پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   دانستنیها و مقالاتی در مورد عشق (http://p30city.net/showthread.php?t=27354)

ابریشم 07-27-2010 08:50 AM

دانستنیها و مقالاتی در مورد عشق
 
http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif دوست دارید بدانید که چرا نماد عاشقی قلبی هست که تیر وسطش خورده است؟!


نماد عشق یک قلب است. اما نماد عاشقی قلبی هست که تیر وسطش خورده. کمتر کسی شاید راز این قلب تیر خورده را بداند. لااقل من در اینترنت هر چه گشتم نه به فارسی و نه به انگلیسی در این زمینه چیزی ندیدم.

در نتیجه خودم می‌نویسمش تا هر کسی دنبال معنایش گشت، جوابش را اینجا پیدا کند.


در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی داشت. همه خدایان هم یک خدا یا پادشاه بزرگ داشتند که اسمش زئوس بود. یک شب به مناسبتی زئوس همه خدایان را به جشنی در معبد کوه المپ دعوت کرده بود.

دیوانگی و جنون هم خدایی داشت بنام مانیا. مانیا چون خودش خدای دیوانگی بود طبیعتا عقل درست و حسابی هم نداشت و بیش از حد شراب خورده بود. دیوانه باشی، مست هم شده باشی. چه شود!
http://forosh.biz/Images/perline.jpg

خدایان از هر دری سخنی می‌گفتند تا اینکه نوبت به آفریدیته رسید که خدای عشق بود.

حرف‌های خدای عشق به مذاق خدای جنون خوش نیامد و این دیوانه عالم ناگهان تیری را در کمانش گذاشت و از آنسوی مجلس به سمت خدای عشق پرتاب کرد. تیر خدای جنون به چشم خدای عشق خورد و عشق را کور کرد.

هیاهویی در مجلس در گرفت و خدایان خواستار مجازات خدای جنون شدند. زئوس خدای خدایان مدتی اندیشه کرد و بعد به عنوان مجازات این عمل، دستور داد که چون خدای دیوانگی چشم خدای عشق را کور کرده است، پس خودش هم باید تا ابد عصا کش خدای عشق شود. از آن زمان به بعد عشق هر کجا می‌خواهد برود جنون دستش را می‌گیرد و راهنمایی‌اش می‌کند.



http://forosh.biz/Images/perline.jpg
به همین دلیل است که می‌گویند عشق کور است و عاشق دیوانه و مجنون می‌شود. پس تیر و قلب و نقش این دل تیر خورده ای که می‌بینید ریشه در اسطوره های یونان باستان دارد.

بعدها رومیان باستان آیین و اسطوره های یونانیان را پذیرفتند و تنها نام خدایانشان را عوض کردند. در افسانه‌های روم باستان زئوس را ژوپیتر، خدای جنون را ارا و خدای عشق را ونوس می‌نامیدند.


در نتیجه به باور آنها ارای دیوانه چشم ونوس زیبا را کور کرد.


عشق واقعا جنون است اما اگر دو طرفه و واقعی باشد لذتی دارد که مپرس. ولی عشق یکطرفه انسان را پریشان و خوار و حقیر می‌کند.


ابریشم 07-27-2010 08:51 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif هورمون عشق خشن مي شود
جام جم آنلاين: گروهي از دانشمندان هلندي دريافتند که هورمون اکسيتوسين که به عنوان هورمون عشق شناخته مي شود در حقيقت هورمون مراقبت و محافظت است و بنابراين در شرايط خطر مي تواند موجب پرخاشگري و خشونت شود.



به گزارش تلگراف ، اکسيتوسين هورموني است که به هورمون عشق معروف است. اين هورمون نوعي انتقال دهنده عصبي کليدي براي پيوندهاي عاطفي مادر و فرزند است و در واقع حس مراقبت و محافظت را در مادر براي حفظ کودک افزايش مي دهد.
همچنين اين هورمون رفتارهاي همنوع دوستي را در سطح اجتماعي افزايش مي دهد و مي تواند کودکان مبتلا به اوتيسم را تا حدودي از درونگرايي خارج کرده و سطح اجتماعي شدن آنها را افزايش دهد اما از سويي ديگر اين هورمون به دليل خاصيت "مراقبت و محافظت" مي توانند سبب بروز رفتارهاي پرخاشگرانه نيز بشود.
براي مثال در حيوانات زماني که کودک در معرض آسيب ديدگي از جانب حيوان ديگري باشد، حيوان مادر براي نجات جان فرزند خود و با افزايش ناگهاني سطح اکسيتوسين به سرعت از خود واکنشهاي پرخاشگرانه و خشونت آميز نشان مي دهد.
در اين راستا ، دانشمندان دانشگاه آمستردام اسپري استنشاقي اکسيتوسين را بر روي گروهي از داوطلبان مرد آزمايش کردند.
نتايج اين تحقيقات نشان داد که استنشاق اکسيتوسين ، حس همنوع دوستي را در برخورد با گروهي از افراد خارجي در اين مردان افزايش داد اما همچنين موجب شد رفتار تهاجمي و پرخاشگرانه نسبت به گروهي که براي افراد داوطلب نوعي تهديد به شمار مي رفتند نيز افزايش يابد.
اين رفتار درست مشابه رفتار خرس هاي مادر است که وقتي يک جانور بيگانه قصد آسيب رساندن به فرزند آنها را دارد حالت تهاجمي مي گيرند.
همچنين اين دانشمندان دريافتند زماني که دشمن به مرزهاي ميهن حمله مي کند مکانيزمي که موجب مي شود سرباز خطر رفتن به ميدان جنگ را قبول کند ريشه در افزايش سطوح اين انتقال دهنده عصبي دارد.
اين محققان براي دستيابي به اين نتايج، سه آزمايش را بر روي داوطلبان مرد انجام دادند و انتخابهاي گروهي را که يک دوز از اسپري اکسيتوسين دريافت کرده بودند با انتخاب هاي گروهي که داروي بي اثر (پلاسيبو) دريافت کرده بودند مقايسه کردند.
هر داوطلب بايد گروهي از سه نفر را در يک بازي تشکيل مي داد. در اين بازي اين افراد بايد تصميمات حساسي را اتخاذ مي کردند که براي خود آنها، هم گروهيها و رقبا نتايج مالي خوبي داشت.
نتايج اين تحقيقات نشان داد که اسپري اکسيتوسين واکنش نوع مراقبت و محافظت را تحريک مي کرد و اعتماد به اعضاي داخل گروه و همکاران را افزايش مي داد اما همچنين موجب مي شد که افراد نسبت به اعضاي گروه رقيب يک حس پرخاشگري و تهاجمي داشته باشند.

ابریشم 07-27-2010 08:52 AM

گروهی از دانشمندان هلندی دریافتند که هورمون اکسیتوسین که به عنوان هورمون عشق شناخته می شود در حقیقت هورمون مراقبت و محافظت است و بنابراین در شرایط خطر می تواند موجب پرخاشگری و خشونت شود.

اکسیتوسین هورمونی است که به هورمون عشق معروف است. این هورمون نوعی انتقال دهنده عصبی کلیدی برای پیوندهای عاطفی مادر و فرزند است و در واقع حس مراقبت و محافظت را در مادر برای حفظ کودک افزایش می دهد.

همچنین این هورمون رفتارهای همنوع دوستی را در سطح اجتماعی افزایش می دهد و می تواند کودکان مبتلا به اوتیسم را تا حدودی از درونگرایی خارج کرده و سطح اجتماعی شدن آنها را افزایش دهد. اما از سویی دیگر این هورمون به دلیل خاصیت "مراقبت و محافظت" می توانند سبب بروز رفتارهای پرخاشگرانه نیز بشود.

برای مثال در حیوانات زمانی که کودک در معرض آسیب دیدگی از جانب حیوان دیگری باشد، حیوان مادر برای نجات جان فرزند خود و با افزایش ناگهانی سطح اکسیتوسین به سرعت از خود واکنشهای پرخاشگرانه و خشونت آمیز نشان می دهد.

در این راستا، دانشمندان دانشگاه آمستردام اسپری استنشاقی اکسیتوسین را بر روی گروهی از داوطلبان مرد آزمایش کردند.
نتایج این تحقیقات نشان داد که استنشاق اکسیتوسین، حس همنوع دوستی را در برخورد با گروهی از افراد خارجی در این مردان افزایش داد اما همچنین موجب شد رفتار تهاجمی و پرخاشگرانه نسبت به گروهی که برای افراد داوطلب نوعی تهدید به شمار می رفتند نیز افزایش یابد.

این رفتار درست مشابه رفتار خرسهای مادر است که وقتی یک جانور بیگانه قصد آسیب رساندن به فرزند آنها را دارد حالت تهاجمی می گیرند.

همچنین این دانشمندان دریافتند زمانی که دشمن به مرزهای میهن حمله می کند مکانیزمی که موجب می شود سرباز خطر رفتن به میدان جنگ را قبول کند ریشه در افزایش سطوح این انتقال دهنده عصبی دارد.

براساس گزارش تلگراف، این محققان برای دستیابی به این نتایج، سه آزمایش را بر روی داوطلبان مرد انجام دادند و انتخابهای گروهی را که یک دوز از اسپری اکسیتوسین دریافت کرده بودند با انتخابهای گروهی که داروی بی اثر (پلاسیبو) دریافت کرده بودند مقایسه کردند.

هر داوطلب باید گروهی از سه نفر را در یک بازی تشکیل می داد. در این بازی این افراد باید تصمیمات حساسی را اتخاذ می کردند که برای خود آنها، هم گروهیها و رقبا نتایج مالی خوبی داشت.

نتایج این تحقیقات نشان داد که اسپری اکسیتوسین واکنش نوع "مراقبت و محافظت" را تحریک می کرد و اعتماد به اعضای داخل گروه و همکاران را افزایش می داد اما همچنین موجب می شد که افراد نسبت به اعضای گروه رقیب یک حس پرخاشگری و تهاجمی داشته باشند.

ابریشم 07-27-2010 08:52 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif تاثیر هورمون عشق برروی مردان چگونه است؟!
گروهی از دانشمندان هلندی دریافتند که هورمون اکسیتوسین که به عنوان هورمون عشق شناخته می‌شود در حقیقت هورمون مراقبت و محافظت است و بنابراین در شرایط خطر می‌تواند موجب پرخاشگری و خشونت شود.
اکسیتوسین هورمونی است که به هورمون عشق معروف است. این هورمون نوعی انتقال دهنده عصبی کلیدی برای پیوندهای عاطفی مادر و فرزند است و در واقع حس مراقبت و محافظت را در مادر برای حفظ کودک افزایش می‌دهد.
همچنین این هورمون رفتارهای همنوع دوستی را در سطح اجتماعی افزایش می‌دهد و می‌تواند کودکان مبتلا به اوتیسم را تا حدودی از درونگرایی خارج کرده و سطح اجتماعی شدن آنها را افزایش دهد. اما از سویی دیگر این هورمون به دلیل خاصیت "مراقبت و محافظت" می‌توانند سبب بروز رفتارهای پرخاشگرانه نیز بشود.
برای مثال در حیوانات زمانی که کودک در معرض آسیب دیدگی از جانب حیوان دیگری باشد، حیوان مادر برای نجات جان فرزند خود و با افزایش ناگهانی سطح اکسیتوسین به سرعت از خود واکنشهای پرخاشگرانه و خشونت آمیز نشان می‌دهد.

در این راستا، دانشمندان دانشگاه آمستردام اسپری استنشاقی اکسیتوسین را بر روی گروهی از داوطلبان مرد آزمایش کردند.
نتایج این تحقیقات نشان داد که استنشاق اکسیتوسین، حس همنوع دوستی را در برخورد با گروهی از افراد خارجی در این مردان افزایش داد اما همچنین موجب شد رفتار تهاجمی‌و پرخاشگرانه نسبت به گروهی که برای افراد داوطلب نوعی تهدید به شمار می‌رفتند نیز افزایش یابد.
این رفتار درست مشابه رفتار خرسهای مادر است که وقتی یک جانور بیگانه قصد آسیب رساندن به فرزند آنها را دارد حالت تهاجمی می‌گیرند.
همچنین این دانشمندان دریافتند زمانی که دشمن به مرزهای میهن حمله می‌کند مکانیزمی‌که موجب می‌شود سرباز خطر رفتن به میدان جنگ را قبول کند ریشه در افزایش سطوح این انتقال دهنده عصبی دارد.
براساس گزارش تلگراف، این محققان برای دستیابی به این نتایج، سه آزمایش را بر روی داوطلبان مرد انجام دادند و انتخابهای گروهی را که یک دوز از اسپری اکسیتوسین دریافت کرده بودند با انتخابهای گروهی که داروی بی اثر (پلاسیبو) دریافت کرده بودند مقایسه کردند.
هر داوطلب باید گروهی از سه نفر را در یک بازی تشکیل می‌داد. در این بازی این افراد باید تصمیمات حساسی را اتخاذ می‌کردند که برای خود آنها، هم گروهیها و رقبا نتایج مالی خوبی داشت.
نتایج این تحقیقات نشان داد که اسپری اکسیتوسین واکنش نوع "مراقبت و محافظت" را تحریک می‌کرد و اعتماد به اعضای داخل گروه و همکاران را افزایش می‌داد اما همچنین موجب می‌شد که افراد نسبت به اعضای گروه رقیب یک حس پرخاشگری و تهاجمی‌داشته باشند.

ابریشم 07-27-2010 08:54 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif مغز هم غذامی خواهد هم عشق
مغز هم غذامی خواهد هم عشق



http://www.vista.ir/include/lifestyl...b98ce8a7b8.jpg


انسان ها موجوداتی اجتماعی هستند و بررسی های اخیر نشان داده است یكی از شروط بقای انسان ، عشق و محبت است. برای درك بهتر این مطلب توجه داشته باشید كه وقتی عشق را از شما دریغ می كنند چه حال و روزی پیدا می كنید.
احتمالا گرفتار احساس رنجش ، تالم و ناامیدی می شوید و رفتاری انفعالی و پرخاشگرانه را به نمایش می گذارید. اینها همگی نشانه اهمیت این نیاز اولیه انسان ها هستند.
مغز، مركز احساسات است و اگر مغز در زمینه عشق از خشنودی و رضایت برخوردار باشد، دیگر جنبه های مدیریت برخود، به طرزی منظم در جایگاه خود قرار می گیرند.
● ثابت شده است كه مغز برای بقای خود به ۴ غذای مهم احتیاج دارد:
۱-اكسیژن ، ۲-غذاهای بیولوژیكی ، ۳-اطلاعات و ۴-عشق
تصور همه این است كه مغز فقط به غذا و اكسیژن نیاز دارد و بیشتر به اطلاعات و عشق توجهی نمی شود، ولی بدون این مواد ضروری ، فعالیت مغز كاهش می یابد و مرگ آن فرا می رسد.
مثلا وقتی كسی را كه دوست دارید، شما را متقاعد می كند كه نه تنها شما را دوست ندارد، بلكه نسبت به وجود شما و ادامه زندگی تان بی تفاوت است چقدر آشفته می شوید و چه حالی پیدا می كنید پس نتیجه می گیریم مغز انسان به عشق نیاز ضروری دارد.
طبق گفته محققان كه می گویند«هرچه می خواهید بخورید، اما روزی چند دقیقه مورد مهر و عشق واقع شوید.» كودكانی كه مورد محبت و مهر مادری قرار می گیرند، بیشتر از كودكانی كه از این موهبت محرومند، رشد بیشتری می كنند به طوری كه با بررسی چند كودك در مهد كودك ها و چند كودك كنار مادر و در خانه ، متوجه این موضوع شده اند.
با رشد و پرورش عشق و محبت میان همسران هم می توان از فروپاشی روابط زناشویی جلوگیری كرد. محبت در حیوانات و گیاهان هم ضروری است.اگر با گیاهان روزی چند دقیقه صحبت كنیم و برای آنها موسیقی بگذاریم ، شاداب تر رشد می كنند.

ابریشم 07-27-2010 08:54 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif عشق محصول احترام است
عشق محصول احترام است

http://www.vista.ir/include/lifestyl...dd9d96efe5.jpg

تاکنون از خود پرسیده‌اید که مهمترین عنصر در هر رابطه‌ای چه چیز است؟ پاسخ بسیاری از افراد به این پرسش عشق است. بله عشق یک موهبت است و بدون آن هیچ رابطه‌ای پایدار نخواهد ماند. اما عشق نیز به تنهایی و بدون پشتوانه "احترام" ناتوان و متزلزل خواهد بود. احترام متضمن و بیمه‌گر عشق است.
احترام مصالح پیونددهنده اجزا ساختمان است که خانه را در برابر طوفان‌ها، بادهای ویرانگر، شداید و تلخی‌های زندگی حفاظت می‌کند. در واقع احترام بیمه ساختمان است.
افراد دوست دارند محبوب باشند، اما محترم بودن به مراتب ارزشمندتر از محبوب بودن است. تعریف احترام چنین است: به رسمیت شناختن شایستگی، ارزشمندی، حقوق و مزایای فرد به عنوان یک انسان یا احترام عبارت است از: ادب، مراعات، پذیرش و توجه. یک شریک ایده‌آل فردی است که هم شما را دوست دارد و هم به موازات آن برای شما احترام قائل است.
نویسنده این یاداشت در ادامه به برخی نشانه‌های بی‌احترامی‌ اشاره کرده و آورده است: بی‌اعتبار کردن: جای فرد پاسخ دادن، سخنان فرد را قطع کردن، بی‌اعتنایی کردن، تمسخر کردن، گوش ندادن به سخنان فرد و تحقیر کردن.
▪ ارعاب کردن: تهدید کردن، هراساندن، قلدری کردن و تشر زدن.
▪ انتقاد کردن: عیب‌جویی، ملامت کردن، نفی کردن و غر زدن.
▪ کنترل کردن: جلوگیری از تصمیم‌گیری مستقل فرد، تحکم کردن، سلطه‌گری و تحمیل عقاید، خواسته‌ها و نیازها.
▪ قضاوت کردن: تعیین درستی و نادرستی اعمال فرد، برانگیختن احساس گناه و شرمساری در فرد.
▪ بدنام کردن: تهمت و افترا زدند، رسوا کردن و افشاگری کردن.
▪ فریب دادن: دروغ گفتن، گمراه کردن و حقه زدن.
▪ خیانت کردن: صادق نبودن، وفادار نبودن.
▪ توهین کردن: گستاخی کردن، ناسزاگویی، رنجاندن.
▪ سوءرفتار کردن: از لحاظ کلامی، احساسی و فیزیکی. صدمه زدن به حس امنیت و فردیت شخص.
▪ هر نوع تغییر در لحن صدا: اشارات و تغییر در چهره که پیام آن چنین است:"من مهمتر از تو هستم".
شما همانگونه که اجازه می‌دهید دیگران با شما رفتار کنند، دیگران با شما رفتار خواهند کرد. همه چیز وابسته به خود شماست هنگامی‌که مورد بی‌احترامی‌ قرار می‌گیرید و سکوت می‌کنید در واقع در آن بی‌احترامی ‌خودتان نیز سهیم هستید.
در انتها به خاطر داشته باشید که منزل باشکوه شما (رابطه) در صورتی که به حال خود رها گردد صرف‌نظر از آنکه در ابتدا تا چه اندازه استوار و مستحکم بنا شده باشد به مرور زمان از هم پاشیده و رو به خرابی و زوال پیش خواهد رفت. بنابراین بیاموزید با تبادل عشق و احترام روزافزون ترک‌های هر چند کوچک منزل خود را مرمت کرده و آن را استوار و پایدار نگه دارید.
راستگویی و صداقت در ایجاد اعتماد در رابطه ضروریست. احترام محصول اعتماد و عشق محصول احترام است.
هر رابطه‌ای منحصر به فرد است و برای نتیجه بخش بودن آن باید مقتضیات آن فراهم گردد. هیچ راه میانبری وجود ندارد.
زندگی کوتاه است. آن را هدر مشاجرات و جر و بحث‌های بی‌معنی و بی‌اهمیت نکنید.

ابریشم 07-27-2010 08:56 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%2834%29.gif عقل سنگ راه عشق است
عقل در قرآن کریم بسیار مبارک است؛ زیرا نقطه مقابل جهل می باشد اما در دیوان حافظ نقطه مقابل عشق است از این رو چهره ای خوشایند و مبارک و میمون ندارد، و از همین روست که وی گاه پیرامون آن مذمت ها روا می دارد . هم چنان که در عرف مردم گاه معنای عقل، معنایی مثبت و مقبول نیست مثل این که می گویند: فلانی عاقل ترین است، در حالی که ممکن است در مکر و فریب و نیرنگ کسی به پای وی نرسد، همان طور که در باب معاویه چنین می گفتند و او را عاقل ترین مردم زمانه می پنداشتند، حال آن که در مکر و نیرنگ و دغل بی همانند بود.

بنابراین، عقل به یک معنی و از یک موضع، نور و مبارک، و به یک معنا و از یک نظرگاه نیز ظلمت و نامیمون است. پس اگر در کتاب خدا- قرآن کریم- از آن به عنوان امری ممدوح و ممتاز و مبارک یاد شده است منظور همان عقلی است که جز نور نیست و در پرتو آن خداوند عبادت می شود و بهشت نیز نصیب انسان خواهد شد، هم چنان که در تعریف عقل آمده است:
ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان

و اگر عقل در دیوان حافظ امری مذموم و مورد تاخت و تاز است همان عقلی است که مانع و سنگ راه عشق و محبت خداوند می باشد و به همین دلیل در برابر مقوله عشق جای گرفته است، و آنچه مانع عشق خداوندی است تعصب و تعقل به خود و در یک سخن خودیت های انسان است، که اگر در میان باشد تحقق عشق خداوند ناممکن است.

نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را ببینی در میانه
و بدین وسیله با صراحت می گوید تا پای خود و خودخواهی ها در میانه است طرفی نخواهی بست و چیزی نصیب نخواهی برد.


و این خود و خودیت همان چیزی است که در بیت پیش از آن به عنوان عقل یاد می کند:

نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستی اش کردم روانه

ابریشم 07-27-2010 08:57 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%2834%29.gif عشق مجازي و رسيدن به حقيقت
http://sites.google.com/site/masvivality/Ghoroob.jpg
جواب اجمالي:
1. از نظر انديشمندان اسلامي يک عشق حقيقي بيشتر در عالم وجود ندارد و آن عشق به خدا است و ساير عشق‏ها، عشق کاذب يا غير حقيقي يا مجازي هستند و بلکه اطلاق عشق بر غير خدا صحيح نيست؛ چون آنها شوق هستند، نه عشق. خصوصيت آنها اين است که انسان تا آن معشوق‏ها را ندارد به آنها علاقه و عشق دارد، ولي پس از وصول کم‏کم علاقه‏ي نسبت به آنها کم شده و از بين مي‏رود، در حالي که عشق حقيقي آن است که پس از وصول نه تنها کم نمي‏شود، بلکه زيادتر هم مي‏گردد.

2. عشق مجازي به سالک عارف براي تلطيف روح، کمک مي‏رساند؛ زيرا عاشق همواره متوجه معشوق است و سعي در به دست آوردن دل او دارد و حاضر است براي رضاي او از همه چيز دست بکشد.

3. عشق مجازي انسان را از علايق و دلبستگي‏هاي اين جهان آزاد کرده و تمام هموم و خواسته‏هاي او را در يک جهت متمرکز مي‏کند، و همين کار باعث مي‏شود که توجه او به معشوق حقيقي، نسبت به ديگران آسان تر باشد؛ زيرا ديگران بايد از هزاران خواسته و هدف دست بردارند، اما او از همه دست کشيده و فقط بايد از يک مورد دل برکند تا به آستان معشوق حقيقي برسد.

4. بعضي استعداد اين که مستقيماً عشق الاهي در وجودشان شعله‏ور شود ندارند، ولي در اثر ابتلا به عشق مجازي و ارضا نشدن بعد از وصول متوجه عشق حقيقي مي‏شوند و مي‏فهمند که تنها معشوق لايق به عشق‏شان و تنها موجود سزاوار محبت خدا ست.

5. علماي اسلام در مورد عشق مجازي اکثراً اظهار نظر قطعي نکرده‏اند. البته عرفا و صوفيان عموماً طرفدار عشق مجازي هستند، ولي عده‏اي از فقها و متکلمين شديداً با عشق مجازي مخالفت کرده و آن را نوعي انحراف از عشق حقيقي، بلکه انحراف از دين برمي‏شمارند. و اصولاً اطلاق واژه ي "معشوق" را بر خدا صحيح نمي‏دانند و کلّاً آثار منظوم صوفيان در مورد عشق را ناشي از تمايلات جنسي يا شکست در عشق‏هاي مادي مي‏دانند.

عشق حقيقي، عشق نسبت به ذات الاهي است و ساير عشق‏ها عشق حقيقي نيستند، اساساً اين گونه عشق ها عشق نيستند، بلکه اين‏ها در واقع "شوق" هستند.

و فرق بين عشق و شوق آن است که شوق، ميل به چيزي است که انسان آن را ندارد و در طلب آن است، ولي وقتي به آن رسيد پس از مدتي از ديدار و وصالش دلزده مي‏شود و اين خصوصيت تمام شوق‏ها است.

اما عشق آن است که چه قبل از وصول، و چه پس از آن نه تنها از وصولش سير و دلزده نمي‏شود، بلکه هر دم ميلش بيشتر شده و خاموشي و مردگي ندارد. اين عشق مختص به ذات اقدس الله است و الاّ هر چه غير از او وقتي انسان به وصالش رسيد، پس از مدتي در مي‏يابد که آن چيز اصلاً ارزش آن اندازه محبت را نداشته است، بلکه گاهي انسان به ناداني و سبک‏سري خود مي‏خندد که چرا اين اندازه نسبت به آن چيز بي‏ارزش علاقه‏مند بوده است.

پس عشق حقيقي و اصلي فقط عشق به خداست.

اما اين که بعضي از عرفا راه رسيدن به عشق الاهي را عشق مجازي يا عشق به غير خدا مي‏دانند، توجيهاتي دارد.

ابن سينا در نمط تاسع کتاب “اشارات” در مورد مقامات عارفان که بحث مي‏کند، مي‏گويد:

"شخص مريد نيازمند رياضت است و رياضت سه هدف دارد؛ اوّل: دور کردن غير حق از حق، دوم: مطيع ساختن نفس اماره... سوم: لطيف ساختن درون براي تنبه و آگاهي."

پس مي‏فرمايد که: آن غرض سوم را دو امر کمک مي‏کند

يکي: فکر لطيف و انديشه صاف. دوم: عشق پاک و عفيف، که شمايل معشوق در آن حاکم باشد، نه سلطان شهوت.

پس در کلام ابن سينا، شايد نخستين اشارات به عشق مجازي به عنوان "قنطرة" و راه گذري براي عشق به خدا، براي رسيدن به مقامات بالاي عرفاني، براي مريدان راه، وجود دارد.

امام فخر رازي در شرح کلام ابن سينا مي‏گويد:

"تأثير عشق در تلطيف سرّ از آن جهت است که، چنين عاشقي، هميشه حالات معشوق را، از حرکات و سکنات، و حضور و غيبت، و خشم و خشنودي مورد توجه قرار مي‏دهد، و به طور دايمي ذهن عاشق متوجه استقراء افعال و تعقيب اقوال معشوق مي‏گردد، و از اين راه به ملکه ي تلطيف سرّ دست مي‏يابد. و لذا نقل کرده‏اند که "مجنون" را به خواب ديدند و گفتند: خدا با تو چه کاري کرد؟ گفت: خداوند مرا بر مدعيان محبت خويش حجت قرار داد."

خواجه نصيرالدين طوسي نيز در شرح اين فقره از کلام ابن سينا مي‏گويد:

"عشق مجازي بر دل انسان، نرمي و تأثر و وجد و رقّت مي‏بخشد، و انسان را از علايق و دلبستگي‏هاي اين جهاني آزاد کرده و او را وارد مي‏کند که از هر کس و هر چيزي که جز معشوق وي است روي گرداند، و تمام هموم و خواسته‏ها و اميال و آرزويش به يک نقطه تمرکز يابد. همين کار باعث مي‏شود که توجه او به معشوق حقيقي نسبت به ديگران آسان تر باشد، چه ديگران بايد از هزاران خواسته و همّ و هدف دست بردارند، اما او از همه دست کشيده، فقط از يک مورد بايد دل برکند و مهر بردارد، تا آن دل را به آستان معشوق حقيقي برده و آن مهر را بر معشوق حقيقي بيفکند."

