![]() |
علائم ظهور و نظريه دانشمندان شيعه
سید اسد.. هاشمی شهیدی
مسئله علائم ظهور حضرت صاحب الامر- عجل الله تعالى فرجه الشريف - وحوادث وپيشامدهائى که در طول مدت غيبت، وپيش از ظهور مبارک آن حجت مطلق الهى -ارواحنا له الفداء- واقع خواهد شد، از جمله مباحث مهم دينى ومسائل بسيار حساس مذهبى است که از قرون گذشته تاکنون پيوسته مورد توجه عميق دانشمندان بزرگ اسلام بوده وهست، وبزرگان ما از عصر معصومين عليهم السلام تا به امروز پيرامون آن از جهات مختلفى بحث کرده وکتابهاى فراوانى نوشته اند ودرباره ى وقوع آن حوادث وپيشامدها مانند بلاهاى عمومى، گرفتارى مسلمانان در دوران غيبت ونقش ستمکاران در صحنه ى سياست وزندگى بشر- نظريات گوناگونى ابراز داشته اند. در ميان دانشمندان بزرگ اسلام، گروهى از محدثين عالى مقام مانند- ثقة الاسلام کلينى و شيخ صدوق و شيخ مفيد و شيخ طوسى چون بيشتر نظر جمع آورى اخبار وحفظ آثار اهل بيت عليهم السلام را داشته اند، تمامى مسائل مربوط به دوران غيبت حضرت ولى عصر عليه السلام را يکجا نوشته وهمه ى آنها را، حتى حوادث ووقايعى را که بايد عادتا در طول مدت غيبت واقع شود، همگى جزء علائم ظهور به حساب آورده اند. ولى عده اى از دانشمندان وصاحب نظران متأخر که بيشتر نظر تحقيق وبررسى روايات را داشته واحاديث مربوط به دوران غيبت، وعلائم ظهور حضرت ولى عصر عليه السلام را مورد ارزيابى قرار داده اند چنين اظهار عقيده کرده اند که: حوادث وپيشامدهاى مربوط به دوران غيبت حضرت صاحب الامر عليه السلام که در بسيارى از احاديث از آنها سخن رفته است، همگى آنها جزء علائم ظهور نيست، وبلکه بيشتر آنها رويدادها ووقايعى است که عادتا بايد در طول مدت غيبت آن بزرگوار واقع شود. و بدين لحاظ اين عده در صدد تقسيم جمله ى علائم برآمده ومجموع حوادث ووقايع مربوط به دوران غيبت را به چند قسمت تقسيم نموده اند وعقيده دارند که مجموع علامات ظهور بر شش قسم است. از آن جمله: شيخ على اصغر بروجردى است. وى در کتاب نور الانوار که از جمله ى کتابهاى بسيار نفيس وگرانبهائى است که در يکصد سال اخير، با تحقيق وبررسى روايات بطور دقيق در شرح حال حضرت ولى عصر ارواحنا فداه وموضوع رجعت آل محمد صلى الله عليه وآله نوشته شده است . |
علامات ظهور بر شش قسم است
قسم اول: علائم حتميه که البته خواه ناخواه بايد واقع شود مانند خروج دجال و سفيانى و صيحه ى آسمانى واين هر سه علاماتى است که مقارن با ظهور خواهد بود. قسم دوم: علائم معلقه وشرطيه که اين علائم، منوط ومشروط ومعلق است به اراده ومشيت خداوند عالم، که اگر اراده ى خدا به آن تعلق گرفته باشد واقع مى شود واگر خدا نخواهد واقع نخواهد شد وچه بسا مى شود که به جهت حکمت ومصلحت ومقتضيات وموانعى که خداوند عالميان مى داند واقع نشود، ويا بر اثر طاعات ودعاهاى مردم رفع گردد ويا تغيير داده شود. قسم سوم: علاماتى است که قبلا ودر زمانهاى گذشته تاکنون واقع شده وزمان آنها گذشته است، وآنها را علامات واقعه مى گويند. قسم چهارم: علاماتى است که تا هنوز واقع نشده واميد مى رود که بعدها واقع شود، واينها را علامات غير واقعه مى گويند. قسم پنجم: علاماتى است خاصه، که اين علامات، خاص ومختص به وجود پربرکت خود حضرت صاحب الامر عليه السلام است وکسى در اين علامات با آن حضرت شريک نيست، وحضرتش به اين وسيله مى داند که خداوند او را اذن واجازه ى ظهور داده است، زيرا علم ظهور حضرت را به جز خدا کسى نمى داند. وقسم ششم - علاماتى است عامه، که اين علامات از براى عامه ى عوام وخاصه ى خواص ظاهر خواهد شد ودانستن آن اختصاص به حضرت ندارد. بلکه براى همه وعامه ى مردم است وهر کس از عوام وخواص، آنها را کم وبيش در طول مدت عمر خود اگرچه خيلى کوتاه خواهد ديد. |
علامات خاصه
اما علامات خاصه، که مربوط، ومختص به خود حضرت است وکسى با آن حضرت در اين علامات، شريک نيست دو چيز است: يکى پرچم وعلم آن حضرت است که پوشه ى آن بسته وخود به خود باز مى شود، به پا مى ايستد وعرض مى کند: يا ولى الله اقتل أعداء الله اى ولى خدا دشمنان خدا را نابود کن. وديگرى شمشير آن جناب است که در غلاف مى باشد وچون خداوند بخواهد ظهور حضرتش را به وى اعلام فرمايد، فرمان مى دهد که شمشير به خودى خود از غلاف بيرون آمده وبه زبان فصيح وآشکار عرض کند: اخرج يا ولى الله اى ولى خدا از پشت پرده ى غيبت بيرون بيا وقيام کن. |
شرح چگونگى قيام حضرت ولى عصر
