![]() |
شعر افغانستان
مایل هروی اهل هرات :
من دلم گرفته از اتش شفق از کوری فلک از چهره زمانه سرد سیاه دل از اشک اختران از تابش سحر از شام مرگبار خموش سیاه کار از خنده افق از ابر خیره سر از جدول طلایی بی تاب صاعقه از چشم ماهتاب از شبنم سفید از سایه های کوه عظیم ستیزه جو من دل گرفته ام |
گر ماه من چو اختر تابنده فلک
بر من کند نگه گر بشنود دمی فریاد بی صدای دل خون چکان من گر چشم او نگاه نیاموزد از وفا گر از لبان او یکباره بشکند بهم طلسم ناز ریزد قدح قدح تا از دهان او الفاظ عشق و عاشقی و اتش فروغ دل می دهد به دهر دل می دهم به ماه جهانتاب زندگی. |
الا ای خیمگی خیمه فرو هل
که پیش اهنگ بیرون شد ز منزل جرس فریاد می دارد که برخیز به دامن پیچ و اندر کوه امیز پیاپی گر نمایی راه را پی نمایی منزل صدساله را طی زمین چون طی کند پهنای گردون بتابد مهر اندر دشت و هامون. |
به عالم زره ای بی تاب و تب نیست
کسی فارغ ز دست روزو شب نیست قدم چالاک یا اهسته بردار به منزل می رسی در اخر کار مگو دیگر که بس دور است منزل که اسان است هر کاری نه مشکل مگو وامانده این کاروانم کز این حرف تو سوزد استخوانم مگو من ناتوان و ناشکیبم مگو در زندگی حسرت نسیبم نباشد ناتوان موری به عالم ندارد او تلاش زندگی کم. |
چه باشی منکر تاب و توانت
که باشد نیروی پنهان به جانت هنوز از کاروان بانگ دراهست ترا پرواز نیروی رسا هست به بانگ تایر شبگیر بر خیز به دنبال هدف چون تیر برخیز اگر رفتست روزی کاروانها شرر اسا تو گرم راه خود باش فغان شو در فروز اه خود باش. |
شب اهنگ
باز دیشب تا به گاه بامداد بوده ام اشفته در سودای دل ارزوی دل پرو بالم ببست گیر ماندم در خم غوغای دل. |
باز افکارم سر هم ریختند
باز شب شد حسرت من در گرفت اتش غم در دل من سبز شد ناله ام یک پرده بالاتر گرفت. |
انقدر رفتم که تا بی خود شدم
در خیال یاد جانفرسای او ناله ام خون شد به پا انداز او محشری اوردم از بالای او. |
لحظه های شب زهم پاشید و رفت
در خیالش تا سحر اویختم تا شبی لغزید از زلف سحر چون ستاره اشک سردی ریختم. |
نوید
غلام احمد نوید غزل سرا تولد1380 اهل کابل مسلط به سه زبان المانی اینگلیسی عربی:
مستی چشم که امشب می برد از جا مرا کیست این ساقی که ریزد باده در مینا مرا گر فلاطون مشربان از شهر بیرونم کنند می دهد دشت جنون در سینه اش ماوا مرا اب روی عزتی دارم به دشت بی خودی خضر با ناخن کشد پیوسته خار از پا مرا ای شراب عشق اتش در وجودم بر فروز ای محبت شمع اسا سوز سر تا پا مرا از فراز اسمان هاتف نویدم می دهد می رسد پیوسته فیض از عالم بالا مرا. |
سخن مستانه
کی لاف علم و دانش و فرهنگ می زنم مستم سخن ز باده گلرنگ می زنم بی نشئه یه نفس نتوان برد بار غم ساغر ز باده گشته تهی بنگ می زنم گه پای خم شکستم و گه فرق محتسب از بی خودی به هر چه رسم سنگ می زنم از بسکه کرد حوصله ام تنگ روزگار با هر که می رسم سخن از جنگ می زنم خو کرده ام به محنت و اوارگی نوید اتش به فرق افسرو و اورنگ می زنم. |
صدف شکیبا:
اگر چه عمر به یک جنبش نظر گذرد خدا کند که از این نیز زودتر گذرد از ان حیاط بود مرگ بارها خوشتر که دایما به لب خشک و چشم تر گذرد. |
چه واقفند مقیمان بوستان نشاط
