پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   غزل ؛ شعر زمان نیست ! (بحث راجب تفکر شاملو) (http://p30city.net/showthread.php?t=31961)

GhaZaL.Mr 05-12-2011 08:44 PM

غزل ؛ شعر زمان نیست ! (بحث راجب تفکر شاملو)
 

" غزل ؛ شعر زمان ما نیست ! این حکم اول ماست ، و حکم آخر نیز. "


------------------

این حرف شاملوئه ....

یعنی واقعا دیگه دوره ی غزل تموم شده ؟؟

چرا شاملو همچین حرفی زده ؟

خوب شما چی فک می کنین ؟

KHatun 05-12-2011 09:46 PM

به شخصه معتقدم که هیچ وقت دوره ی هیچ سبک و روش و قالبی به سر نمیرسه
به خصوص که الان دوره دوره ی "التقاطی" گراییه! (از خودم ساختم کلمه رو)
مثال می زنم در رشته آموزشِ زبان سالها متدِ " ترجمه" غالب بود. بعد متدِ " شنیداری-زبانی" رایج شد. حالا اونچه که روش تاکید میشه استفاده از تمامِ این متدها به طورِ همزمان و با درنظر گرفتنِ فضای کلاس هستش
هیچ کدوم به دیگری ارجعیت نداره و "انتخاب" با خودِ زبان آموزهاست
ادبیات هم حوزه ی بسیار گسترده ایه و نمیشه اولویت بندی کرد. من خودم بارها شنیدم که سبک مثلا "رئال" دیگه از مد افتاده! این به نظرم خیلی بی معنیه. مهم نیست که نویسنده در چه قالبی می نویسه مهم اینه که چی می نویسه و شخصیت پردازی و فضاسازی ش تا چه حد موفقه.

حالا از اینها گذشته شعر شاید یه کمی متفاوت باشه به این دلیل که فرم یا ریخت شعر گاهی حتی به محتوا هم ارجعیت داره(البته ساختارگراها معتقدند در شعر تنها چیزی که اهمیت داره ریخت هست نه محتوا)
شاید منظور شاملو این بوده که تاکید بیش از اندازه رویِ قافیه و وزن باعث میشه که ریخت حالتی تصنعی بگیره. یعنی این که انتخابِ واژگان مناسب رو فدایِ رعایت قافیه و وزن کنی
شاعر رمانتیک، ووردزورث هم میگه که شعر طغیانِ بی اختیارِ احساساتِ تواناست و برایِ این که این توانایی از شعر گرفته نشه باید اجازه بدی فارغ از قید و بند واژگان جاری بشن

رزیتا 05-12-2011 10:35 PM

خیلی مشتاق شدم در مورد شاملو بیشتر بدونم، خصوصا در این مورد خاص

اول از همه فکر کردم در مورد خود شاملو مطالعه کنم
در چند ساعت گذشته مروری گذرا به زندگی شاملو و اشعارش و همینطور فعالیتهای وسیعش داشتم
شاملو در همه ی عرصه های فرهنگی، هنری، اجتماعی، سیاسی خصوصا شعر، ترجمه، مبارزه فرهنگی، نویسندگی، فيلم سازى، فرهنگ توده‌ها، روزنامه نگارى، ادبيات كودكان و ... فعالیت داشته، و کلا انسان متفکر و معترضی بوده و طالب مساوات

با همه این تفاسیر انسان متفکر و دانشمندی چون شاملو هم میتونه اشتباه کرده باشه

بعضی ها معتقدند شاملو با اینکه زبان گریز بوده ولی زبان شاملویی رو به خیلی از شعرا تقدیم کرده و معتقدند که با همه عظمتش در ادبیات ایران خیانت کرده

خیلی ها هم بر این باورند که شاملو هیچگاه عقاید و باورهاشو به کسی تحمیل نکرده و اینجا این سوال مطرح میشه که پس چرا در مورد غزل اینگونه تأکییدی سخن گفته








دانه کولانه 05-12-2011 11:36 PM

من خوب و کامل شاملو رو نمیشناسم بنابراین نظرم قطعا خالی از اشکال نیست
اما فکر نمیکنم ادری اینکه میگی ممکنه شاملو منظورش این بوده که تکیه روی قافیه و وزن تصنعی میکنه کلام رو ...
چون میدونیم شاملو خیلی نظر تند و مهاجمانه ای کلا نسبت به انچه بشه کلاسیک نامید داره اگر در مورد موسیقی سنتی اگر در مورد شعرای کلاسیک و فردوسی و امثالهم هم نقادی و یا حتی شاید بشه گفت فحاشی نمیکرد شاید میشد وقت بیشتری گذاشت برای اینکه تفسیر کنیم منظورش چی بوده از اینکه دوران غزل تمام شده
ولی وقتی ایشون نسبت به این موارد که عرض کردم حرفهای بسیار تندی زده شاید دیگه نشه راحت در موردش صحبت کرد که چیه و چه معنایی داره ...
حالا جلوتر توضیح میدم من خودم شاید با تندخویی و حمله کردن به انچه که در زمان فعلی زیبا و مطلوب محسوب بشه مخالف نیستم
کلا در فضای سخنوری و نقادی ما ایرانی ها خیلی تعارفات و رعایت جوانب ها صورت میگیره که اصلا نمیزاره حرفت رو درست بزنی تو باید حق داشته باشی راحت انچه را که مثلا نود درصد شنوندگان فعلی موسیقی دوست دارند "مسخره" بشماری و راحت بگی مسخره ست قرار نیست چون تو و نود درصد دیگه به شجریان عشق میورزین لزوما من هم اینطوری باشم یا حتی نگم موسیقی سنتی مسخره-ست ( الان خودم رو در طرف مقابل گذاشتم والا عکس شجریان از در و دیوار اتاقم اویزونه)
اما شاید اگر اومدم گفتم فلان شاعر کلاسیک "حرامزاده" است دیگه جنبه های غرض ورزی یا دلائل پنهان رو به اشکارا نشان داده ام
من البته مطمئن نیستم و مستند در این مورد حرف نمیزنم اما گفته میشه که ایشون در در پرینستون و جاهای مختلف موسیقی سنتی رو صدای عر عر خر و بعضی از شعرای دوست داشتنی ما رو حرامزاده خوانده
من تعیین تکلیف نمیکنم برای ایشون که صدای زلال موسیقی مارو عرعر خر ندونه اما واقعا ایا باید همیشه همه نظراتمون رو که تنفرزایی میکنه اعلام کنیم ؟
باز هم میگم حرفم مستند نیست اما ظاهرا ایشون در اواخر عمر کمی عقب نشینی کرده اند از این موضعشون ...