مرحوم شيخ صدوق رحمه الله مشروح جريان قيام وعلامات خاصه ى حضرت را به سند خود از حضرت امام محمد تقى جواد الائمه عليه السلام واو از آباء طاهرين خود از پيغمبر گرامى چنين نقل کرده است: رسول خدا صلى الله عليه وآله در بيان اوصاف حضرت قائم عجل الله تعالى فرجه به ابى ابن کعب فرمود: به راستى که خداوند عز وجل، در صلب امام حسن عسکرى عليه السلام نطفه اى ترکيب نموده است پاک وپاکيزه وطيب وطاهر، که هر مؤمنى که خداوند از او در خصوص دوستى وولايت اهل بيت عليهم السلام پيمان گرفته باشد، از او راضى وخشنود است، وهر منکرى که از او دورى جويد به او کافر باشد. او امامى است پاک، وپاکيزه، ستوده خصال وهدايت کننده که به عدالت حکم مى کند ومردم را به عدل ودادگرى فرمان مى دهد ودر گفتارش خداى تعالى را تصديق مى کند وخداوند هم گفتار او را تصديق مى نمايد، وچون علائم ظهور ودلائل خروج، براى او ظاهر گردد از تهامه يعنى: از سرزمين حجاز، خروج خواهد نمود. براى او در طالقان گنج هائى ذخيره است که نه از طلاست ونه از نقره، بلکه گروهى هستند از سواران شجاع ونيرومند که به ساز وبرگ کامل جنگى مجهزند، ومردانى هستند نشانه دار با اسم ورسم، معروف ومشهور ونام آور که خداوند آنها را از شهرهاى دور دست به شماره ى اصحاب بدر سيصد وسيزده تن به دور او جمع کند. وبا او نامه اى است مهر شده که در آن نامه شماره ى اصحاب ويارانش، ونام ونسبشان ونام شهرهايشان، وشغل وکارشان وکنيه وصفاتشان وتمام خصوصياتشان ثبت وضبط ونوشته شده است. آنان در هنگام جنگ ونبرد ومردانه به دشمن حمله مى برند وبه پيش مى تازند ودر فرمانبرداريش سخت وکوشا وجدى هستند. |
ابى بن کعب
عرضه داشت: يا رسول الله! دلائل وعلامات ظهورش چيست؟ فرمود: يکى اينکه: پرچم وعلمى دارد که چون وقت ظهورش فرا رسد خود به خود باز مى شود وخداى تعالى آن را به سخن مى آورد وعرض مى کند: يا ولى الله اقتل أعداء الله اى ولى خدا از پشت پرده به در آى ودشمنان خدا را به قتل برسان. واو دو پرچم، ودو نشانه دارد. وله رايتان وعلامتان. ودوم اينکه: شمشيرى دارد که در غلاف است وچون هنگام ظهور حضرتش فرا رسد شمشير او از غلاف بيرون مى آيد وخداوند آن را به سخن مى آورد وصدا مى زند: اخرج يا ولى الله فلا يحل لک أن تقعد عن أعداء الله اى ولى خدا، از پشت پرده ى غيبت بيرون بيا وقيام کن که ديگر جاى درنگ نيست وبراى تو روا نيست که از دشمنان خدا دست بردارى!!! پس آن حضرت قيام مى نمايد ودشمنان خدا را در هر کجا که بيابد به قتل مى رساند وحدود خداوند را جارى مى سازد وبه حکم خداوند حکم مى فرمايد، واو خارج مى شود در حالى که جبرئيل در طرف راستش و ميکائيل در طرف چپش و شعيب وصالح جلودار وپيشرو لشکريان او باشند. وزود باشد آنچه را که به شما گفتم، مردم آن را به زبان آورند، هر چند بعد از زمانهاى طولانى باشد وأفوض أمرى الى الله عز وجل ولو بعد حين . اى ابى خوشا بحال کسى که او را ديدار کند وزمانش را درک نمايد، وخوشا به حال کسى که او را دوست بدارد وبه او عقيده داشته باشد، خداوند آنها را از هلاکت نجات دهد به وسيله اقرار به او وبه رسول خدا صلى الله عليه وآله وجميع امامان معصوم عليهم السلام؛ بهشت را به رويشان بگشايد، وحکايت آنان در زمين مانند معصوم عليهم السلام؛ بهشت را به رويشان بگشايد، وحکايت آنان در زمين مانند حکايت مشک است که بويش پراکنده شود وهرگز تغيير نيابد، ومثل آنان در آسمان مانند ماه نورانى است که هرگز خاموش نشود وتيره نگردد. ابى گفت يا رسول الله! خداى تعالى حال اين امامان معصوم عليهم السلام را چگونه بيان فرموده است؟ فرمود: به راستى که خداوند عالم بر من دوازده مهر ودوازده صحيفه نازل فرموده که نام وصفت هر امامى بر مهر وصحيفه اش مى باشد. |
در کتاب
نور الانوار فارسى نوشته شيخ على اصغر بروجردى در قسمت نور هشتم در بيان علامات ظهور، در مورد پرچم آن حضرت چنين آورده است: با آن حضرت سه علم مى باشد که بر پوشه ى علم اول نوشته شده است اليوم أکملت لکم دينکم وأتممت عليکم نعمتى ورضيت لکم الاسلام دينا. امروز دين شما را کامل نمودم ونعمت خود را براى شما تمام کردم واز براى شما راضى شدم که اسلام دينتان باشد. وبر پوشه ى علم دوم نوشته شده است: يوفون بالنذر ويخافون يوما کان شره مستطيرا. آنها به نذر وپيمان خود وفا مى کنند واز روزى که شدت وسختى آن همه ى اهل محشر را فرا مى گيرد ترس وواهمه دارند. وبر پوشه ى علم سوم نوشته شده است: لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى الله وخليفته، والحسن والحسين والتسعة من ولد الحسين أوصيائه . معبودى جز خالق يکتا نيست ومحمد صلى الله عليه وآله فرستاده ى خدا است وعلى عليه السلام ولى خدا وجانشين پيامبر است، وامام حسن وامام حسين عليهما السلام ونه تن ديگر از فرزندان امام حسين عليه السلام اوصياء او مى باشند. |
علائم عامه
واما علائم عامه که بيشتر آنها جنبه ى کلى وعمومى دارد، وبراى عامه ى مردم ظاهر خواهد شد، وهر کسى از عوام وخواص در طول دوران زندگى خود، برخى از آنها را خواهد ديد، بسيار زياد است که در اينجا فقط تعدادى از آنها را براى آشنايى بيشتر خوانندگان محترم با انواع علائم نقل مى کنيم. فهرست علائم عامه مرحوم شيخ مفيد رضوان الله عليه در ذکر علامتهاى زمان قيام حضرت مهدى عليه السلام در کتاب ارشاد چنين فرموده است: بدان که: رواياتى که در ذکر نشانه هاى زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام رسيده، وآن نشانه ها وعلامات وحوادث بايد پيش از ظهور مبارک آن بزرگوار واقع شود فراوان است که از جمله ى آنها علامات زیراست: |
1- خروج سفيانى.
