پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   مطالب آزاد (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=11)
-   -   مشاعره با اشعار خانم فروغ فرخ زاد (http://p30city.net/showthread.php?t=17340)

plant 11-30-2009 11:55 AM

مشاعره با اشعار خانم فروغ فرخ زاد
 
شاعري نوپرداز و با احساس، هنرمند نقاش، فيلمساز، تهيه كننده فيلم "خانه سياه" در مورد جذاميان و همچنين فعاليت در امور سينمايي.

اشعار فروغ به زبانهاي زنده دنيا ترجمه شده و حتي در كشور ليتواني آثار او ترجمه گرديده است. آثار فروغ فرخزاد هم اكنون هم مورد توجه اغلب جوانها و علاقمندان به شعر نو مي باشد.

فروغ فرخزاد در ديماه سال 1313 در محله اميريه تهران از پدر و مادري تفرشي پا به عرصه وجود نهاد. پدرش محمد فرخ زاد يک نظامي سختگير بود و مادرش زني ساده و خوش باور.
او فرزند چهارم يک خانواده نه نفري بود. چهار برادر به نامهاي امير مسعود، مهرداد و فريدون و دو خواهر به نامهاي پوران و گلوريا.

پس از اتمام دوران دبستان به دبيرستان خسروخاور رفت. در همين زمان تحت تاثير پدرش که علاقمند به شعر و ادبيات بود. کم کم به شعر روي آورد. و ديري نپائيد که خود نيز به سرودن پرداخت. خودش مي گويد که " در سيزده چهارده سالگي خيلي غزل مي ساختم ولي هيچگاه آنها را به چاپ نرساندم. "

در سال 1329 در حالي که 16 سال بيشتر نداشت با نوه خاله مادرش پرويز شاپور که 15 سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد. اين عشق و ازدواج ناگهاني بخاطر نياز فروغ به محبت و مهرباني بود. چيزي که در خانه پدري نيافته بود. پس از پايان کلاس سوم دبيرستان به هنرستان بانوان مي رود و به آموختن خياطي و نقاشي مي پردازد. از ادامه تحصيلاتش اطلاعاتي در دست نيست.مي گويند که او تحصيلات را قبل از گرفتن ديپلم رها مي کند.




اولين مجموعه شعر او به نام " اسير " در سال 1331 در سن 17 سالگي منتشر مي گردد. کم و بيش اشعاري از او در مجلات به چاپ مي رسد.
با به چاپ رسيدن شعر " گنه کردم گناهي پر ز لذت" در يکي از مجلات هياهوي عظيمي بپا مي شود و فروغ را بدکاره مي خوانند و از آن پس مورد نا مهرباني هاي فراوان قرار مي گيرد.


" گريزانم از اين مردم که با من به ظاهر همدم و يکرنگ هستند
ولي در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پيرانه بستند "
در سال 1332 با شوهرش به اهواز مي رود. ديري نمي پايد که اختلافات زناشوئي باعث برگشت فروغ به تهران مي شود.حتي تولد کاميار پسرشان نيز نمي تواند پايه هاي اين زندگي را محکم سازد. سرانجام فروغ در سال 1334 از شوهرش جدا مي شود.قانون فرزندش را از او مي گيرد. حتي حق ديدنش را. فروغ 16 سال تمام و تا آخر عمرش هرگز فرزندش را نديد.

" وقتي اعتماد من از ريسمان سست عدالت آويزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ هاي مرا تکه تکه مي کردند
وقتي که چشم هاي کودکانه عشق مرا
با دستمال تيره قانون مي بستند
و از شقيقه هاي مضطرب آرزوي من
فواره هاي خون به بيرون مي پاشيد
چيزي نبود. هيچ چيز بجز تيک تاک ساعت ديواري
دريافتم : بايد، بايد، بايد
ديوانه وار دوست بدارم


مجموعه هاي از کارهاي فروغ فرخزاد
الف : مجموعه شعر
ـ اسير 1331
ـ ديوار 1336
ـ عصيان 1338
ـ تولدي ديگر 1341
و مجموعه نا تمام ( ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد)

ب : در حوزه سينما
ـ پيوندفيلم (يک آتش) که در سال 1341 در دوازدهمين جشنواره فيلم هاي کوتاه و مستند ونيز در ايتاليا شايسته دريافت مدال طلا و نشان برنز شد.

