل مولا به من گفت پله ي اول دلي سوخته بود..چشم تو بر غير من دوخته بود گفت اجابت شده اي..حال كه راحت شده اي دل بسپار به من بيدار شوي.. يك سجده روي از همه بيزار شوي افسوس ز عشق آميخته با ارض..ليك عشق او ندارد هيچ مرز آمدم از سر نياز..بارها كردي تو ناز..گفتي بساز..عاقبت بيني تو راز. راز را چون ديده ديد..روح لرزيد همچو بيد..غير او از شاخه چيد. با روح نجوا مي كند..از دل رسوا مي كند گر ز خود بي خود شوم.. ...خود هويدا مي كند وصف خود را خود بداند..ذات خود را خود شناسد تو در علم عالم و من در جهل جاهل من چشمم و تو نور كامل..گر نور نباشد بصر را چه حاصل من سمعم و تو سميع..من خزان و تو ربيع من آيت و تو دليل ..ابراهيمي ام تا با تو باشم من خليل ز جسم هيچ نمي دانم ..مكان نمي شناسم..زمان نمي شمارم من ذاتم و ذات پرست ركعت نمي شمارم ..بدعت نمي گذارم..اين دل نمي فروشم من عاشقم و عشق پرست ....................... گفته ام خام نداند كه چيست.. گر چه خود خامم ..آن دل سوخته كيست؟ از سراب عشق مجاز يافتم آب حيات آريانا88/07/16 |
دلم غمخانه ی درد است بی تو
دل پاییزه ام سرد است بی تو صدای های های گریه هایم همه اهنگ بر درد است بی تو:53: |
chashmha ra baiad shost joore digar baiad did
|
kimia جان اين شعر خودته؟:30: قرار اينجا شعرا يانوشته هاي خودمونو بزاريم
|
گاهي احساس ميكنم سكوتم پر رازهايي است كه فقط قلبم و خدايي كه در آن بالاست ميدانند سكوتي پر از ناگفته ها پر از دوستت دارم هايي كه هيچ وقت، هيچ وقت نتوانستم به زبان بياورم
|
گفتم با تو انچه بايد ميگفتم ولي افسوس كه تو بزرگ شده اي و گوشي براي شنيدن نداري
|
بعد از مرگم مرا غسل دهيد نه با آب بلكه با اشك چشمانم مرا بشوئيد با اشكهائي كه در سوگ اين حقيقت ريختم كه فرصت نيافتم تا به مردم بگويم كجا رفت آن محبتي كه هميشه بي دغدغه نثار هم ميكرديم و كجا رفت آن دنياي موعودي كه برايش آفريده شديم. آري مرا با اين اشكها بشوئيد چون فرصت نيافتم به دوستانم نشان دهم كه ارزش انسان بودن در ما بيشتر از ستايش فرشتگاني است كه لحظه لحظه هاي عمرشان را وقف سپاس از خداي خويش ميكنند . و شايد خدا هم ميداند كه ديگر فرصتي نيست براي يادآوري........ |
اکنون ساعت 12:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)