2- کشته شدن سيد حسنى. 3- اختلاف بنى عباس بر سر سلطنت دنيوى. 4- گرفتن خورشيد در نيمه ى ماه مبارک رمضان. 5- گرفتن قرص ماه در آخر ماه مبارک بر خلاف عادت. 6- فرو رفتن زمين بيداء که سرزمينى است ميان مکه ومدينه. 7- فرو رفتن يا جمعيتى در مشرق. 8- فرو رفتن يا جمعيتى در مغرب. 9- توقف خورشيد از اول ظهر تا وسط عصر. 10- طلوع خورشيد از مغرب. 11- کشته شدن نفس زکيه که سيدى است هاشمى در پشت کوفه، يعنى: نجف، با هفتاد نفر از صلحاء. 12- بريدن سر مردى هاشمى؛ يعنى: سيد در ميان رکن ومقام. 13- خراب شدن ديوار مسجد کوفه. 14- نمايان شدن پرچم هاى سياه از طرف خراسان. 15- خروج يمانى، از طرف يمن. 16- ظهور مغربى، در مصر وحکومت بر شامات. 17- فرود آمدن ترکان در جزيره، که ظاهرا شرقى ها وغربى ها هستند، در جزيرة العرب. 18- ورود روميان در رمله. 19- طلوع ستاره ى درخشانى در مشرق که مانند ماه بدرخشد وسپس دو طرف آن خم گردد بطورى که نزديک باشد دو طرف آن به هم برسد. والبته اين ستاره غير از ستاره ى دنباله دارى است که در بعضى از روايات به قيام شخصى در آخر الزمان پيش از ظهور حضرت مهدى عليه السلام اشاره دارد. 20- پيدا شدن سرخى شديدى در آسمان که در اطراف آن پراکنده شود. |
ترجمه كتاب بحث حول المهدي
نويسنده: آية الله سيد محمد باقر صدر مترجم: مصطفى شفيعي اعجاز وعمر طولاني دانستيم كه عمر طولانى از نظر علم، ممكن است. حال اگر فرض كنيم از نظر علم امكان نداشته باشد وقانون پيرى وشكستگى قانونى حتمى باشد كه بشريت هرگز نتواند آن را تغيير دهد، در اين صورت چه مى شود؟ بايد گفت: در اين صورت طول عمر افرادى چون نوح ومهدى كه قرنها بر خلاف قوانين طبيعى كه در علم جديد به اثبات رسيده است زنده مانده اند از موارد اعجاز محسوب مى گردد. معجزه، در مقطع خاصى قانون طبيعت را از كار مى اندازد تا زندگى شخصى را كه رسالت به وجود او بستگى دارد حفظ كند. معجزه طول عمر از نظر يك مسلمان كه عقيده خود را از قرآن وسنت برگرفته است دور از انتظار ومنحصر به فرد نيست.مثلا قانون طبيعت اين است كه جسمى كه حرارت بيشترى دارد در جسمى كه حرارت كمترى دارد اثر مى گذارد تا جايى كه هر دو يكسان شوند وقاطعيت اين قانون از قانون پيرى هم بيشتر است؛ در حالى كه مى دانيم اين قانون براى حفظ زندگى حضرت ابراهيم، عليه السلام، از تاءثير افتاد زيرا تنها راه براى نگهدارى او بود؛ وقتى آن حضرت به آتش در افتاد وحى آمد: يا نار كونى بردا وسلاما اى آتش بر ابراهيم خنك وسلامت باش!. وابراهيم سالم بدون هيچ گزندى از آتش بيرون آمد! وهمچنين است ديگر قوانين طبيعى كه براى شمارى از پيامبران وحجتهاى الهى در روى زمين از كار افتاد؛ دريا براى موسى شكافته شد؛ روميان تصور كردند عيسى را دستگير كرده اند در حالى كه اشتباه مى كردند؛ پيامبر اسلام، صلى اللّه عليه وآله، در حالى كه گروه زيادى از قريش خانه اش را در محاصره داشتند وساعتها در كمين او بودند، از خانه بيرون آمد واز ميان آنان گذشت در حالى كه خداوند وى را از ديد آنان پنهان داشت. در همه اين نمونه ها قانون طبيعت براى حمايت وحفاظت يك شخص از كار مى افتد؛ زيرا حكمت الهى اقتضاى زنده ماندن او را داشته است وقانون پيرى هم مى تواند در زمره يكى از اين نمونه ها باشد. شايد بتوان از آنچه تا به حال اتفاق افتاده يك نتيجه كلى به دست آورد وآن اينكه: هر وقت حفظ جان حجتى الهى در روى زمين نياز به تعطيل قانونى طبيعى داشته باشد وهر گاه ادامه زندگى آن شخصيت براى انجام يك طرح مهم، ضرورى باشد در اين هنگام لطف الهى باعث مى شود كه آن قانون طبيعى موقتا از كار بيفتد ولى وقتى شخصيتى وظيفه الهى خود را به انجام رساند، مطابق قوانين طبيعى مى ميرد ويا به شهادت مى رسد. در اينجا هم، ما با يك سؤ ال روبرو مى شويم وآن اينكه چگونه ممكن است يك قانون از كار بيفتد؟ چگونه مى شود پيوند حتمى وضرورى ميان پديده ها گسسته شود؟ آيا اين با علم تناقض ندارد؟ علمى كه قوانين طبيعى را كشف وبر اساس آزمايش واستقراى منطقى، پيوندهاى ضرورى آن را شناسايى كرده است. در جواب بايد گفت كه خود علم با عقب نشينى از انديشه ضرورى بودن قوانين طبيعى به اين پرسش، پاسخ داده است. توضيح اينكه، علم بر اساس آزمايش ومشاهدات، قوانين طبيعى را كشف مى كند؛ هر گاه پديده اى طبيعى هميشه دنبال پديده اى بيايد از اين پيوستگى به يك قانون كلى پى مى بريم وآن اينكه هر جا آن پديده اولى پيدا شد دنبالش پديده دومى مى آيد. ولى علم نمى گويد بايستى ميان آن دو پديده، يك وابستگى ذاتى حتمى وجود داشته باشد كه از ژرفاى آنها سرچشمه گرفته است؛ زيرا حتميت وضرورت، يك حالت غيبى است كه وسايل آزمايشگاهى وعلمى نمى تواند آن را اثبات كند. از اين رو منطق علم جديد تاءكيد مى كند كه قانون طبيعى - آنگونه كه علم تعريف مى كند - سخن از ارتباط وعلاقه حتمى ندارد بلكه سخن از مقارنه دائمى ميان دو پديده دارد. پس اگر معجزه آمد واين دو پديده طبيعى را از هم جدا كرد چنين چيزى هرگز گسستن يك رابطه ضرورى وحتمى نيست. حقيقت اين است كه معجزه به معنى دينى كلمه در پرتو منطق علم جديد بيش از آنچه نقطه نظر علم قديم بود، قابل فهم شده است، زيرا ديدگاه گذشتگان اين بود كه هر پديده اى اگر با پديده ديگر مقارنه داشت، رابطه آندو ناگسستنى است ومعنايش اين بود كه محال است يكى از ديگرى جدا شود. ولى در منطق علم روز اين رابطه به قانون مقارنه يا قانون تتابع شايع تعبير مى شود. بدون اينكه رابطه غيبى وحتمى ميان آن دو لازم شمرده شود. با اين ديد معجزه يك حالت استثنايى براى اين عموم مى گردد بدون اينكه با يك ضرورت، اصطكاك پيدا كند يا منجر به يك امر محال ونشدنى گردد. وما بنابر آنچه به عنوان اساس استقراء در منطق پذيرفته ايم با نظر علم جديد موافقيم ومى گوييم: استقراء دليلى بر رابطه ضرورى ميان دو پديده اقامه نمى كند بلكه تنها دلالت بر وجود يك تفسير مشترك در تقارن دائمى وتعاقب دائمى ميان دو پديده دارد وهمانطور كه مى شود اين تفسير مشترك را بر اساس حكمتى فرض كرد كه باعث شده نظم آفرين جهان، رابطه مستمرى ميان پديده هاى خاصى برقرار كرده باشد. وهمين حكمت احيانا ممكن است خود، دعوت به استثنا كند كه در اين صورت معجزه رخ مى دهد. |
