![]() |
چشمهايم براي تو
چشمهایم برای تو ...
http://img.tebyan.net/big/1388/06/12...0419717039.jpg گاهی وقت ها برای دیدن از چشمان همدیگر کمک بگیریم. چشمان بی شماری در دنیای اطراف ما می بینند، از ناپیداترین تا غول آساترین موجودات هستی لایتناهی، همه و همه می بینند ولی نکته این جاست که همه از دریچه چشمان خود می بینند یا به عبارت ساده تر، برای خود می بینند. نزدیک ترین عضو فعال به مرکز فرماندهی بدن (مغز)، بدون شک «چشم» است. هر چند گوش، چسبیده به مرکز فرماندهی است ولی بین چشم ، گوش، فاصله و تفاوتی بین نور و صداست یعنی تفاوتی بین سرعت نور و سرعت صوت، ما قبل از این که بشنویم، می بینیم. پس باید توجه داشت اولین و مهم ترین ابزار شناخت و قضاوت کردن، دیدن است. همان حس بینایی یا قوه ی ادراک عینی. ضرب المثل معروف و پر کاربرد «شنیدن، کی بود مانند دیدن» مصداق بارز آن است. شنیده اید شاید هم بر این باور، کم و بیش پای بند باشید که می گویند: «باید به هم اعتماد کنیم» یا «بیایید به هم اعتماد کنیم» یا «در نهایت، یک طرف باید به طرف دیگر اعتماد کند» و همه ی این عبارت ها یعنی باید مانند طرف مقابل فکر کرد، مانند او دید یا دست کم برای فکر و بینش او احترام و حریم قابل درک و پذیرش قائل بود. این دیدن ها، تفاوت بسیاری با هم دارند اثبات آن کاری ست سهل و شدنی. بیایید از امروز برای بهتر دیدن و یا دست کم دیدن، از چشمان همدیگر استفاده کنیم و جهان را از دریچه ی نگاه طرف مقابل بنگریم. مطمئن باشید افق های تازه تری پیش روی همه ی ما گشوده می شود. دو نفر را برای وصف یک منظره، یک حادثه و یا یک فیلم به مکانی مشخص بفرستید، با رعایت تشابه (حتی از وسائل نوشتاری فوق العاده مشابه استفاده نمایید.) نتیجه، قابل پیش بینی و بسیار شگفت انگیز خواهد بود و در عین حال، قابل تأمل چرا که وقتی این دو گزارش را کنار هم قرار دهید، شاید به سختی بتوانید چند جمله و یا ایده ی مشترک در آن ها بیایید. شنیده، دیده و یا مستقیم با این مصداق برخورد کرده اید برای تان آشناست که دو دوست، زوج، شریک، همسایه، خواهر، برادر، پدر و مادر و... از سر اعتراض و گلایه، گاه پرخاش جویانه و طلب کارانه بیان می دارند که: «من را نمی بینی.» منظور، این است که همدیگر را نمی فهمیم، درک نمی کنیم و این اعتراض، متأسفانه به طور کامل، به جا و منطقی است. بیایید از امروز برای بهتر دیدن و یا دست کم دیدن، از چشمان همدیگر استفاده کنیم و جهان را از دریچه ی نگاه طرف مقابل بنگریم. مطمئن باشید افق های تازه تری پیش روی همه ی ما گشوده می شود. مطمئن باشید برای فهم دقیق نابینا هم باید با چشم نابینای او به پیرامون خود بنگریم. برای بهتر دیدن، شاید گاهی وقت ها لازم است که: «با چشمان همدیگر به آسمان پر ستاره نگاه کنیم.» پس آرام و آهسته در کمال خونسردی کنار هم بنشینیم. علاقه های مشترک همدیگر را بشناسیم و زوایای تاریک ذهن همدیگر را با نور شناخت، روشن و قابل فهم سازیم. با یک طرز فکر یا دست کم با آگاهی از عقیده و حس درونی طرف مقابل، به رویدادها و حادثه های پیرامون خود نگاه کنیم. امتحان کنید، ریشه ی خیلی از اختلاف ها و انحراف ها، خوب نگاه نکردن و بیگانه بودن با زاویه ی نگاه یکدیگر است. برای بهتر دیدن، شاید گاهی وقت ها لازم است که: «با چشمان همدیگر به آسمان پر ستاره نگاه کنیم.» ... http://www.mypersianforum.com/images...20%2867%29.gif |
چشمان از ان تو شايد تو بهتر ديدن را از من بيشتر بياموزي
|
چشمهايم براي تو زيرا اين تنها چيزي است كه زلال بودنش همچون اب است
|
رواق منظر چشم من آشيانه توست
كرم نما و فرود آ كه خانه خانه توست |
هیچکس لیاقت اشکهای تو رو ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود
این رو دوست عزیزی یه زمان میگفت |
چشمهايم براي تو
اگر بدانم قداست انها را با سياهي تباه نميكني پس به خورشيد بنگر تا از سايه ها دور باشي |
چشمهايم براي تو تا ببيني
............. میروم خسته و افسرده و زارسوی منزلگه ویرانهخویشبه خدا میبرم از شهر شمااین دل خسته و دیوانه خویش |
چشمهايم براي تو
زيرا آنها تنها چيزهائي هستند كه هيچ گاه به تو دروغ نخواهند گفت |
چشمهايم براي تو
تا نگاهم را از اعماق وجودم دريابي |
چشمهايت براي من...
|
چشمهايم مال خودم ....