پس بنابراين عشق مجازي وسيله‏اي است، در آغاز کار يک سالک، که او را در سير معنوي و حصول تنبّه و توجه، ياري نمايد. اما چگونگي اين ياوري از نظر امام فخر رازي بيشتر بر توجه عاشق به معشوق، نظر دارد و اين که اين توجه موجب تلطيف سرّ مي‏شود. از نظر خواجه نصير الدين به خاطر اين است که عشق باعث دل کندن از وابستگي‏ها و علايق مختلف مي‏شود، به گونه‏اي که توجه به معشوق حقيقي و اصلي آسان تر مي‏شود، و به هر حال زمينه ي توجه به معشوق اصلي مي‏شود.

و شايد به توان گفت که تعبير "المجاز قنطرة الحقيقة" به خاطر آن است که استعدادهاي اشخاص براي رسيدن به کمالات معنوي متفاوت است، و هر کس را نمي‏توان مستقيماً به عشق حقيقي که همان عشق الاهي است، هدايت نمود. لذا عشق مجازي به عنوان دامي براي به تور انداختن سالک و جدا ساختن او از امور مختلفي که باعث پاي بستن او از سير و سلوک مي‏گردد، و انداختن او در مسير معنوي، مطرح مي‏گردد. چنانچه عين القضاة همداني مي‏گويد:

“اي عزيز، جمال ليلي، دانه‏اي دان، بر دامن نهاده. چه داني که دام چيست؟ صياد ازل چون خواست که از نهاد مجنون، مرکبي سازد از آنِ عشق خود، که او را استعداد آن نبود که به دام جمال عشق ازل افتد، که آن که به تابشي از آن هلاک شدي بفرمودند تا عشق ليلي را، يک چندي از نهادي مرکبي ساختند، تا پخته عشق ليلي شود، آن گاه بار کشيدن عشق الله را قبول توان کرد".

نظر علماي اسلامي در مورد عشق مجازي:

در کلمات عرفا و فلاسفه عموماً مخالفتي با عشق مجازي ديده نمي‏شود، بلکه چنانچه ملاحظه شد آن را قنطره و پُلي براي رسيدن به معشوق حقيقي مطرح مي‏کنند.

اما عده‏ي بسياري از دانشمندان اسلامي در اين باره اظهار نظري نکرده و يا به صورت قطعي در اين باره نفياً و اثباتاً سخني نگفته‏اند.

لکن عده‏اي از فقها و متکلمين در اين باره نظر مخالف دارند و عشق مجازي را يک انحراف نسبت به عشق حقيقي و سبب دور شدن از معنويات و خدا مي‏دانند، و اين گونه عشق‏ها را به عنوان بدعتي که متصوفه گذاشته‏اند، مطرح مي‏کنند. و يا اين که اصلاً استعمال کلمه ي عشق را در باره ي محبت خداوند و علاقه به معنويات، جايز نمي‏دانند، و اطلاق واژه ي معشوق را بر خداوند نمي‏پسندند، بلکه قبيح مي‏شمارند. چنانچه عده‏اي به طور کلي نظر خوبي در مورد متصوّفه و شعرهاي عاشقانه‏ي آنها ندارند و آن آثار منظوم را ناشي از تمايلات جنسي و يا شکست در عشق مادي مي‏دانند.


ابریشم 07-27-2010 08:58 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif حسادت چگونه از عشق محافظت میکند؟

http://www.persianv.com/yad/khabar/u...245jnzw3w4.jpg





حسادت معمولا در یک موقعیت با حضور سه نفر و در اثر وحشت از دست دادن شخص مورد علاقه ایجاد میشود. حس حسادت،
حسادت چگونه از عشق محافظت میکند؟
حسادت معمولا در یک موقعیت با حضور سه نفر و در اثر وحشت از دست دادن شخص مورد علاقه ایجاد میشود. حس حسادت، اگر به ندرت و بسته به موقعیتهای خاص به سراغ ما بیاید، حسی طبیعی است و میتواند در یک رابطه، مثبت هم واقع شود. اما اگر حسادت شدید و نامعقول شود به مخربترین عوامل برای رابطه دوستانه و عاشقانه تبدیل میشود.
حسادت چیست؟
همه ما ، به دلایل متفاوت و با مجموعه ای از احساسات مختلف، در مرحله ای از زندگی خود حس حسادت را تجربه کرده ایم. به گفته آیالا مالاک پاینز (Ayala Malach Pines) روانشناس بالینی، " حسادت، واکنشی پیچیده است که در زمان مشاهده شرایطی که یک رابطه با ارزش یا کیفیت خاص موجود در آن را تهدید میکند، در شخص ایجاد میشود." حسادت معمولا در یک موقعیت با حضور سه نفر و در اثر وحشت از دست دادن شخص مورد علاقه ایجاد میشود.
حسادت را نباید با حس رشک یا غبطه یکسان دانست، هرچند این غلط مصطلح وجود دارد که به کسی حسودی کردن، میتواند به معنای آرزوی داشتن مال، موقعیت یا خصوصیات این فرد باشد، در حالی که حسادت، در زمانی ایجاد میشود که شخص نگران از دست دادن مال، موقعیت یا فردی است که در حال حاضر به خودش تعلق دارد. حسادت از این جهت واکنشی پیچیده است که طیف وسیعی از احساسات ، افکار و رفتارها را درگیر میکند.
• احساساتی چون رنج، عصبانیت، خشم، اندوه، غبطه، ترس، حزن، تحقیر.
• افکاری چون رنجیدگی، عیب جویی، مقایسه با رقیب، نگرانی از ظاهر خود و ترحم به خود.
• رفتارهایی از قبیل احساس ضعف، تب و لرز، تردید و پرسش مداوم از خود و جستجوی دلیلی برای اطمینان یافتن، رفتارهای پرخاشجویانه و خشونت.
حسادت چگونه از عشق محافظت میکند
حس حسادتی که خفیف و به ندرت بروز کند، به زوجی که در یک رابطه عاطفی باشند یادآوری میکند که اسیر روزمرگی نشده و نگذارند روابطشان فاقد شیرینی و ابراز توجه و علاقه روزهای ابتدای آشناییشان شود. حسادت خفیف زوج را به قدردانی از یکدیگر تشویق میکند و آنها را به کوشش برای جلب رضایت و ایجاد حس ارزشمندی در یکدیگر وامیدارد.
حسادت، عواطف را افزایش داده و روابط عاشقانه را قویتر و پرشورتر میکند. حسادت در اندازه های کوچک و قابل کنترل میتواند انرژی مثبتی در رابطه باشد اما با شدت یافتن و غیر منطقی شدن، ماجرا به کلی تغییر خواهد کرد.
حسادت چگونه عشق را از بین میبرد
گاهی اوقات احساسات حسادت آمیز میتوانند از حد و اندازه خارج شوند. برای مثال هنگامی که مردی به خاطر صحبت همسرش با یک دوست قدیمی یا یکی از اعضای خانواده به گرمی احوالپرسی میکند، صحنه ناگواری ایجاد میکند یا زنی به خاطر اینکه متوجه میشود رئیس همسرش هم زن است دچار حمله جنون آمیز حسادت میشود، همان زمانی است که کنترل این حس از توان شخص خارج شده است.
چنین واکنشهایی میتواند آسیب سختی بر رابطه وارد کرده و موجب شود که هر دو نفر در تمام مدت احساس بی ثباتی کرده و مدام در حال نگرانی و احتیاط باشند تا مبادا حس حسادت دیگری را تحریک کنند. شخص حسود نیز که معمولا از مشکل خود با خبر است، دائما در میان دو حس مقصر دانستن خود و توجیه رفتارش سرگردان است.
اگر این شخص حسود شما هستید
چیره شدن بر حسادت به صبر و بردباری و کوشش فراوان نیاز دارد. اگر حس میکنید حسادت شما در مشکلات دوران کودکیتان ریشه دارد، میتوانید از مشاوره بسیار سود ببرید. اگر قبل از این در رابطه ای به شما خیانت شده است، باید ابتدا با این موضوع کنار بیایید. در اینجا به مواردی که میتواند مفید باشد اشاره میکنیم:
شرایط و احساسات موجود را با واقع بینی بررسی کنید:
به مواردی که حس حسادت شما را بر می انگیزند خوب فکر کنی و از خودتان بپرسید که این موارد تهدید کننده تا چه حد واقعگرایانه هستند. نگرانی شما از در خطر بودن رابطه تان تا چه حد بر پایه شواهد واقعی است؟ و آیا رفتار خودتان موقعیت را بدتر نمیکند؟
مثبت اندیش باشید:
هنگامی که نیش حسادت را حس میکنید، به خود یادآوری کنید که همسرتان دوستتان دارد، به شما وفادار بوده و برایتان احترام قائل است. به خود بگویید که فردی دوست داشتنی هستید و هیچ چیزی برای نگرانی وجود ندارد.
شک و تردید خود را برطرف کنید:
یکی از بهترین راههای مبارزه با حسادت این است که از طرف مقابل خود بخواهید اطمینان شما را جلب کند. مراقب باشید که حالت عیبجویی، تکه پرانی یا قلدری پیدا نکنید. بلکه احساس عدم امنیت خود را توضیح داده و از او بخواهید در رفع این مشکل به شما کمک کند.
زندگی با فرد حسود
داشتن شریک زندگی حسود، میتواند بسیار طاقت فرسا باشد. روشهای زیر میتوانند تا حدی حس حسادت آنان را کاهش دهند:
این مشکل را به چشم دیگری مورد بررسی قرار دهید. به خاطر داشته باشید که حسادت نشانه عشق است. اگر همسر یا دوست شما برای این رابطه اهمیتی قائل نبود، چنین مشکلی هم به وجود نمی آمد. به این ترتیب به جای اینکه موضع دفاعی بگیرید، کوشش کنید او را درک کرده و از وی حمایت کنید.
رفتار خود را بررسی کنید. اگر میدانید که بعضی رفتارهای خاص حسادت او را بر می انگیزد،در صورت امکان تا زمانی که مشکل برطرف شود، آنها را تغییر دهید. فراموش نکنید که بر سر قولهایی که میدهید بایستید اما از دادن قولی که عمل کردن به آن برایتان مشکل است-مانند این که همواره در دسترس باشید- نیز خودداری کنید. اعتماد او را جلب کنید: از هر فرصتی برای ابراز علاقه به همسرتان و اینکه چرا او را بر دیگران ترجیح میدهید، استفاده کنید. از خصوصیات مثبت وی تعریف کرده و بیش از پیش درباره آینده مشترکتان صحبت کنید.
فراموش نکنید که حس حسادت لگام گسیخته میتواند بی اندازه خطرناک باشد، اگر روشهای مذکور و موارد مشابه آن نتوانستند در مورد خود یا همسرتان مفید واقع شوند، بی درنگ با مشاور صحبت کنید.

ابریشم 07-27-2010 08:59 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif عشق را نباید تمنا کرد!

http://www.persianv.com/ravanshenasi...1367330117.gif








«عشق را نباید تمنا کرد» این سخن و طرز تفکر در بسیاری از زنان وجود دارد و حال آنکه در باطن و وجود خود این عشق را خواستارند و طالب حمایتند
از نیازهای اختصاصی زنان و به اصطلاح ونوسی‏ها دریافت توجه و حمایت است. زن و مرد به لحاظ جنسیت خود در غالب مواقع دارای نیازهای اختصاصی هستند. در گرو شناخت این نیازها و برطرف نمودن و توجه به طلب هر یک از آنان است که همسران در زندگی زناشویی می‏توانند روابط موثر و راضی کننده‏ای را برای یکدیگر ایجاد کنند و در جهت رشد و شکوفایی عشق تلاش موثر داشته باشند. نیاز به حمایت و توجه و محبت از جمله این نیازهاست. زنان به جهت عواطف و احساساتی که دارند خود حامیان مطلوبی هستند. و هر اندازه به کسی محبت و عشق بیشتری داشته باشند حمایت خود را بیشتر نثار او می‏کنند. اما در قبال این بذل توجه و اعتنا خود نیز خواهان توجهند و بر این باور است که اگر اطرافیان و به ویژه همسر او، به او علاقمند است قاعدتاً باید او نیز این طلب و خواسته را درک کند و از حضور آن آگاه باشد. و این در حالی است که ویژگی‏های اختصاصی مردان چنین اقتضاء می‏کند که نیاز را از زن بشنوند و درخواست را به وضوح مطلع شوند در غیر این صورت انگیزه‏ای برای این اقدام ندارند.
زنان به جهت عواطف و احساساتی که دارند خود حامیان مطلوبی هستند. و هر اندازه به کسی محبت و عشق بیشتری داشته باشند حمایت خود را بیشتر نثار او می‏کنند. اما در قبال این بذل توجه و اعتنا خود نیز خواهان توجهند. در مقابل عدم در خواست زن، مرد تصور می‏کند که وظایفش را به خوبی انجام داده و همسرش را از این بابت اقناع نموده است. و حال آنکه بر خلاف تصور بسیاری، عشق تمنا کردنی است. نیاز است که زن، همسر خود را از خواسته خود آگاه کند و پیش از آنکه در وجودش خشمی حاصل از عدم توجه و حمایت به وجود آید مرد را از وجود این طلب مطلع کند. چرا که عدم ابراز نیاز باعث می‏شود که فرد پس از سال‏ها ارائه خدمات احساسی روزی به اعلام احساسات خود دست بزند که در وجود خود میزانی از خسران و تضرر را دریافت کند و چنین حالاتی منجر به اعلام نیاز از نوع آمرانه و با لحنی نه چندان خوشایند خواهد شد.

در اینجا بدون حل مشکل پیشین با مشکلی جدید و تازه روبرو می‏شویم. چرا که مردان در قبال درخواست‏های دستور گونه واکنش نشان داده و برخلاف میل درونی ممکن است از برآوردن درخواست ممانعت بعمل آورند. فراموش نکنید که تقاضا یک دستور نیست. اگر لحن شما تحکمی باشد هر قدر هم جملات را با دقت انتخاب کنید. اثر منفی خواهد گذاشت.

پس از بیان این مطلب مهم قصد داریم نکاتی را جهت کیفیت بهتر این درخواست به شما یاد آور شویم.
1- کوتاه و مختصر صحبت کنید. بسیاری از زنان تصور می‏کنند که باید درخواست خود را با توضیحات فراوان بیان کنند و حال آنکه مردان در قبال سخنان طولانی شنونده خیلی توانا و موفقی نیستند.

2- با صراحت درخواست کنید. زنان تصور می‏کنند که بیان صریح خواسته، مرد را دچار عکس‏العمل منفی نموده لذا سعی می‏کنند صحبت خود را با پیچیدگی ابراز کنند. به عنوان مثال در زمانی که خواهان کمک مرد برای انتقال میوه‏ها از داخل ماشین به آشپزخانه هستند به غلط بیان می‏کنند "میوه داخل اتومبیل است." در صورتی که با چنین بیانی برداشت غیرصحیح را در ذهن همسر خود تشکیل می‏دهند. صورت صحیح این درخواست این است" ممکنه میوه را به آشپزخانه ببری؟"
ویژگی‏های اختصاصی مردان چنین اقتضاء می‏کند که نیاز را از زن بشنوند و درخواست را به وضوح مطلع شوند در غیر این صورت انگیزه‏ای برای این اقدام ندارند.
3- از کلمات مناسب استفاده کنید. گاهی افراد فکر می‏کنند برای خارج کردن لحن کلام از حالت آمرانه می‏توان از کلمه «می‏توانی» استفاده کرد. در حالی که در نظر مرد استفاده از این کلمه یعنی عدم اعتقاد به توانایی‏های او. اما اگر در تقاضای خود از کلمات خواهشی مثل" لطفا"استفاده کنید مرد انجام آن را وسیله‏ای برای ابراز محبت می‏داند.
اگر اندکی خواهان تغییر و تحول‏های عظیم در زندگی خود هستید بهتر است این تفاوت‏های باریک‏تر ز مو را بشناسید.


ابریشم 07-27-2010 09:00 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif عاملي مهم براي موفقيت زنان در عشق و زندگي
زناني که علاوه بر وظايف سنتي خود ، نقش هايي مانند مادر بودن ، همسر بودن ، براي به دست آوردن استقلا ل فکري و اجتماعي نيز به تعداد فزاينده اي به محل هاي کار سرازير مي‌شوند براي خود کسب و کار مستقلي را آغاز مي‌کنند يا وارد موقعيت ها و پست هايي مي‌شوند
عاملي مهم براي موفقيت زنان در عشق و زندگي

خود باوري امري ضروري و گريز ناپذير است . مطمئنا اين تمام آن چيزي نيست که زنان برا ي کسب موفقيت در اين مسير لازم دارند ، ولي بدون آن نيز قادر نخواهند بود که در نبرد براي خود شکوفايي پيروز شوند

زناني که علاوه بر وظايف سنتي خود ، نقش هايي مانند مادر بودن ، همسر بودن ، براي به دست آوردن استقلا ل فکري و اجتماعي نيز به تعداد فزاينده اي به محل هاي کار سرازير مي‌شوند براي خود کسب و کار مستقلي را آغاز مي‌کنند يا وارد موقعيت ها و پست هايي مي‌شوند که تا قبل از ان به مردان تعلق داشته است و اين منسب هاي را يکي پس از ديگري تسخير مي‌کنند .

خود باوري امري ضروري و گريز ناپذير است . مطمئنا اين تمام آن چيزي نيست که زنان برا ي کسب موفقيت در اين مسير لازم دارند ، ولي بدون آن نيز قادر نخواهند بود که در نبرد براي خود شکوفايي پيروز شوند و به مرحله اي از خود باوري برسند .

هم مردان و هم زنان ، اگر داراي اعتماد به نفس واقع بينانه درباره انديشه و ارزش خود باشند و در خود احساس امنيت کنند، خواهند توانست در مقابل مشکل ها و موقعيت ها به شکل مناسبي واکنش نشان دهند .

خود باوري انرژي زا و انگيزه دهنده است و ما را ترغيب به موفقيت مي‌کند و باعث مي‌شود از موفقيت‌هاي خود احساس لذت و غرور کنيم .

خود باوري بالا در جست و جوي اهداف و دستيابي به انها ما را ياري مي‌کند . رسيدن به اين اهداف خود باوري را تقويت مي‌کند . هر چه خود باوري ما تقويت شود بهتر براي مقابله با مشکلاتي که در شغل يا زندگي شخصي مان بروز مي‌کند ، آمادگي خواهيم داشت و بعد از شکست ، سريع تر خود را باز مي‌يابيم و انرژي بيشتري براي آغازي دوباره خواهيم داشت .

موانع ، زناني را که داراي خود باوري بالاتري هستند متوقف نمي‌سازد ، چرا که امروزه چرا که امروزه همه زن ها و يا حداقل تعداد زيادي از آنها مشغول به راه انداختن کاري و يا فکر ويژه ي براي رشد در شغلشان دارند .
همين طور يک ازدواج يا ماجراي عشقي ناموفق قادر نخواهد بود که ضمير يک زن داراي اعتماد به نفس را انچنان تحريک کند که از ترس احتمال ناراحتي هاي اينده و دوباره اتفاق افتادن اين وقايع ، عليه هر گونه ارتباط با جنس مخالف موضع بگيرند تا جايي که به قيمت از دست رفتن جواني و شادابي او تمام شود . هر چه خود باوري ما افزون مي‌شود ، جاه طلبي ما هم بيشتر مي‌شود و اين جاه طلبي نه اينکه فقط جنبه هاي مادي را شامل شود بلکه همه جنبه هاي عاطفي ، ذهني ، روحي را نيز در بر مي‌گيرد . هرچه خود باوري ما کمتر باشد ، آرزوهاي کوچک تري خواهيم داشت و احتمال کمتري براي موفقيت ما وجود خواهد داشت و همين طور احتمال کمتري وجود دارد که موفق شويم . هر کدام از اين مسيرهاي خود باوري راهنمايي براي نيل به تقويت نفس و تمرکز برخويشتن است . هر چه خود باوري ما بيشتر باشد ، محرک دروني ما براي بيان عقايدمان قويتر خواهد بود ، که اين خود نشان دهنده ي غناي دروني ماست و هر چه خود باوري ما کمتر باشد ، نياز به اثبات وجودمان مهم تر جلوه مي‌کند و يا اينکه سعي مي‌کنيم بازندگي مکانيکي و نااگاهانه خود را به دست فراموشي بسپاريم . هر چه خور باوري ما بيشتر باشد ، رو راست تر و صادق تر خواهيم بود و در ارتباطمان انطباق پذيرتر خواهيم بود . زيرا که معتقديم عقايد ما داراي ارزش هستند و بنابراين از ابراز عقايدمان واهمه نداشته باشيم بلکه از انها بايد استقبال کرد بدون هيچ گونه ترسي .
و يک نکته جالب هر چه خود باوري ما پايين تر باشد روابطمان به ميزان بيشتري غبار الود و حيله گرانه خواهد بود زيرا در مورد انديشه و احساسات خود نامطئن تر بوده و نگران واکنش شنونده هستيم . اگر اميد داريد که به رابطه اي شاد با همسر يا نامزد خود دست يابيد ،هيچ عاملي مهم تر از خود باوري نيست . هيچ مانعي بزرگتر از اين نيست ما درباره خود عميقا احساس کنيم که قابل دوست داشتن نيستيم و اولين ماجراي ماجراي عشقي که بايد در اين جهان با موفقيت به کمال برسانيم ، رابطه اي است که با خود داريم و تنها بعد از اين مرحله است که قادر به عشق ورزيدن هستيم و مي‌توانيم عشق را به درونمان راه دهيم .

پذيرش اينکه شخص ديگري ما را دوست داشته باشد بدون حصول اطمينان به عشق او رابطه‌مان برايمان کاملا واقعي يا متقاعد کننده نخواهد بود و در انديشه پريشان خود راه هاي زيادي براي تحليل يا تخريب آن خواهيم يافت . زماني که يک زن از سطوح مطلوبي از خود باوري برخوردار است، گرايش به رفتار مناسب با ديگران داشته و همچنين نياز به رفتار خوب از سوي ديگران نسبت به خود دارد . او حد و مرزهايش را به روشني مي‌شناسد و مي‌داند که چه چيز هايي در رفتار فرد منتخب او قابل قبول و چه چيز غير قابل قبول است او رفتار ناپسند را صرفا به دليل اينکه عاشق است ، نمي‌پذيرد .
او عشق را با لذت مي‌شناسد، نه با رنج و براي عشق به اندازه موفقيت در زندگي شغلي ارزش قائل است . مرداني که از سطح مطلوبي از خود باوري برخوردارند به خود باوري در يک زن ارزش مي‌دهند . آنها يک موجود وحشت زده را به عنوان يک شريک زندگي نمي‌خواهند و بر عکس اين شرايط نيز وجود دارد زني که داراي خود باوري است به مردي که ان قدر متزلزل است که اعتماد به نفس او موجب وحشتش مي‌شود ،چه نيازي دارد ؟ خود باوري يک تجربه دروني است .
ما مي‌توانيم از عشق خانواده ، همسر و دوستانمان برخوردار باشيم و بااين وجود خود را دوست نداشته باشيم . ممکن است مورد تحسين ديگران قرار بگيريم و با وجود اين خود را بي ارزش بپنداريم . مي‌توانيم تصويري از اعتماد به نفس خود نشان دهيم که همه را بفريبيم اما از درون تهي هستيم و هر ثانيه در دل ارزو مي‌کنيم که اي کاش واقعا و به راستي اين گونه بوديم . ما قادريم انتظارات ديگران را براورده کنيم و با اين وجود ، احساس ناکامي مي‌کنيم . هر روز با احساس بيمار گونه اي بيدار مي‌شويم که يک روز ديگر با شروع نقشي تازه اغاز شد . تمجيد و ستايش ديگران در ما خود باوري ايجاد نمي‌کند . تحصيل علم ، ازدواج ، والدين بودن و .... هيچ يک نمي‌توانند در ما خود باوري ايجاد کنند . اين چيز ها گاهي ممکن است به طور موقت باعث شود ما احساس بهتري درباره خود داشته باشيم يا در موقعيت هاي ويژه اي احساس راحتي بيشتري کنيم اما هيچ چيز بهتر از خود باوري نيست .

ابریشم 07-27-2010 09:02 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%2811%29.gif محك تشخیص ‏عشق از هوس
محك تشخیص‏
چگونه بفهمیم كه عاشق مدعى از رهروان عشق آگاهانه است یا هوس‏بازى لذت‏جو و خوش‏خیال كه بر اساس توهم و تخیّل پیش آمده است؟
اگر مدعى عاشق آگاهانه باشد، علاوه بر زیبایى‏ها و مزایاى محبوب، از معایب و نقایص او هم اطلاع دارد. وقتى از او بخواهیم علت دلبستگى و عشقش را بیان كند و ویژگى‏هاى مثبت و منفى محبوب را بشمارد، از تعریف و بیان او مى‏توانیم حقیقى یا تخیلى بودن عشقش را تشخیص دهیم. اگر علت‏هایى كه ارائه مى‏دهد منحصر در مزایاى جسمى و جنسى نبود و علاوه بر آن به معنویات هم توجه داشت و توانست در جنب مزایا و محاسن، معایب چندى هم از محبوب بشمارد، و در شمارش و تبیین محاسن نیز اغراق نكرد، معلوم مى‏شود كه عشق او آگاهانه است. وقتى مدعى با علم به واقعیت و حدود محاسن و آگاهى از معایب و نقایص فردى، به او علاقه‏مند گشته باشد، بعد از وصال در یافته‏هایش تخلفى نمى‏بیند و نمى‏یابد كه پشیمان گردد.

او در محبوب خود محاسنى بیش از آنچه داشت تصور نكرده بود و از معایب او نیز بى‏خبر نبود تا پس از ازدواج خلاف آن را بیابد و ایده‏آل خیالى‏اش را با واقعیت مطابق نبیند بلكه چه بسا وقتى با واقع مواجه شود، او را زیباتر و والاتر از آنچه مى‏دانست و معایب و نقایصش را كمتر ببیند و علاقه‏اش مستحكم‏تر شود.
اگر محبوب از مدعى عشق توصیف و تصویر خود را بخواهد و آن را همه‏جانبه و مطابق با واقع ببیند، مى‏تواند به صداقت و واقع‏بینى او اطمینان یافته و به دوام زندگى با او مطمئن شود.


مطلب دیگر اینكه مدعى عشق چنانچه فقط به جنبه‏هاى جسمى و زیبایى‏هاى جنسى توجه داشته باشد، این هم عشق نیست بلكه هوس شعله‏ور است و نمى‏تواند مبناى زندگى باشد زیرا عشق و علاقه به جسمانیات كم‏دوام است چون خودِ زیبایى‏هاى جسمى كم‏دوامند و بعد از چند سال كمرنگ مى‏شوند و از بین مى‏روند و عشق مبتنى بر آنها هم به همین منوال.

عاشقى مى‏تواند مدعى عشق پاك باشد كه در جنب ویژگى‏هاى جسمى و مادى، با آنها یا بیشتر به ویژگى روحى، اخلاقى و اعتقادى محبوب توجه داشته باشد زیرا این ویژگى‏ها دائم هستند و عشق مبتنى بر آنها نیز دوام مى‏یابد. كسى كه فقط به چشم و ابروى دخترى یا قد و بالاى جوانى دلبسته باشد، چه بسا با دیدن چشم و ابروى زیباتر و قد و بالاى رساتر بدو دل مى‏بندد و از اولى دل مى‏كَند؛ ولى دلبسته به روحیات و معنویات، اگر با معنویت بالاتر مواجه شود، از معنویت قبلى دل نمى‏كند بلكه سعى مى‏كند او را به این حد ارتقا دهد و از خداوند تعالى محبوبش را طلب مى‏كند.

علاوه بر آن، دلبسته به جسم محبوب، اگر اهل ارزش‏هاى دینى و اخلاقى نباشد، بعد از مدتى وصال، شعله هوسش فروكش مى‏كند و دیگر جاذبه و علتى براى تداوم زندگى نمى‏یابد.
اگر تصویرى كه مدّعى عشق ارائه مى‏كند، خیالى، موهوم، نامطابق با واقع و تك‏بُعدى بود، این عشق موهوم و خیالى است و اگر فقط به ابعاد جسمى و مادى توجه شده بود، این هوس شعله‏ور است و این مدعى را نه عاشق بلكه هوس‏بازى دلداده ی توهمات و تخیلات باید دانست و دست رد به سینه ی او زد.

ابریشم 07-27-2010 09:03 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif آیا میتوانیم هم زمان عاشق دو نفر باشیم؟
http://www.seemorgh.com/DesktopModul...iles/56199.jpg




بیشتر مردم معتقدند که چنین چیزی امکان ندارد، چرا که اگر واقعاً و از ته دل عاشق کسی باشید، نمی توانید همزمان کسی دیگر را نیز دوست داشته باشید، در مقابل برخی نیز بر این باورند که بهتر است خیلی عاشق طرف مقابل خود نباشی که اگر روزی قرار باشد جدا شوید، راحت تر دل بکنید و به کس دیگر علاقه مند شوید، البته در اولین رابطه ی عشقی بین دو نفر، یک سری مشکلات غیر قابل اجتناب وجود دارد که خیلی خوشایند نیست، امّا با تمام اینها، به دلیل تعهدات و نقاط مشترک عاطفی بین آن دو، این رابطه نیز به نوعی زیبایی خاصّ خود را دارد.