شاید از حرف ادری بشه این برداشت رو کرد که تاکید برقافیه و وزن به مصنوعی شدن کلام می انجامه
من میخوام بگم اون موقع واقعا اینطور نبوده که شاعری مثل سعدی یا حافظ بیان قافیه سرایی بکنند
وقتی سخنور باشی و عاشق دهنتو که باز میکنی خودش شعره خودش ازش همون موج فرح بخش ازش در میاد
این دقیقا تفکر و گفته ی خود شاملوه که امده یه سری شعر حافظ رو روش دست گذاشته و گفته در این شعرها حافظ اول قافیه رو گفته بعد شعر رو ساخته
و در واقع قافیه سرایی کرده شعر نگفته همون کتابی که اقای مطهری تماشگه راز رو درباره-ش مینویسه .
من فکر میکنم حافظ و سعدی و امثالهم استاد سخن بوده اند و عاشق
و این دو خودش به قدر کافی برای به راحتی سخن گفتن کافیه سخن عادیشونم شعر بوده
بنابرای وزن و استواری شعرشون زورکی و ساختگی و محصول تفکر نبوده
راه دور نریم پدر بزرگان خودمونو که نگاه کنیم همین الانشم که یه حرف معمولی میخوان بزنن میخوان بگن رفتیم فلان چیزو از بازار خریدیم حرفشون کلامشون واژه هاشون یه تیپ خاص خودش ادبیه خودش ارایه داره طنز داره کنایه داره مثل داره
حالا هر چی قدیم تر بریم و به افراد خاص تر که نگاه کنیم این حرف من رو تایید میکنه که شعر گفتن یه عاشق سخنور به سادگی خوردن آب بوده

من خودم تجربه نظم دارم ...
اصلا میدونین که میگن شعر با نظم فرق میکنه
نظم یعنی اینکه بشینی قافیه سرایی کنی نوشته ت وزن داشته باشه نظم داشته باشه ترتیب داشته باشه
اما شعر نظمیه که توش شعور و احساسات شاعرانه و تخیل باشه
بنابراین هر نظمی شعر نیست
مثل نظمی که من و شما بگیم
اون شاعرای ما صرفا ناظم و قافیه پرداز نبوده اند محتوای کلامشون شاید بیشتر از قوت نظم و قافیه-شون مشهود باشه
برای من که اینطوره
پس بر فرض مثال که شاملو منظورش این بوده که تاکید بر وزن و قافیه به مصنوعی شدن شعر می انجامه من قبول ندارم که اصلا چیزی به اسم "تاکید" در شعر اینها وجود داشته .
بله بنده به سختی سعی خواهم کرد که قافیه ای جور کنم اما سعدی و حافظ هم ؟

شاملو ادم بزرگیه در مسیر خودش در سلوک خودش بسیار ادم حرفه ای و توانایی بوده (من چون صاحب نظر نیستم در این زمینه نظر خودم رو نمیگم اما نظر همفکرانه)
در دنیای ترجمه و کلا کارهای ادبی خودش یه دانشگاه بوده یه فرهنگ ساز بوده