اصرار بر رهبري اين شخص كه نتيجه اش تعطيلي قوانين طبيعي است، چرا؟
در اينجا به طرح پرسش دوم مى پردازيم كه مى گويد: علت اينهمه اصرار از جانب خداوند متعال نسبت به اين شخص خاص چيست كه براى طولانى كردن عمر او قوانين طبيعى از كار بيفتد؟ چرا رهبرى آينده به كسى واگذار نمى شود كه مولود آينده باشد واتفاقات وپيشامدهاى مهم روز موعود، او را بسازد وسپس به ميدان آمده ونقش خود را ايفا كند؟ به عبارت ديگر فايده اين غيبت طولانى چيست؟ بسيارى از كسانى كه اين را مى پرسند نمى خواهند يك جواب تعبد ى بشنوند. البته ما معتقديم كه دوازده امام يك مجموعه منحصر به فرد است كه تعويض هيچ يك از مهره هاى آن به هيچ وجه امكان ندارد ولى اين افراد مى خواهند براى اين ديدگاه يك توجيه جامعه شناختى بر اساس حقايق محسوس داشته باشند كه خود آن انقلاب بزرگ وفراورده هاى شدنى آن را تبيين كند. بر اين اساس موقتا از معتقدات خود نسبت به امامان معصوم چشم مى پوشيم واين پرسش را مطرح مى كنيم كه: آيا ما مى توانيم نسبت به تغيير مورد نظر از طريق بررسى سنتهاى اجتماعى وتجربيات زندگى، چنين نتيجه بگيريم كه يكى از عوامل پيروزى وموفقيت رهبر منتظر، همين عمر طولانى است؟ جواب ما مثبت است به چند دليل، از جمله اينكه: ايجاد يك دگرگونى بنيادين مى طلبد كه رهبرى آن در دست انسانى فوق العاده از نظر روحى باشد؛ با شناختى كامل از تواناييها وبرتريهاى مكتب خود وآگاهى ژرف از ضعف نظامهايى كه بايستى منهدم كند وتمدنى نو بر ويرانه آن بسازد. به هر مقدار كه جان ودل رهبر نظم نوين جهانى از ابتذال وپوچى تمدنى كه به جنگش برخاسته، آگاه باشد وبداند كه آن تمدن تنها يك نقطه كوچك نسبت به خط طولانى تمدن انسانى است، به همان مقدار از نظر روحى قدرت بيشترى براى رو در رويى وپايدارى مى يابد وآنقدر مى جنگد تا پيروزى را به دست آورد. روشن است كه مقدار لازم اين روان شناختى با حجم دگرگونى مورد نظر وبا تمدنى كه بايد واژگون شود، تناسب دارد. اين درگيريها هر چه با نظامهاى بزرگتر وتمدنهاى كهن تر باشد، شناخت فراگيرترى را مى طلبد. وچون در روز موعود مقرر است كه جهان پر از ظلم وستم با همه زرق وبرق وجلوه هاى رنگارنگش زير وزبر شود، طبيعى است كه بايد دنبال شخصى بود كه يك تنه از همه جهان فراتر بوده؛ ومولود تمدنى نباشد كه مى خواهد آن را دگرگون وكاخ عدل را بر ويرانه آن بسازد؛ زيرا كسى كه در سايه يك تمدن كهن وريشه دار كه همه جهان تحت تاءثير سيطره ارزشى آن است بزرگ شود در مقابل آن تمدن احساس كوچكى مى كند، دليل آن هم اين است كه آن فرد از وقتى كه چشم به جهان مى گشايد واز هنگامى كه پرورش مى يابد تا زمانى كه بزرگ مى شود همواره حاكميت آن تمدن را مى بيند وبه هر جا نگاه مى اندازد جز جلوه هاى رنگارنگ آن را نمى بيند. وبالعكس كسى كه با تاريخ زندگى كرده وپيش از آنكه اين تمدن شكل بگيرد حضور داشته وهمه تمدنهاى بزرگ وفروپاشى آنان را يكى پس از ديگرى با چشمان خود ديده باشد، نه اينكه فقط تاريخ را خوانده باشد؛ تمدنى را ديده است كه بايستى آخرين پرده از داستان زندگى انسان قبل روز موعود را به نمايش بگذارد. در واقع چنين كسى اين تمدن را پيش از پيدايش وقبل از جوانه زدن ديده وسپس شاهد پيدايش وظهور وبروز آن بوده، تا اينكه به مرحله رشد رسيده وبالاخره زمانى كه كاملا شكوفا گشته وبتدريج بر همه مقدرات جهان سيطره پيدا كرده است. در حقيقت شخصى كه همه اين مراحل را با زيركى وآگاهى كامل پشت سر گذاشته به اين غول وحشتناك - كه در صدد از پاى درآوردن آن است - از آن زاويه تاريخى كه با چشمان خود ديده است مى نگرد، نه اينكه فقط به كتابهاى تاريخى مراجعه كرده ويا به عنوان يك سرنوشت محتوم آن را پذيرفته باشد. چنين شخصى قطعا ديدگاهش همانند ديدگاه روسو نخواهد بود كه درباره او مى گويند: حتى تصور اين كه فرانسه روزى بدون شاه باشد او را دچار ترس ووحشت مى كرد. با اين كه او در جهان انديشه وفلسفه از بزرگترين مبلغان وداعيان دگرگونى سياست حاكم بود. واين بدان علت بود كه روسو در فضاى پادشاهى پرورش يافته بود ودر طول زندگى در جو پادشاهى تنفس مى كرد. ولى شخصى كه در همه تاريخ حضور داشته، خود داراى ابهت تاريخ وقدرت تاريخ است وكاملا مى داند كه آنچه اينك حاكميت دارد، گوشه اى از تاريخ وقدرت تاريخ است كه با زمينه هاى خاصى به وجود آمده است وبا گذشت زمان وزمينه هاى جديد از ميان خواهد رفت وچيزى از آن باقى نخواهد ماند؛ چنان كه در گذشته نزديك يا دور اصلا وجود نداشت. وانگهى عمر تمدنها هر چند طول بكشد نسبت به عمر طولانى تاريخ چند روزى بيش نيست. اجازه بدهيد سؤالى بكنم، آيا سوره كهف وسرگذشت جوانانى را كه به خداى خود ايمان آوردند وخداوند بر هدايتشان افزود خوانده ايد؟ جوانانى كه با نظامى بت پرست وخودكامه مواجه بودند كه صداى توحيد را در گلو خفه مى كرد ونمى گذاشت در صف متحد شرك، خللى وارد آيد. جوانانى كه نفس در سينه آنان تنگ شد ونااميدى بديشان روى آورد وهمه درها را به روى خود بسته يافتند؛ وقتى چنين ديدند به غارى پناه بردند واز خداوند براى مشكل خود چاره خواستند. براى اين جوانان بسيار سنگين بود كه باطل حاكم باشد وحق محكوم، وستمگران هر كسى را كه قلبش براى حق مى تپيد، نابود سازند. آيا مى دانيد خداوند با ايشان چه كرد؟ خداوند آنان را سيصدونه سال در آن غار خواب كردو سپس از خواب برانگيخت وبه صحنه زندگى بازگرداند در حالى كه آن نظام بيدادگر سقوط كرده وبه زباله دان تاريخ سپرده شده بود وديگر هيچ قدرتى نداشت. چرا خداوند چنين كرد؟ براى اين كه آن جوانان برومند، فروپاشى حكومت باطل را با چشم خود ببيند. همان حكومتى كه سيطره ووجودش براى آنان بسيار بزرگ ومهم مى نمود. اينك با چشمان خود پايان كار آن نابكاران را مى ديدند تا در نظرشان قدرت وتواناييهاى ستمكاران تاريخ، كوچك وحقير جلوه كند. اگر اصحاب كهف به خاطر آن اتفاق نادر كه در سيصد سال به زندگى شان افزود، توانستند بروشنى همه چيز را ببينند وروحيه اى برتر يابند پس براى آن امام منتظر، در تمام عمر طولانى اش چنين اتفاقى حاصل بوده است وبه او امكان مى داده كه حركت اين انسان سترگ را از آغاز تا كنون ببيند. گذشته از اين، تجربه اى كه از همراهى با تمدنها حاصل مى شود وحضور شخصى در حركتها ودگرگونيهاى تاريخى اثر شگرفى در آمادگى فكرى وكارايى رهبر براى روز موعود دارد وباعث مى شود همه رفتارهاى كاربردى ديگران را با تمام نقطه هاى قوت وضعف وخطا وصواب بشناسد وبا كمال آگاهى وشناخت نسبت به عوامل واسباب وجهت گيريهاى تاريخى، دست به اصلاح جامعه بزند. البته اين انقلاب بزرگى كه اجراى آن بر دوش امام منتظر گذاشته شده بر پايه وبنياد اسلام است وطبيعى است كه رهبرى آن بايستى به مصادر ومنابع نخستين اسلام كاملا نزديك باشد وشخصيت او به طور كامل ومستقل شكل گرفته واز تاءثيرات تمدنى كه مى خواهد با آن بجنگد به دور باشد. اما كسى كه در دامن آن تمدن به دنيا آمده، پرورش يافته وافكارش در چارچوب آن رشد كرده است، قطعا نمى تواند به دور از رسوبات ونوع تفكر آن تمدن باشد، اگر چه خود جريان دگرگون سازى آن تمدن را رهبرى كند. پس براى اين كه تاءثير ناپذيرى چنين رهبرى از آن تمدن، تضمين گردد، لازم است شخصيت او در آن مرحله تمدنى پيشين كه از نظر روح كلى ومبداء پيدايش به آن تمدن كه قرار است در روز موعود به رهبرى او تحقق يابد، نزديكتر است، به گونه اى كامل شكل گرفته باشد. |
شايستگيهاي رهبر منتظر چگونه به كمال رسيد؟ اينك به پرسش سوم مى رسيم كه مى گويد: شايستگيهاى آن رهبر منتظر چگونه به كمال رسيد و آماده رهبرى شد ، با اينكه او وپدرش، امام عسكرى، عليه السلام، را بيشتر از پنج سال همراهى نكرد ومى دانيم كه پنج سالگى دوران طفوليت است وهرگز براى رشد شخصيتى يك رهبر كافى نيست؛ پس چه زمينه هايى در تكامل وى، نقش داشته است؟ جواب اين است كه: آن حضرت پس از رحلت پدر، جانشين وى در امامت ورهبرى شد واين بدان معنا است كه ايشان همه ويژگيهاى فكرى وروحى يك امام را در همان اوان كودكى دارا بوده است. امامت زودرس هم رخدادى سابقه دار است؛ چند تن از پدران آن حضرت نيز چنين بوده اند، مانند امام محمد بن على جواد، عليه السلام، كه در سن هشت سالگى وامام على بن محمدهادى، عليه السلام، كه در نه سالگى به امامت رسيدند. ولى اين پديده در حضرت مهدى، عليه السلام، به اوج خود مى رسد ومى بينيم كه در پنج سالگى به امامت رسيده است. دليل اينكه ما اين پديده را يك واقعيت تاريخى مى ناميم اين است كه اين امر در رابطه با برخى از پدران آن حضرت، يك واقعيت ملموس وعينى بوده است، مسلمانان آن را درك كرده وبا آن زندگى كرده اند وهيچ چيز براى اثبات يك واقعيت، بهتر از وقوع آن در ميان يك جمعيت نيست. توضيح اين مساءله نياز به بيان چند نكته دارد: الف- امامت يك پايگاه سلطنتى نبود كه با وراثت از پدر به پسر برسد ونظام حاكم از آن پشتيبانى كند؛ همانند خلافت فاطميان وعباسيان؛ بلكه امام از راه نفوذ فكرى واثر معنوى در ميان نهادهاى مردمى، حمايت گسترده ايشان را به دست مى آورد به گونه اى كه مردم كسى را جز امام، لايق رهبرى اسلام نمى دانستند. ب- اين نهاد مردمى از همان صدر اسلام، تشكيل شده بود ولى در عهد امام باقر وامام صادق، عليهماالسلام، بيشتر شكوفا وگسترده گشت. مدرسه اى كه اين دو امام درون پايگاهها تشكيل دادند، موج فكرى وسيعى را در جهان اسلام ايجاد كرد. صدها فقيه، متكلم، مفسر وديگر دانشمندان اسلام شناس وانسان شناس در اين مدرسه مشغول بودند به گونه اى كه يكى از راويان آن زمان -حسن بن على وشاء-مى گويد: روزى من وارد مسجد كوفه شدم وديدم نهصد دانشمنددر آنجا گرد آمده وهمگى از امام صادق، عليه السلام، روايت مى كنند!. ج- از نظر اين مدرسه ونهادهاى مردمى وابسته به آن، شرايط صلاحيت براى امامت بسيار سخت بود؛ زيرا معتقد بودند كسى لياقت رهبرى دارد كه از همه علماى معاصر عالمتر وداناتر باشدو گرنه او امام نخواهد بود. د-در راه اين عقيده، بسيارى از مردم جان خويش را فدا كردند وقربانيهاى فراوان دادند. خلفاى آن زمان اين مكتب را - لااقل از نظر فكرى - دشمن خويش مى دانستند ودر طول تاريخ، به آزار واذيت، زندان، شكنجه وقتل آنان پرداختند وصدها تن در سياهچالها با مرگ روبرو شدند. اين قرائن وشواهد نشان مى دهد كه عقيده استوار بسيار گران تمام مى شد در حالى كه آنان هيچ محركى جز عقيده استوار ونيت پاك نداشتند. ه- امامانى كه اين توده هاى مردمى، رهبرى شان را گردن نهاده بودند هرگز از مردم جدا نبودند وهمچون شاهان در كاخهاى بلند، پنهان نمى شدند بلكه هميشه در كنار مردم ودر ميان مردم زندگى مى كردند؛ مگر زمانى كه از طرف حاكمان، زندانى يا تبعيد مى گشتند. اين حقيقت را ما از ارتباط بسيارى از راويان ومحدثان با آنان، از مكاتباتى كه با معاصران خود داشته اند، از ديدارها ومسافرتهايى كه داشته اند وبالاخره از نمايندگانى كه به اطراف واكناف جهان اسلام مى فرستاده اند، برداشت مى كنيم. شيعيان وپيروان به حضور آنان مى رسيدند وبراى انجام مناسك حج به مكه مى رفتند ويا در مدينه منوره به زيارت امام خود مى شتافتند. همه اينها حكايت از ارتباط پيوسته ميان امام وپيروانش از هر طبقه در سراسر جهان آن روز مى كند. |
چگونه بپذيريم كه امام مهدي وجود خارجي دارد؟
