![]() |
شاهنامه خوانی
دراین تایپیک قصد داریم فقط از شاهنامه فردوسی استفاده کنیم.
:53:به امید استقبال دوستان :53:و:53:ادغام نشدن با بقیه مشاعره ها.:53: ........................................................ به نام خداوند جان و خرد کزين برتر انديشه برنگذرد خداوند نام و خداوند جاي خداوند روزي ده رهنماي ........................................... |
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهي بر شده پيکرست |
سلام
ممکنه دوستان بخواهند شاهنامه را به صورت آنلاین داشته باشند لینک زیر کمک می کند شاهنامه از سایت محترم ری را (کلیک کنید) |
يکي روز شاه جهان سوي کوه
گذر کرد با چند کس همگروه پديد آمد از دور چيزي دراز سيه رنگ و تيرهتن و تيزتاز |
اقای امیر عباس انصاری به خاطر ادرس سایت سپاس گذارم.:53:
....................................................... يکي جشن کرد آن شب و باده خورد سده نام آن جشن فرخنده کرد |
مراو را ز دوشيدني چارپاي
ز هر يک هزار آمدندي به جاي |
يکي مرد بود اندر آن روزگار
ز دشت سواران نيزه گذار |
ز اسپان تازي به زرين ستام
ورا بود بيور که بردند نام |
چو بشناخت آهنگري پيشه کرد
از آهنگري اره و تيشه کرد |
برنجيد پس هر کسي نان خويش
بورزيد و بشناخت سامان خويش |
بسي رنج برد اندران روزگار
به افسون و انديشهي بيشمار |
ز پويندگان هر چه مويش نکوست
بکشت و به سرشان برآهيخت پوست |
چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم
چهارم سمورست کش موي گرم |
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
برو سالیان انجمن شد هزار با سلام خدمت کاربر محترم 273 ضمن تشکر به دلیل ایجاد این تاپیک آقای فرشید شما اشعار شاهنامه را بر چه اساسی در این تاپیک قرار میدهید؟ نوعی مشاعره است که نفر بعدی با آخر حرف قبلی بیتی از شاهنامه قرار دهد یا نه هر بیتی که خودش خواست؟ موفق باشید ناظر دلتنگ |
نپيوست خواهد جهان با تو مهر
نه نيز آشکارا نمايدت چهر |
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
برو سالیان انجمن شد هزار با سلام خدمت کاربر محترم 273 ضمن تشکر به دلیل ایجاد این تاپیک آقای فرشید شما اشعار شاهنامه را بر چه اساسی در این تاپیک قرار میدهید؟ نوعی مشاعره است که نفر بعدی با آخر حرف قبلی بیتی از شاهنامه قرار دهد یا نه هر بیتی که خودش خواست؟ موفق باشید ناظر دلتنگ __________________ هر بیتی که خودش خواست؟ هدف شاهنامه خوانی است.باتشکر |
به زور کياني رهانيد دست
جهانسوز مار از جهانجوي جست |
مگر پند من سربسر بشنوي
بگفتار هشيار من بگروي |
چو سي روز گردش بپيمايدا
شود تيره گيتي بدو روشنا پديد آيد آنگاه باريک و زرد چو پشت کسي کو غم عشق خورد |
یکی داستانی بیرای نغز سخن چون برابر شود با خرد روان سراینده رامش برد کسی را که اندیشه ناخوش بود بدان ناخوشی رای اوگش بود همی خویشتن را چلیپا کند به پیش خردمند رسوا کند ولیکن نبیند کس آهوی خویش ترا روشن آید همه خوی خویش اگر داد باید که ماند بجای بیرای ازین پس بدانا نمای چو دانا پسندد پسندیده گشت به جوی تو در آب چون دیده گشت زگفتار دهقان کنون داستان تو برخوان و برگوی با راستان کهن گشته این داستانها ز من همی نو شود بر سر انجمن اگر زندگانی بود دیریاز برین وین خرم بمانم دراز یکی میوهداری بماند ز من که نازد همی بار او بر چمن ازان پس که بنمود پنچاه و هشت بسر بر فراوان شگفتی گذشت همی آز کمتر نگردد بسال همی روز جوید بتقویم و فال چه گفتست آن موبد پیش رو که هرگز نگردد کهن گشته نو تو چندان که گویی سخن گوی باش خردمند باش و جهانجوی باش چو رفتی سر و کار با ایزدست اگر نیک باشدت جای ار بدست نگر تا چه کاری همان بدروی سخن هرچه گویی همان بشنوی درشتی ز کس نشنود نرم گوی به جز نیکویی در زمانه مجوی به گفتار دهقان کنون بازگرد نگر تا چه گوید سراینده مرد |
يکي مرد بود اندر آن روزگار
ز دشت سواران نيزه گذار گرانمايه هم شاه و هم نيک مرد ز ترس جهاندار با باد سرد |
فريبرز کاوس را برگزيد
که با شاه نزديکي او را سزيد |
دبير جهانديده را پيش خواند
سخن هرچ بايست با او براند |
دو منزل برفتند زان جايگاه
که از کشته بد روي گيتي سياه |
همي بگذرد بر تو ايام تو
سرايي جزين باشد آرام تو |
وزان روي خاقان غمي گشت سخت
برآشفت با گردش چرخ و بخت |
ترا آشتي بهتر آيد که جنگ
نبايد گرفتن چنين کار تنگ |
چرا کين پي افگند کش نيست مرد
که آورد سازد بروز نبرد |
ز دريا نهنگي بجنگ آمدست
که جوشنش چرم پلنگ آمدست |
تن خويش يکباره غمگين مکن
مگر کز گمان ديگر ايد سخن |
مکافات اين کار يزدان کند
که چهر تو همواره خندان کند |
جهاندار هوشنگ با راي و داد
به جاي نيا تاج بر سر نهاد |
دو ابرو کمان و دو گيسو کمند
به بالا به کردار سرو بلند |
چو خورشيد رخشنده شد بر سپهر
بياراست روي زمين را به مهر |
پسر بد مراو را يکي هوشمند
گرانمايه طهمورث ديوبند |
ز پويندگان هر چه بد تيزرو
خورش کردشان سبزه و کاه و جو |
چنين گفت کاين را ستايش کنيد
جهان آفرين را نيايش کنيد |
چو ديوان بديدند کردار او
کشيدند گردن ز گفتار او |
چو طهمورث آگه شد از کارشان
برآشفت و بشکست بازارشان |
که ما را مکش تا يکي نو هنر
بياموزي از ماکت آيد به بر |
اکنون ساعت 02:27 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)