حالا ایا زمان و دوره ی غرل و کلا شعر و نوشته کلاسیک تمام شده یا نه

من هم مثل ادری معتقدم که اینطوری نیست موسیقی سنتی شعر سنتی و و و و تمام شدنی نیست چرا چونکه سنتی عاشق شدن تمام نمیشه
این یه چیز بسیار واضحه که ادمها مثل هم عاشق نمیشن
تیپ های بسیار مختلفی برای عشق برشمرده اند مثلا 20 نوع مختلف اما من معتقدم که 20 و 30 و 100 هم نیست
به تعداد ادمها نوع مختلف عاشقی هست
وقتی نوع های مختلف عشق هست بنابراین نوع های مختلف سخن گفتن عاشقانه هم هست
ببینید اصلا چرا یه نفر ز غزل عاشقانه فلان شاعر خوشش میاد ؟
برای اینکه درد درونش از زبان یک سخنور سخن ارا به زیبایی و قدرت هر چه تمامتر بیان شده
فریادهای فروخفته ی عاشقی که معشوقش ازش دوره
یا عاشقی که جور رقیب میکشه و خودش نمیتونه اینها رو بیان کنه وقتی در لابلای واژه ها و ابیات یک صاحب سخن مثل سعدی میشنوه و میگه ش بسیار مطلوب و مهم خواهد شد براش
مثلا من برادرم رو ملامت کنم اخه خاک بر سر مگه قرار نبود چشاتو باز کنی دیگه حواست جمع باشه دامانت از دست نره ؟
اگر بازبان خودش بگه اخه نشد و نتونستم از دیدگاه ما پذیرفته نیست ولی اگه بگه
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم و نه عقل ماند و نه هوشم
یا اگر در ملامتی دیگر بهمون بگه
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چو تو بیایی
خب این حتی طاعنان و گیر دهندگان را هم به چالش میکشه ! .
ببینید چقدر مناظره های شعرا با مخالفان فکریشون در شعر از زبان عاشق و طاعنان زیباست ....
و باز فکر میکنین چرا اواز سنتی و اوج خوانی و چهچه و تحریرهای ریز و درشت بسیار مورد طبع واقع میشه و به دل میشینه همونی که دقیقا عرعر خر نامیده میشه ؟
برای اینکه بیان فریادها و شورهای و اعتراضات یا حتی شادی های عاشقانه ی عاشق یا شنونده س
یه وقت یه نفر فریادی نداره
توی کل زندگیش معترض نیست بی فریاده یا بی غمه خب مشخصه که نمیتونه با موسیقی ستنی ارتباط برقرار کنه
و اصلا بد نیست ها اگر هر کسی هر طوری بخواد باشه
اما ادمها مثل هم نیستند تفکرشون مثل هم نیست زندگیشون مثل هم نیست غمشون شادیشون عشقشون مثل هم نیست بنابراین ارضا کننده های اینهاشون سلیقه هاشون هم مثل هم نیست
پس موضع گیری و بایاناتشان هم مثل هم نیست


بنابراین من در نوشته م اعلام کردم که دلیل اینکه یکی شعر سنتی و موسیقی سنتی رو دوست داره چی میتونه باشه و یکی دوست نداره
(البته این تنها یکی از دلائلشه اما دلیلیه که به درد بحثمون میخوره)
و گفتم که معتقدم این دسته های مختلف از ادمها همیشه هستند فقط نسبتاشون عوض میشه
پس تا هستند اینها هم هستند .

مساله بعدی این هست که
شعرکلاسک ما فقط در باب عشق نیست
این تصور غلطیه که ما فکر کنیم سعدی یعنی عشق و شعر کلاسیک هم یعنی همین
مفاهیم بسیار زیادی در شعر سعدی هست که وقتی نیگاه میکنی و اثری از اونها در زندگی و جامعه امروز نمیبینی و تصور میکنی اگر بود این تعالیم چقدر همه چیز ممکن بود بهتر باشه علاقه ت به این شخص و سبک و حال و هوا بیشتر میکنه ...
شاید گستردگی ای که در شعر کلاسیک در زمینه مفاهیم مختلف مورد بحث باشه در شعر امروز نباشه
درسته خود شاملو روی مسائل مهمی دست گذاشته بوده
اما شاید درصد زیادی از شعر نو ما (حالا نه در حد شعرای مهمش ) به بیان مسائل عاطفی و دلتنگی و ... میپردازه و در زمینه مسائلی فرهنگ ساز و چالش برانگیز کمتر مانور داده ...
بنابراین تا وقتی که انسان نیاز به تعالیم مهمی در زمینه های مختلف مثل تربیت
خانواده جامعه صبر قناعت زمامداری عدل وووو داره شعر این شاعرا موضوعیت پیدا میکنه
بعضی حرفها کهنه نمیشه ....

این قسمتی از نظریات من بود .

KHatun 05-13-2011 12:01 AM

خدایا کمک! این تازه قسمتی از نظرات بود.ولی من نشستم همه رو خوندم!
در مورد تصنعی شدن کلام و اینها جونم برات بگه که جنبش های ادبیِ مدرن به زیبایی و غلو و واژگان و مفاهیمِ متعالی آن گونه که در شعر سنتی هست علاقه ای نداشتند
چون معتقد بودند پایی در عالم واقع نداره
درسته که سعدی و حافظ فقط قافیه سرایی نکردند
ولی به نظرم تاکید مدرنیست ها بر برداشت مایِ خواننده است نه شاعر
اونها معتقدند واژگان باید ایماج هایِ دور از ذهن خلق کنند و ریتم دشمنِ شکل گیریِ این ایماج هاست چون خودآگاه و نا خودآگاه تمرکزِ خواننده روی ریتم و آهنگه

GhaZaL.Mr 05-13-2011 01:10 AM

وای ... اقا مدیر ؟؟؟؟؟؟؟ شما قسمتی از نظراتت تازه این بود ؟
این دفه لقمه لقمه بذار دهن ما .. وگرنه اینجوری خفه میشیم .....
نظرای جالبی بود ......
ولی بچه ها بیاین یکم ساده تر حرف بزنیم.... که مثلا یکی مث من بی سوادم حالیش شه !

-----------------------

خیلی جالبه .. کسی میاد و غزل و کلاسیک رو نفی می کنه که خودش غزل می نوشته..
خیلی ها میان میگن شاملو اومده زده تو سر غزل چون خودش فقط ازاد کار می کرد ه و غزل بلد نبوده
وزنو نمیشناخته !