تا با اون روياهاي زيباي با تو بودن رو ببينم .... :53::53::53: |
چشمانم براي تو چون ميدانم تو روشن دل ،سزاوارتر از مني براي بينا بودن
|
تا با اون بودنم رو / پرپر شدنم رو / دوست داشتنم رو ببيني ....
|
چون فصل بهار آمد با من به چمن بنشین
دامن مکش از دستم بنشین گل من بنشین خوش خویی و گلرویی مهتاب سمن بویی تا دل ببری از گل ای غنچه دهن بنشین تو ماه منی یارا تا خیره کنی ما را مریخ و ثریا را بر زلف بزن بنشین بنشین که صفا داری گیسوی رها داری گر مهر به ما داری چون مه به چمن بنشین گردیم سمندت را صیدیم کمندت را گیسوی بلندت را بر شانه فکن بنشین ای گلرخ گلدامن پرهیز کن از دشمن چون دوست شدی با من بر دیده ی من بنشین ماه چمنی جانا چون یاسمنی جانا سیمینه تنی جانا در پیش سمن بنشین در پای تو چون خاکم نه خاک که خاشاکم بنگر دل غمناکم آن را مشکن بنشین من عاشق دلتنگم خارم چون گل سنگم بر گونه ی بی رنگم یک بوسه بزن بنشین تو عطر وطن داری دانم غم من داری گر شور سخن داری با ما به سخن بنشین |
يه نصيحت : مواظب خودت باش
يه خواهش : هيچ وقت عوض نشو يه آرزو : فراموشم نكن يه دروغ : دوستت ندارم يه حقيقت : دلم برات تنگ شده يه بايد : به تو ..... :53:{پپوله} |
نگاه تو
آهوی گریز پایی است که می دود در دشت متروک چشمانم... |
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که می گیرند بر شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی و زان دل خستگانت راست اندوهی فراهم تو را من چشم در راهم |
چشمهایم برای تو:
نگاهم کن که من محتاج ان چشمان دلتنگم بگو با من دوباره راز مستی را که من بی تو به یک دنیا شقایق دل نمیبندم ... |
من به چشماي پر از مهر تو عادت دارم به تو و طرز نگاه تو عادت دارم عطش حسرت ديدار تو را پايان نيست اشتياقي است كه هر لحظه و ساعت دارم :53::53::53: |
چشمهايم براي تو نه انكه انچه در ان دارم ببيني كه اگر چنين باشد ميدانم دلت تكه تكه خواهد شد از رنجهايم
چشمهايم براي تو چون حال ميداند چگونه بايد ببيند و چگونه بايد چشم بپوشد فقط همين |
|
چشمانمم براي تو تا مرا از ديدن محروم كني از ديدن اين همه ناسپاسيهاي اين قوم كه حتي ياد خداي خويش را پشت سر ميگذارند چشمهايم براي تو تا انچه از ديدن زيبائيهاي خداوند عايدم شد تو نيز ببيني و لذت ببري از خداي خويش كه اين قدر بزرگ و مهربان است اين دو ديد متفاوت است كدام يك را ميپسندي |
|
چشمهايم براي تو تا وجود ناچيزم از ان تو باشد |
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تورا بالهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ موج تمنای دلم گفتی : دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا شاید خطا کردم و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبورت نخواهی برد هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم |
دعا کن چون دعایت می برد غم را ز دلهای ستم دیده
دعا کن ارزو کن ای که داری سینه ای روشن تر از دیده سپیده ای که باغ جنت و بالا ترش دیده دعا کن دعا کن بهر ما ای خواهر قدیس |
|
چشمانم از آن تو چون ميدانم ارزش اشكهايش را خوبتر از من ميداني از تاري............. |
|
رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم
بی تو من اسیر دست ارزوهای محالم یاد من نبودی اما من به یاد تو نشستم غیر تو که دوری از من دل به هیچ کسی نبستم هم ترانه یاد من باش بی بهانه یاد من باش وقت بیداری مهتاب عاشقانه یاد من باش اگه بودی با نگاهت میشد از حادثه رد شد میشه تو اتیش عشقت گر گرفتن و بلد شد اگه دوری اگه نیستی نفس فریاد من باش تا ابد تا ته دنیا تا همیشه یاد من باش |
تا ببيني اندرونم را تو اسان
تا بيابي گوهر مدفون دل تا بيابي ان خدائي را كه مدتهاست در كنار اين دلم خانه كرده و افسوس كه چشم من نميبيند وجودش را بيا شايد تا ببيني خدايم را و بگوئي با او راز بي انتهاي دلم را |
دو چشمت مثل جنگل ، مثل درياست |
چشمانم براي تو
چون انها اولين چيزي بودند كه تو را به من نشان دادند |
چشمهايم براي تو :
تا با اون غمهاي بي پايان رخسارم را ببيني |
چشمان برا تو
چون از ديدن خسته شدم ميخواه حال ديگر بشنوم |
ولي از قديما گفتن شنيدن كي بود مانند ديدن . :21:
|
گل عشق تو به دام دگریست
چشم تو چراغ شام دگریست |
چشمهايم براي تو تا كوجه هاي خلوت و تاريك دلم را ببيني . |
چشمانم براي تو چون مرا سر تا به پا ديدن است
چشمانم براي تو چون اشكم برا ي توست چشمانم براي تو چون رنگ خدا در آن است |
براي ديدن نيازي به چشم ظاهر نيست مي توان با چشم دل ديد ناديده ها را .
|
اکنون ساعت 09:16 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)