![]() |
در فصلهای سفر (اشعار ناهید عباسی)
آسمان دی ماه
پرده کناری ایستاده است و سرخی آسمان دی ماه نوید برف می دهد و هراسی نامعلوم چیزی شبیه حس مرگ دلم را می انبارد تقویم را بر می دارم و تاریخ تولد لاله صحرایی را به خاطر می سپارم |
باد صبا
خاطره اش همراه باد صبا می آید تا در حافظه ی آینه بر گیسوان جوانی ام شکوفه ی نارنج بنشاند و من همراه یادِ شرقی او شرح یغمای دلم را به گوش باد زمزمه خواهم کرد |
بالهای پرواز
پرواز پرندگان در آبی آسمان هر کجا چشمانم را کودکانه به دنبال می کشد و روحم را در خواهش گنگ پریدن خوابهای شبانه ام را تفسیر می کند کسی چه می داند شاید دستهایم تقدیر بالهای پرواز است که هنوز چیزی از اوج به خاطر دارد |
تفسیر معجزه
گیرم که چیزی نمانده به آخر خط که خطی نیست جز باور گیجی از یک ادامه ی ناپیدا و نشاندن عکسی بر طاقچه های ابدیت حال که مرگ ناخواسته هر روز قدمی به سوی ما می آید باید که خواسته قدمی به سوی دانایی رفت و معجزه را تفسیر کرد در هوش نگاهی که با قطره ای آب به بیکرانه ی دریا می رسد و از سنگریزه ای بر بلندای کوهی به معراج می رود |
جمع ما
همیشه باد با حضوری نرم میان ما ایستاده بود و حال از جمع ما تو رفته ای و باد همچنان می وزد بر خاطراتِ بی زوال |
حضور
باز است در تمنای نسیم پنجره ای و به گوش می رسد آواز خوش زنجره ای که حضور کوچک خود را به جهان می بخشد |
دوست
من از میان واژه های زلال دوستی رابرگزیده ام آنجا که برف های تنهایی آب می شوند در صدای تابستانی یک دوست |
دوگانگی
تبسمی بر لب و نیمه دلی آفتابی اما در دوردست های روح بارانی بی امان می بارد و هراسی به اندازه ی ابدیت فاصله ی این دوگانگی را رنگ خاکستر می زند |
رستگاری
معصومانه در باور رستگاری نماز صبر می خوانم بر سجاده ی روزها و تمنای آفتابگردان را می بافم بر گیسوی بلند شبها خواب دیده ام مسیح دیگری در راه است تا کوله بار آدمیان را از آلاله ها و عدالت پُر کند |
روزنه ها
خاطرات کودکی روزنه های سبز رجعتند در رها شده گی لحظه های پُر هوس وقتی که جوی آب وسوسه ات می کند به کندن جوراب یا که خاک می خواندت به بازی |
روزهای رفته
شبی سرمه ای ماهی نقره ای و زنی تنها نشسته بر پله خیال روزهای رفته را غمگنانه زیبا زمزمه می کند و در سوگواری فاصله ها گیسوان پریشان خویش را از نوازش مهتاب پُر می کند |
|
شاهدان ایام
باد در نی لبک پاییز روزهای آخر آذر را با حزن زردی می دمد و آینه های کهنسال که شاهدان ایامند در سکوت سرد خویش درختان برهنه از برگ را به تن پوش سفید برف وعده می دهند |
|
عادت
در پناه صخره ی عادت روز را به شب می رسانیم و باید های بیهوده را با نبایدهای پوسیده پیوند می زنیم تا امروز همان باشیم که دیروز بوده ایم بیا تا خانه ی خود را از علف های هرز عادت پاک کنیم و در زیبایی بال پروانه ای نگاه کودکی خود را جستجو کنیم |
کمین
زندگی را می خواهیم و همواره فراموشی آن را پی دستاویزیم افتاده ایم در دام پندارها گمگشته ی هزار توی باورها فوران زدن خالی شدن از نو زاده شدن باز هم متولد خواهم شد در کمین لحظه ای هستم |
مرگ |
لبریز
امروز وقتی باران موسیقی خود را به پایان برد درون ناودان حیاط من چنان لبریز شدم که روحم رنگین کمان بست میان خلوت اتاق |
ناکجاآباد
دستت را دراز کن فاصله را بردار و با من همقدم شو در جستجوی ناکجا آباد که ما نه اسکندر وار به ظلمات خواهیم رفت و نه خضر گونه آب حیات خواهیم یافت تنها در قداست رنج قرابت انسانی خود را بر کتیبه ی ایام خواهیم نوشت |
وقوف
هجوم سهم یک احساس از رقص پرده ای در انفعال آینه با هیاهوی باد میرساند دل را به وقوف ترد رابطه ها و رقم می خورد خاطره ی مکرری در ذهن روشن آینه و شعور ازلی باد |