من تا حدودی با کوروش موافقم

به نظرم این کار شاملو کار مثبتی در نوع خودش بوده !
می دونید چرا ؟ چون غزل در زمان شاملو درجا زده بود .این انقلاب شاملو که رهروانی هم به همراه داشت باعث شد که غزل سراهای اون زمان به خودشون بیان ... انگیزه پیدا کردن تا خودی نشون بدن ......
شاملو کار بزرگی کرد ؛ فقط یه اشکال : که عقیدشو خشک و خالی مطرح کرد !
شاید به تنها چیزی که توجه نداشت و جا داشت که حداقل روش فکر بشه موقعیت بود.

این که تحت شرایط و موقعیت این وضعیت ممکنه عوض بشه.
دهه ی 70 تو ایران اوج شعر بود.. می دونین چرا ؟ چون شعر سمت و سوی خودشو پیدا کرده بود...
جنگ شد یه مسیر
مردم تو جبهه نمیومدن متن ادبی یا همون تاریخ بیهقی رو بخونن که شاملو تحت تاثیر اون به آزاد رو آورد.

ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته ... خون یارانت پر ثمر گشته ...
_________

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه .. هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه .......

ببینید بازم این غزل و ترانه بوده که تو ذهن مردم موندگاری داشته
و با زندگی شون امیخته

من مطمئنم اگه اون انقلاب عظیم شاملو نبود ما هرگز به اینجا نمی رسیدیم
چون شعر می پوسید
و همونطور که شاملو اشاره کرده بود غزل مث کجاوه ایه که چسبیدیم بهش ولشم نمی کنیم

خیلی ها فک می کنن شاملو .. فروغ .. اینها وزن بلد نبودن که آزاد کار می کردن
اما واقعیت اینه که اونا از غزل و قافیه گذشتن تا به اینجا رسیدن

و فروغ بانویی شده که 40 سال از مرگش میگذره و هنوز شعرش تازگی داره !
اینها شاعرانی بودن که بعد از مرگشون هنوزم تازه اند ....

شاملو گفته
غزل و نفی میکنه چون قبل از این که به خود شعرش فک کنه باید به قافیه هاش فک کنه !


چیزی که تو اغلب شعرا داریم میبینیم... قافیه دست شاعرو بسته !

تو سایت ادبی غزلی خوندم که خیلی درست و کامل بود ... ایراد وزنی نداشت.. مفهوم خوبی هم بود
ولی هرکاری می کردم به دلم ننشست
چون شاعر اومده و شعر رو چیده ! این شعر .... این غزل.... خودش نیومده !

چیزی که از دل بیاد به دلم میشینه

من فک نمی کنم شاملو منافاتی با غزل داشته باشه

بلکه همین شعرهای آزاد ایشون وامدار کارهای کلاسیک و غزل خود ایشون هست.
یعنی اگه شاملو غزل نمی گف هرگز نمیتونست به اینجا برسه
و اگه ما ، توی کار شاملو شکسته شدن وزن و میبینیم این از بی تجربگی و نابلد بودن نیست
اون اومده و وزنو شکسته ... تا به اینجا رسیده

و قطعا از ترجمه هایی که داشته تاثیر گرفته از ادبیات غرب !
این نه تنها بد نیست بلکه ضربه ی خوبی هم بود برای ادبیات و شعر ایران که در حال درجا زدن بود.

اگه شاملو در اون زمان اون حرفو زده حتما شرایط اون زمان رو دیده !
دیده شعر اون زمان داشته به کجاها می رفته !

من فک میکنم درد شاملو عمیق تر از کنار گذاشتن غزل بوده
یه تحول فکری عظیم !



GhaZaL.Mr 05-13-2011 01:19 AM

از طرفی هم نباید یادمون بره که تا وقتی که موسیقی هست ؛ غزل اامکان نداره فراموش بشه ..

الان شما کنار بابا بزرگ 90 ساله من که یه پیرمرد بی سواد ِ بی سواده بشینی ... برات تا دلت بخواد شعر میخونه ..

یه روز برام اینو خوند :

من نارنج کف دست تو بودم روزی
احوال مرا نمیپرسی چند روزی
هرچند که گویند یار نو بسیار است ...
من یار قدیمی تو بودم روزی !

من جفت شاخام در اومد ! خدایا این که همش اسم منو ابجیمو قاطی می کنه
و یادش نمیمونه چجوری با این سنشو با این بی سوادی ش ایناره بلده..

هیشوقت شعر حشو شاملو اونجوری که یه غزل یا ترانه تو ذهن مردم میمونه ؛ موندگاری نداره و دهن به دهن نمی چرخه
این یعنی غزل هرگز تموم شدنی نیست !!!

ولی با این حال کار شاملو تحول عظیمی در شعر و ادبیات ما بوده
موج های پر از انگیزه ای رو به همراه خودش اورده
و برای مخاطب خاص خودش عزیزه.


GhaZaL.Mr 05-13-2011 01:38 AM

و اصلا هم بحث هیچ سبک و قالبی نیس !

ما نمیتونیم بگیم شعر اینجوریه ، شعر اونجوریه

شعر مسیر خودشو میره !

غزل .... سپید .... قصیده ...... رباعی ...... دوبیتی ........ نیمایی .....

من فک نمیکنم منظور شاملو این بوده که غزل نگین

بلکه فضا رو طوری دیده که تصمیم به یه تحول عظیم فکری گرفته.

