![]() |
بهار ارزو
بر در میکده ام پرسه زنان خواهی دید/پیر دلباخته با بخت جوان خواهی دید/نو بهار اید و گلزار شکوفا گردد/بی گمان کوتهی عمر خزان خواهی دید/مرغ افسرده که در کنج قفس محبوس است /بر فراز فلک از شوق پران خواهی دید/سوزش باد دی از صحنه برون خواهد رفت/بارش ابر بهاری به عیان خواهی دید /قوس را ابر بهاری به عقب خواهد راند./پس از ان قوس و قزح را چو کمان خواهی دید/دلبر پردگی از پرده برون خواهد شد/پرتو نور رخش در دو جهان خواهی دید |
خمینی
خمینی شرق را شگفت زده کرد .غرب را لرزاند .عرب را در تنگنا قرار داد.و خود مسئله روز جهان شد.
|
انسان باید تنها در برابر ذات اقدس حق تسلیم باشد و از هیچ انسانی که اطاعت او اطاعت خدا نیست اطاعت نکند |
ازادی از موضوعاتی است که برخورداری از ان بعضادر عین بی توجهی صورت می گیرد
|
من ملازمت استان پیر مغان
که جام می به کف کافرو مسلمان داد |
جام ازل:
ما زاده عشقیم و پسر خوانده جامیم در مستی و جانبازی دلدار تمامیم دلداده میخانه و قربانی شربیم در بارگه پیر مغان پیر غلامیم هم بستر دلدار و ز هجرش به عذابیم در وصل غریقیم و به هجران مدامیم بی رنگ و نوائیم ولی بسته رنگیم بی نام و نشانیم و همی در پی نامیم با صوفی با عارف و درویش به جنگیم پرخاش گر فلسفه و علم کلامیم از مدرسه مهجور و ز مخلوق کناریم مطرود خرد پیشه منفور عوامیم با هستی و هستی طلبان پشت به پشتیم با نیستی از روز ازل گام به گامیم. |
شهره شهر:
به کمند سر زلف تو گرفتار شدم شهره شهر به هر کوچه و بازار شدم گر برانی ز درم از دز دیگر ایم گر برون و راندیم از خانه ز دیوار شدم مستی علم و عمل رخت ببست از سر من تا که از ساغر لبریز تو هشیار شدم پیش من هیچ به از لذت بیماری نیست تا ز بیماری چشمان تو بیمار شدم نشود بر سر کوی تو بیابم راهی از دم پیر در این راه مددکار شدم دامن از انچه که انباشته ام بر چیدم تا که خجلت زده در خدمت خمار شدم. |
چشم بیمار:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار ترا دیدم و بیمار شدم فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچو منصور خریدار سر دار شدم غم دلدار فکنده است به جانم شرری که بجان امدم و شهره بازار شدم در میخانه گشایید به رویم شب و روز کم من از مسجدو از مدرسه بیزار شدم جامه زهدو ریا کندم و بر تن کردم خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم واعظ شهر که از پند خود ازارم داد از دم رند می الود مددکار شدم بگذارید که از بتکده یادی بکنم من که با دست بت میکده بیدار شدم. |
بلای هجران:
هیچ دانی که ز هجران تو حالم چون شد جگرم خون و دلم خون و سرشکم خون شد لب شیرین تو ای می زده فرهادم کرد جانم از هر دو جهان رسته شد و مجنون شد تارو پودم به هوا رفت و توانم بگسست تا به تار سر زلف تو دلم مفتون شد. |
مراد دل:
ای پیر مرا به خانقه منزل ده از یاد رخ دوست مراد دل ده |
انرا که زمین و اسمانش جا نیست
بر عرش برین و کرسیش ماوا نیست اندر دل عاشقش بگنجد ای دوست ایمانست این و غیر این معنا نیست |
شکست عهد من و گفت هر چه بود گذشت به گریه گفتمش آری ولی چه زود گذشت بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت |
عاشق سوخته:
پرده بردار ز رخ چهره گشا ناز بس است عاشق سوخته را دیدن رویت هوس است دست از دامنت ای دوست نخواهم برداشت تا من دلشده را یک رمق و یک نفس است همه خوبان بر زیبائیت ای مایه حسن فی المثل در بر دریای خروشان چو خس است مرغ پر سوخته را نیست نصیبی ز بهار عرصه جولانگه زاغ است و نوای مگس است داد خواهم غم دل را به کجا عرضه کنم که چو من دادستان است و چو فریاد و چو فریادرس است این همه غلغل و غوغا که در افاق بود سوی دلدار روان و همه بانگ جرس است. |
در یتیم:
فاطی که به نور فطرت اراسته است از قید حجاب عقل پیراسته است گویی که ز بحر نور سلطانی و صدر این در یتیم پاک برخاسته است. |
طفل طریق:
ای پیر طریق دستگیری فرما طفلیم در این طریق پیری فرما فرسوده شدیم و ره به جایی نرسید یارا تو در این راه امیری فرما |
راستش ديگه پاک نا اميد شدم ،
هر روز يه سور پرايز داريم بخش ادبيات...:102: |
محرم راز:
در غم هجر رخ ماه تو در سوزو گدازیم تا به کی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم شب هجران تو اخر نشود رخ ننمایی در همه دهر تو در نازی و ما گرد نیازیم اید ان روز که در باز کنی پرده گشایی تا به خاک قدمت جان سر خویش ببازیم به اشارت اگرم وعده دیدار دهد یار تا پس از مرگ به وجد امده در سازو نواییم گر به اندیشه بیاید که پناهی است به کویت نه سوی بتکده رو کرده نه راهی حجازیم ساقی از ان خم پنهان که ز بیگانه نهان است باده در ساغر ما ریز که ما محرم رازیم. |
مبتلای دوست:
باد صبا گذرکنی ار در سرای دوست برگو که دوست سر ننهد جز به پای دوست من سر نمی نهم مگر اندر قدوم یار من جان نمی دهم مگر اندر هوای دوست کردی دل مرا ز فراق رخت کباب انصاف خود بده که بود این سزای دوست مجنون اسیر عشق شد اما چو من نشد ای کاش کس چو من نشود مبتلای دوست. |
اکنون ساعت 06:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)