بدام انچه به مرغ شکسته پرشکسته شنیده ای که صدف با همه شکیبایی چو تنگ حوصله گردید از گهر گذرد فتاده خضر به گرداب زندگی عمریست دعا کنید از این ورطه خطر گذرد . |
به بزم دهر نگر شمع سان حیاط مرا
که خنده ام به لب و اتشم ز سر گذرد مرا چه منع کنی محتسب ز باده ناب گذار تا که به مستی حیاط در گذرد نه من به پیش فلک سر کنم نوید فرو نه از گناه من این چرخ کینه ور گذرد. |
محمد موسی نهمت ت 1311 اهل کابل زبانهای عربی اردو فرانسه انگلیسی خوب می داند و با زبان روسی اشناست فارغ التحصیل دانشگاه فرانسه:
اهنگ وداع: ریزه ریزه می چکد از نرگسش در خوشاب از دویدن عاقبت لغزید بر روی گلاب شبنم به روز بارید اندر فروغ خورشید در چشمه ای ز سیماب چشم ستاره رخشید چون ننالد دل که گردد از برش دلبر خدا بعد از این بیگانه می گردد دریغا اشنا چون تار دل بلرزید اهنگ غم تراوید صوت حزین امد در کاینات پیچید. |
الوداع ای دلستان ای مهر امید و سرور
خیره سازد شام ظلمت چشم من ای موج نور چون مرغ غصه نالید اندوه به خود ببالید اشباح رنج و محنت گرد سرم برقصید. |
سرود پاییز:
زمرد حل شده در اب زر به به دست خزان چکیده هر طرفی روی برگهای شجر کشیده خامه نقاش رازهای زمان بهر صحیفه ز غم چهره ای بدین منظر پاییز دل گزایی مانا که غم فزایی از دیدن رخ تو شد چشم باغ خیره. |
گلاب ریخت ز هم داد عطر خود به صبا
به زندگی و به مهر و به عشق گفت سلام تبسمی به لبش نقش بست وقت فنا دریغ کس ننمود ارزوی خویش تمام بلبل بیا کجایی مانا که بی وفایی سازی به وقت مردن یا یک نگاه خیره. |
سلیمان لایق ت 1309 علاقه مندی ناصر خسرو مولانا خواجه شیراز :
در انتظار بهار: باز ابر سیه عصاینگر قامت از سلسله کهسار کشید دخت زیبای فلک مهر زرین پرده بر اتش رخسار کشید نیلگون بحر فلک طوفانیست موج های سیه اشفته تر است چهره سرد زمین اندوهبار باد در بادیه ها نوحه گر است. |
غزنین خاموش:
ای غزنه ای خرابه خاموش و بی صدا ای کشتی شکسته دریای روزگار ایا کجا شدند ان جنگاوران ان های و هو گران انها که از تخار و هری تا به مرز هند با خون خلق شهرت خود را نوشته اند ان خادمان دولت و ایین غزنوی مداح دامغانی و استاد عنصری ان خواجه بزرگ ان جمع افسران و انجمله شاعران در خاکهای غم زده در زیر تپه ها ایا کجا به خواب ابد ارمیده اند. |
نی کاخ مرمر و نه در ان سرو لعبتی
نی کوس دولت و نه شکوه و صلابتی نی صوت بربطی نی چنگ و چنگیان نی شور مطربان نی های و هوی نه مستی خوبان بارگاه نی انعکاس خنده به دهلیز قصرها نی پیلبان نه پیل نه خنگان نوبتی نی حاجبان نه قلعه گشایان نه بندگان نی تخت طاووسی نی قهر پاسبان نی ایتی ز شوکت و نیروی این و ان تنها در ان میان دو منار ایستاده اند. |
محمود ان نبردی یکتا جهانگشای
سلطان یمین دولت و مسعود پهلوان با جمله دودمان رفتند و دیگران دنبال کاروان نی گرد ره به جای و نه راه دلاوران چون سایه فانی شب تاریخ گشته اند. |
ان بزمها و عربدگیها و عشق ها
ان خنده ها غریوها و نشئه ها گویی که خواب بود یا چرخ چنبری در مرز خاوری بر لوح پاک و ساده غزنین منزوی نقشی عبث برای تفنن کشیده بود |
غروب بامیان:
ای شامگاه خامش شبهای بامیان کاهسته از کناره ارام اسمان با نرمی شکیب لغزیده می کشی یک پرده سیاه برین مرز باستان. |