اكنون به پرسش چهارم مى رسيم كه مى گويد: فرض كنيم امام موعود ممكن باشد وعمر طولانى، امامت خردسال وغيبت مطلق را نيز امكان پذير بدانيم ولى اين امكان در حدى نيست كه ثابت كند چنين شخصى در خارج، تحقق پيدا كرده است. پس، از چه راهى به وجود خارجى مهدى ايمان بياوريم؟ آيا چند روايت كه در لابه لاى كتابها از پيامبر اكرم، صلى اللّه عليه وآله نقل شده كافى است كه ما را به وجود امام دوازدهم پايبند سازد؛ در حالى كه چنين پندارى از ساختار ذهنى انسان بسيار دور است. اصلا چگونه مى شود اثبات كرد كه مهدى واقعا در تاريخ وجود داشته است؟ شايد شرايط خاص روحى - روانى اين باور را در ذهن مردم جا انداخته باشد؟ در جواب مى گوييم: اين اصل كه مهدى رهبر موعود ومنجى عالم بشريت است به صورت عام در احاديث نبوى، به صورت خاص در روايات ائمه اهل بيت، عليهم السلام، آمده است. در اين روايات مساءله به گونه اى مورد تأكيد قرار گرفته كه به جاى هيچ گونه شكى باقى نمى گذارد. چهارصد حديث فقط از طريق برادران اهل سنت. شمارش شده كه به ضميمه روايات شيعه به بيش از شش هزار روايت مى رسد؛ وچنين آمارى بسيار بالاست. در مورد خيلى از مسائل بديهى اسلام كه مسلمانان به آن معتقدند، اين همه روايت وارد نشده است. اما تجسم اين انديشه در وجود امام دوازدهم، عليه السلام، هم دلايل كافى دارد كه كاملا اقناع كننده است. اين دلايل را مى توان در دو دليل يكى نقلى وديگرى علمى، خلاصه كرد: دليل نقلى، وجود امام موعود را اثبات مى كند ودليل علمى، ثابت مى كند كه امام مهدى يك اسطوره ويك فرضيه نيست، بلكه حقيقتى است كه وجود او در تاريخ لمس شده است. دليل نقلى صدها روايت وحديث از پيامبر اكرم، صلى اللّه عليه وآله، وائمه اهل بيت، عليهم السلام، رسيده است كه مى گويد مهدى موعود داراى اين خصوصيات است: از اهل بيت است، از فرزندان فاطمه است، از نسل حسين ونهمين فرزند آن حضرت است. همچنين رواياتى وجود دارد كه مى گويد جانشينان پيامبر، صلى اللّه عليه وآله، دوازده نفر مى باشند. اين روايات، مهدى موعود را در شخص امام دوازدهم، منحصر ومتعين مى كند وبا اينكه ائمه، عليهم السلام، براى حفظ آن حضرت از ترور وقتل سعى داشتند مساءله در سطح عمومى مطرح نشود، در عين حال روايات زيادى در اين زمينه وارد شده است. البته زيادى روايت به تنهايى نمى تواند مقبوليت آن را برساند بلكه در اينجا قرينه وگواه خاصى وجود دارد كه دليل بر صحت اين روايات است. در حديث شريف نبوى، سخن از امامان، جانشينان، اميران وسخن از دوازده تن آمده است. متن احاديث مختلف است؛ در بعضى دوازده امام ودر بعضى دوازده خليفه ودر بعضى ديگر دوازده امير، ذكر شده است. |
بعضى از مولفان، تعداد اين احاديث را بيش از دويست وهفتاد، شمارش كرده اند كه همگى از كتابهاى معتبر شيعه وسنى از قبيل: صحيح البخارى، صحيح مسلم، سنن ترمذى، سنن ابى داود، مسند احمد والمستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى نقل شده است.
مساءله ويژه وقرينه مهم اين است كه بخارى كه از ناقلان اين حديث است خود از معاصران امام نهم ودهم ويازدهم بوده است واين خيلى معنا دارد؛ زيرا نشان مى دهد كه اين روايت قبل از اينكه مفاد ومضمون آن در خارج، تحقق پيدا كند وقبل از اينكه انديشه دوازده امامى وجود وظهور يابد از زبان پيامبر به ثبت رسيده است واين مى رساند كه نقل اين حديث، انعكاس يك پديده خارجى نبوده است؛ چرا كه معمولا احاديث ساختگى، به توجيه جريانهاى خارجى ووقوع يافته، مى پردازد. پس ما مى توانيم با توجه به اينكه اين حديث قبل از تحقق كامل وپيدايش امامان دوازده گانه، ثبت شده است، تاءكيد مى كنيم اين حديث، توجيه نمى كند بلكه حقيقتى است كه از زبان پيامبر اكرم، صلى اللّه عليه وآله، وكسى كه جز از زبان وحى سخن نمى گويد، بازگو شده است. ابتدا فرموده است: جانشينان من دوازده تن مى باشندو سپس دوازده امام از على، عليه السلام، تا امام مهدى، عليه السلام، آمده اند تا اين حديث شريف معنا وتفسير واقعى خود را بازيابد. دليل علمى دليل علمى تجربه است، تجربه اى كه مدت زمان هفتاد سال گروهى از مردم با آن زندگى كردند؛ يعنى غيبت صغرى كه بايستى مختصرى درباره اين غيبت، توضيح دهيم: غيبت صغرى مرحله اول امامت حضرت مهدى، عليه السلام، بوده است. از ابتدا چنين مقدر بوده كه آن حضرت پس از رسيدن به امامت مى بايستى بلافاصله از ديد عمومى پنهان شود ودر ظاهر از آنچه در جامعه رخ مى دهد فاصله بگيرد؛ اگر چه در واقع او از نزديك همه وقايع را احساس وادراك مى كند. اما بايد توجه داشت كه اگر آن غيبت به يكباره رخ مى داد ضربه سنگينى به پايگاههاى مردمى وطرفداران امامت وارد مى شد؛ زيرا مردم قبل از آن با امام خود ارتباط داشتند، در مشكلات به او رجوع مى كردند واگر ناگهان امام غايب مى شد وامت احساس مى كرد كه ديگر دسترسى به رهبر فكرى ومعنوى خود ندارد ممكن بود همه چيز از دست برود وآن جمع به تفرقه دچار شود. بنابراين لازم بود كه براى اين غيبت زمينه سازى شود تا مردم بتدريج با آن خو بگيرند وخود را بر اساس آن بسازند. با غيبت صغرى در واقع اين زمينه سازى صورت گرفت. در اين زمان امام مهدى از ديده ها پنهان بود ولى ايشان از طريق نمايندگان، وكيلان وياران مورد وثوق كه به منزله حلقه اتصال ايشان با مردم معتقد به طريق اماميه، بودند با شيعيان خود ارتباط داشتند. در اين مدت، چهار تن از پاكترين وباتقواترين مؤمنان نيابت وجانشينى آن حضرت را بر عهده داشتند؛ بدين ترتيب: 1. عثمان بن سعيد عمرى 2. محمد بن عثمان بن سعيد عمرى 3. ابوالقاسم حسين بن روح 4. ابوالحسن على بن محمد سمرى اين چهار تن به ترتيب نيابت را بر عهده داشتند وهر يك وفات مى كرد ديگرى به دستور حضرت مهدى، عليه السلام، جانشين او مى شد. |
نايب با شيعيان رابطه داشت، پرسشها ومشكلاتشان را به امام مى رساند وجوابها را گاه شفاهى وبسيارى از اوقات مكتوب به آنان باز مى گرداند، وبا اين روابط غيرمستقيم توده هايى كه از ديدن امام محروم شده بودند آرامش مى يافتند. آنها مى ديدند كه همه نامه ها ومكتوب هايى كه از حضرت مهدى، عليه السلام، به دستشان مى رسد با يك اسلوب وبا يك سبك است ودر طول اين هفتاد سال ونيابت اين چهار تن، هيچ تغييرى در آن ديده نشد.