خوب حالا ما چیکار کنیم غزل نگیم ؟؟؟؟؟

چرا..... بگیم !


ولی شعر هم مث بقیه هنرا ، یه دانشه و باید مطابق زمانش پیش بره

الان دکتری که مدرک 5 سال پیشو داره بدون خوندن مقاله های روز نمیتونه به حرفه ش ادامه بده

چون نیاز یه جامعه با گذشت زمانش تغییر می کنه !

پس غزل بگیم اما پست مدرن !

اشکال رایج شعر های امروز اینه که ذهنی اند و عینی نیستن.

مثلا پابلوو نرودا تو کتاب "چکامه" ش اومده تو یه شعرش مخاطبشو کت شلوارش قرار داده

باهاش حرف زده .. درد دل کرده ... تو خیابون باهاش قدم زده .. و .......

درواقع کت شلوارو ابزاری برای بیان اونچه در درونش بوده قرار داده.

اما شاعرای ما بیشتر ذهنی اند... یه دختر تو رویا و ....

کدوم یکی از ماها برا جورابمون ؛ میز ؛ انگشتمون و اشیایی که اطرافمونه شعر گفتیم ؟

چقد میشه شعرهای مارو به عینه حس کرد و تو خیال نرف ؟

درد شاملو از سر راه برداشتن غزل نبوده ؛ درد اون درجا زدن غزل بوده

وگرنه اون خودش هرچی داره از کلاسیک گفتنش و غزلاش داره

و با پشتوانه ی اونا به اینجا رسیده ! و وامدار غزلاشه .

در آخر

شعر هرچی (هر سبک) که باشه مهم نیس

مهم اینه که با توجه به نیاز و شرایطش در بستر مناسب و در مسیر خودش گام برداره !




GhaZaL.Mr 05-13-2011 02:57 AM

من مقاله ی شاملو و شفیعی کدکنی رو درمورد غزل خوندم

امیدوارم بتونم فراز هاو یا چکیده ای از اونارو اینجا بنویسم !

آخه خودشون خیلی طولانیه.

غزل

ساقي 05-13-2011 03:51 PM


من نظرم اینه که شاملو غزل رو نفی نکرده
بلکه منظور او بیان شعر و احساس درون به سبکی نوین بوده ...:)

ببینید چقدر ساده زیبا و روان سروده ،
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که اهنگ هر حرف، زندگی است
تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جست وجوی قافیه نبرم....

شاید غزل سرای بزرگ و بی همتای ما حافظ در زمان خودش
و برای دل عاشق وبیان احساس درونش به جام و شراب و چشم و زلف یار
و استعداد ذاتی خودش به کشف غزل دست یافته که واقعن
هم شاهکار هنر و شعر ایران زمین هست و خواهد ماند ...
شاملو غزل رو نفی نکرده بلکه منظور این بوده
در این زمان و این عشقی که شاملو در درون خودش حس میکند زبانی دیگر نیاز دارد .. .
زبان احساس شاملو برای بیان هیجان درونیش زبان دیگریست
شعری زیبا اهنگین ولی در این حال بی وزن زلال روان و با شکوه ...
شاملو سروده های عاشقانه بی نظیری رو به دنیای هنر ایرانی
عرضه کرده زبانی دیگر و شروعی دیگر ...
بوسه های تو
گنجشککان پرگوی باغند
.....

درنگاهت همه مهربانیهاست
قاصدی که زندگی را خبر می دهد
ودر سکوتت همه صداها
فریادی که بودن را
تجربه می کند...

...
..
.

GhaZaL.Mr 05-13-2011 05:29 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 214974)
در این زمان و این عشقی که شاملو در درون خودش حس میکند زبانی دیگر نیاز دارد .. .
زبان احساس شاملو برای بیان هیجان درونیش زبان دیگریست



دقیقا درسته ! و باهات موافقم ساقی


نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 214974)

شعری زیبا اهنگین ولی در این حال بی وزن زلال روان و با شکوه ...




ببخشید من اینو متوجه نشدم

یعنی چی..... ؟ می شه توضیح بدی ؟

ساقي 05-13-2011 09:26 PM

شاملو
 
لیلی جان من دانش چندانی ندارم دیدگاه چند بزرگوار رو خوندم شاید جوابتو اینجا پیدا کنی :);)


به این دلیل گفتم بی وزن چون واقعن شاملو تنها نماینده شعر بی وزن و آهنگین فارسیست
یعنی شعر که برای خودش نوعی وزن داردکه برآهنگ واژه ها بنا شده شعر شاملو از نظر محتوا ، شعر زمان خودش است ...:)
شاملو نقطه جدايي شعر معاصر از شعر كلاسيك شد و شعر نو با شاملو عظمت يافت هر چند
كه نيما آغازگر آن بوده اما شاملو با ارائه شعرهاي منسجم‌‏تر و زيباتر توانست از شعر كلاسيک فاصله بگيرد...{پپوله}


حميد رضا شكارسري در مورد شاملو میگوید..

شاملو با برداشتن شروط شعريت كلاسيك ، به نفع شعر، از قيد وبندهاي
دست وپاگير عروض وقافيه رها
مي شود وفضا را براي جولان توسن تخيل آماده مي كند.
شكارسري شاملو را شاعري كلي نگر است. شعر شاملو فاقد
هويت تاريخي وبه لحاظ زماني و مكاني شعري ازلي ، ابدي است . درآثار شاملو ، زبان فضاي خود را به شعر تحميل مي كند.
انديشه درشعر شاملو جایگاه ویژه ای دارد. در آثار شاملو ، شعر آفريده مي شود تا انديشه را بيان كند...