ـ بازي در فيلمي از مراسم خواستگاري در ايران. سفارش موسسه ملي کانادا به گلستان فيلم بود.
ـ همکاري در ساختن بخش سوم فيلم ( آب و گرما)
ـ مدير تهيه فيلم مستند ( موج و مرجان و خارا ) به کارگرداني ابراهيم گلستان
ـ مدير و تهيه و بازي در فيلم نيمه کاره ( دريا ) محصول گلستان فيلم
ـ ساختن فيلم مستند ( خانه سياه است ) از زندگي جذاميان که در زمستان سال 1342 برنده جايزه بهترين فيلم جشنواره ( اوبرهاوزن ) آلمان شد.
ـ بازي در نمايشنامه ( شش شخصيت در جستجوي نويسنده ) اثر لوئيچي پيراندلو در سال
1342
ـ و در سال 1344 از طرف يونسکو فيلمي نيم ساعته و از برناردو برتولوچي فيلمي پانزده دقيقه اي . در رابطه با زندگي فروغ ساخته شد.

دهمين جشنواره فيلم ( اوبرهاوزن) آلمان جايزه بزرگ خود را براي فيلم هاي مستند به ياد فروغ نام گذاري کرد.

فروغ فرخزاد سرانجام در 24 بهمن سال 1345 به هنگام رانندگي بر اثر تصادف جان سپرد و روز 26 بهمن در گورستان ظهيرالدوله هنگامي که برف مي باريد به خاک سپرده شد.

" شايد حقيقت آن دو دست جوان بود
آن دو دست جوان
که زير بارش يکريز برف مدفون شد"








و چهره گفت
از آن سوي دريچه به من گفت
حق با كيست كه ميبيند
من مثل حس گمشده اي وحشت آورم :53:

plant 11-30-2009 12:59 PM

مادرم تمام زندگيش
سجاده ايست گسترده
در آستان وحشت دوزخ

تاري 12-01-2009 11:49 AM

مرسي
تاپيك خوبيه فقط بايد بقيه رو هم ترغيب كني كه تو اين تاپيك شركت كنند .

گلادیاتور 12-01-2009 12:05 PM

خود را و ترا و زندگي را
در دايره هاي نور ديدم
گويي که نسيم داغ دوزخ
پيچيد ميان گيسوانم

plant 12-01-2009 12:19 PM

مي آيم,مي آيم,مي آيم
با گيسويم:ادامه بوهاي زير خاك
با چشمهايم:تجربه هاي غليظ تاريكي

تاري 12-01-2009 01:48 PM

http://www.forughfarrokhzad.org/sele...avalodi_p3.gif

تاري 12-01-2009 01:57 PM

چترها را باید بست،
زیر باران باید رفت.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه‌ی مردم شهر، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید دید.
عشق را، زیر باران باید جست.
زیر باران باید با زن خوابید.
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت.
زنده‌گی تر شدن پی‌در‌پی،
زنده‌گی آب‌تنی کردن در حوض‌چه‌ی اکنون است.
رخت‌ها را بکنیم:
آب در یک قدمی‌ست.
...

plant 12-01-2009 02:03 PM

تاري مشاعره با اشعار فروغ نه سهراب!!!!!!!!!!!!!!!!!!

:d

البته سهراب هم دنياي دارد .مرسي

تاري 12-01-2009 02:51 PM

ييهو رفتم تو حال و هواي سهراب ببشخيد:d:d:d:d:d

plant 12-01-2009 03:20 PM

اين شعر را براي تو مي گويم
در يك غروي تشنه تابستان
در نيمه هاي اين ره شوم آغاز
در كهنه گور اين غم بي پايان

گلادیاتور 12-01-2009 04:12 PM

نرم نرمک خداي تيره ي غم
مي نهد پا به معبد نگهم
مي نويسد به روي هر ديوار
ايه هايي همه سياه سياه

plant 12-01-2009 04:17 PM

همه هستي من آيه تاريكيست
كه ترا در خود تكرار كنان
به سحر گاه شكفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد

گلادیاتور 12-01-2009 04:21 PM

دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید

plant 12-01-2009 04:25 PM

در سايه اي خود را رها كرده ام
در سايه بي اعتبار عشق
در سايه فرَِار خوشبختي
در سايه ناپايداري ها

plant 12-02-2009 10:51 AM

آمدم تا به تو آويزم
ليك ديدم تو آن شاخه بي برگي
ليك ديدم تو بر چهره اميدم
خنده مرگي

تاري 12-02-2009 01:43 PM

اين تنها صداست كه مي ماند

plant 12-03-2009 10:27 AM

دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده شب مي كشم
چراغهاي رابطه تاريكند
چراغهاي رابطه تاريكند
كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني است.