یکی از دلایلی که بیشتر افراد از تن دادن به همچین رابطه ای خودداری می کنند، ترس از عدم اعمال تعهدات بین خود و طرف مقابل است که خود امری بسیار دشوار است. از طرفی می بینید که همزمان می توانید علاوه بر اینکه عاشق پدر، مادر، فرزند و ... باشید، به جنس مخالف نیز عشق بورزید و او را هم دوست داشته باشید، شاید همین حالا با خود بگویید، "خوب، عشق به پدر و ...کاملاً متفاوت است"، امّا آیا در این عشق نگران آنها نمی شوید؟ برای آنها از خیلی چیزها گذشت و فداکاری نمی کنید؟ و در آخر حتّی شاید حاضر باشید برای آنها بمیرید؟ اگر خوب دقّت کنید می بینید که برای نامزد/شوهر، نیز همین عواطف را دارید!


بعلاوه در این بین با آنها رابطه ی نزدیکی هم دارید و این خود سبب ایجاد عواطفی بس عمیق تر خواهد شد. در اثر این حالات و احساسات دو طرفه، به مروز زمان ، این دیگر رابطه جسمی نیست که مسبب این عواطف است بلکه زوجین سالها و سالها در سایه ی آرامش و دوستی با یکدیگر زندگی می کنند. در اینجاست که می بینید این رابطه شبیه به دوست داشتن پدر، مادر، خواهر، فرزند و ... است. درست است که عشق به فرزند، می تواند والاترین عشق باشد امّا حقیقت این است که این رابطه تنها تا وقتی دو طرفه است که آنها به سنّ نوجوانی برسند، آن وقت است که با انتظارات پی در پی فرزند و عدم نارضایتی از والدین، دیگر این رابطه آنقدر صمیمی و مثل قبل نخواهد بود.


عشق نه تنها آزادی ها و عواطف قبلی شما را محدود نمی کند بلکه می بینید که گویی نیمه گمشده ی خود را پیدا کرده اید، شاید تا آن زمان هیچ وقت فکر نمی کردید که شما هم به این رابطه نیاز دارید، امّا تنها با نیل به آن می فهمید که چقدر این نوع دوست داشتن متفاوت و شیرین است، مثل اینکه دوباره متولّد شدید!


متأسفانه برخی از ترس قربانی شدن و اینکه روزی نفر مقابل خود را از دست دهند، به کسی دیگر روی می آورند، این افراد با توّهمات واهی، به بی راهه می روند و رفته رفته با نفر بعدی و بعدی، دیگر مثل آدم آهنی رفتار می کنند! در حالی که زیبایی یک رابطه عاطفی در علاقه و اشتیاق دو طرف به با هم بودن و گذران لحظات رویایی و آرامش بخش با یکدیگر است.


آیا از تعهد و ایجاد رابطه با تنها یک نفر می ترسید؟ بیشترین علّت ترس از شروع این روابط این است که طرفین فکر می کنند که در اثر مرور زمان شاید از یکدیگر خسته شده و برای هم تکراری شوند، یک نگاهی به والدین و عشق های قدیمی بیاندازید، آنها نیز روزی عشق خود را با تعهد و وفاداری شروع کردند و در حال حاضر شاهد سالگردهای ازدواج و ... چهل ساله آنها هستیم! می بینید که عشق واقعی خستگی در کارش نیست.


امروزه زن و مرد در صحنه اجتماع حضوری فعال دارند. در اثر این وضعیت روابط آنها رودر رو و ملموس تر است، شاید هم یکی از دلایل اینکه بیشتر مردم تن به خانه نشینی نمی دهند همین موضوع است، امّا در اثر این تنوع رفت و آمد، روابط جنس مخالف نیز بیشتر ولی متغیر، بی ارزش و بی ثبات تر شده است.

آن وقت است که با این مشکل روبرو می شوی که چطور می شود دو نفر را همزمان دوست داشته باشی با یک درجه و یک حس؟! ممکن است همزمان عاشق همسر خود باشی، ولی به طرف کسی دیگر نیز متمایل شوی و در عین ناباوری، شیفته ی او نیز امّا کمی متفاوت تر شوی! دلایل این گرایش می تواند، کشش جنسی یا عاطفی باشد. بیشتر مردها در مورد زنها در ذهن خود می پرسند: "چرا زنها به مسائل جنسی و فیزیکی خود کمتر اهمیت می دهند"

عاشق شدن خوب است اما چه بهتر که این عشق و صمیمیت به مرور زمان، در سایه رابطه سالم و به مرور با مشارکت خانواده ها، تجدید و تقویت شود، اگر دونفر (چه مرد و چه زن) از نظر روابط عاطفی از جانب هم تأمین باشند، خود عاملیست مهم در اینکه دیگر دو نفر به برقراری رابطه ای جدید و در ادامه، دوست داشتن نفری دیگر به طور همزمان، کمتر تمایل و گرایش پیدا کنند و از مسیر خود منحرف شوند

ابریشم 07-27-2010 09:05 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif روز را با عشق شروع کنید
روز را با عشق شروع کنید، با عشق سپری نمایید و با عشق به پایان ببرید
با تسلط کامل در انجام این روش، ما یکی از بزرگ ترین الگوهای انسانیت می شویم. دقیقاً همانند معصومین و قدیسین که به انسانیت خدمت کردند. با وجودی که تسلط بر این روش مشکل است، اما برای دستیابی به آن هر تلاشی ارزشمند است.
سپری کردن روز با عشق یعنی شما تلاش کنید که سخاوتمند باشید ، از بقیه تعریف کنید و متواضع و صادق باشید.
حکمت نهفته در این روش ساده است. در طی روز به دفعات اهمیت زندگی با عشق را به عنوان بالاترین اولویت به خود یادآوری نمایید. بدین ترتیب، وقتی موردی مهمتر از عشق در زندگی شما وجود نداشته باشد معجزه ای در زندگی شما رخ می دهد. «مسائل بی اهمیت» در حد خود در نظر گرفته می شوند و فرد به زیبایی و شاد ی زندگی آگاه می گردد. هر روز از زندگی روزمره ما کیفیتی فوق العاده می یابد و ما مهمترین واقعیت زندگی را تجربه می کنیم.
«روز را با عشق شروع کنید»
یعنی هنگامی که صبح از خواب بیدار می شوید، قلب خود را بگشایید، و تصمیم خود را در مورد دوست داشتن همه جنبه های زندگی به خود یادآوری نمایید.

«روز را با عشق سپری نمایید»
یعنی انتخاب و اعمال شما از تصمیم شما مبنی بر این که دوست بدارید، صبور ، مهربان و آرام باشید سرچشمه می گیرد. کلیه امور را در حد اهمیت خود بررسی کنید و از آن یک مورد شخصی نسازید و بیش از حد با مسائل درگیر نگردید. پس به خود و دیگران اجازه دهید که قدری ناکامل بوده و نواقصی داشته باشند و بیش از حد پیشنهاد و انتقاد نکنید . سپری کردن روز با عشق یعنی شما تلاش کنید که سخاوتمند باشید ، از بقیه تعریف کنید و متواضع و صادق باشید.
در طی روز به دفعات اهمیت زندگی با عشق را به عنوان بالاترین اولویت به خود یادآوری نمایید. بدین ترتیب، وقتی موردی مهمتر از عشق در زندگی شما وجود نداشته باشد معجزه ای در زندگی شما رخ می دهد.
«روز را با عشق به پایان ببرید »
یعنی لحظاتی از روز را به یادآوری و سپاسگزاری اختصاص دهید. شاید به دعا کردن یا تأمل و تفکر بپردازید یا به روزی که سپری کرده اید نظری بیندازید و در حین مرور کارهای روزانه متوجه شوید که هدف زندگی و عشق با اعمال و انتخاب های شما به خوبی هماهنگ شده اند. شما این کار را انجام داده اید نه به خاطر کسب امتیاز یا سخت گیری به خود، بلکه صرفاً برای تجربه نمودن آرامش تام با هدف دوستی و شناخت فضاهایی که فردا با عشق بیشتری در آن عمل نمایید


ابریشم 07-27-2010 09:07 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%287%29.gif چه کنیم همانگونه که عشق می‌ورزیم،به ما عشق بورزند؟؟




آرزو دارم مردی را پیدا کنم که او هم به همان اندازه به من عشق بورزد احساس می‌کنم فقط این منم که از لحاظ عاطفی روی روابطمان کار می‌کنم اگر من دیگر به این کار ادامه ندهم چه مشکلاتی در زندگیمان پیش خواهد آمد؟ این یک اشتباه خیلی مهم است که چطور زن ها بیشتر از ان چه عشق دریافت
چه کنیم همانگونه که عشق می‌ورزیم،به ما نیز عشق بورزند؟؟

شاید این جملات را زیاد از خانمها شنیده باشید:" همیشه این من هستم که به شوهرم عشق می‌ورزم "یا" آرزو دارم مردی را پیدا کنم که او هم به همان اندازه به من عشق بورزد "
شاید این جملات را زیاد از خانمها شنیده باشید:
" همیشه این من هستم که به نامزدم عشق می‌ورزم "
" آرزو دارم مردی را پیدا کنم که او هم به همان اندازه به من عشق بورزد "
" احساس می‌کنم فقط این منم که از لحاظ عاطفی روی روابطمان کار می‌کنم اگر من دیگر به این کار ادامه ندهم چه مشکلاتی در زندگیمان پیش خواهد آمد؟ "
این یک اشتباه خیلی مهم است که چطور زن ها بیشتر از ان چه عشق دریافت می‌کنند ،عشق می‌ورزند ؟
مساله خیلی ساده و در عیه حال تامل برانگیز این است که:
این گونه مردان در واقع عاشق آن چه هستند که به آنها می‌دهید ، نه خود شما .
تعجبی نیست که در انتها احساس اجحاف و خیانت می‌کنید و حتی مواقعی که خودتان روابطتتان را قطع می‌کنید نیز همین احساس را دارید و در این روابط مدام به این فکر هستید که :
- سر از روابط نامناسب در می‌آورم ، چون ذهنم مرتبا مشغول این بود که ایا او را دوست دارم یا نه ؟
- دائما نگران بودم ، ایا آن مرد ، مرا بهترین زن دنیا می‌داند یا خیر ؟؟به طوری که حتی لحظه ای تامل نمی‌کردم آیا او به درد من می خورد یا نه ؟؟
به مرد زندگیتان فرصت بدهید تا احساس واقعیشان را نسبت به شما بفهمند و ببینند که ایا واقعا شما را دوست دارند یا نه ؟؟زیرا زن ها چنان مشغول عشق ورزیدن می‌شوند که هیچ گاه فضا و فرصت کافی به مردان نمی‌دهند تا خودشان آنها را انتخاب کنند .
کمی تامل و صبوری در این زمینه به شما نتایج فوق العاده ای می‌دهد ...

ابریشم 07-27-2010 09:08 AM

چرا یک مرد از عشق همسرش بی خبر است !!!
یک زن هرگز از ابراز عشقهای مرد زندگیش خسته نخواهد شد . به زبان آوردن دوستت دارم موجب می شود که زن به عشق واقعی مرد زندگیش پی ببرد و آن را احساس کند .
-یک زن به دریافت عاشقانه چند شاخه گل ، هدایای کوچک و ابراز عشقهای بی اختیار ، عشق می ورزد .

-زمانی که مردی به زنی چند شاخه گل تقدیم می کند و یا یادداشت های عاشقانه اش را نثارش می دارد ، به آن زن اجازه می دهد تا بداند تا چه اندازه منحصر به فرد است .

-وقتی زنی عاشق می شود ، احساس زیبایی و زنانگی در او به چندین برابر می رسد .

-نوازش یک زن به او قدرت و انگیزه برای زندگی کردن می بخشاید .

-یک زن همیشه دوست دارد از عشق همسرش نسبت به خودش مطمئن شود .

-پیش از اینکه زنی قادر به احساس عمیق برقراری رابطه جسمانی باشد ، به احساس عشق ، نوازش و ملاطفت نیاز دارد .

-زنان ابتدا کیمیای روح و عاطفه را احساس می کنند و بعد به کیمیای جسم پی می برند .

-لحظاتی که مرد ، دستهای زنی را در دست می گیرد و او را لمس می کند ، لحظاتی هستند که زن به آنها عشق می ورزد .

-هدف یک زن در برقراری رابطه جسمانی ، شور شهوانی نیست. بلکه مقصود او لذت بردن از صمیمیت ، عشق و ملاطفت در کنار شور جسمانی است .

-هنگامی که زنی بداند فقط اوست که راه به قلب شریک زندگیش دارد ، در عرش سیر خواهد کرد .

-یک زن هرگز مشکلاتش را دسته بندی نمی کند ، در صورتی که زمانی که غمگین و ناراحت باشد ، تمامی مشکلاتش از کوچک و بزرگ به دلش هجوم می آورند .

-یک زن هنگامی سکوت می کند که دردهای نهفته در دلش بسیار عمیق است و یا اینکه به مرد مقابلش آنقدر اعتماد ندارد که سخن دل با او بگوید .

-وقتی مردی با دلسوزی و توجه به مشکلات زن گوش می سپارد و از ارائه راه حل می پرهیزد ، احساس عشق و بلوغ را در او دو چندان می کند .

-مردان و زنان در برابر فشارهای عصبی واکنش های متفاوتی از خود نشان می دهند . دراینگونه مواقع زن نیازمند نزدیکی و درک طرف مقابلش می باشد ، در صورتی که مرد به تنهایی احتیاج دارد .

-هنگامی که اظهارات و اعمال زنی بیهوده تلقی می گردد ، او برای مطرح شدن شروع به ابراز نظریات مخالف و عدم توافق می کند .

-به جرات می توان گفت به جز در موارد انگشت شماری ، هیچ چیز بیش از سخن گفتن بر علیه یک زن به او آسیب نمی رساند .

-زن درست مثل یک موج است ، به هنگامی که عشق در قلبش به ظهور می نشیند ، اعتماد به نفسش در حرکتی مواج به اوج می رسد .

-هنگامی که موج احساسات یک زن به اوج می رسد ، به هیچ عنوان محدودیتی در ارائه عشق نمی بیند .

-مردها همواره باید بدانند که هر گاه زنی رنج و عصبانیت خود را بیرون بریزد و آشکار نماید ، احساس آسایش و آرامش بیشتری می کند .

-این نکته را به خاطر بسپارید که هر گاه زنی در اوج فوران خشم و غم قرار گرفته باشد ، به هیچ عنوان تقصیری را به گردن نمی گیرد .

-وقتی زنی از موضوعی می رنجد ، مرد باید ضمن همدردی با او نشان دهد که برای غم او نگران است ، سپس سکوت اختیار کند تا آن زن بتواند احساس همدردی اش را حس کند .

-دردناک ترین مسائل برای بعضی از زنان ، عدم پذیرش ، قضاوت نادرست و ترک شدن است ، چراکه امکان دارد این باورها در عمق ضمیر ناخودآگاهشان آنان را به سوی این تصور نادرست سوق دهد که لیاقتشان بیش از این نیست .

-ماهیت یک زن ، درخواست تایید امور است .


-در صورتی که مردی در مقابل پیشنهادات یک زن از خود مقاومت نشان دهد ، زن با این حال که مفهوم این مقاومت را درک می کند ، اما هیچ گونه توجهی به آن نشان نمی دهد . ولی در این زمان احساس می کند که مرد به او احترام نمی گذارد .

-بسیاری از زنان به این علت که نمی خواهند کسی ایشان را نیازمند بداند ، نیازهایشان را انکار می کنند .

-حتی در صورتی که زنی بپندارد نیازها و خواسته هایش برآورده نخواهند شد ، اجتناب از بیان آنها و قصد انجام دادن تمام کارها به تنهایی ، اشتباه بزرگی است .

-یک زن باید بیاموزد که چطور نیازها و تمایلات خود را بدون نکوهش و یا تزلزل ابراز دارد و این نکته از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است .

-امروزه بسیاری از زنان از اینکه عشق می ورزند ، اما در عوض چیزی دریافت نمی کنند ، رنج می کشند ، آنان به دنبال وقفه ای می گردند تا در این زمان تنها به خود بیندیشند و توجه کنند و در خلال آن وجودشان را بهتر کنکاش و کشف کنند .

-یک زن جوان در اوج جوانی مایل است برای برآوردن تمایلات شریک زندگیش خودش را فدا کند .

-یک زن بطور ذاتی از توانایی نامحدودی در شاداب ساختن دیگران برخوردار است .اما وقتی آن زن لبخند می‌زند ، لبخندش به این معنا نیست که در اوج شادابی و خوشحالی قرار دارد .

-همیشه زنان به همان اندازه ای که در توان دارند . بخشش می کنند و در این زمان به خاطر می آورند هنگامی که آنان به بخشش نیاز داشتند ، تا حدودی کمتر از این اندازه ، به ایشان بخشیده شده است.
-اغلب زنان با آنچه همسرشان می خواهد به راحتی موافقت می کنند ، اما این کار به این معنا نیست که خواسته همسرشان دقیقا همان باشد که آنان می خواهند .

-یک زن ، هرگز به کارهای خودش و همسرش امتیاز نمی دهد ، بلکه شوهرش را آزاد می گذارد و تصور می‌کند او نیز به همین ترتبیب آزادش گذاشته است .

-وقتی زنی به ثبت امتیازات می پردازد ، ممکن است موضوع بسیار کوچکی در نظرش به اندازه امری بسیار بزرگ به شمار آید . پس امکان دارد یک شاخه گل سرخ بتواند برای شما امتیازات فراوانی به همراه داشته باشد.

-یک احساس پنهان در درون زن به او می گوید نمی خواهم خواسته هایم را برایش بگویم ، اگر عشق او به من واقعی باشد ، خودش از نیازهایم مطلع می گردد
.
-مردان و زنان باید به خاطر داشته باشند که همسرشان به هیچ عنوان خود بخود از نیازهایشان ، مطلع نیست .
-زنان نمی پسندند که شوهرانشان
، برآورده ساختن نیازهایشان را به دست فراموشی بسپارند . به همین علت ، دست از نق زدن بر می دارند و به حمایت شوهرانشان می پردازند .

-یک زن باید احساس کند که مورد احترام قرار گرفته و به بهترین وجه در خاطرها می ماند . در این صورت نادیده گرفته شدن برایش همچون امری است که دربخش انتهایی فهرست شخصیتش قرار می گیرد .


ابریشم 07-27-2010 09:10 AM

دستور زبان عشق.. :
دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را
بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی‌بایست داد

نویسنده ی این اشعار زیبا کسی نیست جز : قیصر امین پور .. او که از کودکی تا به امروز با شعر هایش بزرگ شدیم ..
به همین منظور مطلبی در باب نقد این شعر و نگاه قیصر امین پور به مقوله ی عشق براتون قرار دادم : امید که مورد پسندتان قرار گیرد ..
ما را از نظرات ارزشمند خود محروم نفرمایید :
عشق به روایت قیصر : نویسنده : مهدی طاهری , روزنامه ایران :
دستور زبان عشق قیصر امین پور، روی پیراهنی افتاده که زیر پیراهن، یک صفحه دفتر مشق است با همان خطوط آشنا اما این کتاب، مشق عشق برای قیصر نیست.
دستور زبان عشق قیصر امین پور، روی پیراهنی افتاده که زیر پیراهن، یک صفحه دفتر مشق است با همان خطوط آشنا اما این کتاب، مشق عشق برای قیصر نیست. رنگ قرمز پس زمینه عنوان کتاب، مخاطب را به دنیای قدیمی امین پور می برد، دنیایی که پس از لبخندها و شادی های او یا غم ها و دلگیری ها پیش می آید. پشت جلو نیز، همین گونه رقم می خورد پیراهنی باز وشعری برای انتظار…
قیصر امین پور را از پیش ترها می شناسیم، با دغدغه هایش و فضایی که به لحاظ زبانی و مفهومی در اشعارش ایجاد کرده است، آشناییم.
اگر به قبل تر بازگردیم و نگاهی به دهه ۶۰ بیندازیم او یکی از شاعرانی بود که توانست قطار شعر را از ایستگاه های غمگین برهاند و آواز دوباره ای درگوش ریل ها و ایستگاه ها بخواند. آوازی از جنس تغزل و تعهد. بیراه نیست اگر او و دوست همراهش مرحوم سیدحسن حسینی را در راه بالندگی شعر دهه ۶۰ بسیار تأثیرگذار بدانیم، چرا که شعر در این دهه دارای فضایی ناهمگون بود. کشور در شرایط جنگ به سر می برد و ادبیات خواه ناخواه، باید مردم را به جهانی دعوت می کرد که از پس آن مال و جان و ناموس و موطن آنها در امان بماند و امین پور، البته چنان کرد که شایسته شعر و ادبیات درا یران آن دوره بود. امروز ما به دستور زبان عشق رسیده ایم. دستور زبانی که نمی دانیم برای چه نام عشق بر آن نهاده شده است. اگر دستور است پس چرا آن را در کنار عشق آورده ایم و اگر رهاست چرا برایش زبان در نظر گرفته ایم. این ترکیب (دستور زبان عشق) از زبانی و بیانی حرف می زند که البته در قید و بند زبان و بیان نیست، چرا که عشق دربند نیست. عشقی که ما می شناسیم و امین پور می شناسد، از مولوی ها و عطارها و حافظ ها تا بایزیدی ها و حلاج ها آمده و حالا عنوانی شده برای کتاب شاعری که در دهه پنجم زندگیش می زید. باید از قیصر امین پور بپرسم در این روزگار که کالای عشق شعار شده، چرا عنوان کتاب شما عشق است؟ شعری در مجموعه هست با عنوان دستور زبان عشق که نام کتاب از این شعر به ودیعه گرفته شده است، این شعر را می خوانیم تا شاید دستمان بیاید قیصر چرا نام کتابش را دستور زبان عشق گذاشته است.
دست عشق از دامن دل دور باد!
می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود، ایست!
باد را فرمود، باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد

در بیت نخست این شعر شاهدیم که شاعر دستور دادن به دل را مردود یا مطرود می شمارد، شاید هم او این کار را نمی کند و با علامت پرسشی که در مصراع دوم می آید مخاطب را در تعلیقی دو سویه می گذارد که آیا واقعاً می شود به دل دستور داد که عشق را از درون خود بیرون کند یا این که عشق را در درون خود راه ندهد؟ در ادامه در بیت دوم مثالی برای بیت نخستین می آورد به شکلی که برای مخاطب قابل لمس تر باشد، می گوید می شود به دریا دستور داد که به ساحل فکر نکند؟ آیا به موج و دریا می توان فرمان ایست داد در بیت سوم دوباره پرسشی است که در ادامه پرسش سطر نخست مطرح می شود.
بیت بعد به کسی اشاره می کند که این عشق را در نهاد ما گذارده است.
در این بیت از نهاد و گزاره در دو معنی استفاده شده است.
این ایهام اول به درون ما و وجود ما اشاره دارد و سپس به دستور زبان فارسی و مراعات النظیری است بین «دستور زبان»، «نهاد» و «گزاره».

این بیت که با بیت پایانی موقوف المعانی است به پدیده ای اشاره دارد که وقتی در نهاد به ودیعه گذاشته می شود مانند شمشیری است که در دست زنگی سیاه است. عشق ودیعه ای است که باری تعالی در درون ما به امانت گذاشته و به وسیله آن انسان می تواند به درستی و صحت راه های رسیدن به حق را طی کند. این عشق نه آن است که به راحتی بر سر کوچه و بازار ریخته شود.
● سال ها دویده ام از پی خودم
هر شاعر یا نویسنده ای در دوره هایی از زندگی اش به این قضیه می اندیشد که کجای جهان و خودش ایستاده است، به تعبیر دیگر هنرمندان و اندیشمندان پیاپی خود و حضور خود در هستی را مورد محک قرار می دهند و می کوشند دریابند تا چه حد پیشرفت معنوی و گاه مادی داشته اند، این شناخت از موقعیت و پرسش از کجایی و چگونگی جایگاه انسانی به سن و سال خاصی بستگی ندارد بلکه پرسشی است که می تواند هر لحظه از زندگی به سراغ خردمند بیاید. درست مثل نشانه هایی که باری تعالی می فرماید برای دانایان در زمین قرار داده است. قیصر امین پور در غزل سفر در آینه بخشی از این دغدغه را در دنیای خودش بیان می کند. امین پور آنگونه که می اندیشد، می نویسد، این را مخاطبان خاص او به خوبی می دانند، وی سطرهایی را بدون پیشداشت اندیشمندانه و شاعرانه روی کاغذ نمی آورد. حال سطوری از غزل سفر در آینه را بخوانیم:
این منم در آینه یا تویی برابرم؟
ای ضمیر مشترک، ای خود فراترم!
در من این غریبه کیست باورم نمی شود
خوب می شناسمت در خودم که بنگرم
این تویی، خود تویی، در پس نقاب من
این مسیح مهربان، زیرنام قیصرم
قوم و خویش من هم از قبیله غمند
عشق خواهر من است، درد هم برادرم
سال ها دویده ام از پی خودم ولی
تا به خود رسیده ام، دیده ام که دیگرم
در به در به هر طرف، بی نشان و بی هدف
گم شدم چو کودکی در هوای مادرم
راستی چه کرده ام؟ شاعری که کار نیست
کار چیز دیگری است، من به فکر دیگرم

البته سطرهایی از این شعر حذف شد که کمی ساختار شعر را دارای خلل می کندو اما مسأله اصلی مطروحه در این شعر همان طور که پیش تر آمد تردید خودشناسی است. حال اگرچه قیصر امین پور دارای جایگاه ویژه ای در شعر و در اندیشه است اما این اثر به شکل عمومی پرسش از جایگاه انسان ها را مد نظر دارد و به طور اخص مربوط به شاعر نیست.
مسأله پرسش از جایگاه فکری و انسانی مسأله ای است که اندیشمندان و هنرمندان فراوانی را به خود مشغول کرده است. بخش دیگری از این دغدغه در غزل دیگری از این مجموعه متبلور شده است. «حیرانی» عنوان غزلی است که باز با همین دغدغه در آن مواجهیم. البته لازم به یادآوری است که در مبحث اول مسأله جایگاه انسان ها در هستی و در وجود خودشان مطرح بود اما در این غزل مسأله شیدایی حیرانی انسان است:
من سایه ای از نیمه پنهانی خویشم
تصویر هزار آینه حیرانی خویشم
صدبار پشیمانی وصد مرتبه توبه
هر بار پیشمان ز پشیمانی خویشم
یا در غزل «شب اسطوره ای» به گونه ای دیگر با این روایت مواجه هستیم
دور از همه مردم شده ام در خودم امشب
پیدا شده ام، گم شده ام در خودم امشب

به گونه ای دیگر قیصر امین پور در غزل «در این زمانه» انسان معاصر امروز را معرفی می کند، انسانی که نه جایگاه خود «شر» را می شناسد نه جایگاه دیگری را. این انسان خود به خود از اطرافیان فاصله می گیرد و از معاشرت با آنها دوری می کند. این انسان با ویژگی هایی که عنوان شد دیگر به خودش نزدیک نیست و نمی تواند به ویژگی ها و سجایای اخلاقی بیندیشد. چگونه انسان می تواند به خوبی و نیکی فکر کند آن وقت به دوستان و خویشان خود برساند به این چند بیت توجه کنید:
در این زمانه هیچ کس خودش نیست
کسی برای یک نفس خودش نیست
خدای ما اگر که در خود ماست
کسی که بی خداست پس خودش نیست
تو دست کم کمی شبیه خودش باشد
در این جهان که هیچ کس خودش نیست

درواقع رسیدن به این مرتبه از دانایی که موقعیت خود و دیگری را بشناسی در بخش هایی از «دستور زبان عشق» مورد توجه قرار گرفته است.
● آه این آیینه کی غرق غبار و گرد شد
امین پور را با غزل هایی می شناسیم که امروزه بسیاری از آنها ورد زبان مردمند. غزل هایی که برخی اگر چه به ظاهر از پژمردگی سخن می گویند اما در باطن خیال و زندگی و پویندگی دارند.
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم

یا غزلی با این مطلع:
عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم

این دو غزل اگرچه حال و هوای به ظاهر پریشانی دارند اما از درون شان خون زیستن بیرون می تپد. امین پور در مجموعه «دستور زبان عشق» باز هم این گونه سروده هایش را آورده و شاید بار دیگر توانایی اش در سرودن این مفاهیم تداعی کننده «اجتماع نقیضین» را به رخ مخاطب شعر کشیده است.
اول آبی بود این دل، آخر اما زرد شد
آفتابی بود، ابری شد، سیاه و سرد شد
آفتابی بود، ابری شد، ولی باران نداشت
رعد و برقی زد ولی رگبار برگ زد شد
صاف بود و ساده و شفاف، عین آینه
آه، این آیینه کی غرق غبار و گرد شد؟
هر چه با مقصود خود نزدیک تر می شد، نشد
هر چه از هر چیز و هر ناچیز دوری کرد، شد
هر چه روزی آرمان پنداشت، حرمان شد همه
هر چه می پنداشت درمان است، عین درد شد
درد اگر مرد است با دل راست رویارو شود
پس چرا از پشت سر خنجر زد و نامرد شد؟
سر به زیر و ساکت و بی دست و پا می رفت دل
یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد
بر زمین افتاد چون اشکی ز چشم آسمان
ناگهان این اتفاق افتاد؛ زوجی فرد شد
کودک دل شیطنت کرده است یک دم در ازل
تا ابد از دامن پرمهر مادر طرد شد

در بیت نخستین این غزل اگرچه به ظاهر فضایی زمینی برای مخاطب ترسیم می شود و دلی را با رنگ آبی و پرنشاط معرفی می کند که در آخر زرد و پژمرده شده است، اما به مرور وقتی ابیات رو به تخلص می روند معلوم می شود فضا، فضایی بزرگ تر از مسائل این جهانی است و زردشدن دل که در بیت اول به آن اشاره شده به طرد آدم از بهشت اشاره دارد. بهشتی که در آن دل ها آبی بود و براساس یک شیطنت (به قول امین پور) همه به زرد بودن دل محکوم شدیم و حالا در تلاشیم دوباره به دل های آبی بازگردیم. امین پور شاعری نیست که چندان در قید و بند فلسفه یا بیانیه های فکری باشد اما نکات ریز و درشتی از شعرش می توان یافت که بیان مفاهیمی که به علاقه او در ذهن و زبانش ساری و جاری شده باز نمود عقیده شخصی و فلسفی او نیست اما گاهی نگاه و عمق توجهش به هستی فیلسوفانه است.
سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟
خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟
نیست چون چشم مرا تاب دمی خیره شدن
طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟
طنز تلخی است به خود تهمت هستی بستن
آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟
طالع تیره ام از روز ازل روشن بود
فال کولی به کفم خط خطا دید چرا؟
من که دریا دریا غرق کف دستم بود
حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا؟
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم
دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟
آمدم یک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا؟

امین پور از تردیدها حرف می زند. از آدم ها و مقصدهایی که فکر می کنند به آن رسیده اند اما فاصله بسیاری با آن دارند. «تردید»ی که امین پور در سطرسطر این غزل به آن اشاره دارد همان «تردید» انسان معاصر در «رسیدن »ها و «نرسیدن»هاست.