ای موج تیره اندکی اهسته تر خرام
کانجا غروب تیغ کشیده است از نیام در واپسین نفس از تیرهای مهر بر پنبه های ابر چکیده است خون شام. |
چشم شفق چو کاسه خونست یا شراب
یا اخگری به دامن گردون ز افتاب یا چون نگین سرخ بر مخمل کبود یا اتشی که خرمن هستی کند خراب. |
با نغمه لطیف نسیم شبانگهی
یک راز نا شنیده نمودست همرهی شاید ز زیر خاک شهزاده ای شهید از دل کشیده حسرت تاج شهنشهی. |
اشوبگاه غلغله خاموش و بی صدا
نی نقش کاروان و نه هنگامه درا نی دخست چنگ زن در کوشک امیر نی ورد عابدی به نیایشگه خدا |
مرغی به پای هیکل ساکت نوا گر است
گویی ز بی زبانی بودا پیامبر است کاین زورق سپهر این کشتی حیاط بر موجهای غارت و وحشت شناور است. |
شام غم انگیز:
استاده ام فراز پلی بر کمانه ها گسترده ام نظر تا دامن افق انجا که اسمان هری تا کرانه ها گویی به خون نبشته حدیث زمانه ها وز عصرهای طی شده گوید فسانه ها |
شام است و خامشی و دل و دردهای من
با مستی خروش با شور بی کران راه افق گرفته به بال صدای من وز شیون شکستن زنجیرهای من جان می دهد به خاک هریوا نوای من. |
در رنگهای مغرب زیبای این دیار
خواندم حدیث خون خونی که رفته است در باستان زمان ز رگ مردمان پار تا برکشد به اوج فلک کاخ اقتدار از بهر ارزوی یکی مرد نابکار. |
هر بو که باد اورد از دشت سوی من
از بته یا زخار از سبزه یا ز گل فریاد حسرتیست که اید به روی من رنج نه گفته ای که کند جستجون من فرامشیست که خیزد به سوی من. |
از روزگار قدرت اسکندر کبیر
از دوره عرب تا عهد تیموری این شهر باستانی و این شهر زورگیر این وادی بهشتی و این خطه شهیر زیر غریو سم ستوران شدست پیر. |
لیکن هنوز مردمک شهرها هرات
استاده جابجا ارام استوار یعنی نگشته محو ز غارتگر زمان از جا نرفته از ستم و قهر فاتحان دارد هنوز مردم اگاه و قهرمان. |
محمود فارانی ت 1318 اهل کابل به زبانهای فارسی دری و عربی سروده است مترجم زبان انگلیسی .به دو شیوه جدید و قدیم سروده است:
شاعر: در نیمه های شب وقتی که شهر خفته در اغوش تیرگی وقتی که سایه های شیاطین شب نورد اهسته می خزد به دل تنگ کوچه ها وقتی که مردگان در گورهای تار لرزند از صدای قدمهای اهرمن وقتی که بالهای سپید فرشتگان خونین شود ز پنجه ارواح دوزخی. |
وقتی که روی شهر
افسون دمد الهه جادوگر هوس واندر سکوت خلوت کم نور کاخها پیچد نوای وسوسه انگیز بوسه ها تن های سیمگون اندام های گرم عریان شود به پیش نگاههای برق خیز وقتی که با نسیم اید صدای خنده مستان رهگذر او ان زمان خموش در پشت پنجره بر بسترش نشسته و در پرتو چراغ بیهوده می کند ورقی چند را سیاه. |
بهار گدا:
شبها میان کلبه نمناک و تار خویش لرزیده ام ز شیون مرموز بادها تا صبح در سیاهی وهم افرین شب رقصیده پیش دیده من شبح بادها. |
شبها کنار توده خاکستر سیاه
غرق خیال و خلسه و رویا لمیده ام وز قطره های سرد چکک های نیمه شب صد بار یکه خورده و از جا پریده ام. |
خوابیده ام به گوشه این اشیان رنج
هنگام روز نیز چو خفاش های پیر کس یار من نبوده درین غم سرای شوم جز عنکبوت مرده که اویخته ز تیر. |
اکنون ساعت 06:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)