ضياء الدين ترابي نیز در مورد شعرهای شاملو میگوید..

شاملو و نيما از دو راه متفاوت به سوي يك هدف مي روند ، نيما از نظم به شعر وشاملو از نثر به سوي شعر مي رود و شعر شاملو از نثر به سوي شعر مي رود و ريشه در سنت نثري دارد.
شعر شاملو ، شعري مخيل ، در قالب نثر است و از وقتي سرودن شعر بي وزن را آغاز مي كند ، شاعري تأثيرگذار مي شود...

الف . بامداد میگوید..

اين براي اولين بار بود كه پس از نيماي بزرگ شاعري جسوردست به حذف وزن عروضي و وزن نيمايي در شعرخود مي زد و شعر سپيد
او چنان در فضاي آن دهه جا افتاد كه به شعر شاملويي نيز معروف شد. زبان رسمي و اداري و منشي گونه دوره مشروطه ديگر نيازهاي جامعه را جوابگو نبود
و شاملو آگاهانه با زبان خاص خود مختصات تازه اي به شعر امروز اضافه كرد.
درفارسی شعر سپید به شعری اطلاق شده که نه وزن و نه قافیه دارد و واحد آن بر اساس وحدت معنایی بدون محدودیت
در تعداد سطرها تعیین می شود و هر واحد را اصطلاحاً یک پاراگراف می گویند. شاملو اولین شاعر پرتوانی بود که توانست
از تمامی امکانات شعر سپيد استفاده کند که البته بسیاری از شاعران جوان به خیال سهل انگاشتن
شعرهاي او چیزهایی ساختند که سالها از شعر شاملو فاصله داشت.
البته ناگفته نماند كه پيش از شاملو منوچهر شيباني در اين نوع شعركارهايي انجام داد، اما پيشتر نرفت و او در شعر سپيد
يك پيشنهاد دهنده باقي ماند نه يك جستجوگر. شاملو معتقد است که مطلقاً وزن را به مثابه چیزی لازم و ذاتی
یا وجه امتیازی برای شعرخود نگاه نکرده. بلکه برعکس، معتقد است التزام وزن، ذهن شاعررامی بندد.
همان طور كه قبلاً اشاره كردم او به حذف وزن دست زد و در نتیجه شعرهاي آهنگين او آماده درک فضاهای تازه تر،
مدرن تر و معاصرتری شد.
شعر شاملو به دليل قرابت انساني اش با زمانه معاصر جا افتاد، در اذهان ماند و توانست
ايينه فرياد انسان امروز باشد تا دردها، هجران هاي ناخواسته و غروب يادهايش را در آن نظاره كند....

مرگ من سفري نيست
هجرتي ست
از وطني كه دوست نداشتم



مرا
تو
بی سببی
نیستی
براستی
صلت کدام قصیده ای
ای غزل ؟
ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب
از دريچه تاريك؟



ابلها مردا!
عدوی تو نیستم من
انکار توام

- شعر شاملو بی تردید، همعصر زبان فارسی خواهد ماند و جایگاه ارجمند خود را در کنار بزرگان شعر و ادب این سرزمین،
در حافظهء تاریخی مردم حفظ خواهد کرد؛ همچنان که حافظهء جمعی حافظ و فردوسی و … را از یاد نبرده است.
اینکه حافظ _ برای نمونه_ همرای امروز ما و از پر خواننده ترین شاعران فارسی زبان است، تنها به خاطر یکتا و یگانه بودن
نوع غزل او نیست، بلکه بیشتر از آن دغدغهء همیشگیِ اندیشه و عاطفهء حافظ است
که نگرانی و پریشانیِ تاریخ ما را پی ریخته است؛ و همزبان با فردوسی توسی هشدار می دهد:

تـازیـان را غـم احوال گـرانـباران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم

اگر قالبِ غزل، جسمیت اندیشه و احساس اوست، امروز شکل شعر سپید،
همان احساس و اندیشه را در زبان و شعر شاملو متجسم می کند.
احمد شاملو، در رديف شاعران سرشناسى مانند
ماياكوفسكى، ناظم حكمت، لوركا، پابلو نرودا، آراگون و… انسانى جهانى بود:
درد و غم مردم
زحمتكش و ستمديده را بدون در نظر گرفتن مليت، جنسيت و رنگ پوست، تصوير مى‌كرد، سرسختانه از حرمت انسان دفاع مى‌نمود...

شعر

رهائى است

نجات است و آزادى...



....{پپوله}....

GhaZaL.Mr 05-13-2011 11:08 PM

مچکرم ساقی عزیزم:53:

من اگه اون سوالو پرسیدم دلیل بر این نبود که بگم از شما بیشتر میدونم
بلکه صادقانه اعتراف می کنم که هیچی نمی دونم و فقط دختری م با هزار تا علامت سوال توی ذهنش که تنها می خواد بدونه و بدونه و بدونه ....:o

وقتی پست شمارو خوندم برام سوال پیش اومد !

آخه تاحالا اینجوری فک نمی کردم و وقتی شما گفتی بی وزنی

به چیزی که از قبل تو ذهنم بوده شک کردم ! و برای همین خواستم توضیح بدی

----------------------

راسشو بخوای الان بدتر شده سوالم !