ابریشم 07-27-2010 09:11 AM

● قطار می رود، تو می روی، تمام ایستگاه می رود
شعر «سفر ایستگاه» پشت جلد کتاب «دستور زبان عشق» نوشته شده است. علاقه های امین پور به فضاهای مدرن که در آن قطار تداعی گر رفتن یا آمدن است برایم خیلی پیش ترها روشن شده بود. امین پور شعر را «به روز» می نویسد، او «گذشته» نویسی نمی کند، همان گونه که «آینده» نویسی هم نمی کند، امین پور «امروز» را می نویسد، همین امروز. حالا مخاطب می خواهد خوشش بیاید یا نه!
امین پور نمونه مناسبی از شاعر «امروز» است، شاعری که توانسته مخاطبی برای اثرش دست و پا کند، مخاطبی که ادبیات او را می شناسد، دغدغه اش را می شناسد و حرفش را به جان می خرد.
امین پور در شعرهایش بازی نمی کند، بازی با حروف، مفاهیم و مبانی زیبایی شناسی، او به پایه هایی پایبند است که ادبیات مستحکم هزارساله ایران پایبند بوده و هست.
«سفر ایستگاه»
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سال های سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام!

«سفر ایستگاه» عنوانی شاعرانه برای این شعر است. «قیصر» شعر سپید و ساختار آن را خوب می شناسد. رعایت محور عمومی اثر و قطع کردن معنی و تقسیم آن بین سطرها به شکلی که رأس هرم پایان شعر باشد و معنی درآن قسمت به تکامل برسد، روشی است که در اکثر آثار نیمایی و سپید قیصر می توان آن را ردیابی کرد.
اگرچه ایرادی که می توان بر این گونه شعرها گرفت تک محوری بودن است اما مهم این است که شاعرانی چون امین پور هنوز با تمام تلاش، علاقه مندند فاصله عموم مردم با شعر نیمایی و سپید را کمتر کنند تا مخاطبان راحت تر بتوانند با فضاهای مدرن شعر فارسی ارتباط برقرار کنند.

● شعری برای بودن
هر شاعری تعریفی شخصی از شعر دارد که البته این تعاریف طبیعی است که با هم متفاوت باشند. برخی از شاعران تعریف شعر برایشان از قالب شروع می شود و بعد به کلام مخیل و احتمالاً موزون و مقفا می رسد اما «قیصر» به قالب توجهی ندارد و به همین دلیل است که وقتی مجموعه ای منتشر می کند تنوع قالب را همچون تنوع مضمون رعایت می کند. مسأله دیگری که در ذهن همه هنرمندان گاهی اندوه ایجاد می کند این است که هنرشان چقدر برای تعالی آنها بوده و یا چقدر توان ادامه راه برای آنان وجود دارد. قیصر امین پور در شعری با عنوان «شعر» این توان را این چنین بیان می کند:
تا نسوزم
تا نسوزانم
تا مبادا بی هوا خاموش
پس چگونه بی امان روشن نگه دارم
سال ها این پاره آتش را
در کف دستم؟
تا بدانم همچنان هستم.

«شعر» برای قیصر پاره آتش است که به واسطه آن احساس «بودن» می کند. بودنی همراه با کلام، کلامی که قداست آن به تاریخ و به «اقرا» بازمی گردد، به «بخوان به نام پروردگار» از این دریچه به شعر نگریستن می تواند راه های تازه ای برای دریافت های ما باز کند.
مشق بابا آب…
شعرهای بسیاری در فضای آیینی تا به حال سروده شده است. درواقع شهر آیینی و مذهبی تاریخی مساوی ادبیات پارسی دارد و این ادبیات در سالیان متمادی به عناوین مختلف به ادبیات آیینی پرداخته است. اما دربسیاری از آنها دغدغه آدم های عاشورا به اشتباه پیدا کردن آب مطرح شده است. این اشتباه به عدم آشنایی شاعران با فضا و رسالت عاشورا بوده است. قیصر امین پور در شعری با عنوان «کودکان کربلا» فضای آن روز را این گونه معرفی می کند:

راستی آیا
کودکان کربلا، تکلیف شان تنها
دائماً تکرار مشق آب! آب!
مشق بابا آب بود؟
ـ این روزها که می گذرد …

شعر معروفی قیصر دارد با این مطلع «این روزها که می گذرد». روزگاری این شعر روی تیتراژ یکی از پرمخاطب ترین برنامه های جوان پسند تلویزیون بود؛ «نیم رخ». از آن روزها، خیلی می گذرد و اتفاقاً روزهایی که گذشته این قدر ساکت گذشته که آدم باورش نمی شود. حالا قیصر پس از سال ها دوباره شعر می نویسد که تداعی کننده همان روزهایی است که می گذرد، با این تفاوت که قیصر شاد است که این روزها می گذرد …؟! … او در شعری با عنوان تلقین می نویسد:
این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد.


ابریشم 07-27-2010 09:12 AM

موانع عشق من و تو ...
وقتي سخن از روابط زوجين به ميان مي‌آيد ، غالباً تصويري از تفاهم و سازگاري و يا اختلاف و ناسازگاري ارائه مي‌گردد و بنابراين موضوع بحث، بررسي ميزان سازگاري يا ناسازگاري زوجين و تحولات آن خواهد بود؛ اما به نظر مي‌رسد روابط زوجين در گستره‌اي فراتر از موضوع سازگاري قابل بحث باشد. اگر نقطه‌ آرماني در روابط زناشويي را رابطه‌اي بدانيم که نتيجه‌ آن از يک سو آرامش رواني و احساس ارزشمندي و از سوي ديگر کارآمدي هر يک از زوجين در کارکردهاي مورد انتظار از آنان باشد و البته آرامش و کارآمدي را نيز بر اساس آموزه‌هاي ديني تفسير کنيم، مي‌توان اين رابطه را فراتر از سازگاري در نظرگرفت. چون سازگاري زوجين ضرورتاً نشانگر کار‌آيي آنان در تمام عرصه‌ها نيست به طور مثال اگر زن و شوهر براي نداشتن فرزند و يا قطع ارتباط با خويشان به توافق رسيده باشند، گرچه سازگاري ميان آنان برقرار است؛ اما اين رابطه به گونه‌اي پويا نبوده است که زمينه‌ کارآيي زن و شوهر را به عنوان ارکان خانواده در برابر طايفه و جامعه فراهم آورد. از نگاه ما سازگاري زناشويي گرچه پيش‌نياز ضروري خانواده کارآمد است اما نمي‌تواند ملاکي تام براي ارزش‌گذاري بر روابط زن و شوهري باشد و بايد سازگاري را با محوريت « تعاون بر تقوا» ملاکي مهم و اساسي شمرد.

از آنچه گفته شد مي‌توان دريافت که نقطه مطلوب، و به تبع آن دامنه‌ي بحث از روابط زن و شوهري، روابطي است که بتواند استعدادهاي هر يک از زوجين را بارور نمايد، درک متقابل، نشاط و شادکامي و تعادل رواني آنان را ارتقاء بخشد و کارکردهاي هر يک از آنان را، از جمله در ارتباط با فرزندان، والدين، خانواده يکديگر و جامعه تقويت نمايد.

مشکلات موجود در روابط زن و شوهر

1- مشکلات جسمي

در برخي موارد ، ناسازگاري‌ها و ناکامي‌ها در روابط زناشويي به نقص جسماني برمي گردد. عقيم بودن يکي از زوجين را مي‌توان از زمينه‌هاي ناسازگاري و احساس نارضايتي دانست. آموزه‌هاي ديني، فرزندآوري را از کارکردهاي مهم ازدواج و باروري را از ويژگي‌هاي مثبت برشمرده‌اند. به گفته برخي مسئولان، ميزان ناباروري در جهان، 15 درصد است. البته مشکلات و بيماري هايي که در طول زندگي براي هر يک از طرفين اتفاق مي افاتد مي تواند باعث ناسازگاري و مشکلات عدم سازش در زوجين گردد.

2- مشکلات جنسي

روابط جنسي سالم و رضايت‌مندانه تأثير بسزايي در نشاط زن و شوهر، افزايش روابط عاطفي و محبت‌آميز، حس حمايت‌گري مرد نسبت به زن و همراهي زن با همسر خود دارد. روايات متعددي بر ترک رهبانيت جنسي تاکيد کرده‌اند. زنان نيز چون مردان داراي ميل جنسي‌اند که از نظر کيفيت بر مردان غلبه دارد و البته حيا سبب مي‌شود که از تمايلات خود به صراحت سخن نگويند، از اين رو به مردان توصيه شده‌است که نياز جنسي همسران خود را ناديده نگيرند، اهميت روابط جنسي زن با همسر خويش به قدري حائز اهميت است که تمکين جنسي از مهم‌ترين مسئوليت‌هاي واجب زن در زندگي زناشويي به حساب مي‌آيد.

بالا رفتن سن ازدواج در کنار گسترش ارتباطات اجتماعي و تکنولوژي‌هاي رسانه‌اي، زمينه ‌روابط جنسي قبل از ازدواج را افزايش داده است.

همچنين حضور بدون قاعده‌ي ماهواره و اينترنت در خانه‌ها، ذائقه جنسي را تغيير و ميل به تنوع طلبي را افزايش داده و از جذابيت زن و شوهر براي يکديگر کاسته است. علاوه بر اين عدم رعايت مرزهاي اخلاقي ميان زن و مرد از جمله مشاهده‌ تصاوير و فيلم‌هاي مستهجن به شکل‌گروهي، سطح حيا را کاهش داده است. استمرار اين وضعيت در روابط زن و مرد، در کنار افزايش حضور در مجالس دوستانه و مجالس خانوادگي، بدون رعايت قواعد اخلاقي نيز منجر به بي‌تفاوتي مرد در مقابل رفتارهاي جنسي همسرش شده است.

به گفته‌ برخي کارشناسان، نارضايتي جنسي از مهم‌ترين عوامل طلاق در ايران است و بيش از 50 درصد طلاق‌ها ناشي از مشکلات و اختلالات جنسي مي‌باشد. برخلاف برخي گمان‌ها، رابطه‌ي جنسي زن و مرد نه تنها يک رابطه‌ي جسمي نيست بلکه آثار بسياري در روابط زناشويي دارد، اين رابطه عاملي براي تقويت حس اعتماد به نفس، رهايي از تنش‌هاي روزانه، افزايش صميميت و بالابردن حس حمايت‌گري مردان از زنان است.

ناکامي جنسي در مردان آثاري از قبيل افسردگي، کم حرفي با همسر، افزايش احتمال روابط مشروع يا نامشروع با ديگران، تمايل به اعتياد و بي‌انگيزگي را در پي خواهد داشت و اين ناکامي در زنان به دليل آنکه نياز جنسي خود را صراحتاً بيان نمي‌کنند احتمال ناسازگاري، بهانه‌جويي، سلطه‌گري، سرگرم کردن خود به امور مختلف، خودنمايي و حتي برقراري روابط نامشروع را افزايش مي‌دهد.

3- مشکلات در روابط عاطفي

خلقت حکيمانه‌ زن و مرد را به گونه‌اي سرشته است که آنان در کنار يکديگر به آرامش مي‌رسند و ميان آنان دوستي و رحمت برقرار مي‌شود. با وجود اين، آموزه‌هاي متعددي نيز وجود دارند که اين زمينه‌هاي طبيعي را در مسيري کارآمد هدايت کنند.

معاشرت به معروف قاعده‌اي فراگير، هم در طول زندگي مشترک و هم در زمان اختلافات خانوادگي و طلاق است. رعايت اين ادب مي‌تواند زمينه‌ بازگشت به زندگي پس از جدايي را فراهم آورد و يا از پيامدهاي منفي طلاق بکاهد.

خوش‌صحبتي با همسر، زمينه‌ساز صفاي زندگي و نيکي به آنان سبب زيادي عمر و گشايش در امور اقتصادي خانواده مصداقي از خوش‌رفتاري با همسر است. هديه به همسر محبت او را افزون و عفت وي را فزوني مي‌بخشد. مرداني که به همسران خود افترا مي‌بندند، بددهاني مي‌کنند، زنان را از ياري و حمايت خود دريغ مي‌کنند، خشونت مي‌ورزند، و بخل پيشه مي‌کنند از بدترين مردان به حساب آمده‌اند.

در مورد زنان نيز آموزه‌هاي بسياري وارد شده‌ است. قدرشناسي از همسران ، کسب رضايت آنان، حتي در صورتي که شوهر مقصر باشد و ايجاد آرامش رواني در زمان بروز مشکلات و خدمت به همسر از ويژگي‌هاي مطلوب يک زن است.

زن و شوهر با وجود اينکه به هم علاقه‌مندند؛ اما راه ابراز علاقه را نمي‌دانند و از تحليل شيوه‌هايي که طرف مقابل براي اعلام محبت و يا بيان مقصود خود به کار مي‌گيرد ، عاجزند. مرد به دليل آنکه با روان‌شناسي زن آشنا نيست،گمان مي‌کند که اگر همسرش خواسته‌هايش را صراحتاً بر زبان بياورد هيچ مشکلي بوجود نخواهد آمد و زن نيز پيوسته از ضعف عاطفي و احساسي شوهر گلايه مي‌کند.

4- افزايش انتظارات

افزايش انتظارات دختران و پسران از ازدواج، از نکات ديگري است که تأثير خود را بر روابط عاطفي زوجين آشکار مي‌سازد. امروزه توقعات غيرواقع‌بينانه، عامل بسياري از ناسازگاري‌ها و جدايي‌هاست.

تعهدات کاري و مالي بيش از حد که به خستگي جسمي و روحي مي انجامد نيز پيامد ديگر افزايش سطح مطالبات از زندگي زناشويي است و حتي ممکن است زن و شوهر را به جايي برساند که عنوان کنند؛ بهتر بود، ازدواج خود را تا تأمين شدن انتظارات به تأخير مي انداختند. با افزايش انتظارات، زن و مرد نمي‌توانند سپاسگزار وضع موجود و زحمت‌هاي يکديگر باشند و همواره با حالت طلبکاري با يکديگر رابطه برقرار مي‌کنند. امروزه زن و مرد، به ويژه شوهران از احساس عميق ناسپاسي رنج مي‌برند. رسانه‌ها و برخي فعالان اجتماعي اين ايده را ترويج مي‌کنند که مردان بايد با تمام توان در خدمت خانواده باشند و اين شايستگي و حق زنان است که همسرانشان کاملاً در خدمت آنان باشند. وقتي چنين تصويري را به زنان منتقل مي‌کنيم و انتظارات آنان را افزايش مي‌دهيم، آسيب پذيري و رنجيدن آنان پس از برآورده نشدن انتظاراتشان بيشتر خواهد بود.

هر کدام از موارد ذکر شده مي تواند در زندگي زناشويي شما هم موجود باشد.با نگاهي دقيق به ارتباط خود و همسرتان مي توانيد با رفع اين مشکلات ، زندگي شيرين تر و روابط مستحکم تري را بنا کنيد.





ابریشم 07-27-2010 09:15 AM


برخي از تازه‌ترين تحقيقات را درباره عشق بخوانيد

نتايج mri از مغز عاشقان

( عشق رمانتيك) احساسي موقت، زودگذر و غير قابل اعتماد است؛ و نتايج تحقيق محققاني را نشانمان مي‌دهد كه خواسته‌اند بفهمند چه چيزي ضامن بقاي يك زندگي زناشويي است.



شور عشق، يعني همان احساساتي كه اوايل آشنايي با يك نفر، ما را مشغول مي‌كند و خواب و خوراكمان را مي‌گيرد، مبناي درستي براي زندگي مشترك نيست؛ يعني اين قبيل عواطف مثل استارت ماشين عمل مي‌كنند. خداوند آنها را در وجود انسان قرار داده كه آدم را به حركت درآورد.

ولي ما نمي‌توانيم فقط با استارت‌زدن و باك ِ بدون بنزين حركت كنيم. شواهد زيادي هم براي اثبات اين نکته وجود دارد؛ مثلاً پژوهشگري به نام آرون تعداد زيادي از افرادي را كه دچار عشق حاد و آتشين بودند زير دستگاه fmri كه از كاركرد مغز عكس مي‌گيرد گذاشت و از آنها خواست به معشوق خود فكر كنند، يا عكس آنها را نشانشان داد. كاركرد مغزي اين افراد نشان داد كه هنگام فكر كردن به معشوق، فقط آن قسمت‌هايي از مغز فعال مي‌شود كه مربوط به «پاداش فوري» است- همان قسمت‌هايي كه اگر گرسنه باشيم و غذا بخوريم فعال مي‌شود؛ يا در افراد معتاد به كوكائين، همان قسمتي كه بعد از مصرف ماده‌ي مخدر به فعاليت مي‌افتد. اين قسمت‌هاي مغز، تشكر فوري را اعلام مي‌كنند و يك چيز فوري طبعاً دوام زيادي هم ندارد. در حالي كه مغز، قسمت‌هاي ديگري هم دارد كه مربوط به پاداش‌هاي طولاني‌مدت‌است.

دو پژوهشگر ديگر به اسم‌هاي بارتل و زيكي هم آمدند همين آزمايش را روي كساني پياده کردند كه عشقشان تداوم پيدا كرده بود و به اصطلاح عشق رفيقانه داشتند؛ همان نوع عشقي كه شور و هيجانش از بين رفته اما صميميتش مانده و با مرور زمان، بيشتر هم شده است .عكس كاركرد مغز اين افراد نشان داد كه فكركردن به عشقشان قسمت‌هايي از مغز آنها را فعال مي‌كند كه مربوط به «پاداش‌هاي بلندمدت» است- همان قسمت‌هايي كه وقتي شما به شغل مورد علاقه‌تان فكر مي‌كنيد يا موسيقي مورد علاقه‌تان را گوش مي‌كنيد، يا در لحظات آرامش مذهبي، در ذهنتان فعال مي شود.

نتيجه‌ي اين پژوهش‌ها نشان مي‌دهد چون پاداش فوري هميشه تاييدکننده‌ي چيزهايي است كه غيرقابل اتكا هستند، عشق رمانتيك هم كه گهگاه دستمايه‌ي شعر و غزل و رمان و فيلم‌ها مي‌شود و چيز قشنگي هم هست، قابل اتكا نيست. در عوض، عشق رفيقانه، قابل اعتماد و ماندگار است.


بعضي اقوام اصلاً نمي‌دانند عشق چيست

عشق رمانتيك نه تنها كوتاه‌مدت و غيرقابل اتكاست كه حتي اصيل هم نيست. يعني اين طور نيست كه جزو سرشت و ذات انسان باشد و ابتلا به آن، از ضروريات زندگي محسوب شود. به نظر شما آيا در بين همه‌ي اقوام و ملت‌ها شور عشق وجود دارد؟ يعني مردم ِ همه‌ي جوامع و فرهنگ‌ها عشق رمانتيك را به اين مفهومي كه ما مي‌شناسيم، مي‌شناسند؟

دو پژوهشگر به نام‌هاي يانكويچ و فيشر، 166 فرهنگ و قوميت مختلف را از نظر آداب و رسوم و شعر و ادبيات و هنرشان بررسي كرده‌اند و به اين نتيجه رسيده‌اند كه در 147 فرهنگ، عشق رمانتيك وجود دارد؛ اما در 19 قوميت،هيچ شواهدي از اين عشق در ميان نيست؛ يعني در فرهنگ، ادبيات ، شعر و هنرشان هيچ اشاره‌اي به اين شور عاشقانه نشده است؛ اما در آن اقوام هم مردم تشكيل خانواده مي‌دهند، به خانواده‌شان علاقه دارند و براي آنها فداكاري هم مي‌كنند. يعني آن رمانتيسيسم كه در ادبيات غربي و در ادبيات ايراني خودمان هم مي بينيم، در آن فرهنگ‌ها معنايي ندارد. پس عشق رمانتيك چيزي نيست كه بگوييم لازمه‌ي هر زندگي است؛ بلكه همان موتور محرك اوليه است. 19 قوميت از اين موتور استفاده نمي‌كنند و ماشينشان بدون اين استارت هم روشن مي‌شوند.

در پژوهش ديگري از حدود شش هزار دختر و پسر قبل از ازدواج پرسيده‌اند كه «شما دوست داريد عشق رمانتيك مبناي ازدواجتان باشد يا‌نه؟»

90 درصد آنها جواب مثبت داده‌اند. يعني گفته‌اند «دوست داريم اين احساسات را تجربه كنيم.» اما بعد از چند سال، از همين افراد، بعد از ازدواجشان پرسيده‌اند «آيا آن رمانتيسيسم اوليه در ازدواجتان وجود داشته يا نه؟» 33 درصد مردان و 75 درصد زنان گفته‌اند در نهايت با فردي ازدواج كرده‌اند كه عاشقشان نيستند و رابطه‌ي رمانتيكي هم با او ندارند؛ يعني حتي خود افراد هم قبول دارند كه «عشق» نه شرط كافي براي ازدواج است و نه حتي شرط لازم.


عشق نوعي بيماري است؟

برخي از پژوهشگرها روي اين موضوع متمركز شده‌اند كه «آيا عشق آتشين صرف نظر از عشق نافرجام، يك بيماري است يا نه؟» و جالب است بدانيد روان‌شناسان بيشترين شباهت را بين عشق و يک بيماري خاص رواني به نام وسواس اجباري مشاهده كرده‌اند. در اين بيماري، افكار خاصي به ذهن هجوم مي‌آورد كه فرد گريزي از آنها ندارد؛ اين افكار او را مجبور به ايجاد رفتارهاي خاصي مي‌كند كه اگر انجام ندهد دچار تنش و اضطراب زيادي مي‌شود. مثلا کسي عادت دارد هر شب 70 بار ريشش را شانه بزند و اگر 69 بار اين كار را انجام بدهد درونش منقلب مي‌شود و نمي‌تواند آسوده بخوابد.

عشق نه فقط در ظاهر و علايم باليني شبيه اين بيماري است، كه از نظر آزمايشگاهي هم به آن شباهت دارد. در بيماري وسواس اجباري، يك ناقل خاص در سلول‌هاي پلاكت خون بيمار افزايش پيدا مي‌كند. پژوهشگري به نام مارازيتي، افراد عاشق را به اين طريق آزمايش كرده و به اين نتيجه رسيده كه آنها هم درست همين حالت را دارند. يعني انگار عشق يک حالتي شبيه به وسواس اجباري ايجاد مي‌كند كه در آن فرد عاشق دچار افكار و عادت‌هاي خاصي مي‌شود كه نمي‌تواند از دست آنها خلاص شود- مثل تماس گرفتن پي در پي با معشوق و فكر كردن مداوم به او كه عملكرد عادي ذهنش را مختل مي‌كند.
هوش عاطفي‌ات را بالا ببر

با تمام اين حرف‌ها، امروز دانشمندان به اين نقطه رسيده‌اند كه «اگر عشق و احساسات قابل اتكا نيستند پس چه چيز قابل اتكا است؟» يعني چه چيزهايي بايد وجود داشته باشد تا عشق افراد پايدار بماند. ابتدا نظريه‌اي شكل گرفت كه اگر برخي شباهت‌هاي اوليه بين افراد وجود داشته باشد صمميت و رفاقت بيشتري بين آنان به وجود مي‌آيد و مي‌تواند ازدواج موفق را تضمين كند. اما تجربه نشان داد كه اين اتفاق هم نمي‌افتد. آقاي اشتنبرگ كه مثلث عشق را ارائه كرده بود به اين نتيجه رسيد كه خيلي از طلاق‌ها، بر خلاف انتظار، در مواردي اتفاق مي‌افتد كه انتخاب اوليه اشتباه نبوده است. يعني افراد در ابتداي ازدواج، شباهت‌هايي به هم داشته‌اند اما پس از ازدواج تغيير كرده‌اند. پس خيلي وقت‌ها مشكل اينجاست که آدم‌ها تغيير مي‌كنند؛ اما با هم نه: در دو مسير يا با سرعت‌هاي متفاوتي تغيير مي‌كنند. پس حالا اين سوال به وجود مي‌آيد که «اگر شباهت اوليه هم ضامن صميميت نيست پس چه چيز مي‌تواند صميميت و رفاقت درازمدت بين زوج‌ها را تضمين كند؟»

پژوهشهاي زيادي نشان داده‌اند كه «هوش عاطفي» يكي از مهمترين عوامل موفقيت ازدواج است. هوش عاطفي نوعي از هوش است كه به ما كمك مي‌كند به احساساتمان آگاه باشيم، بتوانيم عواطفمان را خوب بيان كنيم، آنها را خوب كنترل و هدايت كنيم، ظرفيت هاي خودمان را بشناسيم و در مجموع يك حس مثبت كلي نسبت به خودمان داشته باشيم. از طرف ديگر بتوانيم عواطف فرد مقابلمان را درك كنيم و نسبت به آن واكنش اجتماعي يا بين فردي مناسب داشته باشيم.

هوش عاطفي به ما كمك مي كند كه وقتي دچار تعارض در احساساتمان مي‌شويم فرو نريزيم و بتوانيم به عنوان مساله‌اي معمولي حلش كنيم. اين نوع هوش، يک چيز ذاتي نيست و در شرايط محيطي شكل مي‌گيرد و در ميان تمام عوامل موثر در موفقيت در ازدواج، كليدي‌ترين نقش را دارد؛ اگر دو طرف داراي هوش عاطفي بالايي باشند مي‌توانند بفهمند كه چطور همراه و همگام با تغيير احساسات و عواطف يكديگر تغيير كنند تا به زندگي‌شان به رشد و صميميت بيشتري منجر‌شود.


شما چقدر عاشقيد؟

پرسشنامه‌اي که در دانشگاه نورث ايسترن بوستون تهيه شده، چندان به جزييات عشق‌کاري ندارد و به طور کلي، مي‌خواهد ببيند اصلا شما عاشق هستيد يا نه؛ و اگر عاشق هستيد، چه‌قدر عاشقيد؟ اگر براي خودتان هم دانستن جواب اين سوال‌ها جالب است، دست به کار شويد و پرسشنامه را پر کنيد.