یقین
چشمانت را پُر از بهانه ی زیستن خواهم کرد با شکوفه های تک درخت خانه ام در هر بهار و برایت خواهم گفت که یقین راه درازی است و گاه به کوتاهی یک آه |
یگانه
دستت سایبان چشمم شد در این کویر سوزان زمانیکه چشمهایم عاشقانه ترکهای زمین را می نگرد و با این نظم که تکرار پیوستگی است یگانه می شود |
پنجره ی خلقت
به مارای خود پرتاب شدن احساس مقدسی است که روح می نشیند پای پنجره ی خلقت و عاشقانه می نگرد بارش باران را بر ریشه ی درخت تا در اجبار سبز حیات بر تنه اش قارچها بی ریشه برویند |
ادامه
و زندگی ادامه می یابد در حنجره ی مردی که عشق را فریاد می کند در کوه تنهایی و دست زنی که چراغ یادی را می برد به تالار آینه ها تا بیاویزد چلچراغی |
اشراق
دشتی فراخ آسمانی پر ستاره و سوسوی احساسی ازلی بسان درخشش چشمان گرگی گرسنه می کشاند مرا به سوی باور شفاف معجزه آنجا که حقانیت رسولی در پناه تارهای تنیده بر غاری روح را بر فراز پلی از اشراق پرواز می دهد |
اکنون
دیروزها را باد برده است و فرداها آمیزه ای است از امید و تصور مبهم یک خوشبختی کاش در این دایره ابر بطالت نقطه ی روشن اکنون را پنهان نکند |
انتظار
کدام راه است که پای خسته را نشناسد کدام کوچه خالی از خاطره است و کدام دل هرگز نتپیده به شوق دیدار بیا تا برایت بگویم از سختی انتظار که چگونه در دیده های بارانی رنگ هذیان به خود می گیرد |
|
باور فراق
دستهایم را از اشک برکه ای ساخته ام و در آینه اش چشمانم را آماده ی تسلیم دیدم بی باوری مرگ بود که جای خود را به باور فراق می داد در حُزن تفته ی غروب تابستان و زندگی به خاطر چشمانی عزیزتر از زندگی ادامه می یافت |
|
بدرقه
و ما جوانی را بدرقه کردیم در شتاب بی صدای زندگی و در نیمه راههای زیادی ماندیم با دلتنگی های نفس گیر اما وقتی در شهاب یادی ظلمت شبهای بی ستاره می شکند و با تکرار حرفی نبض دیرینه ی عشق تندتر می زند به گلگشت خاطرات چهار فصل می رویم |
برادری
نیمه نانی را با هم دو نیمه کردیم بی آنکه سخن از برادری گفته باشیم تا تعبیر رقص گندمزار باشد در فضیلت خوابها و نگاه خود را پرواز دادیم به دنبال هر پرنده ای تا در مسیر آن زندگی را سرابی نبینیم |
بشارت
جوانترین خاطره ام ساعتی پیش بود که دستش را در بشارت دیدار در فردایی نامعلوم تکان داد و رفت سنگی فرو افتاد در گرداب خاطره ها |
بلوغ بشر
آمد با شاخه ای در دست از باغ اساطیر و گونه ای تر از مفهوم خلقت و برایم تقویمی آورد که در آن هزاران شمع با هزاران رنگ وحدت نورانی خود را خواب دیده بودند در انتظار روز بلوغ بشر |
تجربه ای دیگر
به وعده ی دیداری غبار غم از آینه ی دل پاک می شود و چشمه ای اشک از چشمان یخ بسته به سوی تجربه ای دیگر سرازیر می شود |
تضاد
کرانه ی درکت بیکرانه می شود در التهاب لحظه ای که راز بی قفل تضاد گشوده می شود و تو از ضرورت ظلمت می رسی به فهم نور و از ناخوشیها به شکر عافیت |
تقدیر
پُر بود شب از صدای شباویز و می چکید از هر روزنی ترانه ی تقدیر و من بی خبر از فردا نمی دانستم که چشمانم خاک تازه ی گوری را خواهد شست و دلم در صراحت مرگ عزیزی همچون شقایقی خواهد شد |
جان عاشق
بر روی درختی کندم نشان عشق شیرابه ای آمد برون نشان جان عشق شرمنده به راه خود رفتم |
جستجو
در جستجوی فصل چهارمی به نام کمالیم در مسیر زندگی تا بیهوده نباشد کودکی جوانی پیری همچون سالی با چهار فصل خویش |
حادثه ی عشق
خش خش برگهای زرد صدای پاییز بود و آغاز بستن پنجره ها کوچه تنها می شد با سوتهای بی وقت عشق و تدارکی ازلی در کار بود تا حادثه ی عشق در برخوردی ساده میان بادهای گیج پاییزی چشمان ما را تر کند |
اکنون ساعت 03:07 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)