سمرى كه آخرين نايب بود از پايان غيبت صغرى وشرع غيبت كبرى خبر داد. در غيبت كبرى ديگر فرد خاصى نيابت ووكالت از آن حضرت نداشت. در غيبت صغرى زمينه آماده شده بود كه مردم با غيبت كبرى خو بگيرند وبه خود وحشت راه ندهند. از آن به بعد بود كه مردم وظيفه داشتند به وكيلان ونايبان عمومى آن حضرت روى آورند يعنى مجتهدان عادل وآگاه به امور دين ودنيا. از آنچه گفته شد شما مى توانيد موضوع راارزيابى كنيد وبروشنى بفهميد كه حقيقتى بوده است خارجى، كه گروهى از مردم با آن زندگى كرده اند وسفيران آن حضرت در مدت هفتادسال واسطه ميان او ومردم بوده اند وهيچ كس در هيچ زمينه اى خطايى از آنان نديده ونشنيده است. شما را به خدا سوگند آيا تصور مى كنيد امكان داشته باشد يك دروغ هفتادسال دوام بياورد وچهار نفر با هماهنگى كامل ويك صدا، يك نقش را بازى كنند؟ آنان با رفتار صميمانه خود چنان در مردم ايجاد اطمينان كرده بودند كه همه به گفتار وكردار آنان ايمان داشتند. آيا مى شود اين چهار تن به گونه اى نقش بازى كنند كه هيچ كس به حقيقت پى نبرد در حاليكه اين افراد هيچ رابطه خاصى با هم نداشته اند تا بگوييم در اين قضيه تبانى كرده بودند. از قديم گفته اند: طناب دروغ، كوتاه است. منطق نيز حكم مى كند امكان ندارد يك دروغ بتواند بدين شكل دوام بياورد ودر تمام اين مدت وبا همه بده وبستانها وروابط مختلف موضوع كشف نگردد وهمه به درستى آن ايمان داشته باشند. بدينسان در مى يابيم كه پديده غيبت صغرى مى تواند به عنوان يك آزموده علمى، دليل بر واقعيت خارجى يك موضوع باشد وآن وجود، زندگى وسپس غيبت حضرت مهدى، عليه السلام، است. آن حضرت پس از غيبت صغرى، خود اعلام كرده است كه در پرده غيبت كبرى خواهد رفت واز نظرها پنهان خواهد گشت وهيچ كس او را نخواهد ديد. |
چرا امام زمان تاكنون ظهور نكرده است؟
وقتى آن حضرت خود را براى يك دگرگونى اجتماعى آماده ساخته چه چيز مانع وى شده است كه در دوره غيبت صغرى يا سالهاى پس از آن به ميدان بيايد وغيبت خود را طولانى نسازد؛ با توجه به اينكه در آن زمان، زمينه وشرايط كارهاى اجتماعى واصلاحى بسيار آسان تر بوده است؟ آن حضرت به واسطه رابطه مستقيمى كه بر اثر برنامه ريزيهاى خاص در زمان غيبت صغرى با مردم داشت، اين مكان را يافته بود كه ياران خود را گرد آورد وبا قدرت، كار خود را شروع كند. قدرتهاى حاكم آن زمان نيز به اين مرتبه از توان ونيروى دهشتناك كه انسان امروزه بر اثر پيشرفت علم وصنعت به آن دست يافته است، نرسيده بود. جواب اين است كه هر كارى براى تغيير ساختار جامعه به وقوع پيوندد؛ موفقيت آن بستگى به يك سلسله شرايط وزمينه هاى خارجى دارد وتا همه آن شرايط كاملا تحقق نيابد امكان رسيدن به هدف وجود ندارد. البته آن تغييرات اجتماعى كه سرچشمه اى الهى دارد از نظر پيام، ربطى به عوامل خارجى ندارد؛ زيرا پيامى كه زيربناى اين تغييرات است، الهى وآسمانى است وشرايط خارجى در آن مؤثر نيست ولى از جنبه اجرايى بيرونى متكى است وموفقيت وزمان انجام آن بستگى به آن دارد ودرست به همين جهت بوده است كه آسمان در انتظار ماند تا پنج قرن از جاهليت بگذرد وآن وقت آخرين پيام خود را به واسطه حضرت محمد، صلى اللّه عليه وآله، فرستاد؛ وبا آنكه جهان در دوران فترت نياز شديد به پيامبر داشت ولى به خاطر وابستگى اجرايى به شرايط خارجى در آن تاءخير شد. اين عوامل خارجى كه اجراى اصلاحات بدان نياز دارد برخى عبارتست از فضاى مورد نظر وبرخى جزئيات است كه جنبش انقلابى در پيچ وخمهاى باريك آن را مى طلبد. براى نمونه، انقلابى كه لنين در روسيه با موفقيت رهبرى كرد به عامل مهمى مانند جنگ جهانى اول وسست شدن پايه امپراتورى تزار وابسته بود كه در ايجاد فضاى مناسب براى انقلاب سهم بسزايى داشت وعوامل جزئى ومحدود ديگرى نيز در آن مؤثر بود مانند اينكه لنين توانست به سلامت وارد روسيه شود وانقلاب را رهبرى كند كه اگر هر حادثه اى باعث تاءخير ورود او شده بود؛ احتمال داشت انقلاب نتواند به اين سرعت حاكم شود. آرى، سنت تغييرناپذير الهى بر اين است كه اجرا وايجاد تغييرات اصلاحى بستگى به عوامل خارجى، فضاى مناسب وجو عمومى داشته باشد وبه همين جهت بوده است كه اسلام پس از يك دوره طولانى وپس از چندين قرن، ظهور كرد. پس با اينكه خداى بزرگ، توانايى دارد همه مشكلات وهمه سختيها را براى پيام رسانيهاى آسمانى، هموار وبوسيله اعجاز فضاى مناسب ايجاد كند، اين روش را انتخاب نكرده است؛ زيرا امتحان وابتلا ورنجى كه مايه تكامل انسان مى شود در صورتى تحقق مى يابد كه تحولات، طبيعى ومطابق با شرايط خارجى باشد. البته اين مانع نيست كه خداوند در برخى جزئيات دخالت كند، جزئياتى كه در اصل فضاى مناسب مؤثر نيست ولى گاهى براى ايجاد تحرك لازم است؛ مانند كمكها وتوجهات غيبى كه خداوند در لحظه هاى حساس وبسيار دشوار به اولياى خود مى كند چنانكه: آتش نمرود براى ابراهيم گلستان مى شود ودست آن يهودى پيمان شكن كه شمشير بر روى پيامبر كشيد از حركت مى افتد ويا تندباد شديدى كه چادرهاى كافران ومشركان را زمانى كه در جنگ خندق، مدينه را در محاصره داشتند از ريشه در مى آورد وترس ووحشت را در دلهاى آنان مى افكند. ولى همه اينها از جزئيات فراتر نمى رود ودر زمانى كه زمينه وشرايط براى اصلاحات عمومى كاملا آماده است كمكهاى فوريتى، صورت طبيعى به خود مى گيرد وبا واقعيتهاى خارجى مطابقت مى كند. ما موقعيت امام زمان، عليه السلام، را با اين ديد بررسى مى كنيم تا دريابيم كه انقلاب او از نظر اجرا همانند همه انقلابها به زمينه هاى عينى وخارجى بستگى دارد وبايستى فضاى مناسب موجود باشد. از اينرو طبيعى است كه منتظر آن شرايط باشيم وهمه مى دانند كه حضرت مهدى كارش محدود به يك منطقه ويك بخش از جهان است وبايستى همه بشريت