طرز تکميل پرسشنامه

عبارات صفحه50 را بخوانيد، معشوقتان را تصور کنيد و به جاي کلمه‌ي «او» نام معشوقتان را بگذاريد. حالا جلو هر عبارت، اين‌طوري شماره بگذاريد:


اگر با هر عبارت کاملا موافق بوديد، عدد 7

اگر نسبتا موافق بوديد، عدد 6

اگر کمي موافق بوديد، عدد 5

اگر زياد مطمئن نبوديد، عدد 4

اگر با آن کمي مخالف بوديد، عدد 3

اگر نسبتا مخالف بوديد، عدد 2

و اگر کاملا مخالف بوديد، عدد 1 را جلو عبارت بنويسيد.


حالا شروع کنيد:

1. هميشه براي رسيدن به او خيلي عجله دارم.

2. او را خيلي جذاب مي‌دانم.

3. او نسبت به بيشتر مردم، عيب‌هاي کمتري دارد.

4. براي او هر کاري که لازم باشد، انجام مي‌دهم.

5. به نظر من او خيلي دلنشين است.

6. دوست دارم احساساتم را با او در ميان بگذارم.

7. وقتي کاري را با هم انجام مي‌دهيم، آن کار برايم خيلي خوشايند مي‌شود.

8. دوست دارم که او حتما مال من باشد.

9. اگر اتفاقي براي او بيفتد، خيلي ناراحت مي‌شوم.

10. خيلي وقت‌ها به او فکر مي‌کنم.

11. اين برايم خيلي مهم است که او به من علاقه داشته باشد.

12. وقتي با او هستم، کاملا خوشحالم.

13. برايم خيلي دشوار است که براي مدتي طولاني از او دور باشم.

14. واقعا خيلي به او علاقه دارم.


تفسير آزمون

حالا عددهايي را که جلو هر عبارت گذاشته‌ايد، با هم جمع بزنيد. شمايي که بالاي 89 نمره آورده‌ايد، وضع‌تان خراب است: بدجوري عاشق شده‌ايد و اگر صادقانه به سوالات پاسخ داده‌ايد، در عشقتان هيچ شکي نمي‌توان کرد!


اگر نمره‌تان حول و حوش 78 تا 88 مي‌چرخد، شما هم به احتمال خيلي زياد، عاشق هستيد و چيزي نمانده است که به بالاي قله‌ي عشق برسيد.


اما اگر نمره‌تان بين 68 تا 77 باشد، احتمال کمتري وجود دارد که عاشق باشيد. کساني هم که از 68 پايين‌تر آورده‌اند، بهتر است خودشان را گول نزنند. به احتمال زياد، چندان عاشق نيستند. کساني که از 58 پايين‌ترند هم که عمرا عاشق باشند! اين گروه بهتر است پيشه‌ي ديگري براي خودشان دست‌وپا کنند و اسم احساسات رقيقشان را نگذارند عشق!

ابریشم 07-27-2010 09:16 AM

فهم عاشقانه زندگی

http://www.vista.ir/include/lifestyl...e326b8999b.jpgعشق، شورانگیز‌ترین تجربه زندگی است.
خود را دوست بدار.
این نخستین اصل هنر عشق ورزیدن است.
کسانی که از خود نفرت دارند،
نفرت از خود را متوجه همگان می‌کنند.
عشق، به روح غذا می‌رساند.
بدون عشق، روح پژمرده می‌شود و می‌میرد.
عشق، بال و پر تو را می‌رویاند تا در سپهر نیلگون به پرواز درآئی.
عشق به تو بصیرت می‌بخشد:
چنانچه دیگر کسی نمی‌توانند تو را فریب دهد.
و به بردگی بکشاند.
آن‌هائی‌که می‌خواهند تو را به بردگی بکشانند و استثمارت کنند، مانع شکوفائی عشق در وجود تو می‌شوند.
آن‌ها از عشق می‌هراسند.
آن‌ها به تو می‌آموزند که خود را دوست نداشته باشی.
زیرا اگر نتوانی خود را دوست بداری،
هرگز نمی‌توانی دیگران را نیز دوست بداری.
اگر نتوانی خود را دوست بداری هرگز نمی‌توانی عشق را تجربه کنی.
تو وقتی می‌توانی خدا را، آدم‌ها را، طبیعت را، همسرت را، فرزندت را و همه چیز را دوست بداری، که پیش از آن، خود را دوست داشته باشی.
دوست داشتن خود هرگز خودخواهی نیست.
کسی که خود را دوست می‌دارد متوجه می‌شود در او اثری از نفس وجود ندارد.
نفس هنگامی ظهور می‌کند که تو خود را دوست نداشته باشی و بکوشی دیگران را دوست بداری.
این‌جاست که به غلط، احساس می‌کنی از همه برتری.
این‌جاست که احساس می‌کنی دل در گرو ایده‌های بزرگ داری و از بند خود رهائی یافته‌ای.
نفس یعنی همین احساس،
از یک دروغ بزرگ زایده می‌شود.
عشق به خدا، عشق به دیگران،
بدون دوست داشتن خود، عشقی‌ست بی‌ریشه عشق به خود،
نخستین گام به‌سوی عشق راستین است.
عشق راستین، به سنگ‌ریزه‌ای می‌ماند که به دریاچه‌ای آرام پرتاب شود، ابتدا موجی کوچک پیرامون سنگ‌ریزه ایجاد می‌شود، آنگاه موج‌هائی بسیار در اطراف سنگ‌ریزه می‌شوند. گسترش می‌یابند و به دوردست‌ها می‌روند.
اگر ابتدا پیرامون خود سنگ‌ریزه موجی ایجاد نشود در دریاچه اصلاً موجی ایجاد نخواهد شد. آن‌گاه هیج موجی به دوردست‌ها نخواهد رسید. اگر نتوانی خود را دوست بداری.
توان عشق ورزیدن را در خود نابود می‌کنی.
کسانی‌که از موهبت عشق ورزیدن محرومند، عشق را به وظیفه‌ای ملال‌آور تبدیل می‌کنند.
آن‌ها از سر وظیفه، همسر خود یا فرزند و یا پدر و مادر خود را دوست دارند.
عشق ورزیدن، موهبتی ست الهی.
وظیفه نمی‌تواند عشق را در دل برویاند.
عشق، شور و سرمستی است.
چیزی نیست که بتوان آن را با ادا و اطوار ایجاد کرد.
عاشق هرگز احساس نمی‌کند که به اندازه کافی ایثار کرده است.
عاشق همیشه احساس می‌کند که نمی‌توانست پیش از اینها ببخشد و بدهد.
عاشق خود را مدیون کسی می‌داند که عشق خود را پذیرفته و دریافت کرده است.
عاشق هرگز نمی‌گوید:
(آه، مرا ببینید که چه قدر خوبم که چگونه به دیگران خدمت می‌کنم!)
آنهائی که به دیگران خدمت می‌کنند و از مخدومان خویش توقع احترام و ستایش دارند، باری بر دوش مردمانند.
آنها هیچ کمکی به دیگران نمی‌کنند.
دوست داشتن خود،
نخستین گام و نخستین تجربه عاشقانه است.
کسی که خود را دوست می‌دارد، به خویش احترام می‌گذارد،
دیگران را نیز دوست می‌دارد و به آنها احترام می‌گذارد.
چنین آدمی پیش خود می‌اندیشد:
(دیگران نیز مانند من هستند همان‌طور که من مظهر خداوندم، از عشق سرمست می‌شوم و احساس احترام می‌کنم، دیگران نیز مانند من هستند).
کسی که خود را دوست می‌دارد، از عشق بهره‌مند می‌شود.
او سرشار می‌شود از عشق.
عشق از او جاری می‌شود همچون رود و به دیگران می‌رسد.
کسی که خود را دوست می‌دارد.
عشق را با دیگران قسمت می‌کند.
وقتی درک کنی که دوست داشتن خود تا چه اندازه دلپذیر است،
خواهی دانست که سهیم شدن آن با دیگران، دلپذیر‌تر و دل‌انگیز‌تر است.
عشق تو به خود، به‌تدریج موج برمی‌دارد به کرانه‌های دیگران نیز می‌رسد.
آنگاه آدم‌های دیگر، حیوانات، پرندگان، سنگ‌ها، آب، باد و باران را نیز دوست خواهی داشت.
تو می‌توانی هستی را از عشق خود پر کنی همان‌طور که یک سنگریزه می‌تواند دریاچه را پر از موج کند کسی که خود را دوست نمی‌دارد، روحش روز به روز ضعیف‌تر و ناتوان‌تر می‌شود.
رشد درونی چنین آدمی متوقف می‌شود.
زیرا این عشق است که به روح غذا می‌رساند.
روح، دانه است و عشق، خاک
باید دانه روح را در خاک حاصلخیز عشق بکاری تا بشکوفد.


ابریشم 07-27-2010 09:17 AM

عشق آتشین فقط یکسال!
تحقیقات دانشمندان نشان می‌دهد که عشق‌های آتشین بعد از یکسال فروکش می‌کنند، از خصوصیات عشق‌های آتشین می‌توان به افزایش ضربان قلب، هیجان، سرخوشی و تا حدی زودباوری اشاره کرد. دانشمندان اکنون دریافته‌اند که این نوع احساسات بیشتر از یکسال نمی‌تواند دوام بیاورد.
براساس تحقیقات محققین دانشگاه پاویا (Pavia) این احساسات قدرتمند که در تازه عاشقان بوجود می‌آید به علت عملکرد مولوکولی به نام NGF - که عامل رشد عصبها است - در بدن بوجود می‌آید.
دانشمندان ایتالیایی میزان بالاتری از NGF در خون ۵۸ فردی که اخیرا دچار این احساسات شده‌اند نسبت به گروهی از افراد مجرد و یا افرادیکه دارای روابط طولانی مدت بوده‌اند، را مشاهده کرده‌اند. اما پس از یکسال میزان مولوکول NGF در بدن همان عشاق به حد و اندازه افراد دیگر رسید و آنها از لحاظ رفتاری به حالت اولیه بازگشتند.
محققین ایتالیایی که تحقیقشان را در مجله Psychoneuroendocrinology منتشر کردند، گفتند هنوز دلایلی برای بالا رفتن میزان NGF در بدن این افراد بدست نیامده ولی این مطلب کاملا روشن است که این مولوکول در تحولات شیمیایی بدن افرادیکه دچار این احساسات هستند، نقش اساسی دارد.


ابریشم 07-27-2010 09:18 AM

آيا ميتوانيم هم زمان عاشق دو نفر باشيم؟
بيشتر مردم معتقدند که چنين چيزي امکان ندارد، چرا که اگر واقعاً و از ته دل عاشق کسي باشيد، نمي توانيد همزمان کسي ديگر را نيز دوست داشته باشيد، در مقابل برخي نيز بر اين باورند که بهتر است خيلي عاشق طرف مقابل خود نباشي که اگر روزي قرار باشد جدا شويد، راحت تر دل بکنيد و به کس ديگر علاقه مند شويد، البته در اولين رابطه ي عشقي بين دو نفر، يک سري مشکلات غير قابل اجتناب وجود دارد که خيلي خوشايند نيست، امّا با تمام اينها، به دليل تعهدات و نقاط مشترک عاطفي بين آن دو، اين رابطه نيز به نوعي زيبايي خاصّ خود را دارد.

يکي از دلايلي که بيشتر افراد از تن دادن به همچين رابطه اي خودداري مي کنند، ترس از عدم اعمال تعهدات بين خود و طرف مقابل است که خود امري بسيار دشوار است. از طرفي مي بينيد که همزمان مي توانيد علاوه بر اينکه عاشق پدر، مادر، فرزند و ... باشيد، به جنس مخالف نيز عشق بورزيد و او را هم دوست داشته باشيد، شايد همين حالا با خود بگوييد، "خوب، عشق به پدر و ...کاملاً متفاوت است"، امّا آيا در اين عشق نگران آنها نمي شويد؟ براي آنها از خيلي چيزها گذشت و فداکاري نمي کنيد؟ و در آخر حتّي شايد حاضر باشيد براي آنها بميريد؟ اگر خوب دقّت کنيد مي بينيد که براي دوست دختر/پسر، نامزد/شوهر، نيز همين عواطف را داريد!

بعلاوه در اين بين با آنها رابطه ي نزديکي هم داريد و اين خود سبب ايجاد عواطفي بس عميق تر خواهد شد. در اثر اين حالات و احساسات دو طرفه، به مروز زمان ، اين ديگر ****** نيست که مسبب اين عواطف است بلکه زوجين سالها و سالها در سايه ي آرامش و دوستي با يکديگر زندگي مي کنند. در اينجاست که مي بينيد اين رابطه شبيه به دوست داشتن پدر، مادر، خواهر، فرزند و ... است. درست است که عشق به فرزند، مي تواند والاترين عشق باشد امّا حقيقت اين است که اين رابطه تنها تا وقتي دو طرفه است که آنها به سنّ نوجواني برسند، آن وقت است که با انتظارات پي در پي فرزند و عدم نارضايتي از والدين، ديگر اين رابطه آنقدر صميمي و مثل قبل نخواهد بود.

عشق به جنس مخالف، نه تنها آزادي ها و عواطف قبلي شما را محدود نمي کند بلکه مي بينيد که گويي نيمه گمشده ي خود را پيدا کرده ايد، شايد تا آن زمان هيچ وقت فکر نمي کرديد که شما هم به اين رابطه نياز داريد، امّا تنها با نيل به آن مي فهميد که چقدر اين نوع دوست داشتن متفاوت و شيرين است، مثل اينکه دوباره متولّد شديد!

متأسفانه برخي از ترس قرباني شدن و اينکه روزي نفر مقابل خود را از دست دهند، به کسي ديگر روي مي آورند، اين افراد با توّهمات واهي، به بي راهه مي روند و رفته رفته با نفر بعدي و بعدي، ديگر مثل آدم آهني رفتار مي کنند! در حالي که زيبايي يک رابطه با جنس مخالف در علاقه و اشتياق دو طرف به با هم بودن و گذران لحظات رويايي و آرامش بخش با يکديگر است.

آيا از تعهد و ايجاد رابطه با تنها يک نفر مي ترسيد؟ بيشترين علّت ترس از شروع اين روابط اين است که طرفين فکر مي کنند که در اثر مرور زمان شايد از يکديگر خسته شده و براي هم تکراري شوند، يک نگاهي به والدين و عشق هاي قديمي بياندازيد، آنها نيز روزي عشق خود را با تعهد و وفاداري شروع کردند و در حال حاضر شاهد سالگردهاي ازدواج و ... چهل ساله آنها هستيم! مي بينيد که عشق واقعي خستگي در کارش نيست.

امروزه زن و مرد در صحنه اجتماع حضوري فعال دارند. در اثر اين وضعيت روابط آنها رودر رو و ملموس تر است، شايد هم يکي از دلايل اينکه بيشتر مردم تن به خانه نشيني نمي دهند همين موضوع است، امّا در اثر اين تنوع رفت و آمد، روابط جنس مخالف نيز بيشتر ولي متغير، بي ارزش و بي ثبات تر شده است. همواره خلقت دو جنس مخالف و تفاوت طبع و هورمون هاي متضاد بين آنها، سبب جذب به طرف هم مي شوند، تا اينجاي داستان، اين مسئله ذاتي و طبيعي است، امّا متأسفانه باز هم به دليل تنوع و در دسترس بودن انواع چهره، شخصيت و ... جنس مخالف، حس تنوع طلبي و وسوسه در مردم موج مي زند، درست مثل اينکه سير باشي و از جلوي نانوايي رد شوي، ناخودآگاه آنقدر بوي نان تازه وسوسه کننده است که بازهم دوست داري در عين سيري، ناني بخري و از طمع تازه ي آن لذّت ببري! آن وقت است که با اين مشکل روبرو مي شوي که چطور مي شود دو نفر را همزمان دوست داشته باشي با يک درجه و يک حس؟! ممکن است همزمان عاشق همسر خود باشي، ولي به طرف کسي ديگر نيز متمايل شوي و در عين ناباوري، شيفته ي او نيز امّا کمي متفاوت تر شوي! دلايل اين گرايش مي تواند، کشش جنسي يا عاطفي باشد. خيلي زنان در اثر کمبود عاطفي به طرف کسي ديگر مي روند، البته آنها معمولاً قبل از هر رابطه نزديکي، نياز به تأمين عاطفي و مسائل احساسي دارند. شايد اين سواليست که بيشتر مردها در مورد زنها در ذهن خود مي پرسند: "چرا زنها به مسائل جنسي و فيزيکي خود کمتر اهميت مي دهند"

شما که تنها هستيد بايد بدانيد براي دوست شدن با کسي و ايجاد رابطه اي صميمي، حتمًا مجبور نيستيد که عاشق او شويد، مطمئن باشيد دوستي، خود موجب تکميل عواطف شما و تنهاييتان مي شود، مي توانيد تنها تشعشعات قلب خود را در اختيار نفر مقابل بگذاريد نه همه قلب را! در اين حالت، اگر اين رابطه به جدايي ختم شود، مطمئناً ضربه ي کمتري مي بينيد!، متأسفانه چيزي که هنوز در فرهنگ ملل مختلف جا نيفتاده است، اين است که زنان بايد به تأمين نيازهاي جنسي خود ارزش بيشتري قائل شوند و بهتر است قبل از اينکه کاملاً وابسته يا به قول خانم ها عاشق کسي شوند، به اين نوع رابطه نيز فکر کنند. چرا که خود رابطه نزديکي مسبب تشديد عاطفه و صميميت بين دو نفر مي شود که هيچ گاه نيل به اين عواطف با به سر بردن در محيط کار و ... عملي نيست، عاشق شدن خوب است اما چه بهتر که اين عشق و صميميت به مرور زمان، در سايه رابطه نزديکي، تجديد و تقويت شود، اگر دونفر (چه مرد و چه زن) از نظر روابط جنسي از جانب هم تأمين باشند، خود عامليست مهم در اينکه ديگر دو نفر به برقراري رابطه اي جديد و در ادامه، دوست داشتن نفري ديگر به طور همزمان، کمتر تمايل و گرايش پيدا کنند و از مسير خود منحرف شوند.

ابریشم 07-27-2010 09:18 AM

انتخاب عشق

http://www.vista.ir/include/lifestyl...878c0e5fa4.jpg


● مکان اشتباه…

در این گونه عشقها مکان آشنایی یک محل عمومی مثل کافی شاپ ، پارک ، خیابان و غیره و یا مکانهایی مثل مهمانی ، عروسی و نظایر اینها میباشد.نکته اصلی اینجاست که شما در هیچیک از این مکانها نمی توانید آزادانه با هم حرف بزنید و اگر هم بتوانید بدلیل اتفاقی بودن برخورد مختان کلید کرده و دستخوش هیجان میباشد.

● غیبت معشوق…

جمله ای از آلن وجود دارد که میگوید : قدرت عشق در غیبت آن میباشد.شما بعد از برخورد یا به معشوق دسترسی ندارید یا یک دسترسی کوتاه مثل تماس تلفنی یا ۲ دقیقه دیدار سر کوچه!!!..شما وقتی امکان برخورد و یا تبادل نظر ندارید امکان ندارد بتوانید بگویید که طرف برای شما مناسب است یا خیر..فقط یک واقعیت وجود دارد وآن هم اینکه شما نقاط ضعف وی را نمیبینید و تمام آنچه را که دوست دارید فرد مورد علاقه تان داشته باشد برای او فرض میکنید!!!!شما از او یک شخصیت می سازید و آن را میبینید نه آنچه که واقعاً او هست…

● دروغگویی…

این عامل بیشتر از جانب پسرهاست.آنها بمحض آشنایی با فردی می دانند که وی را نمی خواهند ولی برای یک استفاده جنسی شروع به پرت و پلا گویی میکنند.دخترها هم مسلماً نمی خواهند که اسباب لذت باشند پس مقاومت می کنند.در نتیجه یک حباب از رابطه شکل میگیرد که بسرعت میترکد و چیزی جز پاره ای ضربات روحی باقی
نمی گذارد…

● تلقین…

شما در برخورد اولیه عموماً جذب صورت و اندام طرف میشوید.شما مدام به هم عادت میکنید و خواهان یکدیگر میشوید در حالیکه در باطنتان گرایش چیز دیگریست.مثل انسان تشنه برای آب به هر دری میزنید و بعد از سیرابی چشمانتان را باز میکنید.مقوله ها را لطفاً با هم قاطی نکنید…سر حد یک رابطه عاشقانه می تواند یک رابطه جسمی باشد ولی یک خواهش جسمی در پناه عشق بزودی شما را با لگد از خواب بیدار میکند…

● چشمان بسته…
در ملاقاتها و دیدار ها آنچنان تو کف لعبتی که تور زده اید میروید که دیگر نه هیچ چیز میشنوید نه میبینید!!!بعد از یک چنین ملاقاتهایی اگر به شما بگویند چی شد؟؟شما فقط دری وری خواهید گفت!!پس این ملاقاتها هیچ نکته مثبتی ندارد.


● تقلای بیمورد.
.شما برای تور کردن طرف مورد علاقه از همه چیز و همه کار میزنید و تمام تمرکزتان را برای بدست آوردن معشوق جمع میکنید.بعد که تلاشهای شما به اشتباه از سمت وی علاقه شدید معنی شد و شما خیالتان راحت شد ، بادتان می خوابد و دوباره خودتان میشوید..حالا بامبول در میارین…چون دچار یک نارضایتی پنهان از تلاشی که کرده اید میباشید..رابطه شما بزودی از هم میپاشد…

…پسرها و دخترها از سنین پایین شروع به یافتن همسر میکنند.در زمانی که هیچ آمادگی اجتماعی ندارند.آنها یک نیاز ساده دوستی با جنس مخالفرا که بدلیل بلوغ شکل میگیرد را به غلط عشق تعبییر میکنند..با مغزی خام به هم تعهداتی میدهند.غافل از اینکه زمان ، شرایط واقعی را برایشان آشکار میکند و آنها براحتی ضربه روحی می خورند…این ضربات آنقدر تاثیر دارد که در سنین بالا بدور خود دیواری از بی اعتمادی بکشند و همان دیوار باعث تنهائی شان بشود…


ابریشم 07-27-2010 09:19 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif هیچ فرصتی را برای بیان «دوستت دارم» از دست ندهید!
http://www.vista.ir/include/lifestyl...a84e1ae818.jpg

در طول زندگی از زبان عده زیادی این شكایت را شنیده ایم كه والدین یا همسران آنان ، هیچوقت و یا به ندرت می گویند «دوستت دارم». از سوی دیگر هیچگاه نشنیده ایم كسی شكایتی داشته باشد كه والدین او یا هر كس دیگر، همین كلمات را زیاد بیان می كند. نمی توان تصور كرد بیان چیزی به اندازه گفتن «دوستت دارم» آسان باشد، ولی اكثر مردم به دلایل مختلف این كار را نمی كنند. شاید فكر می كنید كه فرد مورد علاقه شما نیاز یا علاقه ای به شنیدن این كلمات ندارد یا آن را باور نمی كند، شاید سرسخت ، یا خجالتی هستید. به هر حال به هر دلیلی عدم بیان آن، مطلوب نیست. در طول زندگی دلایل مختلفی برای گفتن «دوستت دارم» به افراد مختلف پیش می آید. اهمیتی ندارد كه آیا این كلمات را در طول زندگی خود شنیده اید یا خیر؟ فقط بدانید بیان عبارت «دوستت دارم» به مردم حس خوبی می دهد، به آنها یادآوری می كند كه تنها نبوده و شما به آنها اهمیت می دهید. اعتماد به نفس آنان را افزایش می دهد و به خود شما نیز حس خوبی می دهد. در خانواده بدون تردید خیلی كارهای اشتباه صورت می گیرد. اما یكی از صحیح ترین كارها ابراز این نكته است كه چقدر یكدیگر را دوست داریم. این عملی بسیار آسان، بدون دردسر و راحت می باشد، این جمله یكی از قدرتمندترین جملاتی است كه در دنیا وجود دارد. افرادی كه از علاقه دیگران آگاه هستند (چون ابراز علاقه دیگران را شنیده اند) می توانند عشق خود را به دنیا پیشكش نمایند و قوت قلب و آرامش درونی دارند.
شما با گفتن «دوستت دارم» به یك فرد، غیر مستقیم به دنیا كمك می كنید. شاید برای آنكه یك فرد تضمینی داشته باشد كه مورد علاقه و قدرشناسی دیگران می باشد، راهی وجود نداشته باشد. اما مسلماً تنها راه افزایش این احتمال، بازگو نمودن مداوم این عبارات است. بیان خالصانه «دوستت دارم» می تواند بسیاری از اشتباهات را در نظر افراد مورد علاقه شما بزداید.
از دیدی خودخواهانه، بیان «دوستت دارم» فایده شخصی هم دارد. احساس خوبی به فرد دست می دهد. بخشیدن و دریافت كردن دو روی یك سكه هستند. شنیدن كلمه «دوستت دارم» ، نشنیدن آن را در زندگی شما به اندازه كافی جبران می نماید. مسلماً بخشیدن به خودی خود فواید مثبتی دارد و گفتن این كلمات محبت آمیز یكی از اساسی ترین و ساده ترین صورت های بخشیدن احساسی است.
اوقات مناسب بسیاری برای چنین بیان جمله ایی وجود دارد: هنگام ورود به منزل، درست قبل از ترك منزل، پیش از خواب و به عنوان اولین كلمه هنگام صبح. فرصت های شما نامحدود هستند. بیان این عبارت یكی از آسان ترین و مهمترین كاری است كه می توانید انجام دهید.