گیج شدم ! نفهمیدم !:confused:

یعنی شعر شاملو بی وزن بود ؟

پس چرا من تاحالا اینجوری فک نمی کردم ...؟

شما مطمئنی بی وزن بود ؟:confused:

gothicnew 05-15-2011 01:49 PM

سلام
با احترام به کل دوستان،یه توضیح کوتاه و یه پیشنهاد داشتم.

یه شاعر واقعی،کلمه براش وسیله و ابزار نیست؛کلمه هدفه
نمیشه ساده از کنار بعضی کلمه ها رد شد.ندیدن یه واژه،می تونه تاویل یک متن رو به خطر بندازه.

پیشنهاد من(به غیر از دوستانی که بهش اشاره کردن) اینه که

غزل
؛ شعر زمان مانیست !این حکم اول ماست ، و حکم آخر نیز. "
رو با یه خوانش دوباره اینجوری بخونیم

" غزل ؛ شعر زمان ما نیست !این حکم اول ماست ، و حکم آخر نیز. "

GhaZaL.Mr 05-15-2011 10:05 PM

انگاری همه ی ماها هم فکریم .....

خیلی جالبه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

ولی هیشکی جواب منو نداد _:2:

من تا حالا فک میکردم شاملو وزنو شکسته و تغییراتی توش داده

نه این که شعرش کاملا بی وزن باشه !


کسی هست که به زبونی که ساده باشه و منه بی سواد حالیم شه ، اینو برام توضیح بده ؟

ساقي 05-16-2011 02:41 PM

لیلی جان تشکر و تاسف و اعتراف لازم نیست دوست من :)
ما اینجا دانسته هامان را تقسیم میکنیم تا نداسته ها رو دریابیم عزیز:53:

سعی کن مطالب رو چند بار بخونی تا متوجه اصل مطلب بشی من خودم اینکار رو میکنم
چون گاهی سرسری مطلبی رو میخونم و جوابی رو که میخوام بدست نمیارم ...
در بالا توضیح دادم که شعر شاملو گونه ای شعر است که برای خود
نوعی وزن داردکه برآهنگ واژه ها استوار است ....
غزل گنجینه شعر فارسی بحساب میاد ولی شاملو بگونه ای نوین شعر سروده
وزن و قالب جدیدی به دنیای شعر هدیه کرده و از قالبهای قدیم پا رو فراتر گذاشته
در حقیقت فرمول غزل سازی و غزل سرایی رو کنار زده و این قالب و فرمول و وزن رو در شعر
خودش و بیان احساس خودش در هم شکسته ...
بیوزنی مفهوم بدون وزن نیست عزیزم شعر شاملو به نوع خودش وزنی و قالبی و اهنگی دیگر دارد
که بسیار زیبا و کاری بی نظیر در نوع خودش بوده ...
دکتر بیگدلی در این باره میگوید ..من اگر می گویم که غزل شعر روزگار ما نیست
یا در روزگار ما دیگر عمر غزل به سرآمده است سرآن ندارم که چیز دیگری را جانشین آن کنم.
آی بسا که هنوز حتی مجال یا امکان آن که غزلسرای اول،
حافظ اعجوبه را به درستی بشناسیم دست نداده باشد تا آقایان گرته بردار دست
کم دریابند که آن شاعر حیرت انگیز، در دوران عمرخویش،
درآن عصر بیرحم غارتگری و خونریزی و بیهودگی، درگیرترین و پردل ترین کس بوده است،
نه عیاشی سینه چاک و چشم چرانی میخواره- نه شاهد بازی حرفه ای.
پس نیت من از«غزل» ،«فرم و شکل غزل» نیست، که«مایحتوی غزل» است واین بازی لوس «غزل سازی»....
پس جنجال برسرکهنه و نو نیست،
که آن کس که زمان را درنیابد، پیش از آن که عمرش به آخر رسد مرده است....

امیدوارم جواب سوالت رو گرفته باشی اگر نه بازهم در خدمت شما هستم :)

GhaZaL.Mr 05-17-2011 09:13 PM

عزیزم ممنونم ازت ولی اون تیکه های اخر که راجب نظر کارشناسا گفتی سوال من نبودا ؟
منم تو این مسئله موافق شمام
مطمئنی نظرای قبلیه منو خوب خوندی ؟

اینایی که شما گفتی و توو مقاله ی منتشر شده توسط شاملو درباره غزل خونده بودم که قرار بود چکیدشو هم بذارم اینجا

هم متن مقاله شاملو راجب غزل رو و هم جوابیه دکتر شفیعی کدکنی رو (کلا شیش- هف صفه) چن روز پیش دوباره مرورش کردم ..
نکته های جذاب و مهم و چکیدشو یادداشت کردم ... تا تو این تاپیک بذارم
ولی انگاری نیازی نیس !
هرکی فقط خواست بگه من اینو میگم ... و بعید می دونم کسی نظر دیگری رو خونده باشه
اگرم خونده نظری نداده !
اشکالی نداره. هرجایی یه جوریه دیگه .. کاملا طبیعیه ...