kiana 12-29-2011 10:10 PM

فروغ فرخزاد (۸ دی، ۱۳۱۳ - ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵) شاعر معاصر ایرانی است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل درگذشت.
فروغ با مجموعه‌های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعه «تولدی دیگر» تحسین گسترده‌ای را برانگیخت، سپس مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید.
بعد از نیما یوشیج فروغ، در کنار احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر معاصر فارسی است. نمونه‌های برجسته و اوج شعر نوی فارسی در آثار فروغ و شاملو پدیدار گردید.
فروغ در ظهر ۸ دی‌ماه در خیابان معزالسلطنه[۱] کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی‌تبار به دنیا آمد.
پوران فرخزاد خواهر بزرگتر فروغ چندی پیش اعلام کرد فروغ روز هشتم دی ماه متولد شده و از اهل تحقیق خواست تا این اشتباه را تصحیح کنند.[۲]
فروغ فرزند چهارم توران وزیری‌تبار و محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او می‌توان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد.
فروغ با مجموعه‌های اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد

kiana 12-29-2011 10:14 PM

امروز تولد فروغ فرخزاد شاعره معاصر ایرانی است.چرا هیچ کس یادی ازش نکرد؟؟؟؟؟.حیف نبود......
فروغ نازنین روحت شاد با این اشعار زیبایت...من خودم عاشقانه همیشه شعرهایت را میخوانم.....
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...px-Foroogh.JPG


من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرفها و صدا ها می ایم
و این جهان به لانه ی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که ترا می بوسند
در ذهن خود طناب دار ترا می بافند
سلام ای شب معصوم
میان پنجره و دیدن
همیشه فاصله ایست...."
زادروز میلاد پرشیادخت شعر امروز ایران "فروغ فرخزاد" گرامی.

donya elahi 12-29-2011 10:19 PM

مرداب
 
مرداب


شب سياهي کرد و بيماري گرفت

ديده را طغيان بيداري گرفت
ديده از ديدن نمي ماند دريغ
ديده پوشيدن نميداند دريغ
رفت و در من مرگزاري کهنه يافت
هستيم را انتظاري کهنه يافت
ان بيابان ديد و تنهاييم را
ماه و خورشيد مقواييم را
چون جنيني پير با زهدان به جنگ
مي درد ديوار زهدان را به چنگ
زنده اما حسرت زادن در او
مرده اما ميل جان دادن در او
خود پسند از درد خود نا خواستن
خفته از سوداي برپا خواستن
خندهام غمناکي بيهوده اي
ننگم از دلپاکي بيهوده اي
غربت سنگينم از دلدادگيم
شور تند مرگ در همخوابگيم
نامده هرگز فرود از بام خويش
در فرازي شاهد اعدام خويش
کرم خاک و خاکش اما بويناک
باد بادکهاش در افلاک پاک
نا شناس نيمه پنهانيش
شرمگين چهره انسانيش
کو بکو در جستجوي جفت خويش
مي دود معتاد بوي جفت خويش
جويدشگهگاه و نا باور از او
جفتش اما سخت تنهاتر از او
هردو در بيم و هراس از يکديگر
تلخکام و نا سپاس از يکديگر
عشقشان سوداي محکومانه اي
وصلشان روياي مشکوکانه اي
اه اگر راهي به درياييم بود
از فرو رفتن چه پروائيم بود
گر به مردابي ز جريان ماند اب
از سکون خويش نقصان يابد اب
جانش اقليم تباهي ها شود
ژرفنايش گور ماهي ها شود
اهوان اي اهوان دشتها
گاه اگر در معبر گلگشتها
جويباري يافتيد اواز خوان
رو به استغناي دريا ها روان
جاري از ابريشم جريان خويش
خفته بر گردونه طغيان خويش
يال اسب باد در چنگال او
روح سرخ ماه در دنبال او
ران سبز ساقه ها را مي گشود
عطر بکر بوته ها را مي روبود
بر فرازش در نگاه هر حباب
انعکاس بي دريغ افتاب
خواب ان بي خواب را ياد اوريد
مرگ در مرداب را ياد اوريد

kiana 12-29-2011 10:30 PM

پرواز را به خاطر بسپار .......
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
... بر پوست کشیده ی شب می کشم

چراغ های رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست
فروغ.......







در اتاقی که به اندازهء یک تنهاییست
دل من
که به اندازهء یک عشقست
به بهانه های سادهء خوشبختی خود مینگرد
به زوال زیبای گل ها در گلدان
به نهالی که تو در باغچهء خانه مان کاشته ای
و به آواز قناری ها
....که به اندازهء یک پنجره میخوانند

فروغ.......

hossein 01-04-2012 12:15 AM


بوسه

در دو چشمش گناه می خنديد

بر رخش نور ماه می خنديد

در گذرگاه آن لبان خموش

شعله ئی بی پناه می خنديد



شرمناك و پر از نيازی گنگ

با نگاهی كه رنگ مستی داشت

در دو چشمش نگاه كردم و گفت:

بايد از عشق حاصلی برداشت



سايه ئی روی سايه ئی خم شد

در نهانگاه رازپرور شب

نفسی روی گونه ئی لغزيد



mohammad.90 01-04-2012 12:58 AM

دورخش از زجه های درد خالی بود
دوزخش بیهوده میتابید و می افروخت
تا به این بیهودگی رنگ دگر بخشد
او به من رسم فریب خلق را اموخت:d


اکنون ساعت 09:08 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)