ابریشم 07-27-2010 09:20 AM

آیا عشق برای شما خوب است؟


http://www.vista.ir/include/lifestyl...6163c160b5.jpg

گرچه هر چیزی به مقدار متعادلش خوب است، اما در مورد عشق این قضیه را صادق ندانید.
دانشمندان می‌گویند داشتن یک رابطه عاشقانه و سالم برای قلب خوب است، البته معلوم نیست دقیقا چرا.
این امر ممکن است به این دلیل باشد افرادی را نزدیک و سالمی را با همسرشان دارند، کمتر سیگار می‌‌کشند، از لحاظ جسمی فعال‌تر هستند و با احتمال بیشتری زندگی‌شان یک ساختار اجتماعی کاملا تکامل‌یافته دارد.
به گفته پژوهشگران یک نظریه در این مورد این است که افرادی که دارای چنین رابطه‌ای هستند، ممکن است دچار تغییرات عصبی- هورمونی شوند که اثرات مثبتی بر روی بدن از جمله بر دستگاه قلبی - عروقی داشته باشد.
سطح برخی از هورمون‌ها در بدن بسته به میزان استرس و اضطراب فرد متفاوت است.
گرچه این نظریه ثابت نشده است، اما نظر بر این است که قرار داشتن در چنین رابطه‌ای ممکن است اثرات مثبتی بر بر دستگاه قلبی- عروقی در درازمدت بگذارد.
در واقع بررسی‌ها نشان داده‌اند که استرس کشنده است و تنهایی مرگبار و از دست دادن یک فرد محبوب به معنای واقعی کلمه "قلب را می‌شکند."
تعارض یا منفی‌گرایی در یک رابطه خطر ابتلا به بیماری‌های عروق کورونر قلب را می‌افزاید.
در یک بررسب که بنیاد قلب و سکته مغزی کانادا انجام داد مشخص شد که افرادی دارای روابطی ناشاد با همسرشان هستند، هنگامی که با او هستند، به طور مداوم فشارخونشان بالا است.
در حالیکه افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون در حد ملایم مبتلا هستند، و رابطه‌ای عاشقانه و حمایت‌کننده باهمسرشان دارند، هنگام بودن به همراه او کاهش فشار خون نشان می‌دهند.
البته انواع مختلفی از روابط عاشقانه وجود دارد. اما به گفته پژوهشگران در مجموع اطلاعات حاکی از آن است که درگیر بودن در هر نوع رابطه سالم و صمیمانه‌ای ممکن است تاثیرات مثبت بسیاری بر سلامت داشته باشد. همشهری انلاین


ابریشم 07-27-2010 09:23 AM

«عشق حقیقی» در دسترس است، فقط...

http://www.vista.ir/include/lifestyl...5fa9a8d1f0.jpg

اغلب افراد (بخصوص افراد مجرد) تمایل دارند که بدانند چگونه و کجا باید عشق حقیقی را بیابند. در مطلب امروز پیشنهاداتی کاربردی و بسیار سودمند را برای دستیابی به یک عشق حقیقی برای شما طرح کرده ایم، که برای اطلاع دقیق از آنها تا انتهای مطلب با ما باشید.
● باور داشته باشید که می توانید به یک رابطه درازمدت دست یابید
اغلب افراد مجرد در آرزوی داشتن یک رابطه فوق العاده می باشد. اما تعداد معدودی از آنان محقق شدن چنین رابطه ای را باور دارند. برای مجردها حتی ملاقات با یک فرد جذاب، سازگار و دلخواه یک امر ناممکن قلمداد می گردد. این بسیار حائز اهمیت است که شما به این امر ایمان داشته باشید که; آشنایی با یک فرد مناسب و تشکیل یک رابطه درازمدت و حتی مادام العمر برای شما نیز امکانپذیر است. بخاطر داشته باشید که باور و ایمان نیمی از پیروزی در هر کاری می باشد.
● فرد مناسب خود را تعریف کنید
بهترین شیوه برای انجام این کار آنست که بهترین دوستان خود را در نظر گرفته و ویژگی ها و صفاتی که از نظر شما بسیار قابل ستایش می باشند را در آنها شناسایی کنید. شریک زندگی آینده شما می باید از همان ویژگی ها و صفات اخلاقی برخوردار باشد. اگر از نظر شما ویژگی هایی نظیر بالندگی معنوی، حس شوخ طبعی، مهربانی و یا تحصیلات عالیه تحسین برانگیز می باشند، شریک آینده شما نیز باید از آن خصوصیات برخوردار باشد، و چنانچه شما اعتقادی به وجود چنین فردی ندارید بهتر است به مرحله نخست بازگردید.
● بیاموزید چگونه افراد ناشایست و نامناسب حال خود را شناسایی کنید
این نباید کار دشواری برای شما باشد. فردی که صفات و ویژگی های دلخواه و ارزشمند شما را بروز نمی دهد بعنوان یک شریک تازه نامناسب می باشد. همچنین فردی که تنها در حضور شما رفتارهای خوشایند و خوب از خود به نمایش می گذارد و نه شخص دیگری، باز برای شما نامناسب می باشد. علاوه بر آن افرادی که در پیشبرد رابطه شتابزده عمل می کنند نیز شایسته برقراری رابطه نیستند. اینگونه افراد معمولا سبب دلشکستگی شما می گردند.
● با افراد نامناسب حال خود رابطه برقرار نکنید
چنانچه با فردی که فاقد خصوصیات دلخواه شما می باشد وارد رابطه گردید، تنها ناکامی و اندوه را متوجه خود ساخته اید. زیرا چندی از رابطه شما نخواهد گذشت که شروع به تغییر وی مطابق همان ویژگی های دلخواه خود خواهید کرد. اما شریک شما بطور طبیعی در مقابل این تغییر از خود مقاومت نشان خواهد داد. عدم توانایی وی در برقراری ارتباط و یا گوش دادن به صحبت های شما و یا برآورده سازی نیازهایتان موجب می گردد که آنها را به اشتباه نشانه عدم علاقه مندی به خودتان تلقی کنید. اما تنها واقعیت آنست که شما فردی را برگزیده اید که متناسب و برازنده تان نیست.
● خود را در محیط هایی قرار دهید که فرد مورد نظر شما در آنجا به فعالیت می پردازد
به فرض اگر در آرزوی برقراری رابطه با یک ورزشکار می باشید، قطعا وی را در سینما نمی توانید بیابید و یا چنانچه در جستجوی یک موسیقیدان هستید باید وی را در محافل موسیقی بیابید. بنابراین برای یافتن عشق دلخواه خود می باید از خانه خارج گردید.
● بر ترس خود از آنکه طرد گردید و یا مجددا تنها بمانید غلبه کنید
تمام روابط در مقطعی از زمان پایان خواهند یافت. برخی با جدایی ها، برخی با طلاق و برخی نیز با مرگ. هیچ ضمانتی در زندگی وجود ندارد و عشق نیز از این مسئله مستثنی نمی باشد. هر زمان که شما عاشق فردی می گردید ناخواسته خود را در معرض طرد شدگی و ناکامی قرار می دهید. آخرین باری که در عشق شکست خورده اید را بخاطر می آورید؟ همانگونه که مشاهده می کنید شما دست نخورده باقی مانده و جان سالم بدر برده اید. پس آنقدرها هم طرد شدن وحشتناک نیست.
● از وابستگی بپرهیزید و سعی کنید آزاد زندگی کنید
به زندگی عادی خود مشغول بوده و تنها اندکی در پی مجذوب ساختن فرد دلخواه خود باشید. افراد مجردی که تمام توجه و انرژی خود را معطوف مجذوب ساختن شریک زندگی دلخواه خود می گردانند، خود را از داشتن یک شریک مناسب و خوب محروم می سازند. همچنین افراد مجردی که از نداشتن یک رابطه و شریک خوب پیوسته محزون و دلسرد می باشند، در عوض آنکه وقت خود را هدر خیال پردازی های آرزوهای خود کنند، بهتر است ابتکار عمل را بدست گرفته و برای خودشان زندگی و موقعیت های شگفت انگیزی خلق کنند.
● ریسک کنید اما زیرکانه و آگاهانه
از منزل خارج گردید، با افراد جدید ملاقات کرده و باب صحبت را بگشایید و قرار ملاقات بگذارید. شانس و اقبال خود را با این اعمال افزایش دهید. ممکن است طرد شوید اما مطمئن باشید ارزش آن را خواهد داشت. یافتن یک عشق حقیقی امری دشوار و زمانبر است هیچگاه تا زمان دستیابی به آرزوهایتان از پای ننشینید. روزنامه ابتکار


ابریشم 07-27-2010 09:40 AM

ارتقای زندگی: یافتن عشقی فرای الفاظ و کلمات

http://www.vista.ir/include/lifestyl...1129613f82.jpgا


گر شما به مرد زندگیتان بگویید که: "عزیزم ما باید در مورد رابطه مان با هم کمی بیشتر صحبت کنیم" تصور می کنید چه اتفاقی می افتد؟
اگر شما پاسخی به این شرح را در ذهن خود تصور می کنید:" فکر نمی کردم هیچ موقع یک چنین تقاضایی از من داشته باشی، من هم می خواستم به هر ترتیبی که شده احساساتم را با تو در میان بگذارم و در عین حال تمایل دارم که با خواسته های تو نیز آشنا شوم و ببینم که دلت می خواهد چه تغییراتی را در رفتار خود ایجاد کنم" به شما اطمینان می دهم خوشبخت ترین زوجی هستید که در دنیا یافت می شود و در این مورد هم هیچ گونه شکی به دل راه ندهید.
زمانیکه صحبت از یک چنین مسائلی به میان می آید معمولاً آقایون تمایلی به انجام این کار از خود نشان نمی دهند، در لاک دفاعی فرو می روند، و اکثر آنها تصور می کنند که خانم قصد دارد آنها را به خاط رگناهی که مرتکب نشده اند، مجازات کند.
به طور حتم شما هم تا کنون شاهد یک چنین مشاجراتی بوده اید. هم خانم و هم آقا هر دو حرف هایشان را از بر هستند و همیشه جریان خیلی بد تر از آنچه که انتظارش را دارید به پایان می رسد. به همین خاطر هیچ شکی وجود ندارد که چرا آقایون از این چند کلمه بیش از هر چیزی وحشت دارند: "عزیزم باید صحبت کنیم"
ما در جلسات مشاوره ای که داشتیم از خانم های بسیار زیادی سوال می کردیم که در گذشته چگونه با همسران خود ارتباط برقرار می کردند. اغلب آنها چیز هایی از این قبیل در جواب به ما تحویل می دادند: "این کار به هیچ شیوه ای جواب نمی دهد، آقایون هیچ گاه توانایی برقررای ارتباط را ندارند، به سرعت عصبانی می شوند، و صبر و شکیبایی خود را از دست می دهند. به هیچ وجه علاقه ای به انجام این کار از خود نشان نمی دهند."
به هر حال به نظر می رسد زمانیکه صحبت از "گفتگو در مورد روابط زناشویی" به میان می آید آقایون تصور می کنند چیزهایی را می دانند که خانم ها از آن بی اطلاع هستند. تحقیقات و بررسی های ۵۰ ساله ما حاکی از این امر هستند که بدون در نظر گرفتن اینکه شما از گفتگو با همسرتان چه هدفی داشته باشید، اما به هر حال احتمال بروز اشتباهاتی وجود دارند که می توانند رابطه را از آن چیزی که هست بدتر کرده و بر مشکلات شما بیفزایند.
● درون هر مشاجره ای نوعی از هم گسیختگی وجود دارد
این امر هیچ ارتباطی به عدم علاقه همسرتان و یا اینکه دارای مهارت های بالای ارتباطی نمی باشد، ندارد.
خانم ها تنها به این دلیل می خواهند در مورد ارتباط خود صحبت کنند چرا که احساس عصبانیت می کنند و با انجام دادن این کار تنها سعی بر این دارند که احساس بهتری را در خود ایجاد نمایند. از سوی دیگر آقایون تمایلی به صحبت کردن ندارند چراکه حرف زدن هیچ یک از احساسات آنها را بهتر نمی کند. در حقیقت میتوان اظهار داشت که حتی در برخی موارد انجام این کار می تواند حال آنها را بدتر هم بکند. به هر حال چه خانم موفق شود او را واردار به حرف زدن کند چه نتواند این کار را انجام دهد، نوعی عدم ارتباط صحیح و از هم گسیختگی میان آنها برقرار خواهد شد.
به هر حال با شروع هر گونه مشاجره ای باید در انتظار نوعی ناامیدی، یاس ، تنفر و رنجش باشیم. گاهی اوقات کار به جایی می رسد که طرفین ترجیح می دهند اصلاً در یک چنین رابطه ای قرار نگیرند.
استرس مزمنی که باعث می شود در همه حال خانم ها و آقایون احساس دور شدن از یکدیگر را تجربه کنند از نحوه برخورد آنها در مقابل احساسات مختلف از جمله ترس و خجالت نشات می گیرد. این تفاوت فاحش میان جنس مذکر و مونث، از همان ابتدای تولد به وضوح قابل مشاهده می باشد.
اما یکی از مسائل دیگری که می تواند افراد را بر سر دو راهی قرار دهد این است که "آیا در مشاجرات واقعاً در مورد ارتباط حرفی به میان می آید یا خیر؟" علاوه بر اینکه خانم ها به این دلیل گفتگو می کنند که احساس یاس و نامیدی دارند، می توان به این نکته هم اشاره کرد که در کنار این ناامیدی نوعی حس اضطراب و ترس نیز به آنها دست می دهد.
از عمده دلایلی که آقایون هیچگونه تمایلی به گفتگو در مورد مسائل و مشکلات خانوادگی با همسران خود ندارند این است که احساس ناامیدی و پشیمانی خانم سبب می شود که احساس کنند شکست خورده اند و نتوانسته اند نیازهای خانم را به درستی برآورده سازند. اگر بخواهیم کمی عمقی تر به این مسئله فکر کنیم باید بگوییم که نوعی حس خجالت به آنها دست می دهد. احساس خجالت آقا آنقدر زیاد است که به او اجازه نمی دهد ترس خانمش را مشاهده کند. ترس خانم هم به او اجازه نمی دهد که خجالت آقا را درک کند.
در یک چنین شرایطی هر دو طرف سعی می کنند تا با اتکا به شیوه های غلط به از بین بردن احساسات خود دست بزنند. دسته ای صحبت می کنند و دسته ای دیگر از انجام این کار امتناع می ورزند. به این ترتیب مشکلات جدی تر شده و هر دو طرف قلب همدیگر را می شکنند و همدیگر را ناامید می کنند.
اگر هر یک از شما کار اشتباهی انجام دهد، این احتمال وجود دارد که رابطه از هم پاشیده شود. باید خجالت و ترس را بشناسید و نحوه صحیح کنترل آنها را یاد بگیرید. باید نقاط آسیب پذیر شخصیت یکدیگر را به درستی درک کنید و ببینید که چگونه میتوانید آنها را مهار نمایید. این امر نگرش شما را نسبت به زندگی بهبود می بخشد و می توانید با دید بازتر ابعاد مشکلات را در نظر گرفته و در صورت نیاز خودتان را جای همسرتان بگذارید. با این کار می توانید میان خود و طرف مقابل محبت و صمیمیتی را ایجاد نمایید که با الفاظ و کلمات نمی توان آنرا تشریح کرد.
● همه چیز به توانایی شما در ایجاد پیوند بستگی دارد
آمارهایی که این روزه از طلاق به دست آمده، حاکی از این امر است که دلیل جدایی بسیاری از زوجین از هم گسیختگی احساسی است. ۸۰ درصد افرادی که از همسران خود جدا شده اند، می گویند: "از نظر احساسی از هم دور شده بودیم." واقعاً جای تاسف است.
دوست شدن با خانم های دیگر نمی تواند برای یک خانم دردی را دوا کند، او نیاز دارد تا ارتباط محکم تری را با همسر خودش برقرار کند. بسیاری از تلاش هایی که برای بهبود روابط انجام می شود با شکست مواجه می شود چرا که آنها نمی توانند با گفتگو مشکلی را حل نمایند به این دلیل که از نظر عاطفی از هم دور شده اند.
زوج ها به این دلیل که نمی توانند با هم ارتباط برقرار کنند، از هم دور نمی شوند، بلکه چون از هم دور می شوند و از نظر احساسی پیوندی با هم ندارند نمی توانند با هم ارتباط برقرار کنند. در آغاز زمانیکه احساس می کند با هم پیوند دارند به راحتی می توانند ارتباط برقرا کرده و حرف هایشان را به هم بزنند، و به راحتی برای ساعت ها با هم صحبت می کنند. مشکل از زمانی شروع می شود که او احساسات درونی خود را با همسرش در میان می گذرد اما همسرش به او هیچ توجهی نکرده و به او اهمیت نمی دهد.
خانم به این دلیل عاشق آقا شده بود چرا که احساس می کرد او را از نظر احساسی درک می کند همین امر هم سبب می شد که تمام احساسات منفی اش را فراموش کند و بر ترس هایش غلبه کند. خانم هم با کارهایش باعث می شود که آقا احساس کند یک حامی، پشتیبان و عاشق بی چون و چراست. خانم به او ایمان داشته.
به هر حال در زمان بروز یک چنین مشکلی هر دو طرف باید کاری کنند که صمیمت گذشته مجدداً در رابطه آنها ایجاد شده و پیوندهای از هم گسیخته دوباره محکم شوند. زمانی که به آخرین حد صمیمت برسند، لحظه ای است که نمی توان آنرا در غالب لغات و کلمات گنجاند.


ابریشم 07-27-2010 09:40 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif عشق اگر عشق باشد
هر آن‌چه که موجب بهجت تو می‌شود، غذای روح توست.
چنان نیست که فقط تن آدمی به غذا نیازمند باشد، بلکه روح آدمی به غذا نیازمندتر است.
همواره جانب بهجت و سرمستی را بگیرد.
زدل مردگی و حساس بدبختی بپرهیز، به حساس بدبختی، مجال ظهور و بروز نده.
گرچه گاهی دل آدمی می‌گیرد، ما این گرفتگی به آمدن ابرها می‌ماند، ابرها امروز می‌آیند، ما فردا هوا باز صاف و آفتابی است.
به ابرها بنگر، به خورشید نگاه کن و به یاد داشته باش که حساب تو زحساب آن دو جدا است.
گاهی هوای دل آدمی تیره و ابری می‌شود، گاهی روح آدمی وارد اقلیم شب می‌شود، ما روح سپیده‌دمان نیز دارد.
ما در چرخه‌‌ای از شب روز مرگ و تولد و تابستان و زمستان در حرکت هستیم.
سعادت در آن است که بدانیم ما هیچ کدام از این‌ها نیستیم. بدین‌سان انسان به صلح و صفا با خود و هستی می‌رسد.
هماهنگی با قطب‌های متضاد هستی، شور آفرین است.
اگر بدانی که چگونه با احساسی از سعادت و بهجت زندگی کنی، روحت خواهد بالید و تناور خواهد شد. در غیر این صورت در همان ساحت دانه‌گی می‌ماند و هرگز درخت نمی‌شود. اگر دانه درخت نشود و اگر درخت به شکوفه ننشیند و میوه ندهد، عشق تمام عیار، همه‌چیز را در بر می‌گیرد.
عشق اگر عشق باشد، هیچ‌چیز زحیطه‌ی آن خارج نیست.
فراموش مکن که من ز عشق کامل سخن نمی‌گویم، بلکه زعشق تمام عیار سخن می‌گویم و این‌ها با هم متفاوت‌اند.
قرن‌هاست به ما می‌آموزند که چگونه عشق‌مان را کامل کنیم و ما نتونسته‌ایم چنین کنیم.
زیرا چنین ایده‌ای در مبانی، اشکال داشته است. عشق نمی‌تواند کامل شود.
کامل کردن عشق، یعنی تمام کردن عشق.
عشق تمام نمی‌شود، زیرا عشق، زندگی است.
عشق، جاوادنگی‌ست، بی‌زمانی‌ست. عشق، با مرگ بیگانه است، عشق تنها پدیده‌‌ی زندگی ماست که از مرگ فراتر می‌رود.
اما عشق تمام عیار با عشق کامل فرق دارد.
عشق کامل مبتنی بر هدف و نقشه است.
برای تحقق عشق کامل، عاشق باید مسیرهائی را بپیماید، بر طبق کلیشه‌هائی خاص عمل کند و بایدها و نبایدهائی را مدنظر قرار دهد تا رفته رفته عشقش را به صفت کمال بیاراید.
اما عشق تمام عیار، ایدئولوژیک نیست. زیرا ایده، نقشه و باید نبایدی در آن نیست.
لازمه‌ی عشق تمام عیار این است:
در هر لحظه، در هر کاری که می‌کنی، دلت را در کار خویش بگذار.
تعلل نکن. تردید نکن. همین.
منظور من از عشق تمام عیار این است:
در برابر هر جریان پرخروش عشقت، سر نزن.

ابریشم 07-27-2010 09:41 AM

* ریاضی عشق
مرد باهوش + زن باهوش = دوستی

مرد باهوش + زن کم هوش =عشق
مرد کم هوش + زن باهوش =ازدواج
مرد کم هوش + زن کم هوش = حاملگی



************



* ریاضی کار

مدیر باهوش + کارمند باهوش = سود
مدیر باهوش + کارمند کم هوش = تولید بالا
مدیرکم هوش + کارمند باهوش = ترفیع
مدیرکم هوش + کارمندکم هوش =اضافه کاری



*************



* ریاضی در خرید

مردها برای چیزی که ارزش 1$ دارد بهای 2 $ را میدهند
زنها برای خرید چیزی که ارزش دو دلار دارد و لازم هم ندارند بهای 1 $ را میدهند



***************



* آمارو معادلات اصلی
زن تا وقتی نگران آینده هستند تا شوهرپیدا کنند
مردها تا زن نگیرند به آینده فکر نمی کنند
مرد موفق مردی است که بتواند بیش از خرج کردن همسرش پول بدست آورد
یک زن موفق کسی است که بتواند چنین مردی را پیدا کند



**************

* خوشحالی

برای اینکه با یک مرد خوشحال باشید کافی است او را درک کنید و کمی دوست داشته باشید
برای اینکه با یک زن خوشبخت باشید باید او را خیلی دوست داشته باشید و درک کردن او خیلی مهم نیست



***************
* عمرطولانی
مردان متاهل زیاد تر از مجردها زندگی می کنند اما بیشتر آرزوی مرگ دارند
************
* قابلیت تغییرپذیری
یک زن با یک مرد ازدواج می کند به امید اینکه او تغییر پذیر است اما او تغییر نمیکند
یک مرد با یک زن ازدواج میکند به امید آنکه او تغییر نمیکند اما او تغییر می کند



*************



* تکنیک بحث کردن
زنان آخرین حرف را در هر جر و بحث می زنند
هر چیزی که مرد بگه آغاز یک جر و بحث تازه است



********
این تاپيكو را برای همه زنان باهوشی که به خنده نیاز دارند و مردانی که نمی دانند چطورمسائل را کنترل کنند بفرستید


ابریشم 07-27-2010 09:43 AM

درمغز عاشق چه می‌گذرد؟ + تست عاشقی
شور عشق (یا همان عشق رمانتیک) احساسی موقت، زودگذر و غیرقابل اعتماد است. شور عشق، یعنی همان احساساتی که اوایل آشنایی با یک نفر، ما را مشغول می‌کند و خواب و خوراکمان را می‌گیرد، مبنای درستی برای زندگی مشترک نیست.

شور عشق؛ استارت یا سوخت
شور عشق، یعنی همان احساساتی که اوایل آشنایی با یک نفر، ما را مشغول می‌کند و خواب و خوراکمان را می‌گیرد، مبنای درستی برای زندگی مشترک نیست؛ یعنی این قبیل عواطف مثل استارت ماشین عمل می‌کنند. خداوند آنها را در وجود انسان قرار داده که آدم را به حرکت درآورد. ولی ما نمی‌توانیم فقط با استارت‌زدن و باک ِ بدون بنزین حرکت کنیم.

شواهد زیادی هم برای اثبات این نکته وجود دارد- مثلاً پژوهشگری به نام آرون تعداد زیادی از افرادی را که دچار عشق حاد و آتشین بودند زیر دستگاهی که از کارکرد مغز عکس می‌گیرد گذاشت و از آنها خواست به معشوق خود فکر کنند و عکس آنها را نشانشان داد.
کارکرد مغزی این افراد نشان داد که هنگام فکر کردن به معشوق، فقط آن قسمت‌هایی فعال می‌شود که مربوط به «پاداش فوری» است- همان قسمت‌هایی که اگر گرسنه باشیم و غذا بخوریم فعال می‌شود؛ یا در افراد معتاد به کوکائین، همان قسمتی که بعد از مصرف ماده‌ی مخدر به فعالیت می‌افتد. این قسمت‌های مغز، تشکر فوری را اعلام می‌کنند، و یک چیز فوری طبعاً دوام زیادی هم ندارد. در حالی که مغز، قسمت‌های دیگری هم دارد که مربوط به پاداش‌های طولانی‌مدت است.

دو پژوهشگر دیگر به اسم‌های بارتل و ذکی آمدند همین کار را روی کسانی کردند که عشقشان تداوم پیدا کرده بود و به اصطلاح عشق رفیقانه داشتند- همان نوع عشقی که شور و هیجانش از بین رفته اما صمیمیتش مانده
و با مرور زمان، بیشتر هم شده است.
عکس کارکرد مغز این افراد نشان داد که فکرکردن به عشقشان قسمت‌هایی از مغز آنها را فعال می‌کند که مربوط به «پاداش‌های بلندمدت» است- همان قسمت‌هایی که وقتی شما به شغل مورد علاقه‌تان فکر می‌کنید یا موسیقی مورد علاقه‌تان را گوش می‌کنید، یا در لحظات آرامش مذهبی، در ذهنتان فعال می شود.

نتیجه‌ی این پژوهش‌ها نشان می‌دهد چون پاداش فوری همیشه تاییدکننده‌ی چیزهایی است که قابل اتکا نیستند، عشق رمانتیک هم که دستمایه‌ی شعر و غزل و رمان و فیلم‌های زیادی شده است و چیز قشنگی هم هست قابل اتکا نیست. در عوض، عشق رفیقانه قابل اعتماد، اصیل و ماندگار است.
بعضی اقوام اصلاً نمی‌دانند عشق چیست؟
عشق رمانتیک نه تنها کوتاه‌مدت و غیرقابل اتکاست که حتی اصیل هم نیست. یعنی این طور نیست که جزو سرشت و ذات انسان باشد و ابتلا به آن، از ضروریات زندگی محسوب شود. به نظر شما آیا در بین همه‌ی اقوام و ملت‌ها شور عشق وجود دارد؟ یعنی مردم ِ همه‌ی جوامع و فرهنگ‌ها عشق رمانتیک را به این مفهومی که ما می‌شناسیم می‌شناسند؟

دو پژوهشگر به نام‌های یانکویچ و فیشر، ۱۶۶ فرهنگ و قومیت مختلف را از نظر آداب و رسوم و شعر و ادبیات و هنرشان بررسی کرده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که در ۱۴۷ فرهنگ، عشق رمانتیک وجود دارد؛ اما در ۱۹ قومیت، هیچ شواهدی از این عشق در میان نیست؛ یعنی در فرهنگ، ادبیات، شعر و هنرشان هیچ اشاره‌ای به این شور عاشقانه نشده است؛ اما تشکیل خانواده می‌دهند، به خانواده‌شان علاقه دارند و برای آنها فداکاری هم می‌کنند.
یعنی آن رمانتیسیسم که در ادبیات غربی و در ادبیات ایرانی خودمان هم می‌بینیم در آن فرهنگ‌ها معنایی ندارد. پس عشق رمانتیک چیزی نیست که بگوییم لازمه‌ی هر زندگی است؛ بلکه همان موتور محرک اولیه است. ۱۹ قومیت از این موتور استفاده نمی‌کنند و ماشینشان بدون این استارت هم روشن می‌شوند.

در پژوهش دیگری از حدود شش هزار دختر و پسر قبل از ازدواج پرسیده‌اند که «شما دوست دارید عشق رمانتیک مبنای ازدواجتان باشد یا نه؟» ۹۰ درصد آنها جواب مثبت داده‌اند. یعنی گفته‌اند «دوست داریم این احساسات را تجربه کنیم.» اما بعد از چند سال، از همین افراد، بعد از ازدواجشان پرسیده‌اند «آیا آن رمانتیسیسم اولیه در ازدواجتان وجود داشته یا نه؟» ۳۳ درصد مردان و ۷۵ درصد زنان گفته‌اند در نهایت با فردی ازدواج کرده‌اند که عاشقش نیستند و رابطه‌ی رمانتیکی هم با او ندارند؛ یعنی حتی خود افراد هم قبول دارند که «عشق» نه شرط کافی برای ازدواج است و نه حتی شرط لازم.

عشق نوعی بیماری است؟!
برخی از پژوهشگرها روی این موضوع متمرکز شده‌اند که «آیا عشق آتشین صرف نظر از عشق نافرجام، یک بیماری پاتولوژیک است یا نه؟» و جالب است بدانید روان‌شناسان بیشترین شباهت را بین عشق و یک بیماری خاص روانی به نام وسواس اجباری مشاهده کرده‌اند.
در این بیماری، افکار خاصی به ذهن هجوم می‌آورد که فرد گریزی از آنها ندارد؛ این افکار او را مجبور به ایجاد رفتارهای خاصی می‌کند که اگر انجام ندهد دچار تنش و اضطراب زیادی می‌شود. مثلا کسی عادت دارد هر شب ۱۰ بار دست‌هایش را بشوید و اگر ۸ بار این کار را انجام بدهد درونش منقلب می‌شود و نمی‌تواند آسوده بخوابد.

عشق نه فقط در ظاهر و علایم بالینی شبیه این بیماری است، که از نظر آزمایشگاهی هم به آن شباهت دارد. در بیماری وسواس اجباری، یک ناقل خاص در سلول‌های پلاکت خون بیمار افزایش پیدا می‌کند. پژوهشگری به نام مارازیتی، افراد عاشق را به این طریق آزمایش کرده و به این نتیجه رسیده که آنها هم درست همین حالت را دارند.

پس عشق یک حالت وسواس اجباری ایجاد می‌کند که در آن فرد عاشق دچار افکار و عادت‌های خاصی می‌شود که نمی‌تواند از دست آنها خلاص شود- مثل تماس گرفتن پی در پی با معشوق و فکر کردن مداوم به او که عملکرد عادی ذهنش را مختل می‌کند.

هوش عاطفی‌ات را بالا ببر
با تمام این حرف‌ها، امروز دانشمندان به این نقطه رسیده‌اند که «اگر عشق و احساسات قابل اتکا نیستند پس چه چیز قابل اتکا است؟» یعنی چه چیزهایی باید وجود داشته باشد تا عشق افراد پایدار بماند. ابتدا نظریه‌ای شکل گرفت که اگر برخی شباهت‌های اولیه بین افراد وجود داشته باشد صممیت و رفاقت بیشتری بین آنان به وجود می‌آید که می‌تواند ازدواج موفق را تضمین کند.