و سبز دوستان ..
:)


ساقي 05-18-2011 06:18 PM

لیلی جان شما از بیوزنی پرسیدی من هم گفتم نه بی وزن بلکه نوعی وزن اهنگین دارد
از اول هم توضیح دادم عزیزم انچه من میدانم از شاعران سرزمینم اندک دانشیست که با علاقه
شدید خودم و مطالعه و جستجو در اینترنت بدست اوردم نه استادی در کنارم داشتم و نه شاعرم ...
خوشحالم میکنید اگر اطلاعات بیشتری در بخش ادبیات برای من علاقمند بگذارید :):53:

رزیتا 05-18-2011 10:27 PM

منم با ساقی جون موافقم، اطلاعاتتونو در اختیار همه بگذارید، خیلی ها علاقمندند، یکیش خود من که اول از همه به این تاپیک سر میزنم و همه مطالب رو با حوصله و اشتیاق میخونم

GhaZaL.Mr 05-25-2011 10:44 PM

وایییییییییییییییییییییییی {قیژه}
بعد از یه هفته تازه حوصله م اومد
یه عالمه ای با ذوق اینجا نوشتم یه دفه فایر فاکس پرید _شکات
اه

GhaZaL.Mr 05-25-2011 11:13 PM

شاملو !
 
خیلی نوشتم............
با UNDO هم برنگشت !
اعصابم خرد شد ... فک کن نــــــــــــیم ساعتوقت و حوصله بذاری و با دقت بنویسی ...
بعد یهو...........!_شکات

خیلی نوشته بودم .._:2: فقط یه کوچولو دوباره نظرمو می نویسم و این تیکه رو که از توو کتاب محمد علی بهمنی نوشته بودمو دوباره می نویسم :

محمد علی بهمنی در کتاب گزینه اشعارش(چاپ مروارید) در جواب سوالی که ازش پرسیدن :

" چرا شاعران جوان به غزل فرم روی آورده اند ؟شما این فضا را قبول دارید ؟ "

این طور میگه :

"تحول به سلیقه من و امثال من اعتنایی ندارد.کودکی ست که باید متولد شود.من فقط میتوانم در جشن تولد او شرکت نکنم،
اما حق ندارم بگویم چرا این نوزاد به دنیا امد یا دیگران را از رفتن به جشن تولش باز دارم (حتا اگر بدانم بیشتر شرکت کنندگان هیچ نسبتی با نوزاد ندارند!)
غزل فرم نوزاد طبیعی غزل بعد از "نیما"ست. همانگونه که غزل بعد از نیما، نوزاد طبیعی پیشینه دار ماست ؛ مهم طول عمر او هم نیست... انچه مهم است صدای اوست که یا به گوش ها نی رسد یا نه !
باید صبر داشت "

واقعا محشر جواب داده...
به نظر من هرچند حکم شاملو درست بوده باشه (با این که با خیلی از نظراش موافقم) ؛ ولی حق نداره حکم صادر کنه چی شعر زمان هست چی نیست !!!

حالا این آدم هرچقدر هم که میخواد بزرگ باشه !

شعر مسیر خودشو میره......... این حرف خیلـــی مهمه ..
یعنی بخوای یا نخوای شعر به مسیر خودش ادامه می ده و نمی تونی حکمی براش صادر کنی

یعنی هرچند در مواردی با شاملو کاملا موافقم ولی نوع بیانش رو اصلا نمی پسندم !

و شعر خوش حرفشو می زنه !
اصن نیاز نیس بگیم غزل شعر زمان هست یا نه (یادمون باشه که شاملو اون مقاله رو سال 44 نوشت.. اگه اشتباه نکنم)

نظر محمدعلی بهمنی ارزش چند بار خوندن داره
واقعا محشر گفته!


(ولی بازم حیف ...... یه عالـــــــمه نوشته بودم .. _:2:)


GhaZaL.Mr 05-26-2011 12:22 PM

!
 
(هرچند این تاپیک اون طور که خواستم پیش نرف.. من بحثی این وسط ندیدم و از این بابت خیلی دلخورم
ولی دوست دارم هر وقت به مطلب قابل توجهی رسیدم اینجا بنویسمش ...
تفکر شاملو رو که انگار همه می دونن .. تفکر شفیعی کدکنی هم خیلی جالب بود... (و البته خیلی هم زیاد و طولانی !)
کارشناس نیستم اما به عنوان یه علاقه مند به شعر و ادبیات و کسی که هر روز دوس داره راجبش مطالعه کنه ؛
با بعضی نظرات شفیعی کدکنی مخالف بودم ! خیلی جای بحث داشت..
بیانیه ش باید توو نت باشه ولی چیزی توی نت پیدا نکردم (انتشاراون بیانیه سال 68 بود)

-------------------------------


نیما می گوید : "وزن صدای احساسات و اندیشه های ماست. مردم با صدا زودتر به ما نزدیکی می گیرند ...
هرکس اختیار خودش را دارد. ما در این جا تعزیه نگرفته ایم که قهرمانان واقعه همه شان منظوم با هم حرف بزنند،
فقط مردم قبول نمی کنند و وزن می خواهند."
(نامه به شاملو)

{سایت تخصصی شعر آزاد نیمایی-دینگ دانگ}

-------------------------------


منم اینجا با نیما موافقم... چیزی که توو ذهن مردم موندگاری داره موسیقیه ...
مخصوصا مردم مشرق زمین و سرزمینی با تمدن 2500 ساله ای که مردمش با موسیقی زندگی کردند .....

تا وقتی موسیقی هست ؛ ردپای غزل هم هست ...


اکنون ساعت 04:43 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)