را از تاريكى ستم به روشنايى عدل، رهنمون گردد. براى اجراى چنين تحول بزرگى تنها وجود رهبر صالح كافى نيست وگرنه در همان زمان پيامبر اين شرط وجود داشت. پس اين تحول بزرگ، فضاى مناسب جهانى مى طلبد كه همه زمينه هاى خارجى لازم براى انقلاب عمومى در آن وجود داشته باشد. عامل اساسى در ايجاد اين فضاى مناسب وپذيرش پيام جديد عدالت از طرف مردم همانا احساس پوكى وپوچى است كه انسان متمدن آن روز خواهد كرد ومنشاء اين احساس، تجربه هاى مختلف بشرى از تمدن است؛ كه جنبه هاى منفى آن پشت او را خم مى كند وبه آنجا مى رسد كه مى فهمد شديدا نياز به كمك دارد واز عمق جان، توجه خود را به عالم غيب يا منبعى مجهول، معطوف مى دارد. اما از نظر پيشرفتهاى مادى مى توانيم بگوييم در آينده شرايط براى رساندن پيام به جهانيان بهتر از گذشته است؛ زيرا بخش هاى مختلف دنيا به هم نزديك مى شوند، مردم مى توانند با هم ارتباط برقرار كنند ووسايلى كه يك سازمان مركزى براى آگاه سازى ملتها از رسالت جديد بدان نياز دارد، در دسترس مى باشد. اما آنچه در سؤ ال به آن اشاره شده كه هر چه بيشتر در ظهور آن حضرت تاءخير بيفتد، ابزار وآلات جنگى پيشرفته تر خواهد شد، درست است ولى اين ابزار وآلات مادى براى كسانى كه روحيه خود را باخته اند واز درون پوسيده اند به چه كار مى آيد؟ چه بسا در طول تاريخ كه كاخ يك تمدن بزرگ با اولين تلنگر فرو ريخته است، چرا؟ براى اينكه چنين بنايى در واقع از قبل فرو ريخته بوده است وهيچگونه پشتوانه وتكيه گاهى نداشته است. |
آيا يك فرد مي تواند سرنوشت بشريت را تغيير دهد؟
به دنبال سؤالات گذشته به سؤ ال ديگرى مى رسيم وآن اينكه يك شخص - هر قدر با عظمت باشد - آيا مى تواند يك تنه اين نقش بزرگ را ايفا كند؟ وآيا اين شخصيت جز همان انسانى است كه عوامل وشرايط خارجى او را پرداخته تا پيش درآمدى براى محقق ساختن حركت طبق همان شرايط باشد؟ منشاء وخواستگاه اين پرسش مربوط به ديدگاه خاصى است كه تاريخ را اين چنين تفسير مى كند كه: انسان در حركت تاريخ عامل ثانوى وفرعى است؛ وعامل اصلى، نيروهاى مادى وخارجى هستند كه انسان را احاطه كرده اند! در نتيجه يك فرد در بهترين حالات مفسر جهت گيرى آن عامل اصلى است وچيزى جز اين نيست. در حالى كه ما در ديگر كتابهاى خود بخوبى روشن ساخته ايم كه اساس تاريخ بر دو محور قرار دارد يكى انسان وديگرى عوامل مادى كه انسان را احاطه كرده است؛ همانطور كه عوامل مادى وابزار توليد وطبيعت در انسان اثر مى گذارد، انسان نيز در اطراف خود ودر ديگر عوامل خارجى اثر مى گذارد وهيچ توجيهى وجود ندارد كه بگوييم حركت از ماده شروع وبه انسان ختم مى گردد؛ مگر عكس آن را هم بپذيريم كه ممكن است حركت از انسان شروع وبه ماده ختم گردد؛ زيرا انسان وماده در طول زمان در يكديگر اثر مى گذارند. با اين حساب يك فرد مى تواند در جريان تاريخ از يك طوطى برتر باشد؛ بويژه شخصى كه واسطه ميان زمين وآسمان است وخود همانند يك نيرو براى حركت تاريخ عمل مى كند واين چيزى است كه در تاريخ پيامبران به اثبات رسيده است بويژه در تاريخ پيامبر خاتم، صلى اللّه عليه وآله. پيامبر اسلام حضرت محمد، صلى اللّه عليه وآله، به خاطر تحقق رسالت آسمانى اش خود زمام حركت تاريخ را در دست گرفت ويك خط طولانى فرهنگى وتربيتى ايجاد كرد كه هرگز عوامل مادى وخارجى نمى توانستند از عهده آن برآيند؛ - چنانكه اين موضوع را در مقدمه دوم كتاب الفتاوى الواضحه توضيح داده ايم - وهر چه به وسيله پيامبر اكرم، صلى اللّه عليه وآله، امكان وقوع داشته باشد وسيله امام منتظر، عليه السلام، نيز ممكن است؛ امامى كه از اهل بيت است ورسول گرامى اسلام، صلى اللّه عليه وآله، از نقش بزرگ او سخن گفته وبه وجود او بشارت داده است. |
در روز موعود به چه روشي تغيير صورت مي گيرد؟
وبالاخره به آخرين سؤ ال مى رسيم، مى پرسند: روشى كه مى شود تصور كرد چنين فردى بتواند پيروزى قطعى عدالت را به ارمغان آورد وكيان ظلم وستم را براندازى، چيست؟ پاسخ دقيق به اين پرسش بستگى دارد به شناخت زمان ومرحله اى كه حضرت مهدى، عليه السلام، پا به ميدان مى گذارد؛ اگر بشود دقيقا خصوصيات واوضاع واحوال آن زمان را تشخيص داد؛ ممكن است در پرتو آن بتوان تصويرى از چگونگى عمليات وحركت آن را ترسيم كرد ولى تا زمانى كه ما شناختى نسبت به آن زمان نداريم وچيزى از شرايط وواقعيتهاى خارجى آن نمى دانيم؛ نمى شود پاسخى علمى راجع به آنچه در آن روز اتفاق خواهد افتاد بيان كرد؛ گرچه مى شود حدس وگمانهايى زد كه آن غالبا بر پايه ذهنيات است نه واقعيتهاى عينى وخارجى. در اينجا يك تصور درست وجود دارد كه مى شود آن را پذيرفت. اين تصور بر پايه رواياتى است كه درباره اين جريان وارد شده ونيز بر پايه تجربه هايى است كه از انقلابهاى بزرگ تاريخ استفاده مى شود. تصور مى شود كه ظهور حضرت مهدى، عليه السلام، به دنبال يك خلاء بزرگ كه نتيجه فساد وبحران تمدن است، واقع مى شود. اين خلاء راه پيشروى رسالت جديد را مى گشايد وزمينه روحى پذيرش دعوت را آماده مى سازد. اين بحران روحى، حادثه اى اتفاقى نيست كه ناگهان در تاريخ تمدن انسانها پديد آيد بلكه نتيجه طبيعى تناقضات تاريخ است، تاريخ منهاى خدا؛ كه در نهايت هيچ راهى براى حل آن تناقضات پيدا نخواهد شد. آنگاه است كه آتش روشن مى شود؛ آتشى كه هيچ چيز باقى نمى گذارد واز هيچ چيز نمى گذرد. در اين لحظه است كه آن نور ظهور مى كند تا آتش را خاموش وعدالت آسمانى را در گستره زمين برپا دارد. والحمداللّه رب العالمين والصلوة والسلام على محمد وآله الطاهرين. نگارش اين اوراق در روز سيزدهم جمادى الثانى سال 1379 ق. آغاز ودر عصر روز هفدهم همان ماه خاتمه يافت. |
اکنون ساعت 08:55 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)