اما تجربه نشان داد که این اتفاق هم نمی‌افتد. آقای اشتنبرگ که مثلث عشق را ارائه کرده بود به این نتیجه رسید که خیلی از طلاق‌ها، بر خلاف انتظار، در مواردی اتفاق می‌افتد که انتخاب اولیه اشتباه نبوده است. یعنی افراد در ابتدای ازدواج، شباهت‌هایی به هم داشته‌اند اما پس از ازدواج تغییر کرده‌اند.
پس خیلی وقت‌ها مشکل اینجاست که آدم‌ها تغییر می‌کنند؛ اما با هم تغییر نمی‌کنند: در دو مسیر یا با سرعت‌های متفاوتی تغییر می‌کنند. پس حالا این سوال به وجود می‌آید که «اگر شباهت اولیه هم ضامن صمیمیت نیست پس چه چیز می‌تواند صمیمیت و رفاقت درازمدت بین زوج‌ها را تضمین کند؟»
پژوهش‌های زیادی نشان داده‌اند که هوش عاطفی یکی از مهمترین عوامل موفقیت ازدواج است. هوش عاطفی نوعی از هوش است که به ما کمک می‌کند به احساساتمان آگاه باشیم. بتوانیم عواطف‌مان را خوب بیان کنیم. آنها را خوب کنترل و هدایت کنیم. ظرفیت های خودمان را بشناسیم و در مجموع یک حس مثبت کلی نسبت به خودمان داشته باشیم. از طرف دیگر بتوانیم عواطف فرد مقابلمان را درک کنیم و نسبت به آن واکنش اجتماعی یا بین فردی مناسب داشته باشیم.

هوش عاطفی به ما کمک می‌کند که وقتی دچار تعارض در احساساتمان می‌شویم فرو نریزیم و بتوانیم به عنوان مساله‌ای معمولی حلش کنیم. این نوع هوش، یک چیز
ذاتی نیست و در شرایط محیطی شکل می‌گیرد و در میان تمام عوامل موثر در موفقیت در ازدواج، کلیدی‌ترین نقش را دارد.

اگر دو طرف دارای هوش عاطفی بالایی باشند می‌توانند بفهمند که چطور همراه و همگام با تغییر احساسات و عواطف یکدیگر تغییر کنند تا زندگی‌شان به رشد و صمیمیت بیشتری منجر شود.

چه قدرعاشق هستید؟
عشق هم بالاخره اتفاقی است که به قول شاعر، خواه ناخواه رخ می‌دهد. برای خیلی از روان‌شناس‌ها مطالعه این پدیده جالب است. بعضی‌ها مانند استرنبرگ حتی نظریه‌ای علمی ‌درباره عشق دارند.
استرنبرگ معتقد است که یک عشق کامل سه جنبه دارد.

اولین جنبه، وفاداری به معشوق است، دومی، ‌احساس صمیمیت نسبت به او و سومی، ‌داشتن میل جنسی به معشوق است. به نظر استرنبرگ، هر کدام از اینها که وجود نداشته باشد، یک جای کار دارد می‌لنگد. پرسشنامه زیر خیلی به جزییات عشق کاری ندارد و می‌خواهد به طور کلی بگوید که آیا شما عاشق هستید یا نه؟
این تست در دانشگاه نورس ایسترن بوستون تهیه شده است و خوب، معلوم است که بیشتر برای دانشجوها کاربرد دارد.


ابریشم 07-27-2010 09:49 AM

چگونه از این تست استفاده کنیم؟
عبارات زیر را بخوانید. معشوق‌تان را تصور کنید و نام معشوق‌تان را به جای کلمه او بگذارید. حالا اگر با هر عبارت به طورکامل موافق بودید، عدد ۷، اگر نسبتا موافق بودید، عدد ۶، اگر کمی‌ موافق بودید عدد ۵، اگر عبارت را هم درست می‌دانستید و هم غلط (یعنی در مورد نظرتان مطمئن نبودید)، عدد ۴، اگر با آن کمی ‌مخالف بودید، عدد ۳، اگر نسبتا مخالف بودید، عدد ۲ و اگر به‌طور کامل مخالف بودید عدد ۱ را جلو عبارت بنویسید.

۱) برای رسیدن به او خیلی عجله دارم. ؟
۲) او را خیلی جذاب می‌دانم. ؟
۳) او نسبت به بیشتر مردم، عیب‌های کمتری دارد. ؟
۴) برای او هر کاری که لازم باشد، انجام می‌دهم. ؟
۵) به نظر من، او خیلی دلربا است. ؟
۶) دوست دارم احساساتم را با او در میان بگذارم. ؟
۷) وقتی با هم کاری را انجام می‌دهیم، کار برایم خیلی خوشایند است. ؟
8)دوست دارم که او حتما مال من باشد. ؟
۹) اگر اتفاقی برای او بیفتد؛ خیلی ناراحت می‌شوم. ؟
1۰) خیلی وقت‌ها به او فکر می‌کنم. ؟
۱۱) خیلی مهم است که او به من علاقه داشته باشد. ؟
۱۲) وقتی با او هستم، کاملا خوشحالم. ؟
۱۳) برایم دشوار است که برای مدتی طولانی از او دور باشم. ؟
۱۴) خیلی به او علاقه دارم. ؟

ابریشم 07-27-2010 09:49 AM

راهنمای نمره‌گذاری:
حالا عددهایی را که جلوی هر عبارت گذاشته‌اید، با هم جمع بزنید.

* شمایی که بالای ۸۹ نمره آورده‌اید، وضع‌تان خراب است. شما بدجوری عاشق شده‌اید و اگر صادقانه به پرسش‌ها پاسخ داده‌اید، در عشق‌تان هیچ شکی نمی‌توان کرد.

* اگر نمره‌تان حول و حوش ۷۸ تا ۸۸ می‌چرخد، شما هم به احتمال خیلی زیاد عاشق هستید و چیزی نمانده است که در بالای قله عشق بایستید.

* اما اگر نمره‌تان بین ۶۸ تا ۷۷ باشد، احتمال کمتری وجود دارد که عاشق باشید. اما شما هم به هر حال عاشق‌اید.

* کسانی که از ۶۸ پایین‌تر آورده‌اند، بهتر است که خودشان را گول نزنند. به احتمال زیاد چندان عاشق نیستند.

* کسانی که از ۵۸ پایین‌ترند، به‌ هیچ‌وجه عاشق نیستند. این گروه بهتر است پیشه دیگری برای خودشان دست و پا کنند و یا اسم احساسات رقیق‌شان را نگذارند عشق.


ابریشم 07-27-2010 09:50 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif ده اثر اعجاب انگیز عشق بر سلامت بدن، اثبات شده با تحقیقات علمی
شواهد علمی نشان می دهند که عشق های طولانی مدت و پایدار و آرامش بخش، اثرات مفید بسیاری بر سلامت بدن دارند. کاهش فشار خون، کنترل بهتر استرس، تقویت سیستم ایمنی بدن، تنها نمونه هایی از اثرات اعجاب انگیز عشق بر سلامت عمومی بدن هستند.عشق و سلامتی از راههای مختلفی به هم گره خورده اند. انسان نیازمند ارتباط است و وقتی ارتباطاتش را گسترش می دهد به منافع زیادی دست پیدا می کند که شاید یکی از گرانبهاترین این منافع عشق است.در ادامه ۱۰ رابطه عشق با سلامت بدن که توسط تحقیقات علمی به اثبات رسیدهاند، ارائه می شود:

*1-مراجعه کمتر به پزشکتحقیقات ثابت کرده اند که روابط عاشقانه باعث ابتلا کمتر به بیماری ها می شود. تا کنون کسی نتوانسته علت این ارتباط بین عشق و سلامت را به طور دقیق توضیح دهد، ولی فرضیات مختلفی در این رابطه مطرح شده اند. عده ای بر این عقیده اند که کلا سیستم بیولوژیکی انسان به گونه طرح ریزی شده است که همیشه باید در اجتماعات کوچک و با دیگران زندگی کند و اگر چنین اتفاقی نایفتد سطح استرس در فرد بالا رفته و این خود منجر به ضعف سیستم ایمنی و ابتلا به بیماری های مختلفی می شود. فرضیه دیگر این است که افرادی که دارای رابطه عاشقانه با یکدیگر هستند، بیشتر مواظب سلامت یکدیگر هستند. برای مثال یک همسر و دوست واقعی بیشتر می تواند شما را به خوردن سبزیجات و میوه ها و یا رعایت بهداشت دهانتان تشویق کند. وتمام این عادت های خوب مساوی است با ابتلا کمتر به بیماری ها.

*۲- کاهش احتمال ابتلا به افسردگی و سو مصرف موادمطابق گزارش Health and Human Services داشتن یک رابطه عاشقانه بلند مدت باعث کاهش ابتلا به افسردگی در مردان و زنان می شود. همچنین مطابق همین گزارش کاهش استفاده از مشروبات الکلی و اعتیاد به مواد مخدر نیز از دیگر اثرات یک رابطه عاشقانه بلند مدت مخصوصا در جوانان است.

*۳- کاهش فشار خونمحققان به این نتیجه دست یافته اند که افراد دارای روابط عاشقانه پایدار دارای فشار خون بهتری هستند. و در مقابل، نوسانات فشار خون در مواجهه با هیجانات در افراد فاقد این روابط بیشتر است.

*۴- اضطراب کمترSociety for Neuroscience ارائه شد.

*۵- کنترل طبیعی دردنتایج Functional MRI همچنین نشان داد که قسمتی از مغز که باعث کنترل درد می شود نیز در افراد دارای روابط عاشقانه پایدار، فعال تر است. در مطالعه دیگری که ۱۲۷۰۰۰ نفر در آن شرکت کرده بودند، به اثبات رسید که در افرادی که دارای روابط عاشقانه هستند، میزان بروز سردرد و کمردرد بسیار کمتر از سایر افراد است.

*۶- کنترل بهتر استرساگر عشق باعث کنترل درد می شود، آیا نمی تواند بر روی استرس تاثیر مثبت داشته باشد؟*تحقیقات وجود این اثر مثبت را اثبات کرده اند. چنانچه شما با یک شرایط استرس زا روبرو شوید و در این حین فردی که شما را دوست دارد در کنار شما باشد، قاعدتا بهتر می توانید آن شرایط را تحت کنترل خود درآورید.

*۷- تقویت سیستم ایمنی و کاهش ابتلا به بیماری هاهمانطور که می دانیم، روابط عاشقانه باعث کاهش استرس و اضطراب و افسردگی می شوند که این موارد هم به نوبه خود باعث افزایش قدرت دفاعی بدن می شوند. محققان در Carnegie Mellon University به این نتیجه رسیده اند که افراد دارای روابط عاشقانه در مواجهه با ویروس سرماخوردگی و آنفلوانزا، کمتر از دیگر افراد به این بیماری ها مبتلا می شوند.

*۸- بهبودی سریع تر زخم ها و بیماری هاقدرت روابط عاشقانه باعث افزایش سرعت بهبودی پس از ابتلا به بیماری ها و زخم ها می شود. محققان در Ohio State University Medical Center بر روی منطقه محدودی از پوست افراد مورد مطالعه جوش هایی را ایجاد کردند و سپس روند بهبودی را در افراد مورد بررسی قرار دادند. نتایج نشان داد که سرعت بهبودی جوش ها در افرادی که تازه ازدواج کرده بودند دو برابر بیشتر از افرادی بود که مجرد و فاقد روابط عاشقانه بودند.

*۹- طول عمر بیشتریک کار تحقیقاتی بزرگ در دهه ۱۹۹۰ به مدت ۸ سال انجام شد و موضوع آن “بررسی اثر ازدواج های بر پایه عشق بر بروی میزان مرگ و میر” بود. نتیجه این تحقیق به این صورت منتشر شد که “میزان مرگ و میر در افرادی که ازدواج کرده بودند به میزان ۵۸% کمتر از افرادی بود که هرگز ازدواج نکرده بودند.”

*۱۰- زندگی شاد تر و راحت تربنا بر مطالعه ای که در Journal of Family Psychology منتشر شد، شاد بودن بیش از اینکه به میزان درآمد خانواده وابسته باشد، به میزان صمیمیت و کیفیت رابطه افراد خانواده وابسته است. همچنین شواهد دیگری نیز وجود دارد که وجود عشق در خانواده باعث افزایش قدرت افتصادی خانواده نیز می شود

ابریشم 07-27-2010 09:52 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif عاشق شوید اما به شرط
می‌گویند اسکیموهابه خاطر شرایط خاص زندگی‌شان در برف و یخبندان، بیش از60 کلمه برای توصیف انواع برف دارند. شرایط برف و یخبندان در آنجا آن‌قدر شدید و متعدد است که برای آنها کلمات زیادی نیاز است تا مفهوم و خصوصیات هر برفی را توضیح دهند. زبان ما هم به همین صورت، سعی کرده است معانی زیادی برای کلمه عشق و توصیف آن به وجود آورد؛ زیرا عشق نیز یکی از مهم‌ترین اجزای تشکیل دهنده زندگی ماست. اغلب در کتاب‌ها، داستان‌های رمانتیک و عشقی، مقاله‌ها، شعرها وترانه‌ها، معنا و مفهوم عشق از دیدگاه خاصی بیان می‌شود. این نوشته سعی دارد کمی از منظر روان‌شناسی به توصیف عشق بپردازد...

شیفتگی در عشق

وقتی شما به این صورت -حالت شیفتگی- عاشق می‌شوید، زندگی برایتان پر از شادی، امید و رضایت‌مندی است. همه چیز برای شما رویایی و درخشان است. محبوب‌تان هیچ نقصی ندارد و یک انسان کامل است و فکر می‌کنید که می‌توانید با هم و برای همیشه با شادی و خوشحالی زندگی کنید. شما چنان دلباخته می‌شوید که نسبت به تمام مسایل اطراف‌تان بی‌توجه هستید. اما باید بدانید شیفتگی دوام ندارد و خیلی طول نمی‌کشد. بسیاری از ما، سال‌ها، بدون داشتن فهم و درک درست، از اینکه، شیفتگی، عشق واقعی نیست، آن را نگه داشته و ادامه می‌دهیم.

عشق مشروط

در این مرحله ما معنای واقعی عشق را تعریف کرده‌ایم و برای اینکه عشق به دیگران بدهیم و یا از آنها بگیریم، شرط و شروط می‌گذاریم. مثلا می‌گوییم: «اگر این کار را بکنی، یا این رفتار را داشته باشی و یا توقعات مرا برآورده کنی، من هم تو را دوست خواهم داشت.»البته همه ما موظفیم دیگران را بدون قید و شرط وبهصورت انسان دوستانه دوست بداریم اما روانه داشتن عشق ما معمولا با شروطی همراه است. اکثر ما ابراز محبت‌مان به دیگران به این صورت است، به خصوص برای کودکان.
گفتن کلمات عاطفی همراه با احساسات واقعی یک شاخص خوب برای نشان دادن سلامت هیجانی افراد است که همه ما، چه مرد، زن و یا کودک به آن نیاز داریم.
متاسفانه ما برای تربیت کودکان‌مان، از دوست داشتن مشروط استفاده می‌کنیم و فرزند ما هم مجبور می‌شود از بروز بعضی از نیازهای درونی، گریه‌ها و ضعف‌ها و آسیب‌پذیری که از خصوصیات انسانی است، اما از نظر جامعه و اطرافیان پذیرفته نیست، جلوگیری کند. عشق همراه با شرط و شروط، امروزه در میان بزرگسالان نیز بسیار رایج است که باعث می‌شود سعی کنیم خصوصیاتی را که می‌دانیم از طرف دیگران پذیرفته نیست مخفی کرده و چهره بهتری از خود ارایه دهیم درست مانند کودکی که برای از دست ندادن محبت والدین، کاری را انجام می‌دهد که آنها را دوست دارند. اکثر ما نمی‌توانیم کسانی را دوست داشته باشیم که مطابق میل ما رفتار نمی‌کنند. مثلا می‌گوییم: «اگر تو آن طور که من دوست دارم نباشی تو را رها خواهم کرد و دیگر دوستت نخواهم داشت و یا اگر دروغ بگویی یا سعی کنی مرا فریب دهی، رفتار غلطی در مقابل خانواده من داشته باشی یا مطابق خواست من رفتار نکنی در زندگی من جایی نخواهی داشت، امااگر تو به همه خواسته‌ها و نیازهای من توجه کنی و آنها را انجام دهی من تو را دوست خواهم داشت.» عشق مشروط در دوران کودکی، آسیب‌های عاطفی و ضربات روحی بسیاری برای کودکان به همراه خواهد داشت که باعث ایجاد عقده‌ها و مشکلات عاطفی در دوران بزرگسالی می‌شود.


عشق یک طرفه

در این نوع از عشق، تمام احساس و عاطفه شما برای دیگری است. شما دیگری را می‌پذیرید بدون قید و شرط و البته با چشمان باز. عیب‌ها و اشتباهات دیگری هم دیده می‌شود و هم پذیرفته می‌شود. شما خالصانه و صادقانه عشق‌تان را به دیگران می‌دهید، بدون داشتن توقعی در مورد اینکه از آنها نیز عشق دریافت کنید. درست مانند عشقی که اکثر والدین به فرزندان‌شان می‌دهند. این نوع عشق کم‌کم خلایی درزندگی شما به وجود می‌آورد که به آن «فقدان عشق» می‌گویند. اینکه شما به همه عشق ومحبت بدهید و از آنها هیچ دریافتی نداشته باشید، یک عشق واقعی نیست. و به ویژه در انتخاب همسر و روابط زناشویی بسیار مخرب بوده وحاکی از سلامت روان فرد است.
کسانی که در دوران کودکی و یا در طول زندگی شرایط سخت و خشکی را تجریه کرده‌اند گفتن جمله «دوستت دارم» برایشان سخت‌تر است.


بروز احساسات در عشق

بعضی از ما نمی‌توانیم احساسات عاشقانه خود را نسبت به دیگران ابراز کنیم و نمی‌توانیم دوست داشتن‌مان را نشان دهیم. می‌گویند این حالت ریشه در تربیت و آسیب‌های عاطفی در دوران کودکی دارد. این دسته از افراد (در مردها بیشتر از زن‌ها) اجتناب می‌کنند از:

1)داشتن روابط صمیمانه و نزدیک با دیگران

2) گفتن جمله «دوستت دارم» به دیگران

اگر شما در زندگی این مشکل را داشته باشید قبل از اینکه تصمیم به ازدواج بگیرید باید زمانی را برای درمان خودتان اختصاص دهید چون بعد از ازدواج همسر و فرزند شما به بروز احساسات عاطفی شما نیاز خواهند داشت. البته بسیاری از شما که گرفتار این مشکل هستید آن قدر از بروز عواطف‌تان جلوگیری می‌کنید که وقتی عشق هم مستقیما به سراغ‌تان می‌آید متوجه آن نشده و آن را قبل از اینکه کاملا دریافت کنید، نابود کرده و از دست می‌دهید.

عشق کلامی

برای بسیاری از ما گفتن این جمله سه کلمه‌ای بسیار دشوار است. کسانی که در دوران کودکی و یا در طول زندگی شرایط سخت و خشکی را تجریه کرده‌اند گفتن جمله «دوستت دارم» برایشان سخت‌تر است. بعضی از ما یک مانع بزرگ بین خودمان و این جمله عاطفی ایجاد کرده‌ایم؛ موانعی از قبیل: «چه لزومی دارد بگویم دوستت دارم وقتی درعمل نشان داده‌ام؟» همه ما از لحاظ روحی نیاز داریم که این جمله را بشنویم. به خصوص اینکه در روایات موثقی به زن و شوهر توصیه می شود که علاقه و عشق خود را برای یکدیگر بیان کنند.

عشق والدین به فرزندان

توانایی در آغوش گرفتن و بوسیدن همسران و فرزندان از روی دوست داشتن. این عشق، برای مردان، زنان و کودکان نشان‌دهنده سلامت هیجانی است. در آغوش گرفتن و بوسیدن کودکان از سوی والدین، یک نیاز اساسی آنهاست. (پیامبر ما (ص) نیز به این امر سفارش‌های فراوانی به والدین کرده.)
همانطور که ملاحظه می فرمایید هر نوع رابطه نوعی از محبت و عشق خود را می طلبد. مثلا عشق مشروط نسبت به فرزندان آثار منفی را بدنبال دارد اما چنین عشقی در رابطه با افراد دیگر بجا و مناسب است بنابراین یکی از فاکتور های رابطه موثر و موفق، تنظیم نوع روابط محبت آمیز با آنها است.

ابریشم 07-27-2010 09:53 AM

‌رد‌ پای‌ عشق‌ ‌در زندگی
هركجا عشق‌ آید و ساكن‌ شود هرچه‌ ناممكن‌ بود ممكن‌ شود در جهان‌ هر كار خوب‌ و ماندنی‌ست‌ ردپای‌ عشق‌ در او دیدنی‌ست.
‌به‌ راستی‌ مگر می‌شود عشق‌ را تعریف‌ كرد؟ مولانا در دشواری‌ آن‌ می‌گوید:
هرچه‌ گویم‌ عشق‌ را شرح‌ و بیان‌ چون‌ به‌ عشق‌ آیم، خجل‌ گردم‌ از آن‌ و درجای‌ دیگری‌ از مثنوی:
در نگنجد عشق‌ در گفت‌ و شنید عشق‌ دریایی‌ است‌ بحرش‌ ناپدید و خود در پایان‌ شعر اعتراف‌ كرده‌ام‌ كه: «سالك» آری‌ عشق‌ رمزی‌ در دل‌ است‌ شرح‌ و وصف‌ عشق‌ كاری‌ مشكل‌ است‌ ‌ ‌اما آنچه‌ موجب‌ شد تا شما را در احساس‌ خود در «تصویر عشق» شریك‌ كنم، مفاهیم‌ و تعابیری‌ از كار و زندگی‌ و كیفیت‌ در پیوند با عشق‌ است‌ كه‌ می‌تواند شرایط‌ و محیطكاری‌ لطیف‌تر، باكیفیت‌تر و عارفانه‌تر و حتماً‌ سودآورتری‌ را فراهم‌ آورد.
‌ ‌جبران‌ خلیل‌ جبران‌ در كتاب‌ «پیامبر» در فصل‌ «كار» می‌نویسد: «كار با عشق‌ آن‌ است‌ كه‌ پارچه‌ای‌ را با تاروپود قلب‌ خود ببافی‌ بدان‌ امید كه‌ معشوق‌ تو آن‌ را بر تن‌ خواهدكرد... اگر نمی‌توانی‌ با عشق‌ كار كنی‌ بهتر است‌ كار خود را ترك‌ كنی‌ و بر دروازه‌ معبد بنشینی‌ و صدقات‌ كسانی‌ را كه‌ با عشق‌ كار می‌كنند بپذیری...».



●‌ ‌تصویر عشق‌



ای‌ كه‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست‌ عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست‌
عشق‌ یعنی‌ مهر بی‌اما، اگر عشق‌ یعنی‌ رفتن‌ با پای‌ سر
عشق‌ یعنی‌ دل‌ تپیدن‌ بهر دوست‌ عشق‌ یعنی‌ جان‌ من‌ قربان‌ اوست‌
عشق‌ یعنی‌ مستی‌ از چشمان‌ او بی‌لب‌ و بی‌جرعه، بی‌می، بی‌سبو
عشق‌ یعنی‌ عاشق‌ بی‌زحمتی‌ عشق‌ یعنی‌ بوسه‌ بی‌شهوتی‌
عشق‌ یار مهربان‌ زندگی‌ بادبان‌ و نردبان‌ زندگی‌
عشق‌ یعنی‌ دشت‌ گلكاری‌ شده‌ در كویری‌ چشمه‌ای‌ جاری‌ شده‌
یك‌ شقایق‌ در میان‌ دشت‌ خار باور امكان‌ با یك‌ گل‌ بهار
در خزانی‌ بر گریز و زرد و سخت‌ عشق، تاب‌ آخرین‌ برگ‌ درخت‌
عشق‌ یعنی‌ روح‌ را آراستن‌ بی‌شمار افتادن‌ و برخاستن‌
عشق‌ یعنی‌ زشتی‌ زیبا شده‌ عشق‌ یعنی‌ گنگی‌ گویا شده‌
عشق‌ یعنی‌ ترش‌ را شیرین‌ كنی‌ عشق‌ یعنی‌ نیش‌ را نوشین‌ كنی‌
عشق‌ یعنی‌ اینكه‌ انگوری‌ كنی‌ عشق‌ یعنی‌ اینكه‌ زنبوری‌ كنی‌
عشق‌ یعنی‌ مهربانی‌ درعمل‌ خلق‌ كیفیت‌ به‌ كندوی‌ عسل‌
عشق، رنج‌ مهربانی‌ داشتن‌ زخم‌ درك‌ آسمانی‌ داشتن‌
عشق‌ یعنی‌ گل‌ بجای‌ خارباش‌ پل‌ بجای‌ این‌ همه‌ دیوار باش‌
عشق‌ یعنی‌ یك‌ نگاه‌ آشنا دیدن‌ افتادگان‌ زیرپا
زیرلب‌ با خود ترنم‌ داشتن‌ برلب‌ غمگین‌ تبسم‌ كاشتن‌
عشق، آزادی، رهایی، ایمنی‌ عشق، زیبایی، زلالی، روشنی‌
عشق‌ یعنی‌ تنگ‌ بی‌ماهی‌ شده‌ عشق‌ یعنی‌ ماهی‌ راهی‌ شده‌
عشق‌ یعنی‌ مرغهای‌ خوش‌ نفس‌ بردن‌ آنها به‌ بیرون‌ از قفس‌
عشق‌ یعنی‌ برگ‌ روی‌ ساقه‌ها عشق‌ یعنی‌ گل‌ به‌ روی‌ شاخه‌ها
عشق‌ یعنی‌ جنگل‌ دور از تبر دوری‌ سرسبزی‌ از خوف‌ و خطر
آسمان‌ آبی‌ دور از غبار چشمك‌ یك‌ اختر دنباله‌دار
عشق‌ یعنی‌ از بدیها اجتناب‌ بردن‌ پروانه‌ از لای‌ كتاب‌
عشق‌ زندان‌ بدون‌ شهروند عشق‌ زندانبان‌ بدون‌ شهربند
در میان‌ این‌ همه‌ غوغا و شر عشق‌ یعنی‌ كاهش‌ رنج‌ بشر
ای‌ توانا ناتوان‌ عشق‌ باش‌ پهلوانا، پهلوان‌ عشق‌ باش‌
پوریای‌ عشق‌ باش‌ ای‌ پهلوان‌ تكیه‌ كمتر كن‌ به‌ زور پهلوان‌
عشق‌ یعنی‌ تشنه‌ای‌ خود نیز اگر واگذاری‌ آب‌ را بر تشنه‌تر
عشق‌ یعنی‌ ساقی‌ كوثر شدن‌ بی‌پرو بی‌پیكر و بی‌سرشدن‌
نیمه‌ شب‌ سرمست‌ از جام‌ سروش‌ در به‌ در انبان‌ خرما روی‌ دوش‌
عشق‌ یعنی‌ خدمت‌ بی‌منتی‌ عشق‌ یعنی‌ طاعت‌ بی‌جنتی‌
گاه‌ بر بی‌احترامی‌ احترام‌ بخشش‌ و مردی‌ به‌ جای‌ انتقام‌
عشق‌ را دیدی‌ خودت‌ را خاك‌ كن‌ سینه‌ات‌ را در حضورش‌ چاك‌ كن‌
عشق‌ آمد خویش‌ را گم‌ كن‌ عزیز قوتت‌ را قوت‌ مردم‌ كن‌ عزیز
عشق‌ یعنی‌ مشكلی‌ آسان‌ كنی‌ دردی‌ از درمانده‌ای‌ درمان‌ كنی‌
عشق‌ یعنی‌ خویشتن‌ را گم‌ كنی‌ عشق‌ یعنی‌ خویش‌ را گندم‌ كنی‌
عشق‌ یعنی‌ خویشتن‌ را نان‌ كنی‌ مهربانی‌ را چنین‌ ارزان‌ كنی‌
عشق‌ یعنی‌ نان‌ ده‌ و از دین‌ مپرس‌ در مقام‌ بخشش‌ از آئین‌ مپرس‌
هركسی‌ او را خدایش‌ جان‌ دهد آدمی‌ باید كه‌ او را نان‌ دهد
در تنور عاشقی‌ سردی‌ مكن‌ در مقام‌ عشق‌ نامردی‌ مكن‌
لاف‌ مردی‌ می‌زنی‌ مردانه‌ باش‌ در مسیر عاشقی‌ افسانه‌ باش‌
دین‌ نداری‌ مردی‌ آزاده‌ شو هرچه‌ بالا می‌روی‌ افتاده‌ شو
در پناه‌ دین‌ دكانداری‌ مكن‌ چون‌ به‌ خلوت‌ می‌روی‌ كاری‌ مكن‌
جام‌ انگوری‌ و سرمستی‌ بنوش‌ جامه‌ تقوی‌ به‌ تردستی‌ مپوش‌
عشق‌ یعنی‌ ظاهر باطن‌نما باطنی‌ آكنده‌ از نور خدا
عشق‌ یعنی‌ عارف‌ بی‌خرقه‌ای‌ عشق‌ یعنی‌ بنده‌ بی‌فرقه‌ای‌
عشق‌ یعنی‌ آن‌ چنان‌ در نیستی‌ تا كه‌ معشوقت‌ نداند كیستی‌
عشق‌ باباطاهر عریان‌ شده‌ در دوبیتی‌های‌ خود پنهان‌ شده‌
عاشقی‌ یعنی‌ دوبیتی‌های‌ او مختصر، ساده، ولی‌ پرهای‌ و هو
عشق‌ یعنی‌ جسم‌ روحانی‌ شده‌ قلب‌ خورشیدی‌ نورانی‌ شده‌
عشق‌ یعنی‌ ذهن‌ زیباآفرین‌ آسمانی‌ كردن‌ روی‌ زمین‌
هركه‌ با عشق‌ آشنا شد مست‌ شد وارد یك‌ راه‌ بی‌ بن‌بست‌ شد
هركجا عشق‌ آید و ساكن‌ شود هرچه‌ ناممكن‌ بود ممكن‌ شود
در جهان‌ هر كار خوب‌ و ماندنی‌ است‌ ردپای‌ عشق‌ در او دیدنی‌ست‌
«سالك» آری‌ عشق‌ رمزی‌ در دل‌ست‌ شرح‌ و وصف‌ عشق‌ كاری‌ مشكل‌ست‌
عشق‌ یعنی‌ شور هستی‌ دركلام‌ عشق‌ یعنی‌ شعر، مستی‌ والسلام‌

ابریشم 07-27-2010 09:56 AM

بیست و یک روش برای گفتن دوستت دارم بدون گفتن حتی یک کلمه
همانطور که می دانید گفتن دوستت دارم برای شما و همچنین برای نامزدتان بسیار اهمیت دارد. اما شما نباید به گفتن دوستت دارم بسنده کنید. درحقیقت، ابراز علاقه غیر کلامی روش بهتری برای جذب کردن مردان است.


مردها تمایل دارند که دوستت دارم را در کارهایشان ثابت کنند بنابراین برای ابراز احساساتشان کمتر از این جمله استفاده می کنند. ما در اینجا شما را با نحوه ابراز علاقه چند نفر آشنا می کنیم تا ببینید چگونه می توانید علاقه و عشقتان را بدون گفتن یک کلمه به طرف مقابلتان ابراز کنید.




رمانتیک باشید

• گاهی اوقات من یک پیام عاشقانه برای همسرم روی میز صبحانه اش می نویسم. مخصوصا روز ولنتاین با برش های نان روی میز صبحانه علاقه ام را به او نشان میدهم. او با دیدن این پیام عاشقانه لبخندی بر لبانش می نشیند.


• هرچندوقت یکبار روی یک کارت برایش می نویسم که چقدر دوستش دارم و از او تشکر می کنم که قبل از اینکه بخوابد آن را بخواند.


• همسر من، گاهی اوقات به ماموریت کاری می رود و وقتی که برمی گردد، به او هدیه کوچکی می دهم. هدیه را روی میز آشپزخانه می گذارم و منتظر می مانم تا متوجه اش شود. هدیه ای که برایش تهیه می کنم می تواند عطر مورد علاقه اش، گل طبیعی، یا حتی یک تکه وسیله زینتی که خودم درستش کردم باشد.


• من گاهی اوقات نوشته های عاشقانه، را در کشوی لباسهای همسرم می گذارم. او هرگز نمی تواند پیش بینی کند که دفعه بعد چه چیزی خواهد دید. او بعد از دیدن نوشته های من آن را بر می دارد و می داند که کار من است.


• من روی آینه برای همسرم می نویسم دوستت دارم تا هروقت سراغ آینه رفت آن را ببیند.




زندگی را راحت بگیرید

• شوهر من هر شب خمیردندان را روی مسواکم می ریزد و روی سینک می گذارد. او بهترین شوهر دنیا است.


• من لیست کانال های تلویزیون را به ترتیب علائق شوهرم تنظیم می کنم. مثلا اول کانالی که بیشتر فیلم پخش می کند و سپس کانال ورزشی. چون می دانم که او به این دو شبکه علاقه دارد البته این موضوع را به او نمی گویم. زمانی که کنترل تلویزیون را دستش گرفت کاملا سورپریز می شود.


• قبل از اینکه شوهرم سرکار برود، میز صبحانه را آماده می کند. برای یک مرد، این واقعا قدم بزرگی است.


• شوهر من هر روز صبح زود بیدار می شود. با وجود اینکه کارش ساعت 9 شروع می شود و می توانید دیرتر از من بیدار شود اما اینگونه نیست. وقتی که من آماده شدم، همسرم سه فرزندمان را به سمت ماشینش می برد تا آنها را برساند. برای من این کار بهترین روش است که نشان می دهد او همه ما را عاشقانه دوست دارد.




قدردانی تان را نشان دهید

• وقتی که من و همسرم با دوستانمان بیرون می رویم من واقعا به خودمان افتخار می کنم حتی اگر او درمورد چیزهای کوچکی از من صحبت کند.


• هر روز صبح قبل از اینکه من از خواب بیدار شوم، همسرم دو عدد حوله تمیز برایم آماده می کند تا وقتی که حمام رفتم حوله ام آماده باشد. یک حوله بزرگ برای بدنم و یک حوله کوچکتر برای موهایم.


با در آغوش گرفتن همسرتان از او تشکر و قدردانی کنید

اولین اعتراضی که بیشتر از بقیه از مردان می شنویم این است که آنها می گویند ما برای کاری که انجام می دهیم قدردانی نمی شویم. دفعه بعد که شوهرتان برای بردن زباله ها به بیرون از خانه رفت برای 30 ثانیه هم که شده او را در آغوش بگیرید و از او قدردانی کنید. مردان فوق العاده تحت تاثیر این روش قرار میگیرند.

• زمستان ها موقع صبح، من ماشین شوهرم را استارت می زنم تا زمانی که می خواهد سرکار برود ماشینش گرم شده باشد.




نشانه های عشق و صمیمیت را از خودتان به جا بگذارید

• صفحه موبایل همسرتان را عوض کنید تا هروقت به گوشی اش نگاه کرد جمله دوستت دارم را بخواند.


• من و همسرم ایمیل های کوتاهی برای همدیگر می فرستیم تا به همدیگر نشان دهیم که در هر لحظه چه حسی نسبت به یکدیگر داریم. یکبار او برای من نوشت: آهنگ یک خواننده مرا یاد تو می اندازد. حالا هرموقع که من آن را گوش می کنم متوجه می شوم چقدرشوهرم مرا دوست دارد.


• شوهر من ساعت 5:30 صبح بیدار می شود، اما شب قبل لباسهایش را از داخل کمد و کشویش بیرون می آورد تا صدای باز و بسته شدن آنها مرا بیدار و اذیت نکند. به نظر شما این عشق نیست؟!




یک پیام رمزدار بفرستید

• روی دیوار هال تا دیوار اتاق خواب نوشته ای دنباله دار برای همسرتان بنویسید.


• هر روز صبح که شوهرم سر کار می رود سه بار برایم بوق می زند. با این کار به من نشان می دهد که دوستت دارم.



ابریشم 07-27-2010 09:57 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif عشق را غافلگیر کنید
http://www.bestarticles.ir/wp-conten...10/01/lovE.jpg
آدمی با احساس خود زنده است. اگر انسانی نتواند بخندد. نتواند گریه کند. نتواند لذت ببرد. نتواند از تماشای شبنم صبح‏گاهی به گلبرگ شقایق احساس شعف کند؛ چگونه انسانی است؟ اگر انسانی لبخند و شادمانی یک کودک را در لحظه ی نوازش درک نکند. اگر اندوه دیگران را نفهمد؛ چگونه انسانی است؟ واقعیت این است که ما نیاز داریم احساسات خود را بشناسیم، نیاز داریم بدانیم چه چیزهایی این احساسات را در ما به وجود می‏آورد. نیاز داریم بدانیم انسان‏های پیرامون ما چه احساسی دارند. چه چیزهایی آنها را خوشحال یا ناراحت می‏کند و ما در برابر آنها باید چه رفتاری داشته باشیم. احساسات بخشی از زندگی هر انسان را تشکیل می‏دهد. همه ی ما زمانی بوده که غمگین بوده‏ایم. خشمگین بوده‏ایم،از چیزی متنفر بوده‏ایم، حسادت کرده‏ایم، لذت برده‏ایم، شاد بوده‏ایم، ترسیده‏ایم و… .
همه اینها احساسات ما انسان‏هاست که از راه‏های مختلف کلامی و غیرکلامی آنها را بروز می‏دهیم. بنابراین باید با حالات هیجانی و احساسی خود آشنا شویم و همچنین احساسات انسان‏های پیرامون خود را بشناسیم.
سالگرد ازدواج‏تان به وسیله ی یک پیک بسته‏ای برای همسرتان به نشانی خانه بفرستید و ضمن تبریک او را به شام در رستوران دعوت کنید.
به‏طور کلی فهمیدن احساساتی که توسط ما و دیگران تجربه می شود به سلامت روان ما کمک می‏کنند. البته احساساتی مانند شادی، اندوه، حسادت و خشم نیز برای دیگران قابل تجربه است. اما ممکن است نحوه بروز این احساسات و شدت آن در افراد مختلف متفاوت باشد. ابراز احساسات با تشکر و قدردانی تمجید و تشکر شما از همسرتان او را به یک قهرمان تبدیل می‏کند؛ در غیر این صورت وی در زندگی به یک انسان عادی و بی‏هدف تبدیل خواهد شد. توجه داشته باشید وقتی از کسی تشکر می‏کنید؛ به حقیقت لطف او را پاسخ می‏گویید. اگر همسرتان چیزی خرید ولی شما آن را نپسندیدید و طبق سلیقه شما نبود. یا غذایی درست کرد و شما دوست نداشتید؛ او را نکوهش نکنید. زیرا او تلاش کرده و هدفش کسب رضایت شما بوده است. تقدیر و ستایش به همسرتان انگیزه می‏‏‏دهد و او نیز این را از شما یاد می‏گیرد و سعی خود را در جهت برآوردن خواسته های شما بیشتر می کند و هدفمندانه خواهش های شما را جویا می شود. چرا که نیاز مرد به تایید و تمجید در روان شناسی زن و مرد شناخته شده است.
با کاغذهای پشت چسب‏دار یادداشت‏های خود را در جاهایی که احتمالش را نمی‏دهد؛ بچسبانید به‏طوری که صبح موقع رفتن به محل کار آنها را ببیند و بخواند. یکی را داخل دستشویی بگذارید و بنویسید: «دست و صورتت را بشور. دوستت دارم». یکی را روی کیف دستی‏اش بچسبانید و بنویسید: «به امید خدا، منتظرت هستم». یادداشتی داخل جیب او بگذارید و بنویسید: «دوستت دارم. روز پرنشاطی را برایت آرزو می‏کنم» ، «نوش جانت جای من رو خالی کن»… .
ابراز احساسات با خنده و تبسم
توجه داشته باشید تبسم و لبخند یکی از بهترین شیوه‏های ابراز احساسات است، بنابراین اگر تبسم کنید همسرتان نیز مشکلات را فراموش می‏کند. اگر در روابط شاد باشید، به مشکلات لبخند بزنید، روابط شما با همسرتان محکم‏تر شده؛ دوستی‏ها و صیمیت‏ها برای رفع آنها بیشتر می‏شود. شادی،عشق و موفقیت همه از درون شما سرچشمه می‏گیرند و با تمرین افکار شادی بخش؛ حوادث در روز شادی آفرین می‏شوند. علاوه بر آن بر لب داشتن لبخند در طی ارتباط با افراد به ویژه همسرتان باعث توزیع انرژی مثبت به او شده و شما را دوست داشتنی تر می نماید.
ابراز احساسات با غافل‏گیر کردن
گاهی زندگی کسالت‏آور و یکنواخت می‏گردد و امور روزمره و عادی شما را کسل می‏کند، برای از بین بردن این حالت لازم است یک چیز را تغییر دهید. بدانید شما قادر خواهید بود خلاق و هیجان آفرین باشید. فقط باید وقت بگذارید، انرژی صرف کنید و اشتیاق به خرج داده تا کاری متفاوت از کارهای روزمره انجام دهید. سالگرد ازدواج‏تان به وسیله یک پیک بسته‏ای برای همسرتان به نشانی خانه بفرستید و ضمن تبریک او را به شام در رستوران دعوت کنید.
بدون مناسبت ویژه یک بسته بزرگ بادکنک به رنگ‏های متنوع بخرید و پیام‏های عشق‏تان را روی برگه‏هایی بنویسید (تمام خصوصیات خوبی که دارد) و داخل هر کدام از بادکنک‏ها بگذارید. وقتی همه را یاد کردید؛ آنها را به داخل ماشین یا داخل اتاق خواب جا دهید. یک سوزن به یک برگه یادداشت متصل کنید و آن را جلو شیشه خودرو یا داخل اتاق جایی که به راحتی ببیند قرار داده و بنویسید: «هر یک از بادکنک‏ها را بترکان و بخوان که تو بهترین مرد یا (زنی) هستی که تاکنون شناخته‏ام». احتمالاً این ابراز احساسات برای همیشه به یاد او خواهد ماند.


ابریشم 07-27-2010 09:58 AM

تنها عشق واقعي مي ماند
برخلاف تصور خيلي ها که فکر مي کنند عشق يکباره پيدا مي شود و هميشه مي ماند و يا حتي بيشتر مي شود؛ واقعيت اين است که عشق ممکن است يک لحظه ايجاد شود، اما همانند بذري است و در صورتي باقي مي ماند و رشد مي کند که در زمين مناسبي جاي گيرد، آب و نور کافي به آن برسانيم؛ مرتب آفت کشي کنيم و به آن کود بدهيم و مستمراً به آن رسيدگي نماييم.

چگونه عشق به مرور کمرنگ مي شود يا از بين مي رود؟

ما عاشق ايده آل ها و کمال ها مي شويم و از نقصان ها مي گريزيم. شايد تعجب کنيد اگر بدانيد معمولا انسان ها عاشق يک موجود کامل و بدون نقص در ذهن خود مي شوند و هنگامي که اين تصوير ذهني را با يک دختر يا يک پسر در اطراف خود منطبق مي کنند ، به آن نام عشق مي نهند. پس عشق به آن دختر آن وقتي رشد مي يابد و قلب ما را به تپش وامي دارد که او خود را منطبق با تصوير ذهني ما ارايه دهد. و هنگامي که به مرور او را متفاوت از ذهنيات خود ببينيم، عشق ما رو به افول مي رود. اما اين که تصوير ذهني ما چگونه بايد در بيرون شکل بگيرد و حفظ شود نياز به تخصص و منطق دارد ، لذا عشق مافوق عقل است، يعني اين که بايد از مسير عقلاني و منطقي گذر کند و بالاتر از تفکر خام ما باشد، نه به عکس. يعني عشق نبايد مادون فکر باشد. عشقي که مادون باشد، و از سطح پايين تري برخوردار است، ارزش ندارد تا برايش بميريم.

پس اگر در زندگي به مرور دريافتيم همسرمان از زير بار وظايف و مسووليت هاي خود شانه خالي مي کند، لذت هاي خود را محور قرار مي دهد و هنوز "من" بودن محور فکري اوست. اين گونه مي شود که کسالت مزمن عشق، را به چشم خواهيم ديد. از ديگر آفت هايي که ما به عشق مي رسانيم، مي توان به موارد زير اشاره کرد:

* عدم انعطاف پذيري

عدم انعطاف پذيري نسبت به مسايلي که در زندگي با آن روبه رو هستيم. مثلا اگر تعصب روي روش و سليقه هاي خود داشته باشيم و به علاقه ها، سليقه ها و شيوه هاي زندگي همسرمان، مکرراً انتقاد کنيم يا به آن اهانت کرده يا آن را مسخره کنيم.

* کمال گرايي افراطي

از آن جا که در ناخودآگاه عاشق "خوبي مطلق"، "مثبت مطلق" و "کمال مطلق" شده ايم و خود را آخر معرفت و خوبي ارزيابي کرده ايم، به مرور اين ارزيابي خطا، خود را به ما نشان مي دهد و دچار مشکل مي سازد. او هرگز نمي تواند انتظارات و توقعات ايده آلي ما را برآورده کند. او هم يک انسان مثل بقيه انسان هاست و بديهي است که نقاط ضعف زيادي نيز در کنار نقاط مثبت و نقاط قوت خود دارد.

* عدم مهارت زندگي

مهارت هاي کافي جهت رسيدگي به بذر عشق را نداريم. مهارت هاي ارتباطي زندگي را کسب نکرده ايم، مقابله يا تنش ها و مشکلات را تجربه نکرده ايم، نحوه سازگاري با مسايل زندگي را نياموخته ايم، همه و همه موجب ناکارآمدي ما در ايجاد عشق و آرامش در زندگي مي شود.

* عدم رعايت حريم خانواده و مرزهاي زندگي

به وظايف خود در زندگي آگاهي ندايم يا مرزهاي مسايل زندگي و مشکلات خانواده را رعايت نمي کنيم. مثلا موارد مربوط به خانواده را به بيرون منتقل مي کنيم. مشکلات را به دلسوزان خود مثل پدر، مادر، دوستان، فاميل، حتي همسايگان و... در ميان مي گذاريم يا در حيطه و مرزهاي همسرمان دخالت مي کنيم و به نام عشق و دوست داشتن وي را کنترل کرده و قفس نامريي انتظارات خودمان، او را محبوس و زنداني مي کنيم. مثلا به علايق او، دوستان وي، نحوه لباس پوشيدن او، شيوه راه رفتن و حتي طرز تفکر و احساسش انتقاد کرده و او را در تنگنا قرار مي دهيم و در نهايت آزادي را از او مي گيريم.

* مشکلات شخصيتي و انتظارات غير واقع

توقعات بي جايي به لحاظ مسايل شخصيتي خود، از همسرمان داريم، که برآورده شدني نيست و برآورده نمي شود. مثلا يک نفر با اختلال شخصيت وسواسي، ياد نکته سنجي مي کند و معيارهاي زيادي در ذهنش دارد و با ريزبيني بيش از حدي که به همسرش نشان مي دهد و او را در چهارچوب خشک و در قالب معيارهايي که تعيين کرده؛ حبس مي کند و عرصه را بر او تنگ مي نمايد. يا کسي که اختلال شخصيت پارانوييد دارد و بدبين است، با سوءظن ها و بدبيني هايي که آنها را در ذهن خود مي بافد ، همسرش را همشيه در نقش يک دشمن و جاسوس مي بيند.

* لذت طلبي و خودکامگي

ما بايد در چهارچوب خانواده، خود را مقيد به بعضي امور کنيم. وقتي که لذت هاي خود را که در خارج از خانواده است به صورت افراطي دنبال مي کنيم و توجهي به خواست و ميل خانواده نداريم، به مرور زندگي يک طرفه و بي روح مي شود. زن و شوهر هر کدام دنبال تمايلات خاصي در خارج از خانواده هستند و لذت بردن از يکديگر را درک نمي کنند.

عشق عميق تر از آن است که لحظه اي خلق شود يا در لحظه اي بميرد. هم به وجود آمدن عشق مستلزم صبر، سختي و زمان است و هم از بين رفتن آن به علت مسايل مختلفي است که در طي زمان و به وسيله زوجين ايجاد مي شود.

* عدم مهارت هاي ارتباطي

نمي توانيم ارتباط موثري با همسرمان برقرار کنيم، حرف هم را نمي فهميم. هر کدام به ظاهر منطقي صحبت مي کنيم ولي نمي توانيم يکديگر را قانع کنيم. توجه کافي به احساسات، خواسته ها و صحبت هاي يکديگر نداريم. گوش شنوا و تحمل ارتباط موثر را از هم دريغ مي کنيم. در رساندن حرف هاي خود به يکديگر آنها را تحريف مي کنيم يا آن قدر مبهم رفتار کرده يا صحبت مي کنيم که ديگري را به خطا مي اندازيم. در واقع مهارت هاي ارتباطي را نمي دانيم.

اگر گويند "لحظه اي است روييدن عشق..." پس اين هم شايد درست باشد که "لحظه اي است مردن عشق".

آن چه که اکثرا افراد با هم اشتباه مي گيرند؛ "هوس" و "عشق" است.

هوس: ميلي شديد براي پاسخ آني به يک نياز جسماني و رواني است که به خود رنگ رمانتيک مي گيرد و يک استدلال به ظاهر عقلاني نيز در پي داردو پس از ارضا تا زمان نياز بعدي محو مي شود. هوس شامل آن چيزهايي از وجودتان است که شما نقشي در آن نداشته ايد. فقط احساسي هست که در خود براي ارضا نياز مي بينيد.

ليکن عشق، دوام دارد و مهارت هاي زوجين به رشد آن کمک مي کند. دو طرف با برنامه و انرژي آن را رشد داده و تداوم مي بخشند و از آن نگهداري مي کنند و بيشتر از آن که احساسي باشد، متشکل از احساس و منطق است.

عشق سنگين و به تدريج مي آيد، با زحمت و تلاش مي ماند و هرگز نمي رود. و از همه مهم تر اين که منحصر به فرد مي ماند و هيچ کس و هيچ چيز جاي آن را نمي گيرد.








ابریشم 07-27-2010 09:59 AM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%287%29.gif علايم علاقه مندي زنان به مردان
شـنيدن جواب رد از طـرف يـك زن بـراي مـردان اصـلا" مسئله خوشايندي نمي باشد. هيچ چيـز بـه انـدازه اينكه زن روياهايتان تقاضاي ازدواج شمـا را نـپـذيـرد، براييـتـان گـران تـمـام نـمي شود. پـيـش خـود تـصـور ميكرديد كه او به شما علاقه مند است ولي احتمالا" برداشتتان از علائم علاقمندي او اشتباه بوده است.
از نقطه نظر مردان، زنان هنگام ابراز علايق رومانتيك خود بصورتي زيركانه و پيچيده عمل ميكنند(مگراينكه طرف مقابلشان خوش تيپ و پول دار باشد آنجوريكه خودشان اظهار مي كنند) و اكثر آنها جوابهاي ضـد و نقيضي ميـدهـند چون خودشان مطمئن نيستند كه چـه چيزي در سرشان ميگذرد.
بنابراين آنچه كه اغلب آقايان به دنبالش هستند، يك سري علائم و نشانه هايي اسـت كه بوسيله آنها متوجه علاقمندي حقيقي طرف مقابلشان شوند.
در زير برخـي از نـشـانه هـاي كـه مي تـواند نـشانه علاقمندي يك زن باشد را مشاهده ميكنيد:
1- او همگام با شما است
ناگهان متوجه ميشويد كه او همه جا حضور دارد. او "بطور اتفاقي" هر كجا شما هستيد پيدايش مي شود، يا در راه روي محل كارتان مرتب جلوي شما قدم ميزند، يا "تصادفي" به شما برخورد ميكند، يا در ميهماني در اطراف شما مانور مي دهد.
آنچه كه او انجام ميدهد تلاش براي جلب توجه شما است، و بـراي اين اسـت كه خود را در موقعيتي قرار دهد تا شما "قدم اول" را برداريد. مسئله اينـجا اسـت كــه بـسـيـاري از مردان نسبت به اين عمل زنان بيتوجه هستند و به همين دليـل بسياري از فرصت ها را از دست ميدهند. مردان مستقيم عمل مي كنند، زنان غير مستقيم. بنابرايـن اگر زنـي مكررا" شروع به قـرار گـرفـتـن سـر راه شـما نـمود، احتمال اينكه او اينكار را عمدا" انـجام ميدهد زياد است.

2- او حركاتي بخصوص انجام مي دهد
يك جمله قديمي مي گويد:"جسم دروغ نمي گويد." طبيعت بشر را جوري برنامه ريزي نموده كه هنـگام ابـراز عـلاقه بـي اخـتيـار شـروع بـه انـجام يـك سـري حركات جسماني مشخص ميكند. اين اعمال غير شفاهـي از گـشاد شـدن چشم هنگام نظاره به چيزي جالب گرفته تا لبخند زدن و لمس كردن، متغير است.
در اينجا برخي از علائم زبان جسماني را مشاهده ميكنيد:
  • اشاره نمودن در جهت شما با پاها يا شانه ها
  • خم شدن به طرف شما هنگام صحبت
  • بازي كردن با مو و دست كشيدن لاي موها
  • نوازش كردن جواهرات ( مانند گوشواره ) و لمس نمودن دسته عينك
  • چشم برنداشتن از شما هنگام صحبت و گفتگو
  • تقليد از حركات شما ( مثلا" اگر دست خود را روي ميز بگذاريد او هم همين كار را ميكند.)
  • لبخند زدن هنگاميكه شما او را برانداز ميكنيد.
    3- او هيچگاه براي شما سرش شلوغ نيست
    اين اصلي ترين قانون بازي عشق است. اگر زني علاقه به برقراري رابـطـه و بـيرون رفتن با شما داشته باشد، هميشه خودش را در دسترس قرار ميدهد. يـعنـي او يـك شـمـاره تلفن كاري يا آدرس ايميل به شما خواهد داد. او در اسرع وقت به تلفـن يا ايـميـل شـما جواب خواهد داد. او دعوت شما را براي با هم بودن خواهد پذيرفت - و اگر او در روزي كه شما تعيـين كرده ايد وقت نداشت، چيزي شبيـه اين خواهد گفت: "خوب، اين پنجشنبه نميتونم، اما اگر اشكال نداره بندازيم براي پنجشنبه ديگه، باشه؟ "
    شـمـا هـرگـز از يـك زن عـلاقـمـند چـنين جملاتي را نخواهيد شنيد: " الان واقـعـا" سـرم شلوغه"، يا "بذار بينم وقت دارم"، يا "نميدونم بتونم بيام يا نه"
    4- او در مورد شما كنجكاو است
    زني كه به شما علاقمند است دوست دارد همه چيزتان را بداند ( تا بتواند در اين مـورد با دوستان دخترش صحبت كند). او درمورد خانواده،پيشينه،سليقه غذايي، موسيقي، فيلم و مسائل گوناگون شما پرسش خواهد كرد. انگيزه اصلي او اين اسـت كـه عـلايـق شما را بشناسد تا بتواند خود را داراي علايق مشــتـرك بــا شما نموده و پـيـوسـتـگـي بيشتري با شما ايجاد كند- اگر از قايق سواري خوشتان نميآيد، او نيز ناگهان از اين كار متنفر مي شود.
    5- او وضعيت مالي شما را مي سنجد
    زن علاقمند دوست دارد منابع و بنيه مالي همسر آينده خود را مورد سنجش قرار دهد. سؤالاتي مانند: "كجا زندگي ميكني؟"، "چه ماشيني داري؟" و "شغلت چيه؟" مـيتواند نشانه علاقمندي وي باشد. اگر پاسخ اين سؤالات مطابق با "استانداردهاي" او باشــد، علائم بعدي ظاهر خواهند شد وگرنه او در غباري از مه فرو خواهد رفت.
    6- او در مورد آينده صحبت ميكند
    يك زن علاقمند هميشه دوست دارد در مورد نقشه هاي آينده و كارهايي كه ميتوانيد با هم انجام دهيد اشتياق نشـان مـي دهد. درواقع او اغلب چيزي شـبـيـه ايـن ميـگـويـد: "واي... تـو هـم از بـوليـنگ خوشت مياد؟ بايد يه بار با هم بريم بازي كنيم." اگر او چنين عمل نمود، شك نكنيد كه دوست دارد ازش بخواهيد با شما بيرون برود.
    7- او بيقراري و بي تابي ميكند
    اگر او واقعا" علاقمند باشد، همانند يك گربه دور و بر شما دستپاچه و بيقرار خواهد بود، بخصوص هنگاميكه شما نتوانيد متوجه علائم اشتياق او شويد. البته ممكن است كه ذاتا" يك شخص خجالتي نرمال باشد - اگر او فقط پيش شما بي قراري ميكند، احتمالا در سرش فكر ازدواج دارد.
    8- او نسبت به زنان ديگر، حسادت مي ورزد
    يك زن سعي مي كـند از مـرد مـورد علاقه خود همانند يك عقاب مراقبت نموده و او را با چنگ و دندان حفظ كند. بنابراين اگر در حـال جوك گفـتن بـراي زنـان ديـگر متـوجـه حرص خوردن و جلز و ولز كردن او شـديـد، بـدانـيد كـه او انـتظار دارد برايش بيشتر از يك دوست باشيد.
    نشانه هاي فوق ممكن است لزوما" دليل بر علاقـمـندي يك زن نـبـاشد چـون بـرخـي از زنان كلا" با ديگران حالتي دوستانه دارند اما اگر تـعـداد زيـادي از ايـن عـلائم را در فـردي مشاهده نموديد ميتوانيد به خود اميدواري دهيد و به دلتان صابون بزنيد.
اگر برخي از اين علائم را هنگام حضور طرف مقابل مشاهده نموديد، تقريبا" مي توانيد مطمئن شويد كه او چراغ سبز شروع رابطه براي ازدواج را دارد به شما نشان ميدهد


اکنون ساعت 08:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)